جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


اهمیت و جایگاه طبقه متوسط در نظم اجتماعی


اهمیت و جایگاه طبقه متوسط در نظم اجتماعی
مطلبی را كه در پی می‌خوانید، متن ترجمه شدهء نگاشته‌ای است كه توركی الحمد (Turki al-Hamad) اندیشمند و نویسندهء عرب زبان آن را در تبیین اهمیت تامل در وضع اقتصادی طبقه متوسط نگاشته است.
استفاده از واژهء «طبقهء متوسط» مشخص‌كنندهء یك بخش كاملا همانند از جامعه نیست، زیرا این اصطلاح به قشرهای اجتماعی متعددی اشاره می‌كند كه ذیل عنوان طبقهء متوسط قرار گرفته‌اند. فصل مشترك این قشرها این است كه هیچ كدام از آن‌ها به طبقهء بالای جامعه تعلق ندارند، اما به نحوی مشابه نمی‌توان آن‌ها را به عنوان بخشی از طبقهء پایین جامعه به حساب آورد. این طبقه‌بندی از ماركس، وبر یا هر جامعه‌شناس دیگری تبعیت نمی‌كند، بلكه بیش‌تر یك مقوله‌سازی مقدماتی است كه هدفش معین كردن مرزهای تمایزگذاری میان سه بخش هرم اجتماعی است. در نگاه از یك چنین زاویه‌ای می‌توان گفت كه طبقهء متوسط به عنوان دریچهء اطمینان برای تمامی جوامع است. این طبقه‌ای است كه به هم پیوستگی هرم اجتماعی به آن وابسته است و یا آن حلقهء اتصالی است كه به كمك آن طبقه‌های بالایی و پایینی جامعه به هم مرتبط می‌شوند. هنگامی كه این طبقه گسترش می‌یابد و مقام و منزلتش ثبات می‌یابد و هنگامی كه دیگر توسط ابهام آینده در خطر قرار ندارد، این وضعیت در نهایت دلالت بر یك ثبات اجتماعی و سیاسی دارد كه قابل دوام است.
اما عكس آن نیز صحیح است. جوامعی كه دارای تاریخ طولانی از ثبات اجتماعی و سیاسی هستند جوامعی هستند كه در آن‌ها طبقهء متوسط، یا بلكه طبقات متوسط، بزرگ‌ترین بخش جامعه را تشكیل می‌دهد. خطر واقعی در وضعیتی نهفته است كه در آن طبقه‌های متوسط به قاعدهء زیرین هرم اجتماعی می‌پیوندند تا به بزرگ‌ترین قشر در جامعه تبدیل شوند. در یك چنین سناریویی راس هرم توسط یك الیگارشی اقلیت نمایندگی می‌شود (دقیق تر گفته شود توسط یك قشر نخبهء مالی) كه از بقیهء قشرهای جامعه منزوی و دور است. این همان هنگامی است كه اگر به راستی آیندهء جامعه باید مورد توجه و رسیدگی قرار گیرد نشانه‌های هشداردهنده آغاز به آشكار شدن می‌كنند. هنگامی كه وسعت طبقهء متوسط آغاز به كوچك‌تر شدن می‌كند، تمامی جامعه در مواجهه با یك خطر واقعی قرار می‌گیرد، خطری كه در آن اثرات هشدار‌دهنده برای آن كه آشكار شوند به سپری شدن زمان بیش‌تر نیازمند هستند.
جامعهء محنت‌زده یا فقر به خودی خود مسالهء اصلی نیستند، یعنی هنگامی كه فقر وضعیتی است كه جامعه از همان آغاز بر اساس آن بنیان نهاده شده است. كشورهای بسیار فقیری وجود دارد كه مردم فقیر آن‌ها به سهم خود موجب فقر بیش‌تر می‌شوند و با این وجود دچار معضلاتی نمی‌شوند كه به ثبات سیاسی یا اجتماعی مربوط است. مسالهء اصلی در تغییر شرایط نهفته است. جامعه مرفهی را در نظر گیریم كه در آن طبقهء متوسط با تمامی سطوح متفاوتش بزرگ‌ترین بخش آن را تشكیل می‌دهد و حال تصور كنیم كه به ناگهان یك بازگشت سریع و غیرمنتظره روی دهد و طبقهء متوسط به یكی شدن با طبقهء تحتانی جامعه میل كند. معنای آن این خواهد بود كه چنین جامعه‌ای اكنون نسبت به تغییر شكل‌های اجتماعی آسیب‌پذیرتر و شكننده‌تر شده و این شرایطی است كه می‌تواند شورش‌های بالقوه را موجب شود.
انسان‌هایی كه در فقر به دنیا می‌آیند با آن مشكلی ندارند، به همان نحوی كه وقتی شخصی نابینا به دنیا آید با نقص مادرزادی خود كنار می‌آید به این معنا كه شما چیزی را كه هرگز نداشته‌اید از دست هم نمی‌دهید. مشكل هنگامی خود را می‌نمایاند كه انسان فقیر به طبقهء بالای اجتماعی می‌رود و سپس به قشر اجتماعی پایین‌تر باز می‌گردد. آنچه به مراتب بدتر است هنگامی است كه عضوی از طبقهء متوسط كه همیشه بخشی از آن بوده است به قاعدهء هرم اجتماعی سقوط می‌كند تا به طبقهء پایین جامعه بپیوندد. این عمل باعث عدم تعادل واقعی در آن جامعه می‌شود و اگر هدف ثبات بلندمدت جامعه است باید به آن رسیدگی شود.
جابه‌جایی از ثروت به فقر و سقوط افراد از یك جایگاه به خصوص اجتماعی به مكانی پایین‌تر باعث گسترش احساسات خشم، ناامیدی، نفرت، تنش و احساسی از شكست می‌شود. این احساسات باعث درست شدن یك بمب ساعتی اجتماعی می‌شود كه می‌تواند در هر لحظه‌ای منفجر شود. این حالت را می‌توان در ایدئولوژی‌های افراطی متعددی یافت كه در آن‌ها این احساسات مورد تاكید و حمایت قرار می‌گیرند، چه در ایدئولوژی‌های چپ و چه راست به یك اندازه یا در یك ایدئولوژی غیرمتعارف كه زاییدهء شرایط است و به طور اجتناب ناپذیری در رویكردهای خود دچار افراط‌گرایی می‌شود.
شكوفایی اقتصادی كه پس از آن دوره‌ای از زوال روی دهد زمینه‌ای را تشكیل می‌دهد كه آغازگر جرقه‌های بی‌ثباتی است، چه بی‌ثباتی جامعه یا كشور یا هر دو. در این مورد می‌توان گفت كه رهبران كشورها، یعنی كسانی كه ثبات طولانی مدت جامعه و كشور خود را معین می‌كنند به عنوان هدف اصلی خود باید به دقت نوسانات جامعه را مورد توجه و بررسی قرار دهند، به ویژه هنگامی كه موضوع این نوسانات طبقهء متوسط است. هم امنیت كشور و هم جامعه نمی‌تواند از طریق كنترل شدید خود امنیت به دست آید و از طریق بالاتر بردن سطح نظم و انضباط اجتماعی هم چنین چیزی به تنهای مقدور نیست. لیكن تمامی این عناصر لازم و ضروری‌اند. هرچند آنچه مهم‌تر از بقیه است این است ‌كه ایجاد نظم و انضباط باید همراه با تلاش برای تجدید بنای تعادل اجتماعی باشد، به ویژه هرگاه كه این تعادل پس از دوره‌های به خصوص از شكوفایی اقتصادی آغاز به ته كشیدن می‌كند.
جامعه‌ای كه به سوی ایجاد یك طبقهء الیگارش كه همه چیز را به انحصار خود درآورده حركت می‌كند، جایی كه هر روز تعداد بیش‌تری از انسان‌ها مجبور به تلاش برای گذران معاش روزانه هستند و از جملهء آن‌ها تعداد اندكی كه به طبقهء متوسط آسیب‌پذیر متعلق هستند، چنین وضعیتی را باید به عنوان تهدیدی برای امنیت اجتماعی درازمدت به حساب آورد حتی اگر چنین وضعیتی در كوتاه مدت بسیار موثر به نظر آید. امنیت و ثبات اجتماعی و آنچه آن‌ها از انواع دیگر ثبات و امنیت به همراه خود می‌آورند سازوكاری است كه اجزای تكمیلی متعددی در بردارد. هرچند این به قوت خود باقی خواهد ماند كه تعادل اجتماعی و قاعدهء طبقهء متوسط از تمامی این عناصر مهم‌تر هستند و بدون آن‌ها تمامی آنچه باقی می‌ماند چیزی جز تكه‌های بی‌اهمیت در زیربنا نخواهد بود.
توركی الحمد
ترجمه: علی‌محمد طباطبایی
منبع: Http://anon.user.bitarsi.com
منبع : روزنامه سرمایه