یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


جهانی شدن و قومیت


جهانی شدن و قومیت
بعد از جنگ جهانی دوم پدیدة جهانی شدن با رویکردهای متفاوت و گاه متضادی نگریسته شده است این پدیده تمام جنبه‌های زندگی بشر امروزی را در برگرفته است. برخی از نظریه‌پردازان این پدیده معتقدند که این فرایند تمام جوامع را به سوی امریکائی شدن سوق می‌دهند. از سوی دیگر برخی معتقدند که این فرایند به شیوه‌ای متناقض پیش می‌رود چرا که با تضعیف کردن هویتهای ملی، واکنشهایی در دو مسیر به جریان می‌افتد، از یک سو میل به فرا رفتن از خود و جهانی شدن دارد و از سوی دیگر تمایل به محدود و شدن و محلی شدن دارد. در درون فرایندهای جهانی شدن ، هویتهای قومی به عنوان عناصر محلی به شیوه‌های مختلف دست به مقاومت می‌زند و هویت خود را براساس سنن و فرهنگ پیشین خود بازتولید می‌کنند.
بعد از شکل گیری دولت ملی و فرایند دولت سازی کوشش آن بود که تفاوت‌های فرهنگی را نادیده بگیرند و ایران را به عنوان ملتی واحد تلقی کنند. از این روی مقاومتهای از جانب اقوام کرد، بلوچ، ترک و ترکمن چه به شیوة خشن و چه آرام صورت گرفت (نک، مقصودی، ۱۳۸۰). اما قوم لک در تمام طول این مدت (چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن) حالتی «درخود» داشته است. به بیان دیگر مقاومتی سیاسی در برابر فرایند ملت‌سازی از خود نشان نداده است. اما این به آن معنی نیست که مقاومتهای فرهنگی و باز تعریف هویت از طریق زندگی روزمره نیز همین گونه بوده است. با فرایندهای جهانی شدن فرهنگ، در طول دهه گذشته ، مصرف کالاهای فرهنگی جهانی در منطقه از جمله سی‌دی‌های فشرده، ماهواره، اینترنت، ویدیو، رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و غیره شرایطی متفاوت به وجود آمده است. یعنی جهانی شدن و مصرف کالاهای فرهنگی، به خرده فرهنگها و گروههای قومی این امکان را می‌دهد که به شیوه‌ای آرام بر متمایز بودن خودشان تاکید کنند و از یکسان شدن با فرهنگ مسلط سرباز زنند« اعضای این گروهها تا حدودی به این دلیل بر تمایز شاخصیتشان پای می‌فشارند که اینکار را راهی برای مقاومت در برابر هژمونی و استیلای گروههای نیرومندتر می‌بینند، آنها در برابر انحلال فرهنگی در این جهان عمومی و گسترده مقاومت می‌کنند و از آمیخته شدن با عناصر داخل «دیگ ذوب» یا پذیرفتن سبکها و هنجارهای گروه نیرومندتر سر باز می‌زنند» (فی ۱۳۸۱: ۹۸).قوم لک نیز همچون دیگر هویتهای محلی در شرایط جهانی شدن الگوهای متفاوتی (جهانی،ملی،محلی)را تجربه میکند.تفاوتهای مذکور سردرگمی‌ها و بلاتکلیفی‌هائی به وجود می آورند.در چنین شرایطی اگر حکومت ملی راهبردهای غیر دموکراتیک و تمرکز گرا در پیش گیرد و بخواهد بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی به دنبال همسان سازی فرهنگی،عمومیت بخشیدن به بعضی از وی‍‍زگیهای فرهنگی اجتماعی قومی خاص به بهای کم توجهی به سایر اقوام و همچنین با اعمال سیاستهای توسعه نابرابر به احساس محرومیت،تبعیض و عدم آزادی،امنیت و عدالت دامن زنند،تضاد بین الگوهای مذکور بیشتر خواهد شد و همسازی و هماهنگی‌ای که انتظار می‌رود بین الگوهای مزبور باشد از میان خواهد رفت.
کشور ما ایران از روزگاران کهن متشکل از اقوام متعددی بوده و به شیوه ملوک الطوایفی اداره میشده است«به همین دلیل بین هویتهای قومی و هویت محلی تقابل عمده ای که تهدید کننده اساس این دو هویت باشد کمتر پدید آمده است و مردم عادی و اقشار متفاوت به دور از تحریکات سیاسی و قومی درحال تعامل با هم بوده اند »(عبدالهی و حسین بر ۱۳۸۱: ۱۰۴)قوم لک در غرب سرزمین ایران در بین چهار استان کرمانشاه، لرستان، ایلام و همدان است. از حیث جغرافیائی، قوم مذکور در دامنة رشته کوههای زاگرس و در درة سیمرة امروزی[۱] ساکن هستند «ناحیه سیمره قدمت هزاران ساله دارد و قوم اصیل و ایرانی تبار به نام «لک» که از اولین ساکنان و بومیان ایران زمین به شمار می‌روند در آن زندگی می‌کنند و قرن‌هاست به کار کشاورزی و دامپروری در این ناحیه مشغول‌اند»(رحیمی عثمانوندی ۱۳۷۹: ۷)
زبان این قوم، «لکی» است . در دسته‌بندی زبانهای ایرانی جزو زبانهای شمال غربی قرار می‌گیرد (نک، امان‌الهی۱۳۸۰) « از لحاظ غنای واژگانی زبانی است در خور توجه تعداد واژه‌های زبان لکی را تا سی هزار واژه رقم زده‌اند»(رحیمی عثماوندی ۱۳۷۹: ۴۸). این زبان موزون است و مملو از حکایت، اشعار، ضرب‌المثل‌ها و داستان‌هاست.«زبان لکی دارای لغاتی است که در زبانهای دیگر مشابهی ندارد و این علاوه بر ساخت دستوری خاصی است که در زبان لکی استفاده می‌شود»(خسروی ۱۳۸۲: ۴۲).
ازدیگر ویژگی‌های قوم لک می‌توان به ادبیات عامه اشاره کرد، این ادبیات مربوط به زندگی روزمره مردم است نه تنها جنبه تفننی و سرگرمی ندارد بلکه مکمل عمل و وسیله‌ای برای ارتقاء زندگی محسوب می‌شود. از عناصر ادبیات عامه قوم لک می‌توان چنین مواردی نام برد: لالائی، ترانه، مرثیه، پاچا(داستان بلند)، چیستان، متلک، کنایه، طنز و هجو، شرفی، لطیفه(نک: خسروی، ۱۳۸۳).رسومات مشترک از دیگر ویژگی‌های فرهنگی این قوم است این رسومات خاص و متمایز در بیشتر مراسم از جمله ازدواج، عزاداری(پِرس) و مناسک گذار[۲] به خوبی نمایان است.
هر چند که در دسته بندی‌های داخلی قوم لک تنوعات طایفه‌ای و لهجه‌ای وجود دارد اما زبان غنی و استعاری کنائی لکی همراه با سرزمین مشترک آنها را برای مدتهای مدیدی است که کنار هم و تحت عنوان «قوم لک» نگه داشته است. در شرایط کنونی جغرافیای فرهنگی قوم لک توسط تقسیمات سیاسی بین چهار استان تقسیم شده است وتوجه خاصی از جانب دولت ملی به وی‍‍‍ژگی های فرهنگی اجتماعی آنها نمی‌شود به عنوان مثال، ویژگی های زبانی فرهنگی قوم لک درآموزش رایج کشورلحاظ نشده اند،در رسانه ها بازنمایی ای از ویژگی های فرهنگی آنها وجود ندارد،در برخی مناطق دسترسی به شبکه های تلویزیون ملی غیر ممکن است . این عدم توجه همراه با جهانی شدن که مرزهای فیزیکی و نمادین هویتهای ملی را درهم شکسته می‌تواند مسئله هویتهای محلی را بیش از پیش بغرنج‌تر کند.
از این روی سئوال اصلی این است که آیا با وجود روندهای جهانی شدن فرهنگ، مقاومتهای فرهنگی برای بیان هویت از جانب قوم لک صورت می‌گیرد یا خیر؟ در سایه این سئوال کلی سئوالات جزئی‌تری نیز پیش خواهد آمد از جمله: چه عناصری در فرهنگ قوم لک بیشترین ابزار هویت را نشان می‌دهند؟ قوم لک چگونه اعمال روزمره یا سبک زندگی را ارزیابی و فهم می‌کند؟ چه نوع «دیگر»ی را برای ابراز هویت خویش می‌شناسد؟چه تناقضها وهمسوئیهایی بین الگوهای جهانی،ملی ومحلی وجود دارد؟
تا اواخر دهه هشتاد سه رویکرد نظری در مسائل هویت و قومیت مطرح بوده است. نخست، ازلی‌انگاران، این نظریه‌پردازان هویت را همچون داده فطری تصور می‌کنند که خود را یکبار برای همیشه تشخص می‌بخشد از نظر این اندیشمندان هویت «همچون نوعی ویژگی اساسی و ملازم گروه بنظر می‌رسد زیرا در گروه و از طریق گروه و بدون مراجعه به دیگر گروهها انتقال می‌یابد» (کوش، ۱۳۷۸: ۱۴۵) از جمله شاخص‌ترین متفکران این رویکرد می‌توان کلیفورد گیرتز و ون دن برگ را نام برد. دوم، رویکرد ابزارگرایانه، در این رویکرد اعتقاد به نو بودن هویت و قومیت مطرح است. از نظر آنان «هویت» یک داده از پیش تعیین شده نیست. بلکه ناشی از تحولات دو سدة اخیر از جمله شهرنشینی، دین‌سالاری، سکولاریزیم و انقلابات اجتماعی سیاسی است. آنها معتقدند هویت و ملیت چیزی ابداعی، کاذب یا مصنوعی است که توسط نخبگان و رهبران در جریان مبارزه کلی‌شان برای نیل به قدرت بدست می‌آید. از جمله این متفکران می‌توان گلنر و هابسباوم را نام برد. سوم، نمادپردازان قومی، آنها برخلاف ازلی‌گرایان فطری بودن هویت و تداوم آن را مردود می‌شمارند و به دگرگونیهای ایجاد شده توسط مدرنیته اهمیت می‌دهند. همچنین با این ایده که هویت‌های قومی صرفاً ابداعی‌اند مخالفت می‌ورزند از نظر آنها هویت قومی بر پافشاری قبلی اساطیر، خاطرات، ارزش‌ها و نمادها استوار است. شکل‌گیری ملت‌ها را باید در بلندمدت یعنی بعد زمان چند قرنی بررسی کرد. جان آرمسترانگ و آنتونی، دی، اسمیت از برجسته‌ترین اندیشمندان این رویکرد می‌باشند.
رویکردهای بالا تا حدودی از حیث لحاظ نکردن مفهوم جهانی شدن در تحلیلهای خود شبیه یکدیگرند. از این روی در تحقیق خاطر از به کارگیری آنها صرفنظر کرده و به رویکردهای جدیدتری می‌پردازیم که در اواخر دهه ۱۹۸۰ مطرح شدند و هویت را در ارتباط با فرایندهای جهانی شدن مورد مطالعه قرار می‌دهند
ظهور این رویکردها «بازتاب تحولات در عالم واقع از جمله پیدایش جنبش زنان، نگارش تاریخهای دیگر گونه که منکر تجانس فرهنگهای ملی بودند و تغییر ماهیت جوامع غربی در زمینه مهاجرت بود»(کریملی ۱۳۸۲: ۲۲).در این زمینه سنت مطالعات فرهنگی دارای اهمیت ویژه‌ای است این سنت علاوه بر مباحث جهانی شدن، «مشارکت متمایز زنان، تجارب جوامع پسا استعماری، بعد روزمره و همین طور تحلیل‌های پست مدرنیسی»(همان، ۲۳۰) را در مباحث قومیت مطرح کرد. استوارت هال یکی از شاخص‌ترین اندیشمندان در ارتباط با جهانی شدن و قومیت است. هال پس از مطرح کردن مدل کدگذاری/ کدگشائی و همچنین سیاست فرهنگی و تاچریسم اخیراً به مضامینی همچون استعمارگری، هویت و مسأله نژاد در باز نمود فرهنگی پرداخته است. در این مرحله فکری مباحث نظری جدیدتری مانند فوکو، روان‌کاوی، پسا ساختارگرائی و پست مدرنیسم محور کاروی هستند»(استونز ۱۳۷۹: ۴۱۴)
لفظ جهانی از ۴۰۰ سال پیش تا کنون مورد استفاده محققان با دیدگاههای متفاوت بوده اگر چه لفظ جهانی شدن از حدود ۱۹۶۰ مورد استفاده قرار گرفته است. اما مفهوم جهانی شدن از نیمه دهه ۱۹۹۰ به عنوان یک بحث علمی جدی مورد توجه و مطالعه محققان قرار گرفت(رابرتسون ۱۹۹۲: ۸ به نقل از عاملی ۱۳۸۳: ۱۶) جهانی شدن در روند خود «تغییرات شتابان گسترده و متراکمی را در سراسر جهان در همه اشکال زندگی بشر پدید می‌آورد، به طوری که بنظر می‌رسد نه هیچ گوشه‌ای از جهان و نه هیچ بعدی از ابعاد پیچیدة زندگی بشر به لحاظ سیاسی(دولت‌های ملی)، اقتصادی (بازار جهانی) اجتماعی(جامعه مدنی)، فرهنگی(رسانه‌ها) از دست به گریبان شدن با آن در امان نمی‌مانند (فکوهی ۱۳۸۱: ۱۴۳) ارتباطات در درون این پدیده باعث کاهش فاصله‌های فرهنگی و فاصله گذاری بین زمان و مکان است. به تعبیر دیوید هِلد«جهان جدید یک، جهان وصل شده و عصر جدید یک، عصر اتصال، است که به راحتی شاخصهای ارتباطی و انفجار ارتباطی را منعکس می‌کند»(عاملی ۱۳۸۳: ۸)
با اینکه جهانی شدن همه ابعاد مختلف زندگی را در می‌گیرد اما در این پژوهش تاکید عمده بر بُعد فرهنگی آن و تاثیراتی است که این پدیده به سطح ملی و محلی می‌گذارد جهانی شدن فرهنگی بدان معنا نیست که گرایش روزافزونی به سوی یک فرهنگ جهانی یک پارچه وجود دارد(یعنی عقیده افراطی گراها که پیش بینی می‌کنند دنیا با یکپارچگی جدیدی براساس مدل مصرف‌گرائی غربی، روبرو خواهد شد) از این روی جهانی شدن چیزی نیست که به شیوه‌ای نظام‌مند به روی همه چیز رنگ بی‌تفاوتی بپاشد و یکسانی تولید کند «در واقع امر جهانی از طریق خاص بودن عمل می‌کند با فضاهای خاص و قومیات خاص توافق حاصل می‌کند و از طریق بسیج کردن هویات خاص و نظایرش عمل می‌کند بنابراین همیشه نوعی دیالکتیک، دیالکتیک پیوسته میان امر جهانی و امر محلی برقرار است(هال ۱۳۸۳ ب: ۳۴۳)
جهانی شدن قدرت دولتهای ملی را تضعیف کرده و تا حدودی اعتبار آنها نزد مردم از بین می‌رود و اشکال جدید فرهنگی از یک سو میل به فرار از خود و جهانی شدن دارند و از سوی دیگر تمایل به محدود شدن و محلی شدن دارند. «از این رو حرکت در این دو مسیر، دو وجه از حرکت واحد از یک دوره ـ دورة تحت سیطرة دولت ملی، اقتصادهای ملی اقتصادی ملی ـ هویت‌های فرهنگی ملی ـ به دورة جدید است. (هال ۱۳۸۳ الف: ۲۴۸)
ماهیت جهانی شدن نوع جدید از منظر فرهنگی در ارتباط با شکل تازه‌ای از فرهنگ توده‌ای جهانی است که با فرهنگ وابسته به دولت ملی در مرحله قبل تفاوت دارد.«فرهنگ توده‌ای جهانی در سیطرة شیوه‌های جدید تولید فرهنگی و در سیطره انگاره‌ای است که به مراتب سریعتر و آسانتر از پیش، ورای مرزهای زبانی در رفت و آمد است و به مراتب با واسطه تر از زبانهای محلی سخن می‌گوید. شیوه‌های مسلط بر آن، زندگی معمول، تفریح، فراغت را در قالب هنرهای تصویری و دیداری بازسازی می‌کند. تلویزیون، سینما، تصویر و تصور و سبک و سیاق تبلیغ توده‌ای بر آن مسلط است. جوهره آن را در همه اشکال ارتباط توده‌ای و فراگیر می‌توان یافت که مثل اعلای آن ماهواره است» (همان، ۲۴۸).
فرهنگ توده‌ای جدید بر مسیر پر تناقض سرمایه پیش می‌رود یعنی اینکه چنین نیست که اغلب فکر می‌کنند سرمایه همه چیز را می‌بلعد و یکسان می‌سازد بلکه به موازات میل به کالائی کردن هر چیز به ویژگی‌های خاص هر پدیده از جمله جنسیت فرهنگ و نژاد نیز توجه می‌کند. «سرمایه در جهت حفظ جایگاه جهانی‌اش، باید تفاوتهائی را که روزگاری می‌کوشید بر آنها فائق آید به رسمیت بشناسد یعنی این تفاوتها را درخود بپذیرد و تا حدی منعکس سازد»(هال ۱۳۸۳ الف: ۲۵۴). فرهنگ توده‌ای جهانی از وحدت برخوردار نیست و میل توأمان جهانی شدن و محلی شدن و محلی شدن را در خود دارد از ویژگی‌های فرهنگی جهانی در مورد برجسته است. مرکزیت آن در غرب است و میل به همگونی دارد. اما نه از اطریق انکار تفاوتهای قومی بلکه از طریق بازتعریف آنها در عرصة دریافتی دیگر از یک سو با فهم و جذب تفاوتهای قومی و فرهنگی موجود آنها را چنان بی‌اعتبار می‌کند که مسیر فرهنگ توده‌ای جهانگیر با هویت امریکائی و هموار می‌سازد و از سوی دیگر هویت‌های حاشیه‌ای را بیش از پیش قوی می‌سازد.
زندگی روزمره از «طریق کشمکش هویتهای حاشیه‌ای برای آمدن به صحنه تغییر شکل یافته است این حکایت صرفاً حکایت تعیین جایگاه آنها به دست نظامی دیگر یا زیر سلطه دیدگاهی امپریالیستی نیست بلکه همزمان به معنای مطالبه شکلی از بازنمائی برای خودشان است» «تناقض این است که در جهان ما، هویت حاشیه‌ای به فضائی قدرتمند بدل شده است. هر چند قدرت این فضا محدود است اما به هر تقدیر قدرت است. برای نمونه در عرصة هنر معاصر می‌توان ادعا کرد که هرگونه تلاش برای درک عنصر خلاقه هنر مدرن، همواره ما را به نوعی در ارتباط با زبان هنری مناطق حاشیه‌ای قرار می‌دهد و این روند رو به رشد است» (هال۱۳۸۳الف: ۲۵۶).
در سه دهه گذشته امکان خاموش نگه داشتن هویتهای حاشیه‌ای نبوده است آنها در برابرهای فرایندهای یکسان کننده، بی‌روح و غیرقابل درک نیروهای جهانی شروع به تعیین جایگاه برای خود، همچنین در طلب ریشه‌های خود برآمدند. هال این اشتیاق در طلب ریشه‌ها را «قومیت» می‌نامد «قومیت، جایگاه یا فضای لازمی است که امکان سخن گفتن را برای مردم فراهم می‌کند. این مرحله‌ای مهم در پیدایش و رشد همة جنبشهای محلی و حاشیه‌ای است که بیست سال اخیر یعنی زمان کشف دوبارة قومیت‌هایشان تصویر دیگری ارائه کرده است»(همان، ۲۵۷)، قومیتها برای کشف خود نیاز به جایگاه دارند بنابراین مرحله کشف دوبارة جایگاه، گذشته، ریشه‌های خود، متن خود و موقعیت خود مرحله‌ای ناگزیر برای بیان خود است.
با این اوصاف جهانی شدن فرایندی متناقض است و دارای تضادهائی است که در تلاش اند چیزهائی را به دست آورند و چیزهائی که می‌کوشند از چنگ آن خارج شوند به بیان دیگر جهانی شدن فرایندی یکسان کننده نیست بلکه همواره دیالکتیکی میان امر محلی و امر جهانی برقرار است.
از آنجا که در درون هر تغییری مسئله قدرت نیر مطرح است. هال نیز برای تبیین قدرت و همچنین پاسخ دادن به سئوالاتی از قبیل: با تقابل امر محلی و جهانی چه می‌شود؟ سوژه‌های جدید این سیاست یا وضعیت چه کسانی هستند؟ چه نوع هویتهای تصورپذیری می‌توانند رشد یابند؟ موضوع هویت‌های جدید(هویت‌های قومی) را پیش می‌کشد تا مسأله در کلیت‌اش وضوح یابد.هویت در مدرنیته کنونی مرکززدائی شده و دیگر آن هویت ثابت قدیمی (سوژه دکارتی) وجود ندارد. از لحاظ نظری عامل عمده در این مرکززدائی نقش داشته‌اند. اول، مارکس با سطوح کلان این ایده که سوژه‌های فردی یا جمعی همواره درون رویه‌های تاریخی قرار دارند و آنها هیچ وقت مؤلف یا سرچشمه صرف آن رویه‌ها نیستند مرکززدائی عمیقی را در چارچوب رویة تاریخی ارائه داد. دوم، فروید، با طرح ایده ناخود آگاه موضوع نفس و ثبات هویت در زندگی روانی را مرخص ساخت سوم، سوسور که معتقد بود زبان قبل از شما وجود داشته وقتی می‌توانید چیزی بگوئید که در زبان مستقر شده باشید. چهارم، نسبی‌گرائی که معرفت‌شناسی غربی را مرکززدائی کرد و پنجم فمنیسم علاوه بر موارد نظری مذکور «انحطاط یا زوال نسبی و عدم ثبات دولت ملی، خودبسندگی اقتصادی ملی و متعاقب آن، عدم ثبات هویتهای ملی به عنوان نقاط مرجع نیز در مرکززدائی نقش داشته‌اند»(هال ۱۳۸۳ ب: ۳۲۳)
هال از ایدة تمایز دریدا به عنوان ابزار مفیدی برای تحلیل تولید مداوم هویت فرهنگی از طریق تقابلهای دوگانه«ما» در برابر «آنها» استفاده می‌کند نکته‌ای که وجود دارد این است که هال خود را درگیر سیلان بی‌پایان معنا یا همان تکثیر دالها نمی‌کند. در عوض به بازی تفاوت می‌پردازد «تفاوت در عین حال تعلیق یک معنای نهائی و ثابت نیز هست بطوریکه هیچ هویت فرهنگی برای همیشه کامل و از لحاظ معنا یگانه و ثابت نیست»(هال ۱۹۹۰: ۲۲۹)
هویت فرایندی در حال شدن است. بهتر است هویت را «محصولی بدانیم که هیچ گاه کامل نمی‌شود و همواره در حال تغییر و شدن است و همواره در داخل باز نمودن و نه خارج از آن ساخته می‌شود»(هال ۱۹۹۰: ۲۲۲) هویت همیشه از دونیم شدن میان آنچه هست و آنچه دیگری است بنا می‌شود. در درون هویت همیشه «دیگری» وجود دارد هویت به معنای آن نیست که مردمی دارای احساسات یکسان باشند و شبیه یکدیگر باشند و خود را یکسان بنامند«هویت به منزله فرایند، به منزله روایت، به منزله گفتار، همیشه از وضعیت دیگری گفته می‌شود» (هال ۱۳۸۳ ب: ۳۲۸) در واقع برداشت ما از«غیر» یا «دیگری» در هویت سیال و فرایند پذیر نقش کلیدی دارد چرا که هویت رابطه ما و دیگری است «فقط زمانی که غیرخودی وجود داشته باشد می‌توانید بدانید که کیستید» هیچ هویتی «بدون رابطة گفتگوئی با دیگری و غیره» وجود ندارد«غیر در خارج نیست بلکه در داخل خود یعنی هویت وجود دارد»(هال ۱۹۹۶: ۳۴۵ به نقل از کریملی، ۲۳۵).
از نظر هال و دیگر متفکران سنت مطالعات فرهنگی تولید و بازتولید هویت‌های ملی و محلی از طریق فرهنگ عامه است این تشخیص مستلزم توجه به فن‌آوری‌های ارتباطی و گونه‌های فرهنگ عمومی است «به همین ترتیب طیف وسیعی از محصولات فرهنگی عامه از جمله کتب ، مجلات تا غذا، مد و لباس. باید بررسی و تحلیل شوند»(الی و سانی ۱۹۹۶، الف به نقل از کریملی، ۲۳۴).
سیاوش قلی پور
منبع : خانه انسان شناسی ایران