دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

قدرت و لیبرالیسم


قدرت و لیبرالیسم
●آیزایا برلین
یكی از اندیشمندانی كه مستقیماً به مفهوم آزادی پرداخته و نگاهی جدید و مفهومی تازه از آن ارائه كرده آیزایا برلین است. او در كتاب خود چهار مقاله در باب آزادی مفهومی دوگانه از آزادی عرضه می كند و آن آزادی منفی و آزادی مثبت است كه هر كدام به دوره ای خاص تعلق دارد و بر جامعه ای خاص. در جوامعی مردمان طالب آزادی مثبت هستند و در جامعه ای مردم جاذب آزادی مثبت هستند.تمایز اساسی را كه توسط آیزایا برلین میان آزادی منفی به معنای عدم وجود محدودیت های اجبار بركنش و آزادی مثبت به معنای قدرت برای به دست آوردن اهداف مطلوب مطرح شده، برلین معتقد است كه فقط آزادی منفی را می توان آزادی تلقی كرد چرا كه سیاست هایی در راستای قادر ساختن افراد برای دستیابی به اهدافشان حتی در جایی كه باعث اجبار دیگران شود مثلاً كمك به فقرا از طریق اخذ مالیات توجیه پذیرند اما این سیاست ها باعث افزایش آزادی نمی شود و نباید این نوع آزادی (آزادی مثبت) را آزادی تلقی كرد چرا كه این آزادی باعث خدشه دار شدن مفهوم انسانی می شود و صادقانه نیست.آزادی منفی مختار بودن انسان در گزینش و انتخابی است كه انسان در سر هر دو راهی صورت می دهد. اگر در حكومت مطلقه فشار شكنجه یا حتی ترس از دست دادن كار باعث شود كه من دوستم را لو دهم انصافاً نمی توانم بگویم كه از روی اختیار عمل كرده ام.
لذا مورد آزادی هركس:
- تعداد امكاناتی كه در برابر او قرار دارد
- سهولت یا اشكال دسترسی به هر یك از امكانات
- درجه اهمیت این امكانات در مقایسه با یكدیگر به لحاظ نقشه ای كه شخص مفروض برای زندگانی خود دارد
- تاثیر اعمال دیگران در میزان دسترسی او به امكانات مذكور
- ارزشی كه نه تنها خود شخص بلكه به طور كلی جامعه ای كه او در آن زندگانی می كند برای آن امكانات قائل است.۱
آزادی مثبت یعنی از تمایل فرد به اینكه آقا و صاحب اختیار خود باشد من تصمیم می گیرم آزاد باشم، تصمیمم در اختیار خودم باشد. و به هیچ نیرویی از خارج وابسته نباشد. می خواهم آلت فعل باشم نه آلت فعل دیگران، می خواهم عمل باشم نه معمول.
آزادی مثبت به زعم او در جامعه قبل از مدرن معمول است چون خواسته ها هنوز بارور نشده و ارتقا نیافته اند و ابتدایی هستند.و در جامعه توتالیتر این نوع آزادی بین انسان رواج دارد چرا كه انسان ها آلت فعل حكما هستند و ایدئولوژی حاكم بر جامعه خط قرمز آن آزادی است لذا همه مردمان براساس آن چارچوب رفتار خواهند كرد. در روسیه استالین و چین مائو هر حركت مخالف به رغم ضدانقلاب بودن سركوب شد. آزاد مردان به حكم خیانت محكوم به مرگ شدند و ایدئولوژی چنان تغییر در بعضی از آنها ایجاد كرده بود كه بعضی از آزادمردان به سوی میدان تیر روان می شدند و برای سلامتی استالین دعا می كردند. این جوامع حتی آزادی را از ذهن آدمیان پاك می كنند و آنها را تنها و تنها آلت فعل خود می دانند. اما در آزادی منفی كه مختص جامعه مدرن و جامعه لیبرالی است خواسته ها ابتدایی نیست بلكه تفكری پشت آن نهفته است. آزادی منفی به مفهوم آزادی از... تعبیر شده است و آزادی مثبت به آزادی در.... معنی شده است.
●كارل پوپر
یكی از اندیشمندان لیبرالی كه مستقیماً بر جاه طلبی قدرت تاخته است، كارل پوپر است. او یكی از منتقدان بنام افلاطون، هگل و ماركس است. او بر ایدئولوژی، اصالت تاریخ و انقلاب انتقادات زیادی نوشته است. شاهكار او به نام جامعه باز و دشمنانش در تمجید از دموكراسی، لیبرالیسم و سوسیال دموكراسی (او در مسائل اقتصادی طرفدار سوسیال دموكراسی بوده است) و پلورالیسم است. او در این اثر به دموكراسی پرداخته و به رژیم های توتالیتر تاخته است. او به رژیم های راست و چپ اقتدارگرا به دیده شك می نگرد و دست هر دو را در یك كاسه می بیند.
او در پاسخ به دغدغه خود كه همانا اقتدارگرایی و توتالیتاریسم است به دموكراسی می رسد و می گوید در جامعه مشمول دموكراسی قدرت متمركز در دست نهاد یا سازمان و شخص خاصی نیست بلكه توزیع شده است و دولت های دموكراسی به علت انتقادات مستمر تعدیل می شوند. در نظر او دگرگونی در سیاست ها به طور اساسی مستلزم تغییر هیات حاكمه از این جهت وجود دارد كه وجود مخالفان سازمان یافته و امكان انتقال مسالمت آمیز قدرت از گروهی به گروهی دیگر شرط تحقق جامعه باز است و جامعه لیبرالی به زعم او تنها جامعه دارای هیات حاكمه غیراقتدارگرا است چرا كه این جامعه با تكثر گروه ها و سازمان ها و نهادها تشكیل می شود و امكان قدرت یابی نیروهای خودسر و انحصارطلب از بین می رود. به زعم او یكی از اهداف نهایی جامعه باز و دشمنانش توضیح مبانی فلسفی توتالیتاریسم، فاشیسم و علل گرایش توده ای به آنها است.
●هانا آرنت همانند آیزایا برلین كه به مفهوم آزادی صرف می اندیشید صرفاً به مفهوم قدرت می اندیشد و به واژه توتالیتر می پردازد و این نوع جامعه را كالبدشكافی كرده و عمیقاً به آن می پردازد. او درباره انقلاب ها، جامعه سوسیالیستی، كشورهای امپریالیستی و نیز لیبرالیسم فكر كرده است. او همواره سعی دارد در آثار خود قدرت را در اوج مورد بررسی قرار دهد.كتاب توتالیتر او به مسئله قدرت اختصاص داده شده و جامعه توتالیتر را مورد تجسس قرار داده است.او در این كتاب متذكر می شود كه حكومت های توتالیتر دارای ظرافت های خاص خود هستند و دارای وجوهی هستند كه عملكرد آنان را توسط عاملین آن توجیه می كند و از طرف طرفداران آن حكومت توتالیتر توجیه قانونی می شود. در واقع از دیدگاه آرنت، توتالیتاریسم با حكومت استبدادی و خودكامه و دیكتاتوری های قدیم و جدید ماهیتاً تفاوت دارد. حكومت توتالیتر خودكامه و غیرقانونی نیست بلكه حكومت نوعی قانون است، نظام های استبدادی بی قانون اند و در آنها اراده خودسر حكومت می كند در حالی كه ویژگی اصلی توتالیتر انكار هرگونه جایگاه به اراده انسانی است یعنی آزادی و اختیار در این جامعه جایگاهی ندارد و آنچه توسط حاكمان دیكته می شود قابل اجرا است. او می گوید: درست است كه توتالیتاریسم همه قوانین موضوعه را ندیده می گیرد اما با این همه بدون راهنمایی قانون و تنها از روی خودسری عمل نمی كند زیرا ادعا دارد كه از قوانین طبیعت یا تاریخ كه همه قوانین موضوعه باید از آنها نشأت گرفته باشد اطاعت می كند.۲او درواقع می خواهد بگوید توتالیتر همه قوانین طبیعت را بر انسان تحمیل می كند چرا كه در آن جامعه، آزادی امكان نقد قوانین وجود ندارد چرا كه حكومت قوانین نوشته شده از طرف خود را بهترین، آزادیبخش ترین و پرفایده ترین می داند.قدرت توتالیتر می كوشد تا انسان ها را به گونه ای سازمان دهد كه تكثر و تمایز نامحدودشان از بین برود و كل انسانیت به صورت فردی واحد درآید. او می گوید: امپریالیسم انگلیس ساختار دولت ملی را از بین نبرد در نتیجه در آن كشور توتالیتاریسم پدیدار نشد. هر چند خود بزرگترین قدرت امپریالیستی بود اما در آلمان و روسیه گرایش های امپریالیستی پدید آمد و به ساختار ملی و ناسیونالیسم آسیب رساند.۳حال جامعه ای كه اصول انسانی در آن زیر سئوال رفته است تنها راه گریز از آن، برایش انقلاب است چرا كه به زعم آرنت انقلاب مظهر آزادی سیاسی و تاریخی انسان است و این نظریه را كه تاریخ فرآیندی پیوسته و فاقد گسست است نفی می كند.از دیدگاه آرنت انقلاب آمریكا نمونه اصلی انقلابات مدرن است كه در آن نقش عمل آگاهانه و آزادانه و تاسیس فضا و عرصه عمومی عمل سیاسی به كمال خود رسید.۴ انقلاب های مدرن علایق انسان را از حوزه عمل سیاسی به حوزه اجتماعی و اقتصادی معطوف داشته اند و از این رو غرض اصلی آنها نقض شده است، در عوض آنچه كه موجب ظهور دیكتاتوری هایی غایت اندیشه سیاسی و عمل سیاسی حقیقت جویی نیست، آزادی است. اما باید به یاد داشته باشیم كه حقیقت اجبار آمیز و سلطه گر است همنوایی می طلبد و خطا را برنمی تابد در حالی كه متضمن امكان خطاست. در نظر هانا آرنت رابطه قدرت و آزادی رابطه بیرونی است؛ رابطه ای كه مخالف وجود یكدیگرند رابطه ای رقیبانه و همواره در ستیز. و میزان مقبولیت هر جامعه ای در رابطه آن با اصول انسانی است و به میزانی است كه به خواست های وی احترام بگذارد.
●●نتیجه
دموكراسی یكی از مهمترین انواع حكومت است كه می تواند تعادل بین قدرت و آزادی را برقرار كند. درواقع در تمام جوامع، دماسنج حكومت ها آزادی است و قدرت در تقابل با آزادی است و با بودن آزادی هرگز حكومتی در قواره توتالیتر نخواهیم داشت، چرا كه آزادی جلوی فساد قدرت را می گیرد و به دلیل نقد سازنده در جوامع دموكرات هم آزادی و هم قدرت در حد تعادل خواهند ماند اما این سئوال وجود دارد كه در جوامع دموكرات آیا این اراده كه سد راه آزادی گردد وجود ندارد؟ آیا فقط دولت ها و حكومت های غیرلیبرال این امكان را دارند كه به توتالیتر ختم شوند؟ قطعاً خیر! به چنددلیل:اول اینكه همان گونه كه آرنت گفته است حكومت های توتالیتر با استناد به قانون موجود در جامعه می توانند به سمت توتالیتر حركت كنند نمونه این اقدام، آمریكا به عنوان مهمترین پایگاه دموكراسی است كه با پروژه مك كارتیسم صداهای مخالف را خفه كرد. (و بعضاً جنایت هایی نیز درخصوص حقوق بشر و آزادی عقیده و بیان، صورت گرفته است).دوم اینكه هرگونه نظریه به زعم پوپر با خطا كامل می شود و هر حكمی نسبی است و حكم قطعی وجود ندارد لذا در دموكراسی های پیشرفته نیز این امر محتمل است.از طرف دیگر آزادی نیز می تواند به آنارشیسم تبدیل شده و مخرب باشد لذا طبق آموزه های پوپر، برلین و آرنت، آزادی (آزادی منفی) به دلیل احترام به شان والای انسان تعدیل كننده قدرت خواهد بود و قدرت سالم (وجود قدرت نقد و یادآوری خطاها) نیز جلوی آزادی افسارگسیخته را می گیرد. پس رابطه آزادی و قدرت رابطه كنترلی است.
علی نیان
پی نوشت ها:
۱- برلین، آیزایا، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد (تهران، خوارزمی، ۱۳۶۸)، صفحه ۲۴۸
۲- آرنت هانا، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثی (تهران، جاویدان، ۱۳۶۳)، صفحه ۲۱۰
۳- بشیریه، پیشین، صفحه ۱۴۲
۴- بشیریه، پیشین، صفحه ۱۵۳
منبع : روزنامه شرق