جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تابلوی نظام اندیشگی میرحسین موسوی


تابلوی نظام اندیشگی میرحسین موسوی
آدمی از آن زمان که به گوهر آگاهی و خودآگاهی مزین شد و فاعل شناسان (سوژه) نام گرفت، همواره نظام و تابلوی اندیشگی خود را با خود حمل می کند. آدمی از همان لحظه یی که نقاشی تابلوی اندیشگی خود را آغاز می کند، نقاشی خود را نیز می آغازد. به بیان دیگر، انسان تشخص و تفرد خود را وامدار نظام اندیشگی خود است و برون از این نظام اندیشگی نمی توان درباره او سخن گفت. البته، تمامی نقش های این تابلو و تمامی ایده های نهفته در نقش ها، ضرورتاً نباید توسط یک نقاش خلق و ابداع شده باشد. از این رو، در یک تابلوی اندیشگی، همواره می توان نشانه یی یا اثری از آثار سایر نقاشان نیز یافت.
افزون بر این، در همان لحظه یی که درباره این تابلوی اندیشگی سخن می گوییم، آن را نقاشی نیز می کنیم. از آنجا که، اولاً، هیچ متنی (همان گونه که استوارت هال به ما می گوید) به خودی خود خاستگاه معنا نیست بلکه جایگاهی است برای ترکیب بندی (بیان کردن و متصل کردن) معنا، و از این رو، معنا و کلاً عرصه متن، همواره عرصه مذاکره و تعارض است؛ عرصه یی که برخی گروه های اجتماعی در آن به هژمونی نائل می شوند و برخی دیگر هژمونی خود را از دست می دهند، و ثانیاً، هر مصرف کننده یی که در زمینه اجتماعی خاصی قرار دارد، از همان زمینه اجتماعی خاص، با متن رویاروی می شود و طیفی از معانی ممکن را که متن می تواند دلالت بر آنها داشته باشد، از طریق استفاده، تولید می کند. می توان به نتیجه رسید که مصرف کننده با جرح و تعدیل متن (در اینجا، «تابلوی اندیشگی») آن را نقاشی می کند. بنابراین، یک تابلوی اندیشگی، منفعلانه از سوی مخاطبان پذیرفته نمی شود، بلکه مولفه های فعالانه را هم شامل می شود. فرد درباره معنای متن مذاکره می کند. معنا به پس زمینه فرهنگی فرد وابسته است. پس زمینه می تواند توضیح بدهد که چطور بعضی خوانندگان قرائت خاصی از متن را می پذیرند در حالی که دیگران ردش می کنند.
در پرتو این تمهید نظری کوتاه می خواهم بگویم آنچه گزاره های این متن می خواهند درباره تابلوی اندیشگی میرحسین موسوی بگویند، تا حدودی ساخته و پرداخته تفسیر و تاویل تقریرکننده آنان نیز هست. لذا نویسنده این سطور هرگز مدعی ارائه تصویری «اصیل» از منظومه اندیشگی ایشان نیست، بلکه تنها و تنها بر این ادعا است که میرحسین موسوی همچون هر انسان دیگری، کشکولی از مفاهیم و واژگان اندیشگی را با خود حمل می کند که امکان و استعداد چینش در یک نظام، منظومه یا تابلوی خاص را دارند.
اما چنانچه بخواهیم تصویری از این تابلوی اندیشگی ارائه کنیم، لاجرم، نخست باید تعریف و تصویری از «فرم یا چارچوب»، «نمای نزدیک»، «نمای دور»، «پس زمینه»، «سبک یا ژانر»، «موضوع»، «پیام» و «ترکیب» به دست دهیم، و در مرحله بعدی تلاش کنیم، از یک سو، این تابلو از طراوت و بداعت و هارمونی برخوردار شود، و از طرف دیگر، افزون بر لحاظ ملاحظات و مناسبات نقش و نقاش، علایق و سلایق مخاطب اثر نیز، مورد توجه قرار گیرد.
اما بی تردید، تلاش ما در همین جا پایان نمی پذیرد، زیرا این تابلوی اندیشگی ضرورتاً می باید ترسیم و تقریرکننده یک گفتمان باشد؛ گفتمانی که از استعداد هژمونیک شدن، یعنی استعداد تولید معنا و اندیشه برای کسب، تثبیت یا تلطیف قدرت؛ استعداد ابتنای سلطه بر رضایت، اجماع، اقناع و عقل سلیم، به جای زور؛ استعداد ایجاد یک نیروی متحد تاریخی و رهبری اخلاقی، فرهنگی و فکری آن؛ استعداد تثبیت و اجتماعی کردن خود؛ استعداد در اختیار گرفتن ذهن و اندیشه عاملان اجتماعی؛ استعداد تولید و بازتولید گزاره های جدی؛ استعداد فراگیر (سقف گونه) شدن یا استعداد ایجاد زنجیره هم ارزی میان اجزای تشکیل دهنده خود؛ استعداد رسوب کردن۱ در لایه های مختلف اجتماعی؛ استعداد ایجاد یک نقطه کانونی معنابخش و انتظام بخش؛ استعداد بخشودن هویت مفهومی مشخص به عناصر و دقایق خود؛ استعداد در دسترس بودن یا قابلیت استفاده شوندگی؛ استعداد یا قابلیت اعتبار؛ استعداد مزین و مسلح شدن به «قدرت پشت گفتمان»۲ و بهره بردن از آن؛ استعداد غیریت/ ضدیت سازی پایین و خودی سازی بالا؛ استعداد انطباق و تعامل با واقعیت ها و سامان دادن به نابسامانی ها و شرایط متحول؛ استعداد انطباق با نظام دانایی و نظام صدقی (ارزشی- هنجاری) جامعه؛ استعداد واسازی مستمر خود (اصلاحات مستمر)؛ استعداد همنشین کردن دوانگاری های متضاد؛ استعداد بی قرار کردن گفتمان های رقیب و مقاومت در مقابل تمهیدات و تدبیرهای بی قرارکننده آنان؛ استعداد هویت بخشی به فرد و نیروهای اجتماعی با مفصل بندی آنان در درون یک صورت بندی هژمونیک؛ استعداد توزیع معنویت و تخصیص مقتدرانه ارزش ها در سطح جامعه؛ استعداد ایجاد محیط خارجی مناسب (از رهگذر تشنج زدایی و هم زیستی مسالمت آمیز با سایر کشورها) برخوردار باشد.
به اعتقاد نویسنده این سطور، تابلوی اندیشگی موسوی نیز از چنین استعدادها و قابلیت هایی برخوردار است. این منظومه اندیشگی، از یک سو در جغرافیای مشترک اصلاح طلبی و اصولگرایی؛ ایدئولوژی گرایی و آزاداندیشی؛ آرمان خواهی و واقع گرایی؛ مردم گرایی و نخبه گرایی؛ خردگرایی و دین گرایی؛ کثرت گرایی و وحدت گرایی؛ جمع گرایی و فردگرایی؛ حقیقت گرایی و مصلحت گرایی؛ تجددگرایی و سنت گرایی؛ سلطه ستیزی و تنش گریزی؛ سیاست پیشگی و اخلاق گرایی؛ تحول گرایی و ثبات گرایی، و از جانب دیگر، در میانه جبر و اختیار؛ اسلامیت و ایرانیت؛ اسلامیت و جمهوریت؛ حق و تکلیف؛ عمومی و خصوصی؛ قومیت و ملیت؛ جهانی شدن و محلی شدن؛ فقر و غنا؛ معنویت و مادیت؛ عدالت و رفاه، قابل تصور و تصویر است. این حریم یا حوزه نظری و مفهومی، تعریف و تصویری از «نمای دور» یا «نمای زمینه یی» این تابلوی اندیشگی را که جنس و نوع چارچوب (فرم) آن آمیزه یی است از «اسلامیت»، «جمهوریت»، «استقلال» و «آزادی»، به دست می دهد.
اکنون در این چارچوب و با لحاظ استلزامات و مقتضیات این نمای دور نظری- مفهومی، می توان «نمای نزدیک» این تابلوی اندیشگی را در چهار محور کلان «اقتصاد»، «سیاست»، «اجتماع» و «امنیت و دفاع» ترسیم کرد.
میرحسین تدبیرگر دوران بی قراری ها و بحران های متراکم و متقاطع در ایران بعد از انقلاب است. از یک سو، هویت های مقاومت و برنامه داری که در مقابل و در تقابل با نظم و نظام برآمده از انقلاب شکل گرفته بودند، در مسیر بن افکنی و شالوده شکنی شتابان روان شدند، از سوی دیگر، دگرهای رادیکال خارجی، آستانه تحمل شان به انتها رسید و قصد آن کردند تا آنچه به نام انقلاب و نظام انقلابی تقریر یا در حال تقریر و تثبیت بود، زیر سایه سنگین پاک کن خود قرار دهند و لوح ملفوف انقلاب را در همان آغازین روزهای گشوده شدنش درهم بپیچند و بنیادش براندازند. از جانب سوم، از آنجا که بسیاری از نقش های لوح ملفوف گفتمان انقلابی، نه از گذشته، بلکه در فرآیند تجربه و پراتیک اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در حال نقاشی شدن بودند، همواره نوعی بی قراری وضعی و متوالی گفتمانی (سرگشتگی و روان پریشی گفتمانی، و به تبع، رفتاری) را با خود همراه داشتند.
این دوران همچنین میراث دار کاستی های دوران های ماقبل خود نیز بود. رکود اقتصادی که از نیمه دوم سال ۱۳۵۶ آغاز شده بود و با اعتصابات عمومی دوران انقلاب، مسدود شدن ذخایر ارزی، تحریم اقتصادی، کاهش صدور نفت خام، افزایش معافیت مالیاتی حقوق بگیران، افزایش هزینه های دولت، کاهش سرمایه گذاری، کاهش تولید در عرصه اقتصاد غیرجنگی/ دفاعی، کاهش تجارت خارجی، کاهش پس انداز و ذخیره ارزی، انتقال بدهی های کلان شرکت ها و کارخانجات به سیستم بانکی بخش بزرگی از سرمایه های سرمایه داران به خارج کشور، افزایش نرخ تورم، نظام دوگانه ارزی در دوران پساانقلاب قرین و همراه شده بود، آثار نامطلوب خود را بر روح و روان این دوران تحمیل کرد.
اما به رغم تمامی این نیستی ها و کاستی ها، ما در این دوران (خصوصاً در سالیان ۱۳۶۴-۱۳۶۱) شاهد رونق اقتصادی در کشور هستیم، به گونه یی که به تصریح اقتصاددانانی همچون دکتر حسین عظیمی، تصویری موفق از اقتصاد ایران حتی در مقایسه با دوران بعد از جنگ به نمایش می گذارد. داده های آماری به ما می گویند تولید ناخالص ملی از سال ۱۳۶۱ افزایش عمده یی می یابد و در سال های ۶۱ و ۶۲ رشد دورقمی تولید تحقق پیدا می کند، به گونه یی که رشد ۶/۱۲ درصدی سال ۱۳۶۱، رکورددار رشد سالانه تولید ناخالص داخلی- پس از سال ۱۳۵۵- تا سال های اخیر بوده است. در این دوران، همچنین درآمد سرانه و تشکیل سرمایه ناخالص افزایش می یابد. سهم ارزش افزوده همه بخش ها به جز نفت نسبت به دوره قبل از آن افزایش می یابد و حجم نقدینگی و نرخ تورم به طور شگرفی کاهش می یابد.
بی تردید، در شرایط بی قراری های شالوده شکن و بن افکن، نمی توان تصویری شفاف از تابلوی اندیشگی یک کنشگر عالی ترسیم کرد، یا نوعی رابطه اینهمانی میان آنچه «تحقق» یافته با آنچه اقتضای طبیعت و ماهیت این تابلوی اندیشگی بوده، برقرار کرد. لذا اجازه بدهید از گذشته به حال گذری داشته باشیم و تلاش کنیم تصویری از این تابلو با توجه به شرایط زمانه خود ارائه دهیم. از یک منظر آسیب شناختی، مهم ترین آسیب ها و ضعف های اقتصادی در ایران امروز عبارت است از؛
▪ تولید وابسته و معیشتی
▪ بی ثباتی اقتصادی
▪ کوته نظری مدیریتی
▪ ناامنی اقتصادی
▪ ناکارآمدی دولت در عرصه اقتصادی
▪ ناکارآمدی بازار
▪ ساختار انگیزشی ناکارا
▪ فضای نامناسب کسب و کار، مشارکت و سرمایه گذاری
▪ کسری مزمن بودجه
▪ سهم پایین درآمدهای مالیاتی
▪ کسری مزمن تراز بازرگانی غیرنفتی
▪ کمبود حساب ذخیره
▪ رشد اندک تولید
▪ بیکاری و فقر گسترده
▪ سطح پایین درآمد سرانه
▪ حجم بالای نقدینگی و رشد اندک سرمایه گذاری
▪ توزیع نابرابر درآمد
▪ فساد گسترده اقتصادی
▪ حجم بالای اقتصاد زیرزمینی
▪ بحران در سیستم بانکی
▪ بحران در سیستم تامین اجتماعی
▪ بهره وری پایین عوامل تولید
▪ بالا رفتن انتظارات کاذب در مردم
▪ تورم بالا
▪ شبه خصوصی کردن خصوصی سازی
▪ ضعف در بهره گیری از اقتصاد دانایی محور
▪ قاچاق کالا
▪ ضعف نظام توزیع کالا
▪ رانت خواری
▪ فرار سرمایه
▪ نقص قانون تجارت
آن گاه در ترسیم این بعد از نظام یا منظومه اندیشگی، نخست باید تلاش کنیم این زمختی ها و بدرنگی ها، زیر سایه پاک کن تدبیر قرار گیرند، و دوم تلاش کنیم در چنبره آموزه ها و آموخته های تئوری های راست و چپ اقتصادی گرفتار نشویم
▪ متوقف ساختن خلق انتظارات جدید
▪ بازنگری در طرح های اقتصادی
▪ بهبود و ارتقای کارایی سیستم مالیاتی
▪ افزایش بهره وری
▪ تغییر ساختار انگیزشی در راستای سرمایه گذاری مولد
▪ تدوین و اجرای برنامه ملی مقابله با فساد اقتصادی
▪ اصلاح ساختار تصمیم گیری اقتصادی
▪ توسعه گزینشی به جای توسعه پراکنده
▪ اصلاح سیستم بانکی و سیاست های پولی
▪ بهبود فضای کسب و کار
▪ استفاده از علم اقتصاد (با لحاظ ملاحظات فرهنگی و بومی)
▪ رعایت حریم خصوصی در عرصه اقتصادی
▪ اجتناب از شکل گیری انحصارهای اقتصادی
▪ همگرایی بین خصوصی سازی و مصلحت و منفعت عمومی
▪ تشویق ثروت آفرینی
▪ توسعه مالکیت خصوصی
▪ توجه توامان به اصول ۴۳ و ۴۴ قانون اساسی
▪ بهره بردن از خرد جمعی و نظام کارشناسی در عرصه اقتصاد
▪ سالم سازی (و مردمی کردن) بدنه مدیریت اقتصادی کشور
▪ بازسازی و تقویت سازمان برنامه و بودجه
▪ تقویت معاملات تهاتری BTC
▪ تقویت شفافیت اطلاعاتی و اعتماد متقابل دولت و ملت
▪ اتخاذ سیاست هایی که عدالت را در کنار توسعه و رشد سریع و آزادی دنبال می کنند
▪ مدیریت منابع کمیاب کشور و پرهیز از به کارگیری آنها در جهت منافع سیاسی
سیاست در جامعه امروز ما، ترکیبی است از کهن سیاست، پیراسیاست، فراسیاست و ابرسیاست. کهن سیاست کوشش های هواداران «زندگی جماعتی» در راه تعریف نوعی فضای اجتماعی همگن با ساختاری اندام وار، نوعی فضای بسته سنتی که هیچ قسم خلأ یا فضای تهی به جای نمی گذارد که در آن رخداد سیاسی سرنوشت سازی امکان وقوع یابد، است. پیراسیاست، کوششی است برای سیاست زدایی از سیاست، یعنی حذف ابعاد سیاسی آن. پذیرفتن واقعیت کشمکش سیاسی، اما با صورت بندی دوباره آن در قالب رقابت در فضایی که حزب ها، کارگزارانی که به عنوان نمایندگان مردم به رسمیت شناخته شده اند با هم رقابت می کنند تا قدرت و مسوولیت های اجرایی را (به طور موقت) به دست گیرند. به بیان دیگر این سیاست، کوششی است برای حذف مخاصمات از صحنه سیاست به مدد تنظیم و تنسیق قواعد و هنجارهای لازم الاتباع واضح و بی ابهام که جایی برای فوران روال پرشور دادخواهی و سرریز آن در سیاست راستین باقی نمی گذارد. فراسیاست، سیاستی مارکسیستی (یا سوسیالیستی آرمانشهری) است که در قالب پذیرش کامل کشمکش سیاسی، اما بسان نوعی تئاتر سایه بازی که در آن فرآیندهایی اجرا می شوند که در حقیقت روی صحنه دیگری (یعنی روی صحنه زیرساخت های اقتصادی) به وقوع می پیوندند. پس هدف غایی این سیاست، از میان برداشتن خویش است، یعنی استحاله روال «اداره مردم» به روال «اداره اشیا» در نظامی عقلانی و سراپا شفاف متکی بر اراده جمعی. ابرسیاست، زیرکانه ترین و ریشه یی ترین شکل انکار منطق سیاست راستین، یعنی کوشش در راه حذف کامل ابعاد سیاسی کشمکش از طریق به افراط کشاندن آن است.
از یک منظر آسیب شناختی، نارسایی ها و آفات ناشی از چنین سیاستی عبارتند از؛
▪ در این نوع سیاست، نمی توان از اخلاق و نیک روانی سخن به میان آورد زیرا در چنین ساحت هایی تنها سیاستی که امکان تحقق می یابد سیاستی است برای مسکوت گذاشتن قابلیت ثبات شکنی امر سیاسی، و کوشش در راه انکار یا تحت قاعده درآوردن آن به هر نحوی که ممکن باشد.
▪ این نوع سیاست، متضمن بازگشت به نوعی بدنه اجتماعی ماقبل سیاسی، تثبیت قواعد رقابت سیاسی، تدارک «سازوبرگ دفاع» در مقابل صداهای مختلف و هویت های متمایز سیاسی است.
▪ این نوع سیاست، متضمن امنیتی سازی امور سیاسی و زیر سایه پاک کن امنیتی قرار دادن هرگونه امر و اقدام سیاسی ناهمخوان و ناهمسو است.
▪ این نوع سیاست، متضمن ابتنای فزاینده قدرت بر زور به جای رضایت، اجماع، اقناع و عقل سلیم است.
▪ در این نوع سیاست، نمی توان به وضع اخلاقی، فرهنگی و فکری جامعه، ایجاد یک نیروی متحد تاریخی، تولید معنا و اندیشه برای به خدمت گرفتن عاملان اجتماعی و سیاسی متفاوت و متکثر، کاهش آستانه دگرسازی و افزایش آستانه خودی سازی، جایگزین کردن رقابت به جای خصومت و رقیب به جای خصم، تقویت استعداد تولید و بازتولید زنجیره همگونی، تقویت استعداد ممانعت از تولید و تکثیر و رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت و پادگفتمان ها، تقویت اقتدار بیان و تکثیر و تثبیت گزاره های جدی، تقویت استعداد اقناع و اشباع کنندگی خود، تقویت وجه استعاری خود، تقویت استعداد مهار دال های شناور، تقویت استعداد بازتولید خود به مثابه افق تصویری جامعه، بازتولید استعداد و قابلیت اعتبار خود، بازتولید خاصیت در دسترس بودن خود، و... امید داشت.
در پرتو چنین سیاستی، در سطح ملی و فروملی، به گونه روزافزونی شاهد شکل گیری هویت های مقاومت و پادگفتمان های فراگیر و عمومی، حاد شدن خصلت اعتراض های اجتماعی، گسست و شکاف نسلی، تقلیل و تضعیف گروه های مرجع سنتی سیاسی، شکاف میان مردم و دولت، شکاف میان تغییر و تدبیر، نارضایتمندی عمومی، انسدادهای بوروکراتیک و ساختاری،شکاف میان گفتمان مسلط و مقتضیات زمانه، شکاف میان هویت ملی و هویت های قومی و افزایش مطالبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در میان اقوام هستیم. در سطح فراملی نیز به طور فزاینده یی کشور در مسیر تندبادهای تهدید و تحدید قرار گرفته و هر روز از منجنیق آسمان می بارد.
در منظومه اندیشگی موسوی آنجا که نقش های سیاسی نقاشی شده اند، آثاری از سیاست اخلاقی و فراجناحی (ملی)، مدیریت کارآمد سیاسی، قانون گرایی، امنیت سیاسی، تحول و اصلاح بوروکراسی دولتی، حقوق سیاسی زنان، آزادی فردی و اجتماعی و حقوق شهروندی، نشاط و بهداشت سیاسی، شایسته سالاری، حفظ و تقویت سرمایه اجتماعی- سیاسی، تقویت نهادهای مدنی و سازمان های غیردولتی، تقویت توامان جمهوریت و اسلامیت نظام، سیاست خارجی معطوف به «منفعت و مصلحت» کشور، تشنج زدایی و همزیستی مسالمت آمیز، صلح و امنیت فراگیر منطقه یی و بین المللی، همکاری تنگاتنگ و گسترده با سازمان های بین المللی، تقویت توامان وحدت ملی و حاکمیت ملی، تنظیم روابط دولت- ملت، افزایش اعتماد سیاسی و امید و نشاط سیاسی در بین مردم، تقویت قدرت مبتنی بر رضایت، حفظ حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی مندرج در قانون اساسی، حمایت از آزادی بیان و مطبوعات، رعایت قانون و احترام به آن، بهبود شاخص های عملکردی نظام سیاسی و افزایش کارایی و پاسخگویی، اشاعه فرهنگ سیاسی مبتنی بر قانون گرایی، مشارکت و رعایت قواعد بازی سیاسی، تقویت احساس عدالت مشارکتی، قانونی، توزیعی و فرصتی، به رسمیت شناختن مردم به عنوان بازیگران اصلی عرصه سیاست، و طرف های گفت وگوهای سیاسی و کسانی که در به کارگیری قدرت مشارکت می ورزند و سوژه مند کردن توده ها در عرصه سیاست؛ فرآیندی که طی آن مطرودان جامعه قدم پیش می گذارند تا خود حرف دل خویش را به زبان آورند، تا خود از جانب خویش سخن بگویند و بدین سان ادراک جهانیان را از چند و چون فضای اجتماعی دگرگون سازند، چندان که مطالبات شان در این فضا جایگاهی مشروع و قانونی بیابند، را می یابیم.
امیدوارم در ادامه بتوانیم تفسیر و تصویر خود از این تابلوی اندیشگی را کامل تر کنیم و درباره نقش های دیگر این نقاشی نیز سخن بگوییم.
محمدرضا تاجیک
پی نوشت ها؛
۱- Sedimentation
۲- power behind discourse
منبع : روزنامه اعتماد