یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


همه در نقش "دیلان"


همه در نقش "دیلان"
«من آنجا نیستم» محصول سال ۲۰۰۷ آمریکاست که چندین جایزه بین المللی کسب کرده و کاندید اسکار بازیگر نقش مکمل زن بوده است. اینبار قصد دارم تا بجای تحلیل بازی بازیگران به تاثیر کارگردانی و تدوین بر روی بازیگری فیلم مورد نظر و تاثیر آن بر تماشاگر بپردازم.
در ابتدا باید گفت فیلم «من آنجا نیستم» فیلم عادی نیست. عادی بدان معنا که نه داستانی یکپارچه دارد و نه شخصیتهایی مشخص. خیال با واقعیت در هم آمیخته شده است و ما به راحتی نمی‌توانیم این دو را از یکدیگر تفکیک کنیم یا اگر راحت‌تر بگویم نمی‌توانیم با یک نگاه سطحی آن را بفهمیم. منتقدان مطرح این فیلم را بسان یک نقاشی کوبیستی دانسته‌اند و آن را برای به نمایش درآوردن شخصیت باب دیلن شهیر بسیار پیچیده و سخت دانسته‌اند.
(اما مهم اینجاست که خود دیلان از فیلم خوشش آمده است). رابرت آلن زیمرمان در زندگی شخصی خود چندین بار اسم خود را تغییر داد تا بالاخره توانست به اسم باب دیلن رضایت دهد. الستون گان، المر جانسون، سرگئی پتروف، جک فراس، جک فیت، ویلو اسکارلت و رابرت میلک‌وود توماس اسم‌هایی بودند که دیلن برای خود انتخاب کرده بود و آنها را مدام تغییر می‌داد.
شاید بر همین مبنا است که تاد هینز (کارگردان و نویسنده فیلمنامه) فیلمنامه خود را بر اساس چند شخصیت گوناگون با اسمهای متفاوت و سنین مختلف برای فیلمی درباره باب دیلن می‌نویسد و هرکدام از شخصیتها را به دست یک بازیگر می‌سپارد. تعدد بازیگر در نقش‌های مختلف؛ با اسمهایی که می‌دانیم هرکدام از آنها بخشی از زندگی دیلن بزرگ است باعث به وجود آمدن برش‌های فکری و زمانی در فیلم و ذهن تماشاگر می‌شود. اینکه در پوستر یا جلد دی‌وی‌دی فیلم در زیر اسم بازیگران نوشته شده "همه در نقش باب دیلن" کار بیننده را برای فهم بیشتر ساده می‌کند، اما در فیلم و با دیدن شخصیتها و شنیدن اسم‌هایشان کمی گیج می‌شویم. اولین شخصیتی که می‌بینیم پسر نوجوانی آفریقایی-آمریکایی به نام مارکوس (کارل فرانکلین) است که ادعا می‌کند وودی گاتری است. دومی خواننده‌ای است به نام جک (کریستین بیل) که در دهکده گرینویچ خواننده مردم است.
رابی (هیث لیجر) سومی است که در فیلمی هالییودی ایفای نقش کرده است. چهارمی کوئین (کیت بلانشت) است که طرفدارانش را به خاطر تغییر سبکش از گیتار معمولی به گیتار الکترونیکی از خود رانده است. پنجمی یک بازیگر (ریچارد گر) است که در فیلمی وسترن شرکت داشته است و آخری یک دیلن (بن ویشاو) است که با مصاحبه‌ای درباره حرفه‌اش موافقت می‌کند. اگر از تعدد بازیگران و شخصیتها هم بگذریم و آن را درک کنیم تنها توانسته‌ایم جنبه‌ای کوچک از فیلم را کشف کنیم. تاد هینز با ساختار پیچیده‌اش برش‌های زمانی مختلفی را در تدوین فیلم ارائه می‌کند و هر کدام از آنها را با یک شیوه فیلمبرداری و یک رنگ به نمایش می‌گذارد.
به گونه‌ای که سکانسهای کوئین با بازی بلانشت سیاه و سفید است و سکانس‌های رابی رنگی است. سبک فیلمبرداری سکانس‌های هر کدام از شخصیتها هم مختلف است، سکانس‌های جک رولینز با بازی کریستین بیل با دوربین روی دست و بسان فیلمهای مستند فیلمبرداری شده و در نقطه مقابل فیلمبرداری سکانس‌های مارکوس با بازی کارل فرانکلین فنی و حساب شده است. تمام این پیچیدگی‌ها که می توان آن را تنوع در سبک روایی هر قسمت از داستان دانست تنها برای یک هدف به کار آمده‌اند و آن شناخت شخصیت درونگرا و پیچیده باب دیلن است.
اما شناختی که با شیوه‌ای ناتورالیستی همراه نیست. اگرچه بازیگران کاملا از شیوه ناتورالیستی استفاده می‌کنند و هرکدام با رهبری هینز به نوعی به دیلن ِدوره‌ای که بازی می کنند نزدیک هستند، اما نتیجه کاملا عکس شیوه بازیگری است که در فیلم وجود دارد. هینز با تمام عوامل پیچیده و گوناگونی که در سطور بالا در باره آنها گفتیم این طبیعت‌گرایی را برهم می‌زند و به نوعی ایجاد فاصله گزاری می‌کند و به تماشاگر یادآوری می‌کند که این تنها فیلمی است با بازیگران متعدد در نقش دیلن.
اگر بخواهیم موشکافانه بازی بازیگران را تحلیل کنیم در رفتار و حرکات تمامی آنها شاهد نقاط اشتراکی خواهیم بود که نشان از نمود بیرونی یا همان بدنی شخصیت دیلن است که مطمئنا هینز تاکید زیادی روی آنها داشته است. اگر دیلن را بشناسید با نوع راه رفتن، سیگار کشیدن، حرکات ریز دستش و حرکاتهای دیگر او آشنا هستید بهتر است بدانید همین رفتارهای بیرونی است که نقطه مشترک بازیگران فیلم را تشکیل می‌دهد. اما هینز باز هم این نقاط مشترک را می‌شکند و بین آنها فاصله می‌اندازد و به عمد ریچارد گر و هیث لجر را انتخاب می‌کند که شباهت بسیار کمی به دیلن دارند و از سوی دیگر کریستین بیل و کیت بلانشت را بر می‌گزیند که بسیار شبیه دیلن هستند و تمام اینها حرکات مشترکی که گفته شد را دارند اما با رفت و آمدهای زمانی بین بازیگران و بازیهایشان و همچنین تغییر چهره بازیگران و تفاوتهایی که با یکدیگر دارند؛ هینز باز هم شعار خود را گوشزد می‌کند که شما شاهد تماشای یک فیلم هستید. هینز سعی می‌کند تا تماشاگر با هیچ کدام از شخصیتها ارتباط برقرار نکند و تا اتفاقی برای یک شخصیت می‌افتد سریعا به سراغ دیگری می‌رود...
این قاعده شکنی هینز تنها به عواملی که گفته شد اتمام نمی‌یابد، بلکه در تصویر پایانی فیلم با دیدن چهره خود دیلن در حال نواختن ساز دهنی این قاعده شکنی تبدیل به جمع بندی می‌شود که کارگردان با همان شعاری که گفته شد می‌خواهد به تماشاگرش یادآوری کند.
سید سعید هاشم زاده
منبع : لوح


همچنین مشاهده کنید