یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اختلال هویت تجزیه‌ای به عنوان دفاع قانونی


اختلال هویت تجزیه‌ای به عنوان دفاع قانونی
اختلال هویت تجزیه‌ای برای روان‌شناسان قضائی و سایر کسانی که در سیستم قضائی کار می‌کنند و با متهمان جنایی‌ای مواجه هستند که از این اختلال به عنوان توجیهی برای خلافکاری‌هایشان استفاده میکنند، مشکل آزارنده‌ای شده است. یک مورد قضایی، برخی از پیچیدگی‌های موجود در اختلال شخصیت چندگانه را روشن ساخت. کنت بیانچی، قاتل زنجیره ای که به غریبه پایین تپه مشهور است. برای اجتناب از تعقیب کیفری تهاجماتش، اختلال شخصیت چندگانه را وانمود کرد. روان‌شناسان پزشک قانونی و سایر دست اندر کاران سیستم قضایی با تکلیف دشوار متمایز کردن اختلال تجزیه‌ای واقعی از موارد تمارض مواجه هستند. افرادی که می‌خواهند جرمشان را توجیه کنند و آن را حاصل شخصیت‌های دیگر در خودشان بدانند، معمولاً با توسل بر جنون از خودشان دفاع می‌کنند یا مدعی می‌شوند که صلاحیت تحمل کردن محاکمه را ندارند. متهمانی که مدعی جنون هستند اظهار می‌دارند که نشانه‌های بیماریشان مانع از درک اقدامات مجرمانشان می شوند. آنهایی که می‌گویند صلاحیت تحمل کردن محاکمه را ندارند، ادعا می کنند که نشانه‌هایشان اجازه نمی‌دهند در دعوای حقوقی دادگاه مشارکت کنند. در برخی موارد، متهم قبول می‌کند که مرتکب جرم شده است، اما اقدام خود را تحت کنترل شخصیت دیگر در خودش می‌داند. آنها ممکن است ادعا کنند که در حالت تجزیه مرتکب جرم شده‌اند و از آنچه اتفاق افتاده، هیچ چیزی به یاد ندارند. هر چه این گزارش‌های تجزیه و یاد زدودگی معتبر‌تر باشند، احتمال بیشتری دارد که دادگاه جرم شخص را به عنوان اقدام ناشی از دیوانگی بپذیرد.
تشخیص دقیق متهمی که دچار آشفتگی روانی است می‌تواند به درمان مناسب منجر شود، در مقابل، تشخیص نامناسب می‌تواند عوارض هولناکی برای فرد و سیستم قضایی داشته باشد. یک تشخیص اشتباه، می تواند فرد را از درمان روانی بالقوه موثر محروم کند. تشخیص غلط اختلال هویت تجزیه ای می‌تواند به فرد خطرناکی امکان دهد از پیامدهای رفتار مجرمانه‌اش فرار کند. روان‌شناسان برای پی‌بردن به تمارض در متهمانی که ادعا می‌کنند به اختلال هویت تجزیه‌ای مبتلا شده‌اند باید به مهارت‌های بالینی خود متوسل شوند، و برخی معتقدند که درمان افتراقی این متهمان با روش قانونی و درمانی دقیق مغایرت دارد. به عقیده رس(۱۹۸۹)، سیستم قضایی تمارض را وسیله‌ای برای گریختن از مسئولیت و عواقب اقدامات مجرمانه میداند. همین‌طور، متهمانی که از دفاع به علت دیوانگی با موفقیت استفاده می‌کنند، توانایی خود را در پیش بردن درمان به مخاطره می‌اندازند که معمولاً در آن، بر پذیرفتن مسئولیت تمام اقدامات فرد، حتی آنهایی که توسط شخصیتهای دیگر صورت گرفته اند، تأکید می شود.
گرچه برای پی بردن به تمارض در ادعای شخصیتهای چندگانه روش خطانا پذیری وجود ندارد، اما راهبرد هایی وجود دارند که می‌توان از آنها استفاده کرد.
کارشناسان قضایی همکاری با روان شناسانی را که از شیوه‌های ارزیابی پیشرفته، مانند مصاحبه بالینی ساخت دار برای اختلال های تجزیه ای DSM-IVتجدید نظر شده، استفاده می‌کنند، مفید می‌دانند. این ابزار برای ارزیابی شدت نشانه‌های تجزی‌ه‌های در موقعیت‌های روان‌پزشکی و قضایی، بسیار مفید است. در موارد واقعی این اختلال، شخصیت‌های جدیدی در درمان کشف می‌شوند. وقتی این اتفاق روی می‌دهد، متخصصان بالینی باید آنها را با شک و تردید در نظر بگیرند. شاید این عقیده درمانجو را ترغیب کرده باشد که شخصیت‌های اضافی می‌توانند دفاع قانونی قدرتمندتری به بار آورند. شواهد مطمئن‌تر را می‌توان از دفترچه خاطرات یا ژورنالهایی که درمانجو در اختیار دارد و همین طور شهادت خویشاوندان و دوستان کسب کرد.
این منابع ممکن است اطلاعاتی را در مورد دوره های یاد زدودگی، تغییر شخصیت، و سایر جنبه های تجزیه تکه تکه شده، آشکار سازند که یا از تشخیص حمایت و یا آنرا نقض می کنند. تشخیص دیگر به ماهیت نشا نه های موجود در اختلال هویت تجزیه ای مربوط می‌شوند. موارد واقعی این اختلال اغلب ثمره سوء استفاده شدن شدید در کودکی هستند. علاوه بر این، این نشانه‌ها زندگی روزمره شخص را مختل می‌کنند. از طرف دیگر، تمارض کنندگان هیچ یک از آثار هیجانی سوء استفاده شدن در کودکی را نشان نمی‌دهند و وقتی در باره اقدامات شخصیتهای دیگر و نمونه های آسیب گذشته بحث می کنند، به طرز مشکوکی آسوده خاطر به نظر می‌آیند. به عبارت دیگر، تمارض کنندگان، واکنش‌های روانی حادی را که مخصوص اختلال هویت تجزیه ای است، تجربه نمی‌کنند.
گرچه وانمود کردن اختلال هویت تجزیه‌ای نسبتاً راحت است، اما تمارض کنندگان عموماً به سختی می توانند حالت ظاهری احساسات، افکار، و خاطرات تجزیه شده را به مدت زیاد حفظ کنند و بعداً آن را به حالت های شخصیتی متفاوت ربط دهند. تمارض کنندگان بر خلاف درمان‌جویانی که واقعاً به این اختلال مبتلا هستند، به ندرت سوابق تجربیات تکه تکه شده و سر در گم و اقدامات درمانی شکست خورده دارند. تمارض کنندگان ممکن است شخصیت‌های کلیشه‌ای را توصیف کنند که اعمال بد و جنایتکارانه ای را انجام می‌دهند، ولی بعید است که شخصیت میزبان و دگر شخصیت آنها از نظر تجربیات آسیب‌زایشان قابل توجیه باشند. درمان‌جویانی که واقعاً به اختلال هویت تجزیه‌ای مبتلا هستند شاید از اختلال خود احساس خوبی نداشته باشند و یا از آن شرمنده باشند، در حالی که تمارض کنندگان برای جلب توجه بیشتر، مخصوصاً از جانب مقامات قضایی، نشانه‌هایشان را مهم جلوه می دهند
استین برگ و همکارانش، در پاسخ به نگرانی های روزافزون در مورد تشخیص اختلال هویت تجزیه ای، ملاکهایی را برای ارزیابی اعتبار نشانه های تجزیه‌ای مقرر کرده‌اند. آنها استفاده از مصاحبه بالینی ساخت‌دار برای اختلال هویت تجزیه‌ای DSM-IV تجدید نظر شده(SCID-D-R) را توصیه می‌کنند که از لحاظ ساخت دار، نحوه ارایه، و نمره گذاری سوال‌ها به دقت استاندارد شده است. متخصصانی که در مورد این ابزار تحقیق کرده اند، تأکید می‌کنند که فقط متخصصان بالینی و ارزیاب‌های با تجربه‌ای که از تشخیص و مسائل درمانی اختلال‌های تجزیه‌ای آگاه هستند باید آنرا اجرا و نمره گذاری کنند. در صورتی که تمارض بخشی از فرایند ارزیابی باشد، ضرورت دارد که آزماینده
۱) با تجربه باشد،
۲) تاریخچه‌ای از شروع، ماهیت، و اختلال ناشی از نشانه‌های تجزیه ای بدست آورد،
۳) از منابع اطلاعاتی تأکید کننده دیگر، از جمله بررسی سوابق درمانی گذشته و مصاحبه با افراد موثقی که با تاریخچه فرد آشنا هستند، استفاده کند. لازم به یاد‌آوری است که در SCID-D-R سوال‌های مربوط به سوء استفاده یا آسیب عمداً گنجانده نشده اند تا معلوم شود آیا فرد به طور خود انگیخته و نه در پاسخ به سوال‌های اصلی، چنین مسایلی را عنوان می‌کند یا خیر.
منبع : آلاچیق روان


همچنین مشاهده کنید