یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


در هزار توی مراکز نگهداری سالمندان


حالا فكر می كنیم باتوجه به پیچیده گی هایی كه در جامعه وجود دارد و اینكه جامعه فعلی ما نیز به سوی صنعتی شدن در حال پیشروی است، سالمندان مان را با این پیشرفت ها هماهنگ كنیم، پس بسیاری از فرزندان و بستگان، سالخوردگان نزدیك خود را راهی این مراكز مدرن می كنند. حرف از مراكز نگهداری سالمندان و جا افتادن یا جا نیفتادن آن در بین خانواده های ایرانی حرفی تكراری است. گروه های بسیاری با این طرح موافق هستند و گروه های بسیاری مخالف. آنان كه موافق این اماكن هستند دلایل بسیار خود را دارند از جمله رسیدگی بهتر، قرار گرفتن سالخوردگان در فضای دوستان، همسالان و... اما مخالفان دم از توجهات سنتی می زنند و معتقدند رسیدگی به سالمندان ، وظیفه اصلی نزدیكان سالمند است. آنچه كه به نظر می آید هر دوی این گروه ها درست می گویند. با تمام تضادی كه این دو گروه در ارائه یك رفتار مناسب و مطلوب نسبت قشر سالمند دارند ولی هر دوی این تضادها باید موردتوجه قرار گیرد. نباید به خاطر پذیرفتن سخن یك گروه، گروه دیگر را زیر سوال ببریم.
مسئله این است كه یك سالمند هم نیاز به فضای دوستان همسال دارد و هم باید در بین كانون خانواده یا بستگان باشد. مشكل اصلی از جایی شروع می شود كه زبان اصلی این عزیزان به گلایه های رایج گشوده می شود. آنان كه درون این مراكز هستند اكثرا دلگیرند و بارها دلگیری هایشان را در نگاه و سخنشان از دوربین تلویزیون یا صدای رادیو دیده و شنیده ایم. این گلایه ها بسیاری از ما را به این فكر سوق داده است كه آن خانه ها، فضای مناسبی برای سالمندان نیست. ولی حقیقت اینطور نیست.
آن خانه ها هم می تواند فضای مناسبی باشد وقتی بدانیم آنجا هم باید مثل بقیه خانه ها باشد. خانه ای در اختیار و سرشار از امید و صدا. سالمندان ما در این مراكز تحت چه پوشش هایی هستند؟ رسیدگی توسط كاركنان مراكز و مردم، ارسال نذورات و اجناس جهت مصارف شان یا قراردادن برنامه های پزشكی- بهداشتی برای بررسی سلامتی شان.
اما آنچه مهم است اینكه به روحیات آنان چگونه و چقدر توجه می شود. اگر فضای این خانه ها واقعا مثل خانه است. آزادی، كلمه مناسبی برای ساكنان هر خانه است. چقدر آزادشان می گذاریم.
سفر های گروهی با سالمندان
آیا تا به حال هیچكدام از ما در سفرهایمان با گروه های سالمندانی مواجه شدیم كه از طرف مراكزشان جهت تفریحی حتی یك روزه به خارج از شهر رفته باشند؟ چند درصد آنان آفتاب و مردم را خارج از چاردیواری مركزشان دیده اند؟ تصورمان از اینكه خودمان داخل یك خانه باشیم و همیشه فقط بنشینیم تا عده ای به دیدن یا كمك ما بیایند كه گرچه مهربانند اما غریبه اند چیست؟ بهتر نیست به جای آنكه همیشه ما به دیدن آنها برویم كاری كنیم كه آنان به دیدن ما بیایند. از چه می ترسیم؟ كه مبادا خطری تهدیدشان كند و مشكلی برایشان پیش آید یا آنكه نمی خواهیم مشكلی برای خودمان پیش بیاید؟ به هر صورت ما حفاظت را با اسارت اشتباه گرفته ایم. شاید هم خوب نفهمیده ایم كه حفاظت معنایش چیست؟ عین یك خردسال با آنها رفتار می كنیم و یادمان رفته كه خود، خردسالان این بزرگان بوده ایم. ما را آنان بزرگ كرده اند حالا چطور به خود حق می دهیم كوچك ببینیمشان؟
بازهم حرف های تكراری گفتیم. ولی وقتی تكرار نتیجه ای ندارد، بهتر است تكرار شود. بابت كمك های مادی و نقدی كه جذب این مراكز می شوند، حداكثر فعالیت مان را در سیركردن و تغذیه آنان خلاصه نكنیم كه این حداقل است. حداكثر حكایت در سیركردن روحشان است كه تقریبا نادیده گرفتیم.
نشستن بر درگاه به انتظار
زنان سالمند كه در هزار توی مراكز نگهداری می شوند چه فرقی با پیرزنی دور از شهر، دارند كه تنها سرگرمیش از صبح تا غروب نشستن بر درگاه حیاط خانه است. شاید حتی آن زن روستایی خیلی خوشبخت تر از سالمندان تحت مراقبت مراكز شهری باشند كه با تغذیه مناسب و پزشكان مجرب طرفند. سالمندانی كه به صورت مدرن و مطابق با شرایط یك جامعه صنعتی نگهداری می شوند. اگر مراكز ما به تقلید از مراكز خارج از كشور می خواهند شكلی از مدرنیته ارائه دهند مشخص است فقط به ظاهر قضیه نگاه كردیم. یك ساختمان با اتاق هایی متعدد، تعدادی كارمند، پرستار، آشپز و چند نفر پزشك. هیچگاه فكر كرده ایم كه چرا باید سالمندان مان مثل بچه های مدرسه ای از افراد غیر همجنس خود دور باشند. زنان در مراكز زنانه و مردان در مراكز مردانه نگهداری می شوند و فضای مشتركی چون پارك نباشد كه این دو گروه در آنجا با یكدیگر برخورد كنند. براحتی به خود فهمانده ایم كه حس و احساس در آنان مرده است. آنها باید از همه چیز دور شوند. از خانه، خانواده ، تفریح و كلامی و هم صحبتی مردان با زنان و برعكس!
فرهنگ گم شده
امروز می خواهیم به صورتی مدرن به نیازهای سالمندان پاسخ دهیم. شاید اگر كار به خودشان واگذار می شد و به همان روش سنتی زندگی می كردند باز مثل قدیم آنان را در كانون خانه فرزندانشان می دیدیم یا در كنار همسرانی كه دوباره انتخاب كرده بودند. حالا به اعتبار مدرن شدن مهمترین چیزی كه بدست می آورند افسردگی است. البته این در مورد سالمندان ما مرسوم است. چون ما می خواهیم حالا برای آنها و به تشخیص خود، خوب را از بد جدا كنیم. پس پیرو یك فكر عجیب نه تنها مدرن تر نشدیم كه حتی سنت و فرهنگ مان را گم كرده ایم و بزرگترین لطمه را به آنان می زنیم. هدیه ای كه از گم شدن سنت ها و به دست نیاوردن معنای مدرن شدن برایشان معنا كردیم تنها استفاده ای كه برایشان ایجاد كرد تنها تر شدن است. كاش سنت ها را موثرتر حفظ كرده بودیم.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید