جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ویژگی‏های امام علی علیه‏السلام


ویژگی‏های امام علی علیه‏السلام
● علی علیه‏السلام در زمان خلفا
حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام با خلفا همکاری می‏کردند. چون ظاهرا مطابق دستور دین عمل می‏نمودند و تشنجی در کار نبود.(۱)
▪ حضرت امیر، بیست و چند سال به واسطه‏ی مصالح عالیه‏ی اسلام در نماز این‏ها(۲) رفت ـ عـرض بکنم که ـ تبعیت از این‏ها کرد، برای این که یک مصلحتی بود که فوق این مسایل بود.(۳)
▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، ابوالائمه، اول شخص اسلام‏بعداز رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، درطول‏مدت عمرشان در جهاد بودند و در آن مدتی که اختلافات بین دستجات بود ایشان آرامش را حفظ کردند، برای این که اسلام محتاج به آرامش است.(۴)
▪ یک جنگ باطنی داشت که صلاح این می‏دید که باید اجتماع محفوظ بماند و باید این استقرار پیدا بکند.(۵)
▪ آن بیست و چند سال برای مصالح اسلامی مـوافقت کرد، بچـه‏هایش را بـه جنـگ فـرستـاد.(۶)
▪ همین علی‏بن ابیطالب که رسول خدا او را به جای خودش نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح اسلامی موافقت کرد با اشخاصی که به عقیده‏ی او غاصب مقام بودند، برای این که مصالح اسلام اقتضـا می‏کرد. اگـر حضرت آن وقـت می‏خواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود.(۷)
▪ بعد از رسول خدا مشاور جنگی بوده است، ولو این که مدت‏های طولانی اسلام محروم شد از ایشان.(۸)
▪ بعد از رسول اللّه‏ هم که مدت‏های طولانی، ملت‏ها، محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان، باز، کنار نبود، ایشان باز برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود. صبر می‏کرد، ولی در آن وقت هیچ اصلاً اظهار چیزی نمی‏کرد، مخالفت نمی‏کرد. بعد از این که آن‏ها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت آن‏ها بود؛ راهنمایی می‏کرد. بچه‏هایش را می‏فرستاد به جنگ.(۹)
▪ حضرت امیرسلام‏اللّه‏علیه در بسیاری از اموری که برایش خیلی سخت بود، دندان روی جگر می‏گذاشت و موافقت می‏کرد برای مصالح کلی، برای مصالح اسلام.(۱۰)
● حکومت علی علیه‏السلام
▪ سیاست و مدیریت
آن هم حکومت حضرت امیر است که همه‏ی‏تان می‏دانید و آن وضع حکومتش و آن وضع سیاستش و آن وضع جنگ‏هایش. نگفت که ما بنشینیم در خانه‏ی‏مان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم و چه کار داریم به این حرف‏ها، به ما چه.(۱۱)
حضرت امیر یک مملکت را اداره می‏کرد. سیاستمدار یک مملکت بود.(۱۲)
خاصیتی که در علی‏بن ابیطالب علیه‏السلام بود که یک رجل سیاسی بود؛ از خطش معلوم است که مرد سیاست بوده و از کاغذی که به مالک اشتر نوشت و دستورهایی که داده، همه‏اش دستورهای سیاسی است.(۱۳)
پیغمبر اسلام در سیاست دخالت نمی‏کرد؟ می‏توانید بگویید پیغمبر هم یک عامل سیاسی بوده، پس کنار؟ در امور سیاست وارد نمی‏شد؟ تمام عمرش در امور سیاسی بود. تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد. حضرت امیر حکومت اسلامی داشت و حکومت‏های اسلامی می‏فرستاد آن طرف. این‏ها سیاست نبودند؟(۱۴)
ما ندیدیم در تاریخ، کسی گفته باشد رسول اکرم و امیر مؤمنان در جایی از صحنه کناره‏گیری کنند و در مسجد بنشینند و ذکر بگویند، بلکه به عکس؛ در همه جا حضور داشتند و در صحنه بودند.(۱۵)
مرتبه‏ی اعلای عرفان را امام علیسلام‏اللّه‏علیه داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال می‏کردند که کسی که عارف است باید دیگر به کلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکان‏داری. امیرالمؤمنین در عین حالی که اعرف خلق اللّه‏ بعد از رسول اللّه‏ در این امت، اعرف خلق اللّه‏ به حق تعالی بود، مع‏ذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد. هیچ وقت هم حلقه‏ی ذکر نداشت؛ مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود.(۱۶)
▪ عدالت اجتماعی
امیرالمؤمنین علیه‏السلام می‏فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آن‏ها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارت‏گری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بی‏کار نایستند:
«أما وَالَّذی فَلَقَ الْحَبَّة وَ بَرَأالنَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُالْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّة بِوُجُود النّاصِرِ وَ ما أَخَذَاللّه‏ُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لایُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَلاسَغَب مَظْلُوم، لألقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَلَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأسِ أَوَّلِها؛ وَلاَلْفََیْتُمْ دُنْیاکُمْ هِذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ(۱۷)».
سوگند به آن که بذر را بشکافت و جان را بیافرید! اگر حضور یافتن بیعت‏کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی‏شد و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارت‏گری ستمگران و گرسنگی جان‏کاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها می‏ساختم و از پی آن نمی‏گشتم. و می‏دیدید که این دنیاتان و مقام دنیایی‏اتان در نظرم از نَمی که از عطسه‏ی بزی بیرون می‏پرد، ناچیزتر است.(۱۸)
▪ حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره‏ی نفس حکومت و فرماندهی به ابن‏عباس فرمود: این کفش چقدر می‏ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم‏ارزش‏تر است؛ مگر این که به وسیله‏ی فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم.(۱۹)
▪ این پنج سال حکومت، یا پنج ـ شش سال حکومت حضرت امیر، این، با همه‏ی گرفتاری‏هایی که بوده است و با همه‏ی زحمت‏هایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است و همین پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در جایی از مملکتش، برای یک معاهد، یک زن معاهد، یک زحمت کش بیاید یک خلخال از او، از پای او درآورد، حضرت این حاکم، این رئیس ملت، آرزوی مرگ می‏کند که مرگ برای من مثلاً بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنی که معاهد هست، خلخال از پایش درآورند. این حکومت، حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند و برای همین پنج سال و پنج روز حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای این که این حاکم، حاکمی است که با ملت، یک رنگ است، بلکه سطحش پایین‏تر است در زندگی و سطح روحی‏اش بالاتر از همه‏ی آفاق است و سطح زندگی‏اش پایین‏تر از همه‏ی ملت. برای یک همچنین حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراری‏اش برای همان چند سال حکومت حضرت امیر، مسلمین، باید جشن بگیرند.(۲۰)
▪ حضرت امیرسلام‏اللّه‏علیه، آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به سلطنت می‏کنم روی مذاق حالا و الاّ نباید این تعبیر را بکنم)، خلافتش که همین نظیر سلطنت‏ها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت ولای او بوده است، چندین مقابل ایران بوده؛ حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها. قاضی، خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفته، یهودی است، رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که یک زرهی از من است پیش ایشان. حالا من که چیزش را نمی‏دانم، اما اصل متن قضیه را می‏دانم. قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضی‏ای که خودش او را نصب کرده است. قاضی، حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلو او. حتی تعلیم داده به قاضی، ظاهرا در همین جاست که: «نه. به من زیادتر از این نباید احترام کنی. قضاوت باید همچو، هر دو علی السوا باشیم» یکی یهودی بود و یک هم رئیس ـ عرض می‏کنم که ـ از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق. قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد.(۲۱)
▪ او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و این‏ها در نظر او چیزی نبود، مگر این که بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، والاّ پیش آن‏ها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشند یا خلافتی داشته باشند، مگر این که بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند.(۲۲)
▪ شماها شیعه‏ی همان هستید که می‏گوید که من به اندازه‏ی این کفش کهنه‏ای که هیچ نمی‏ارزد، امارت شما را به اندازه‏ی این برایش ارزش قایل نیستم، مگر این که حقی را ایجاد کند.(۲۳)
▪ مسئله‏ی غدیر، مسئله‏ای نیست که به نفسه برای حضرت امیر یک مسئله‏ای پیش بیاورد؛ حضرت امیر مسئله‏ی غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه‏ی جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد. آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول‏اللّه‏ کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دل خواه است انجام بدهد، مأمور می‏کند رسول‏اللّه‏ را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت، این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد. مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود و این که در روایات مـا و از آن زمـان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کرده‏اند، نه از باب این که حکومت، یک مسئله‏ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن‏عباس می‏گوید که «به قدر این کفش بی‏قیمت هم پیش من نیست». آن که هست، اقامه‏ی عدل است. آن چیزی که حضرت امیر سلام‏اللّه‏علیه، و اولاد او می‏توانستند در صورتی که فرصت به آن‏ها بدهند، اقامه‏ی عدل را به آن طوری که خدای تبـارک و تعـالی رضـا دارد، انجـام بدهند، این‏ها هستند،لکن فـرصت نیافتند.(۲۴)
▪ پیغمبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومت‏های جهان، لکن با انگیزه‏ی بسط عدالت اجتماعی. و خلفای اول اسلامی حکومت‏های وسیع داشته‏اند و حکومت علی‏بن ابیطالب علیه‏السلام ، نیز با همان انگیزه به طور وسیع‏تر و گسترده‏تر از واضحات تاریخ است و پس از آن به تدریج حکومت به اسم اسلام بوده [است].(۲۵)
▪ قانونمندی
حکومت‏اسلامی‏درصدراسلام‏بودوهیچ‏وحشتی هم در زمان حکومت علی‏بن ابیطالب سلام اللّه‏ علیه، نبود و مردم در امان بودند.(۲۶)
▪ حضرت امیر علیه‏السلام دستور می‏دهد که بروید صدا کنید، آن آدم‏هایی که هستند برای زکات، صدا کنید. بگویید که (به حسب روایت) که زکاتتان را داده‏اید یا نداده‏اید؟ اگر گفتند داده‏ایم برگردید و آن‏ها هم تخلف نمی‏کردند. وقتی یک حکومت آن طور شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آن‏ها هم تخلف نمی‏کردند و آن‏ها هم مالیاتی را که باید بدهند، می‏دادند. زکات را می‏دادند. خمس را می‏دادند.(۲۷)
▪ حکومت رسول‏اللّه‏ و حکومت امیرالمؤمنین، حکومت قانون است. یعنی قانون خدا آن‏ها را تعیین کرده است. آن‏ها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند، پس حکم از آنِ قانون خداست و قانون خدا حکومت می‏کند.(۲۸)
▪ در حکومت علی‏بن ابیطالب هم این جور نبوده که هرج و مرج باشد، هر کس هر کاری دلش بخواهد بکند. اگر یک کار خلاف می‏کرد، حضرت امیر می‏آورد و حدّش می‏زد. این طور است مسئله.(۲۹)
▪ در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد؛ یک زمان رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و دیگر وقتی که در کوفه، علی‏بن‏ابیطالب سلام‏اللّه‏علیه، حکومت می‏کرد. در این دو مورد بود که ارزش‏های معنوی حکومت می‏کرد. یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذره‏ای از قانون تخلف نمی‏کرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است.(۳۰)
▪ حکومت اسلامی، مثل حکومت علی‏بن ابیطالب، دیکتاتوری تویش نیست؛ حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیت‏ها بدتر است. آن‏ها نمی‏توانستند مثل او زندگی کنند؛ او نان جو هم، سیر نمی‏خورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمی‏داشت با یک خرده نمک می‏خورد. این حکومت اصلاً می‏تواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا این که بخواهد دیکتاتوری بکند برای او.(۳۱)
▪ زمان پیغمبر هم قانون حکم می‏کرد، پیغمبر مجری بوده. زمان امیرالمؤمنین هم قانون حکم می‏کرد، امیرالمؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند. یعنی خدا حکم کند، حکم خدا.(۳۲)
▪ دولت حقه‏ی حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، که ولی‏امر بر همه چیز بود، در خدمت مردم بود. این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین طور بی خود اطاعت کنند. این طور نبود که حکومت بخواهد به وسیله‏ی قدرتی که دارد، اجحاف کند به مردم و ظلم کند که مردم به واسطه‏ی آن ظلم از او متنفر باشند.(۳۳)
▪ هرچه مقامات بیش‏تر است، راجع به معصیت‏هایی که در عالم می‏شود، بیش‏تر اذیت می‏شود. اگر بشنود که در آن سر دنیا یک کسی، یک کسی را اذیت کرده، این ناراحت بشود، نه از باب این که شهر خودم است، نه از باب این که مملکت خودم است، اقربای خودم است؛ از باب این که یک مظلوم در دنیا واقع شده. و لهذا می‏بیند که حضرت امیر آن طور می‏فرماید که وقتی که آن چیز را از پای یک ذمّی بیرون آوردند، می‏فرماید مرگ برای انسان چطور است. از ظلم، «بما انهُ ظُلْم»، بدش می‏آید، نه از ظلم به خودم.(۳۴)
۳) مصایب و مشکلات
انسان ببیند که حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، در زندگی‏اش چه وضعی داشته است، چه خلوصی در زندگی داشته است؛ چه در زندگی انفرادی چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه. ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلام‏کشیده‏است؛چقدرزخم‏خورده‏است،چقدررنج برده است، چقدر جنگ کرده است، چقدر تشنگی خورده است. این‏ها را ملاحظه کند انسان.(۳۵)
▪ حضرت امیر علیه‏السلام و شیعه چون در امور حکومتی و کشوری دخالت می‏کردند، آن همه مورد اذیت و مصیبت قرار گرفتند، اما دست از جهاد و فعالیت نکشیدند، تابر اثرتبلیغات و مجاهدات آنان، امروز، تقریبا دویست میلیون شیعی‏در دنیا وجود دارد.(۳۶)
▪ حضرت امیر هم نتوانست. تکلیف را عمل کرد، ولی در مقابلش ایستادند، اصحاب خودش ایستادند در مقابلش.(۳۷)
▪ مشکلات امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه، از مشکلات ما بیش‏تر بوده. گرفتاری آن‏ها از گرفتاری ما بیشتر بوده. آن‏ها از دوستانشان مخالفت می‏دیدند؛ این دسته‏ای که قیام کردند در صفین در مقابل حضرت امیر و ایستادند و شمشیر کشیدند به روی حضرت، این‏ها از دوستان حضرت بودند. مخلصین حضرت بودند. گرفتاری حضرت از مخلصینش شاید بیش‏تر بود از سایرین.(۳۸)
▪ حضرت امیرسلام‏اللّه‏علیه، ابوالائمه، اول شخص اسلام بعد از رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، در طول مدت عمرشان در جهاد بودند.(۳۹)
▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، در ایام خلافتش بدتر بود برایش و سخت‏تر برایش گذشت تا ایام قبل از خلافت، تا ایامی که زمان رسول‏اللّه‏ آن جنگ بود و برجسته‏ترین مرد برای جنگ بود. در زمانی که به خلافت رسیدند گرفتاریشان بسیار زیادتر بود، برای این که آن وقت عهده‏دار یک مسایل بزرگ بودند و غیر از چیزهایی که باید انجام بدهند، مؤونه‏اش کم بود. مع‏ذلک خوب مقاومت کردند و اسلام را ترویج کردند و به پیش بردند و ائمه‏ی ما علیهم‏السلام ، همه‏شان یا در حبس بودند، یا در تبعید بودند، یا در محاصره بودند. این‏ها یک چیزی بود که برای آن‏ها از باب این که برای اسلام بود، سهل بود.(۴۰)
▪ خوب ملاحظه کنید که در همان زمان حضرت امیر، همچو نبود که همه‏ی این‏هایی که می‏روند اطراف و از طرف چیز [حکومت] همه‏شان یک مردم سیری باشند. اصلش بسیاریشان کارهای خلاف هم می‏کردند. افرادی باعث ناراحتی حضرت امیر هم چیز [رفتار [می‏کردند. حضرت امیر هم اقدام می‏کرد، چیز [نامه [می‏نوشت به آن‏ها.(۴۱)
▪ مشکلات حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، بسیار بیش‏تر بوده است از مشکلاتی که ما امروز مبتلای به او هستیم.(۴۲)
▪ آن چیزی که موجب تأسف است، این است که مجال پیدا نکرد حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، نگذاشتند مجال پیدا بکند. چون حکومتی که حکومت اللّه‏ است در دنیا به آن نحوی که می‏خواست، خود حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، می‏خواست پیاده کند تا دنیا بفهمد که اسلام چی آورده است و چه شخصیت‏هایی دارد. در آن وقت که حکومت دست ایشان نبود که مجال نبود، آن وقت هم که حکومت دست ایشان آمد، باز هم مجال ندادند؛ سه تا جنگ بزرگ در زمان ایشان افروختند و مجال این که یک حکومتی که دل خواه او هست برقرار کند، نشد.(۴۳)
▪ امیرالمؤمنین در زمان حکومتش که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواری‏ها مقابل بود، می‏بینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر می‏نویسد، چه مسایل مهمی را، مسایل سیاسی را، مسایل اجتماعی را، همه چیز را در آن جا ذکر می‏فرماید؛ با این که یک بخش‏نامه‏ای برای یک نفر بوده است، یک نامه‏ای برای یک نفر بوده است و آن این است که می‏گوید که به حسب نقلی که شده است که یک خلخال را از پای یک ذمّی در حکومت او درآوردند، به حسب این روایت می‏فرماید که اگر انسان بمیرد برای این، این ملوم نیست.(۴۴)(۴۵)
▪ زمان حضرت امیر که مواجه بود با آن جنگ‏های داخلی و آن منافق‏هایی که از کفار بدتر هستند و نگذاشتند حکومت شکل بگیرد، به طوری که دل خواه باشد. اگر گذاشته بودند، مهلت داده بودند، ولو در یک دوره کوتاهی حکومت تحقق پیدا کرده بود، آن الگویی که آن‏ها به عالم نشان می‏دادند، برای بشر تا آخر یک درس بزرگی بود و ما باید متأسف باشیم برای این امر که محروم شدیم از یک همچو برکت بزرگی.(۴۶)
▪ حضرت امیر هم متأثر بوده از این که جوان‏ها چه می‏شدند، اما می‏نشسته خانه و بگویند من متأثرم؟! یا می‏رفتند جنگ و خودشان جنگ می‏کردند و در عین حال هم برای آن‏هایی که شهید شده بودند، متأثر بودند؟(۴۷)
▪ آن وقتی که با ایشان بیعت کردند، البته ایشان هم در عین حالی که خودش را حق می‏دانست، می‏گفت که بروید یکی دیگر را، می‏دانست این‏ها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند. ولی خوب، فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند.(۴۸)
▪ درود بی‏پایان بر علی‏بن ابیطالب که با دژخیمانِ به صورت مسلمان و مقدس‏نماهای بدتر از کفار جنگید و از هیچ قدرتی نهراسید.(۴۹)
▪ من با جرأت مدعی هستم که ملّت ایران و توده‏ی میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملّت حجاز در عهد رسول‏اللّه‏، صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین‏بن علی، صلوات‏اللّه‏ و سلامه علیهما، می‏باشند. آن حجاز که در عهد رسول‏اللّه‏، صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی‏کردند و با بهانه‏ای به جبهه نمی‏رفتند که خداوند تعالی در سوره‏ی توبه با آیاتی آن‏ها را توبیخ فرموده و وعده‏ی عذاب داده است. و آن قدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل در منبر به آنان نفرین فرمودند. و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آن قدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سرباز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است.(۵۰)
▪ مبارزات علی علیه‏السلام
پیشوای بزرگ ما حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، سکوت را در مقابل ستمکاری جایز نمی‏دانست.(۵۱)
▪ هرگاه خطبه‏هایی را که راجع به جمعه است و خطبه‏های حضرت امیر علیه‏السلام را ملاحظه کنید، می‏بینید که بنابراین بوده که مردم را به راه بیندازند و به حرکت درآورند و به مبارزه برانگیزند؛ برای اسلام فدایی و مجاهد بسازند و گرفتاری‏های مردم دنیا را برطرف کنند.(۵۲)
▪ امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، عمر خود را در پیکار با ستمگران که خود را مسلمان معرفی می‏کردند به سر برد.(۵۳)
▪ حضرت امیر برای علم شمشیر می‏زد؛ برای توحید شمشیر می‏زد، برای بسط فقه شمشیر می‏زد.(۵۴)
▪ در صدر اسلام امیرالمؤمنینسلام‏اللّه‏علیه ، بزرگ‏مرد اسلام، بزرگ‏مرد دنیا، با مجاهدات بزرگ خود، اسلام را رشد داد، اسلام را شکوفا کرد. امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه ، با شیعه‏ی بزرگوار خود در جنگ‏های بزرگ اسلام، پیشقدم بود.(۵۵)
▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، به حسب خطبه‏هایی که در نهج‏البلاغه جمع شده است، خطیب بزرگ و فخر خطبا است و با آن خطبه‏های بزرگ، مردم را تجهیز می‏کردند برای دفاع از اسلام.(۵۶)
▪ امیرالمؤمنین وقتی که یک مسئله‏ای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحه‏ی جنگ ایستاد و جواب داد. گفت که حالا... من شمشیر برای این می‏زنم.(۵۷)
▪ شمشیر علی‏بن ابیطالب، ضربه‏اش می‏فرماید که از عبادت جن و انس هم بالاتر است، برای این که اصلاحی است، ضربه‏ی افسادی نیست.(۵۸)▪ امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه ، جان‏خودش‏رافداکرد برای‏اسلام‏وشهیدشد واسلام‏به‏جای‏خودش بود.(۵۹)
▪ آنان از اسلامی که مؤید آن‏ها است چه باک دارند؟ از اسلام علی‏بن ابیطالبسلام‏اللّه‏علیه می‏ترسند. اگر آن شهید دلباخته‏ی اسلام و اسلام شناس حقیقی مثل اینان فکر می‏کرد و به گوشه‏ی عزلت به عبادت خدا مشغول می‏شد و راهی جز بین مسجد و منزل نمی‏پیمود، نه جنگ صفین و نهروان پیش می‏آمد و نه جنگ جمل و نه مسلمانان فوج فوج به قتل می‏رسیدند و شهید می‏شدند.(۶۰)
▪ حضرت امیر سه جنگی را که کرده است با اصحاب پیغمبر، با نزدیکان پیغمبر، با مقدس‏های حقه‏باز کرده است‏واین‏برای‏مصلحت اسلام بوده است.(۶۱)
▪ نگذاشتند حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، آن طور که باید و دل خواه اسلام است، جلوه پیدا کند. در مدت کوتاه/ولایت/خلافت ظاهری ایشان، سه تا جنگ پیش آمد که از خود مسلمین بود.(۶۲)
▪ حضرت امیر تابع اسلام است. اسلام بگوید با مسلمین جنگ کن، جنگ می‏کند. بگوید با کفار جنگ کن، جنگ می‏کند. وقتی بنا شد یک طایفه‏ای از مسلمین، این‏ها توطئه کردند؛ برای این که اسلامی که می‏خواهد متولد بشود، این را از بین ببرند و یک دسته‏ی دیگر هم اغفال کردند دنبال این معنا، تکلیف حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، است که شمشیر را بکشد و در سه جنگ با مسلمین/جنگ/کسانی که اظهار اسلام می‏کردند و فریاد اسلام می‏کشیدند وهمه‏ی‏شان‏هم‏از صدام(۶۳) مسلمان‏تر بودند، شمشیر را بکشد و در سه جنگ با مسلمان‏ها جنگ بکند برای اطاعت امر خدا و برای حفظ اساس اسلام.(۶۴)
▪ آن وقتی که زمان رسول‏اللّه‏ بود و بسیاری از اشخاص، آن وقت بودند که جنگ می‏خواست بشود، نمی‏رفتند. اگر می‏رفتند، کناره‏گیری می‏کردند. آن کسی که از همه مقدم بود، ایشان بودند.(۶۵)
● جنگ صفین
▪ علت جنگ
موقعی که معاویه روی کار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدّل به سلطنت نمود، در این موقع حضرت ناچار شد قیام کند. چون نمی‏توانست قیام نکند، زیرا روی موازین شرع و عقل نمی‏توانستند معاویه را یک روز بر مقام خلافت، پایدار ببینند. ناصحینی که حضرت را از روی غفلت نصیحت می‏کردند و می‏گفتند «بگذارید معاویه بماند تا پایه‏ی سلطنت و خلافت شما محکم شود، بعدا او را از مقامی که دارد پایین بیاورید»، نمی‏دانستند که اگر حضرت صبر می‏کرد بعدا مورد اعتراض مسلمین واقع می‏شد و پس از محکم شدن کار، ممکن نبود او را خلع کرد.
حالا شاید اشخاص غافل، این نکته در ذهنشان باشد که خوب بود حضرت وقتی جای پای خودش را محکم می‏کرد، معاویه را خلع کند، ولکن اشتباه است. لهذا وقتی ملاحظه فرمودند یک حکومت جائر می‏خواهد حکومت کند، قیام، وظیفه‏ی الهی بود و عمل فرمودند.(۶۶)
▪ قیام شما(۶۷) در مقابل دیکتاتور اصلی(۶۸) که تمام شعایر ملی و مذهبی را زیر پا گذاشته، چون قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه می‏باشد که عملی بیش از اعمال آن دیکتاتور مرتکب نشده بود. علی علیه‏السلام در مقابل ستمکاری بود که با امامت جمعه و جماعت و تشبّث به اسلام، خون مردمان را می‏مکید، قیام در مقابل ظلم و ظالم بود و چندین هزار فدایی داد که عمار یاسر یکی از آن‏ها بود.(۶۹)
▪ زمانی هم که حضرت امیر علیه‏السلام بودند، ایشان هم مبتلا شدند به یک جنگ داخلی و دیدند که اگر این جنگ داخلی را چیز [سرکوب] نکنند، اسلام را معاویه فاتحه‏اش را می‏خواند. معاویه یک حکومت بود در شام، مثل سلطنت زندگی می‏کرد؛ دارای لشکر، دارای همه چیز بود. حضرت امیر هم که در رأس روحانیت و آقای روحانیون است، ایشان هم که وقتی می‏خواهند جنگ بکنند، وقتی که می‏خواهند زندگی بکنند و خلافت [بکنند]، نمی‏آیند مردم را خواب کنند تا قدرتمندها بیایند این‏ها را بخورند، ایشان هم جنگ می‏کند با معاویه که در مرکز شام نشسته و اسلام در بودن او در خطر است و الآن دارد مردم را استعمار کرده و ظلم می‏کند.(۷۰)
▪ حضرت امیر که جنگ کرد و در صفین هیجده ماه با معاویه جنگ کرد و چقدرها (بیش‏تر از ده هزار نفر) کشته دادند و کشتند (خیلی بیش‏تر)، معاویه یک مردی بود که می‏گفت که من مسلمانم و من خلیفه‏ی پیغمبر باید باشم و نماز جماعت می‏خواند و امام جمعه بود و همه‏ی این کارها را او انجام می‏داد و همه‏ی این ظواهر را انجام می‏داد. معاویه ظواهر را خوب حفظ می‏کرد. مثل یزید نبود که ظواهرش هم ناجور بود. ظواهر را حفظ می‏کرد. خوب چه شد که حضرت امیر به جنگ با او پاشد؟ برای این که یک ظالم بود که مردم را استثمار کرده بود. رفته بود زمام را گرفته بود مقابل حکومت اسلام و مردم را داشت به ظلم و تعدی وادار می‏کرد. چپاول می‏کرد مال مردم را، بیت‏المال را. حضرت امیر تکلیف داشت به این که با او جنگ بکند؛چه‏شکست‏بخورد و چه‏شکست‏بدهد.حضرت امیر دیگر مبالات این را نداشت که حالا من که می‏روم، لعلّ شکست بخورم. وقتی دید که می‏تواند حالا مقابل او بایستد، لشکر کشید و جنگ شد و بالاخره حضرت امیر در این جا شکست خورد.(۷۱)
▪ حضرت امیر هم جنگ کرده با یک قدرتی که متشبّث به اسلام هم بوده؛ مثل معاویه که حجت ما الان بر این نزاعی که بین، بر این مبارزه‏ای که بین مسلمین و بین این دستگاه فاسده(۷۲) است، حجت ما در جواز این و لزوم این عمل، حضرت امیر،، است وسلام‏اللّه‏علیه عمل سیدالشهداء،سلام‏اللّه‏علیه ، که دو نفر آدمی که این‏ها قدرت داشتند، آن شامات را آن‏ها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگها، چیزها داشتند، فوج هایی از سرباز داشتند این‏ها که مسلمان بودند.(۷۳)
▪ معاویه هم امام جماعت بوده است و هم امام جمعه. آن طور نبوده است که معاویه اصلاً نه نماز بخواند، نه روزه بگیرد. خیر، هم نماز می‏خواند و هم روزه می‏گرفته و هم امام جماعت بوده؛ می‏رفته مسجد و عقبش نماز می‏خواندند مسلمان‏ها. هم روز جمعه می‏رفته نماز جمعه می‏خوانده. همه‏ی این مسایل شرعیه‏ای که بوده است، به حسب صورت عمل می‏کرده است، لکن از باب این که یک آدم قاچاقی بوده و یک آدم ظالمی بوده و مال مردم را می‏گرفته و اگر چنانچه هر جور دستش می‏رسیده، ظلم و آدمکشی و همه‏ی این‏ها را داشته، حضرت امیر نه این که این چون نماز نمی‏خوانده، چون کافر بود، قیام کردند بر ضد او؟ نخیر: کافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم می‏کرد ولکن برخلاف موازین، این مسند را گرفته بود. یک حکومت جائر بود که برخلاف موازین الهی مسندی را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل می‏کرد. از این جهت حضرت امیر قیام کرد و ولو نرسید به نتیجه، لکن تکلیف را ادا کرد. تکلیف این بود که باید با یک چنین آدمی، معارضه و مبارزه بکند.(۷۴)
▪ حضرت امیر هم نتوانست، یعنی جنگ کرد و هجده ماه هم جنگ خونین که از طرفین عده‏ی زیادی، همه‏ی این‏ها مسلم بودند از طرفین، هم آن‏ها مسلم بودند و هم این‏ها مسلم بودند: آن‏ها مسلم فاسق بودند، این‏ها مسلم عدالتخواه بودند. این‏ها با هم جنگ کردند و ـ عرض می‏کنم که ـ موفق نشدند به این که معاویه را از حکومت کنار بزنند. بیش‏تر از بیست هزار نفر تقریبا در این جنگ‏ها در این هجده ماه کشته شد. در جنگ [صفین [عمّار یاسر(۷۵) کشته شد؛ آن مرد بزرگوار. آن قدر کشته دادند.(۷۶)
▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، قیام کردند بر ضد معاویه، در صورتی که معاویه هم تشرف به اسلام داشت و کارهای‏اسلامی رامی‏کردو شاید اعتقادات اسلامی هم داشته است، شاید. شاید هم نه.
مع‏ذلک حتی آن‏هایی که حضرت امیر را به خیال خودشان‏نصیحت می‏کردندکه شما یک مدتی معاویه را بگذارید در حکومت شما باشد و بعد که پایه‏ی حکومت شما قوی شد، آن وقت او را رد می‏کنید، به هیچ یک از آن حرف‏ها اعتنا نکردند و حجّتشان هم این بود که یک نفر آدمی که برخلاف موازین الهی رفتار می‏کند و ظلم را در بلاد راه می‏اندازد، من حتی برای یک «آن» هم نمی‏توانم که او را حاکمش قرار بدهم، بلکه اگر حاکمش قرار می‏دادند، این حجت می‏شد بر این که می‏شود یک فاسقی هم از طرف ولی‏امر، حاکم باشد و حضرت امیر مضایقه کردند از این که حتی اگر مصالحی هم آن وقت مثلاً بود که اگر پایشان محکم می‏شد، ممکن بود مثلاً معاویه را کنار بزنند. مع‏ذلک برای خودشان اجازه نمی‏دیدند که معاویه را حتی یک روز در سلطنت خودش باقی بگذارند.(۷۷)
▪ امیرالمؤمنین می‏دید که دین خدا در خطر است؛ معاویه دارد وارونه می‏کند دین خدا را. برای خدا قیام کرد.(۷۸)
▪ قیام برضدحکومت اسلامی در حکم کفر است؛ بالاتراز همه‏ی‏معاصی‏است.همان‏بودکه‏معاویه قیام می‏کرد، حضرت‏امیرقتلش‏را واجب‏می‏دانست. قیام بر ضد حکومت‏اسلامی یک چیز آسانی نیست.(۷۹)
▪ حل مسئله‏ی منافقین از اعظم مشکلاتی است که برای ملت ما و برای اسلام از اول بوده است. با معاویه باید چه کرد که امام جماعت است و برای خدا و (به قول خودش) برای اسلام، برای خودش می‏خواهد هم جنگ بکند برای اسلام و هم چه بکند و این‏ها. منافق است. به مردم شام حالی کرده است که من یک آدم مسلمانی هستم و مخالف امیرالمؤمنین هم که اصلاً مسلمان نیست. این که امیرالمؤمین را آن جا می‏گوید، مسلمان نیست، به طوری که وقتی می‏گویند به اهل شام که علی را کشتند در محراب عبادت، می‏گویند مگر او نماز می‏خواند؟ توی مسجد چه می‏کرد علی؟ با این‏ها باید چه کرد، جز پناه به خدای تبارک و تعالی؟(۸۰)
● ماجرای حکمیت
قضیه‏ی قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه . با حربه‏ی قرآن، معاویه، امیرالمؤمین را شکست داد، با حربه‏ی قرآن. والاّ چند دقیقه‏ی دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی‏امیه نمی‏ماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند. [گفتند:]«ما مسلم، شما هم مسلم. اشهد ان لااله الااللّه‏، این قرآن.» این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق که امام را نشناخته بودند، هرچه حضرت امیر گفت آقا صبر کنید! خیر، نمی‏شود. قرآن. الحکمللّه‏. نمی‏شود. نمی‏شود، نمی‏شود. می‏خواستند بکشند حضرت امیر را، همین اصحاب. این خوارج اصحاب حضرت بودند، انصار حضرت بودند. آن‏ها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزه‏ها کردند که «الحَکَم بیننا و بینکم کتاب اللّه‏، الحَکَم کتاب اللّه‏(۸۱)». حضرت فرستاد به اصحابش که جنگ می‏کردند که آقا برگردید. گفت که آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: «می‏کشند این‏ها مرا. ریخته‏اند دورم. شمشیرها کشیده‏اند. اگر نیایید، می‏کشند» با قرآن، اسلام را شکست دادند.(۸۲)
▪ قرآن را سر نیزه کردند و امیرالمؤمنین را شکستند. هرچه حضرت فرمود که من قرآن هستم، من قرآن ناطق هستم، به من گوش کنید، این حیله است! آن احمق‏ها شمشیرها را کشیدند و گفتند که اگر نگویی برگردند، می‏کشیم. برگرداندند لشکر اسلام را و نگذاشتند که پیروز بشوند.(۸۳)
▪ ما باید این تأسف را به گور ببریم که نگذاشتند آن طوری که حضرت امیر می‏خواست حکومت تشکیل بدهد، تشکیل بدهد. جنگ‏هایی که در داخل پیش آوردند آن‏هایی که مدعی اسلام بودند و با اسم اسلام با ایشان معارضه کردند و با اسم اسلام، اسلام را کوبیدند و با اسم قرآن کریم ایشان را از مقصد بازداشتند، اگر آن حیله‏ای که معاویه و عمروعاص به کار برده بودند، آن‏هایی که از طبقه‏ی مقدسین به اصطلاح بودند، مانع نشده بودند از این که حضرت امیر بشکند آن حیله را و آن حیله شکسته می‏شد، سرنوشت اسلام غیر از این بود که حالا هست؛ نه غیر از آن بود که بعدها بود. شاید قضایای امام حسن،سلام‏اللّه‏علیه ، و آن ابتلائاتی که او پیدا کرد و قضیه‏ی کربلا پیش نمی‏آمد و جرم گناه همه‏ی این امور به گردن آن مقدسین نهروان بود که لعنت خدا از ابد تا ... با آن‏ها باشد.(۸۴)
▪ ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم. به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین تحمیل کردند، آن‏هایی که جبهه‏ی‏شان داغ داشت و اضرّ مردم‏اند بر مسلمین، آن‏ها تحمیل کردند به حضرت امیـر، حَکَمیـت را و تحمیـل کردند آن که حَکَم بـاید بشـود را. بعد که حضرت امیـر با فشـار ایـن‏هـا نتوانست، می‏خواستند بکشندش اگر نکند. برای این که آن‏ها چیـز کرده بـودند که چـه بایـد چـه بشـود؛ حَکَـم قرار بدهید./ما/قرآن است، قرآن است این. این ابتلا را حضرت امیر داشت.(۸۵)
▪ بعد از این که صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرف‏هایی که گفتم، ما قرار دادیم، زیر پای من؛ مثل پاره کردن این مردیکه،(۸۶) آن قراردادها را. آن صلح تحمیلی‏ای که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هردویش به دست اشخاص حیله‏گر درست شد.(۸۷)
● نتیجه‏ی جنگ
دو لشگر مقابل هم ایستادند: یکی طاغوت و لشکر طاغوت بود، یکی لشکر خدا بود. اگر پیروز شده بود حضرت امیر و کسانی که همراه او بودند، پیروز بود. اگر شکست می‏خورد باز پیروز بود. در صفین حضرت امیر، باید گفت که شکست نخورد. برای این که با حیله‏هایی که کردند نتوانستند کار را پیش ببرند، ولی تا آخر این جند، جند الهی پیروزمند بود.(۸۸)
▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، با معاویه جنگ کردند و شکست خوردند، لکن شکست نبود، این شکست صوری، شکست حقیقی نبود. چون قیامللّه‏ بود. قیامللّه‏ شکست ندارد. تا امروز هم او غالب است. تا ابد هم او غالب است.(۸۹)
▪ شکست حضرت امیر از معاویه هیچ اهمیتی نداشت. برای این که شکستِ مسلک نبود؛ شکست شخص بود.(۹۰)
▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، نتوانست در جنگ معاویه غلبه کند. یعنی همان اشخاصی که با خودش بودند، همان اشخاص، مخالفت کردند با او و مغلوبش کردند، لکن مکتبش محفوظ بود.(۹۱)
▪ اولیای خدا هم شکست می‏خورند. حضرت امیر در جنگ معاویه شکست خورد. این که حرف ندارد؛ شکست خورد. امام حسین،سلام‏اللّه‏علیه ، هم در جنگ با یزید شکست خورد و کشته شد، اما به حسب واقع پیروز شدند آن‏ها. شکست ظاهری و پیروز واقعی بود.(۹۲)
▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، در بعضی از جنگ‏ها شکست خوردند. حتی در جنگ با معاویه بالاخره شکست با ایشان بود. آن‏ها با حیله و با همین طور ایشان را شکست دادند. مع‏ذلک چون مکتب محفوظ بود، شکست نخورد، بلکه پیروز شد در آخر. الان پیروزی او معلوم است. همه‏ی ملت‏های اسلامی به او توجه دارند و معاویه را قبلاً اگر بعضی از برادرهای اهل سنت ما نمی‏خواستند راجع به معاویه مثلاً چیزی بگویند، لکن حالا دیگر معلوم نیست این‏طور باشد.معاویه دیگر این‏قدر رسوا شده است که مسلمین، دیگر او را قبول ندارند. پس در عین حالی که در جنگ صفین امیرالمؤمنین بالاخره شکست‏خورد،لکن‏پیروزشد.برای‏این‏که‏مکتب محفوظ بود و معاویه هم ماهیتش معلوم شد؛ برای آن اشخاصی‏که‏نمی‏دانستند، ماهیتش‏معلوم شد.(۹۳)
▪ قضیه‏ی زمان حضرت امیر و قرآن را سرنیزه کردند که این قرآن حکم ما باشد. حضرت امیر مظلوم بود واقعا. هرچه به این بدبخت‏ها گفت این‏ها حیله دارند می‏کنند، بگذارید، گذشت مطلب، الان آن مرکز را می‏گیرند! جمع شدند دورش شمشیر کشیدند. گفتند می‏کشیمت اگر چنانچه نگویی برگردند. قرآن این طور نوشته ـ مجبور شد حضرت امیر که امر کند که لشکری که الان فتح می‏کردند، یک ساعت دیگر اگر مانده بود فتح می‏کردند برگردند. برگشتند و شکست همان شد که خوردند و بعد از این که این مسایل واقع شد، باز همین عده‏ای که آن جا شمشیر کشیده بودند، باز شمشیر کشیدند بر ضد حضرت امیر.(۹۴)
● جنگ نهروان
امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه ، با آن همه عطوفت، با آن همه رحمت وقتی که ملاحظه فرمود خوارج، مردمی هستند که فاسد و مفسد هستند، شمشیر کشیدند و تمام آن‏ها را الا بعضی که فرار کردند، از دم شمشیر گذراند.(۹۵)
▪ «یوم‏خوارج»،روزی‏که‏امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه، شمشیر را کشید و این فاسدها را، این غده‏های سرطانی را درو کرد، این هم یوم‏اللّه‏ بود. این مقدس‏هایی که پینه بسته بود پیشانیشان، لکن خدا را نمی‏شناختند، همین‏ها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را. قیام کردند در مقابل امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه. از لشکر خودش بودند، قیام کردند در مقابل او برای خاطر آن قضایایی که در صفین واقع شد. و امام علیه‏السلام دید که اگر این‏ها باقی باشند، فاسد می‏کنند ملت را. تمامشان را کشت الا بعضی که فرار کردند. این یوم‏اللّه‏ بود.(۹۶)
▪ آن روزی هم که بعد از مسایل ایشان با او بیعت کردند، آن روز هم مطلب خودشان را گفتند. اول برنامه‏ی‏شان را گفتند ومهم‏ترین‏برنامه‏این‏بود که من حتی آن چیزهایی که صداق کردید از چپاولگری‏ها برای زن‏هایتان، آن هم ازتان می‏گیرم. از آن جا که ایشان این ندا را در داد، دیدند نمی‏شود با این زندگی کرد. این باهاش زندگی نمی‏شود. این غیر مسئله‏ی قبلی است. شروع کردند به [توطئه]کردن و سه تا جنگ مهم انجام داد، حضرت امیر. چقدر کشته شد از مسلمان‏ها! چقدر کشته شد از آن طرف؛ همه هم مسلمان بودند! مسلمان، آن مسلمان بازی‏خورده بود. آن طرف مسلمان بازی خورده بودند، این طرف مسلمان هدایت شده بودند، لکن وقتی مسلمانی هم بازی خورد و به جنگ با مسلمان‏های هدایت شده برخاست، او هم جوابش حدید است. اگر بیّنات و میزان نتوانست کار خودش را بکند، جوابش حدید است.(۹۷)
▪ امام شما این طور نبود. امام شما مصالح اسلام را روی هم رفته ملاحظه می‏کرد. مصالح شخصی را ملاحظه نمی‏کرد. آن روزی که مصالح عمومی اقتضا می‏کرد، تبعیت می‏کرد. آن روزی که ـ می‏خواست ـ مصالح اسلام به این بود که خوارج را دور کند، با شمشیر می‏کرد.(۹۸)
▪ امیرالمؤمنین اگر بنا بود که خیر، هی مسامحه کند، شمشیر نمی‏کشیدهفتصد نفررایکدفعه بکشد؛ تا آخر آن اشخاصی که قیام کرده بودند به ضدش، تا آخر. ضد اسلام بود دیگر. تا آخرشان را کشت و چند نفر دیگر فرار کردند. بعد هم آمدند آن فساد را کردند؛ فراری‏هایشان آن فساد را کردند.(۹۹)
● شهادت علی علیه‏السلام
خوارج که پینه بسته بود پیشانیشان از شدت طول سجده، لکن حق را کشتند.(۱۰۰)
حضرت امیر وقتی که مواجه می‏شود با لشکر معاویه که از کفار هم بدتر بودند، با خوارج که آن‏ها هم به همین طور بودند، با کمال شدت، بعد از این که‏می‏دیدهدایت‏نمی‏شوند،سفارش‏می‏کردکه‏شماها ابتدا به جنگ نکنید. به لشکر خودش فرمود شماها ابتدا به جنگ نکنید، ولو حق با شماست. بگذارید آن‏ها ابتدا کنند. وقتی آن‏ها ابتدا می‏کردند، گاهی هم یکی دو تا کشته می‏شدند،آن وقت اجازه می‏داد و با کمال قدرت تا آخر می‏کوبید. خوارج را همچو سرکوب کرد که از آن‏ها چند نفری توانستند فرار کنند. خوارج هم همان‏ها بودند که بعد هم توطئه کردند و حضرت امیر را به شهادت رساندند.(۱۰۱)
▪ این مقدس‏هایی که پینه‏بسته بود پیشانیشان، لکن خدا را نمی‏شناختند، همین‏ها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را.(۱۰۲)
▪ آن‏هایی هم که حضرت امیرالمؤمنین، علی،سلام‏اللّه‏علیه ، را در محراب عبادت کشتند، مدعی اسلام بودند. آن‏هایی هم که لشکرکشی کردند و هجوم آوردند به لشکر اسلام در صدر اسلام و هجوم آوردند به لشکر علی‏بن ابیطالب، آن‏ها هم ادعای اسلام داشتند و بااسم اسلام با اسلام جنگیدند.(۱۰۳)
▪ علی‏بن ابیطالب،سلام‏اللّه‏علیه ، با دست یکی از همین منافقین، با دست یکی از همین اشخاصی که به صورت اسلام و از اسلام جدا بودند، فرق مبارکش شکافت.(۱۰۴)
▪ امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه ، در صدر اسلام مظلوم‏تر از هر حاکمی در هر وقت بود. آن قدر اذیتش می‏کردند. همان مقدس‏ها ایستادند مقابلش. گفتند باید قرآن را بالای نیزه کرد، اگر چنانچه قبول نکنی، چه خواهیم کرد. مجبورش کردند به این که قبول کند. بعد هم تکفیرش کردند؛ گفتند توبه کن، تو کافر شده‏ای.(۱۰۵)
▪ علی علیه‏السلام والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملای اعلا شتافت.(۱۰۶)
▪ آن قدر که اسلام از این مقدسینِ روحانی‏نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه‏ی بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین، علیه‏السلام ، که در تاریخ روشن است.(۱۰۷)
پی‏نوشت‏ها:
(۱) بیانات امام در مورد «شیوه‏های مبارزاتی مسلمین»، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۱۶.
(۲) خلفای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم .
(۳) بیانات امام پس از شهادت آیت‏اللّه‏ حاج‏آقا مصطفی خمینی، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۲۵۹.
(۴) بیانات امام در جمع کسبه‏ی مشهد، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.
(۵) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.
(۶) بیانات امام در دیدار با حجت‏الاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۶۲.
(۷) بیانات امام در دیدار با حجت‏الاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۶۲.
(۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.
(۹) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.
(۱۰) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۷۴.
(۱۱) بیانات امام به مناسبت چهلم شهدای قم، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۲۸.
(۱۲) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۱۶۷.
(۱۳) بیانات امام در دیدار با جامعه وعاظ تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۲۸.
(۱۴) بیانات امام در جمع روحانیون تهران، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۵۶.
(۱۵) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جمعه‏ی استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۷، ص۸۴.
(۱۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۳۰.
(۱۷) نهج‏البلاغه، خطبه ۳.
(۱۸) ولایت فقیه، ص۲۹ـ۲۸.
(۱۹) ولایت فقیه، ص۴۴.
(۲۰) بیانات امام به مناسبت جشن‏های ۲۵۰۰ ساله، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص ۱۶۷ـ۱۶۶.
(۲۱) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۱ـ۱۰.
(۲۲) بیانات امام در جمع اعضای هیئت دولت رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۷۱.
(۲۳) بیانات امام در سالروز مبعث رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۲۷۰.
(۲۴) بیانات امام در دیدار با رئیس مجلس شورای اسلامی صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۲۸-۲۷.
(۲۵) وصیت‏نامه‏ی سیاسی ـ الهی امام، صحیفه‏ی نور، ج۲۱، ص۱۷۸.
(۲۶) مصاحبه‏ی امام با خبرنگار بی.بی.سی.، صحیفه‏ی نور، ج۴، ص۱۳۹.
(۲۷) بیانات امام خطاب به وزیر امور اقتصادی و دارایی و معاونین، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۷۲.
(۲۸) بیانات امام در جمع گروهی از پاسداران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۲۰۱.
(۲۹) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۱۳۶-۱۳۷.
(۳۰) مصاحبه‏ی خبرنگاران شبکه‏ی رادیو تلویزیون آلمان غربی با امام، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۱۶۸.
(۳۱) مصاحبه‏ی امام با خبرنگاران مسلمان مقیم انگلستان، صحیفه‏ی نور، ج۱۱، ص۳۷.
(۳۲) بیانات امام در جمع اعضای خانواده‏های شهدا و امدادگران شهرهای شیراز، صحیفه‏ی نور، ج۱۱، ص۱۷۱.
(۳۳) بیانات امام در جمع فارغ‏التحصیلان آموزشگاه افسری شهربانی، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۱۸۳.
(۳۴) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۲-۱۳۱.
(۳۵) بیانات امام در مورد وظایف و مسئولیت‏های رؤسا و سلاطین دول اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۱۲۳.
(۳۶) ولایت فقیه، ص۱۲۵.
(۳۷) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه‏ی تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۳۷.
(۳۸) بیانات امام در جمع راهپیمایان تهرانی، صحیفه‏ی نور، ج۸، ص۸۹.
(۳۹) بیانات امام در جمع کسبه‏ی مشهد، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.
(۴۰) بیانات امام در جمع معاونین فنی وزارت آموزش و پرورش، صحیفه‏ی نور، ج۱۴، ص۲۰۰.
(۴۱) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جمعه استان اصفهان، صحیفه‏ی نور، ج۱۶، ص۱۴-۱۳.
(۴۲) بیانات امام در جمع گروهی از کارگران سراسر کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۷، ص۲۴۰.
(۴۳) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۱۲۶.
(۴۴) فروع کافی، ج ۷، ص ۲۶۴.
(۴۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۱۲۸.
(۴۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۶.
(۴۷) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.
(۴۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.
(۴۹) پیام امام به زائرین بیت‏اللّه‏ الحرام، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۱۶.
(۵۰) وصیت‏نامه‏ی سیاسی ـ الهی امام، صحیفه‏ی نور، ج۲۱، ص۱۸۰.
(۵۱) اعلامیه‏ی مشترک حضرات آیات عظام: امام خمینی، میلانی، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۸۵.
(۵۲) ولایت فقیه، ص۱۲۰
(۵۳) پیام امام به مردم مسلمان ایران، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۸۸.
(۵۴) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم، صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۱۶۸.
(۵۵) بیانات امام در جمع قبرستان بقیع قم، صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۱۸۳.
(۵۶) بیانات امام در دیدار با جامعه‏ی وعاظ تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۲۷.
(۵۷) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکده‏ی الهیات، صحیفه‏ی نور، ج۱۲، ص۱۴۸.
(۵۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۴، ص۲۳.
(۵۹) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۱۱۴.
(۶۰) پیام امام به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۴۱.
(۶۱) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات قم، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.
(۶۲) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات قم، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.
(۶۳) صدّام حسین، رئیس جمهور کشور عراق که با تجاوز هشت ساله به ایران اسلامی موجبات شهادت عده‏ی کثیری از فرزندان اسلام و ایران را فراهم کرد.
(۶۴) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات قم، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۶.
(۶۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۹-۲۸۸.
(۶۶) بیانات امام در مورد «شیوه‏های مبارزاتی مسلمین»، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۱۶.
(۶۷) ملت ایران.
(۶۸) محمدرضا پهلوی.
(۶۹) پیام امام به ملت مسلمان ایران، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۱۰۴.
(۷۰) بیانات امام در مورد مطالعات اجانب در عادات و روحیات شرقیان، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۱۶۶.
(۷۱) بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۲۰۸.
(۷۲) رژیم شاهنشاهی.
(۷۳) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۸.
(۷۴) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۸۳.
(۷۵) عماربن یاسربن عامر کنعانی قحطانی (۵۷ قبل، ۳۷ه) از بزرگان صحابه‏ی پیامبر و از کسانی بود که به شدت مورد اعتماد و احترام اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بوده است. وی در جنگ صفین به شهادت رسید.
(۷۶) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۸۴.
(۷۷) بیانات امام در تشریح کیفیت از دیدگاه اسلام، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۷.
(۷۸) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه‏ی تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۳۷.
(۷۹) بیانات امام در جمع شورای پنج نفری صدا و سیمای جمهوری اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۱۵.
(۸۰) بیانات امام در دیدار با سرپرست اعضا و کارکنان کمیته‏ی امداد امام، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۲۸۴.
(۸۱) قاضی بین ما و شما کتاب خداست، قاضی کتاب خداست.
(۸۲) بیانات امام پس از آزادی از زندان، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۷۹.
(۸۳) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکده الهیات، صحیفه‏ی نور، ج۱۲، ص۱۴۷.
(۸۴) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۲۶۸.
(۸۵) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۳۲.
(۸۶) ص ۲۵۷، پاورقی ۱.
(۸۷) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۳۲.
۸۸) بیانات امام در جمع گروهی از معلمان کشور، صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۶۱.
(۸۹) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه‏ی تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۳۶.
(۹۰) بیانات امام در جمع مردم اردکان فارس، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۹۶-۱۹۵.
(۹۱) بیانات امام در جمع مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۲۶۶.
(۹۲) بیانات امام در جمع اعضای ستاد مرکزی جهاد سازندگی، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۲۲.
(۹۳) بیانات امام در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۱۹۲.
(۹۴) بیانات امام در جمع اعضای شوراهای اسلامی کارگران، صحیفه‏ی نور، ج۱۲، ص۱۹۸.
(۹۵) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان و کارکنان عضو انجمن‏های اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۶.
(۹۶) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریور، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۶۳.
(۹۷) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.
(۹۸) بیانات امام در دیدار با حجت الاسلام عباس واعظ طبسی، استاندار و مسئولان استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۶۴-۶۳.
(۹۹) بیانات امام در دیدار با رئیس جمهور و اعضای مجلس خبرگان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۹۵.
(۱۰۰) بیانات امام در جمع فرهنگیان و دانشجویان، صحیفه‏ی نور، ج۶، ص۲۵۶.
(۱۰۱) بیانات امام در جمع خانواده‏های شهدای پایگاه هوایی بوشهر، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۱۵.
(۱۰۲) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریورر، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۶۳.
(۱۰۳) بیانات امام در جمع اعضای خانواده‏های شهدای کشورهای اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۱۴، ص۹۱.
(۱۰۴) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفه‏ی نور، ج۱۵ ص۱۱۲.
(۱۰۵) بیانات امام در دیدار با نخست‏وزیر و اعضای هیئت دولت، صحیفه‏ی نور، ج۱۶، ص۹۳.
(۱۰۶) پیام امام به مناسبت شهادت چهارمین شهید محراب «آیت اللّه‏ اشرفی اصفهانی»، صحیفه‏ی نور، ج۱۷، ص۵۶.
(۱۰۷) پیام امام خطاب به مراجع اسلام، روحانیون سراسر کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۱، ص۹۲.
منبع : هنر دینی