پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

علم و عمل در نهج البلاغه


علم و عمل در نهج البلاغه
۱) امامت علم نسبت به عمل
آنكه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است, مرحله آغازین عمل او ((علم)) می باشد; علم به این كه عمل وی به سود اوست یا به زیان او. اگر به سود او بود بدان اقدام نموده یا آن را ادامه می دهد و چنانچه به زیان وی بود آن را انجام نداده یا متوقف می كند:
((فالناظر بالقلب, العامل بالبصر, یكون مبتدا عمله ان یعلم إعمله علیه إم له, فان كان له مضی فیه, و ان كان علیه وقف عنه))(۱)
براین اساس, آنكه بدون علم دست به كاری می زند مانند كسی است كه بیراهه یا كژراهه را طی می كند كه دوری وی از راه راست, جز بر دور شدن او از هدفش نخواهد افزود; و در مقابل, آنكه عالمانه به انجام كاری می پردازد نظیر شخصی است كه صراط مستقیم را می پیماید:
((فان العامل بغیر علم كالسائر علی غیر طریق فلایزیده بعده عن الطریق الواضح الا بعدا من حاجته, والعامل بالعلم كالسائر علی الطریق الواضح))(۲)
عالمی كه در مرحله عمل, از راهنمایی علم خود مدد نگیرد و به غیر علم خویش عمل نماید, مانند جاهل سرگردانی است كه از بیماری جهل خود بهبود نمی یابد زیرا بین شخصی كه به دستور راهبر خویش ترتیب اثر نمی دهد و بین كسی كه فاقد راهنماست, از نظر نتیجه, تفاوتی متصور نیست; گمراهی اولی, سلب هدایت به انتفإ محمول است و ضلالت دومی سالبه به انتفإ موضوع: ((ان العالم العامل بغیر علمه كالجاهل الحائر الذی لایستفیق من جهله))(۳)
توصیف علم به ((نور)) كه در برخی از سخنان حضرت امیرالمومنین (علیه افضل صلوات المصلین) آمده است, تعبیر لطیف و دقیقی از امامت علم نسبت به عمل می باشد. ویژگی نور آن است كه به ذات خود روشن است و علاوه بر آن, روشنگر غیر خویش می باشد و هر چیز دیگر در شعاع آن دیده می شود.
بدین سان, ((عالم)) آن انسان بهره مند از نور است كه در پرتو آن, هم راه خود را از بیراهه تشخیص می دهد و به روشنی طی می كند و هم راه دیگران را از كجراهه تمیز داده در برابر آنها روشن می سازد, و جامعه نسبت به او چونان مإموم نسبت به امام خویش است كه از نور علم وی استمداد می نماید: ((لكل مإموم اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه))(۴)
و به همین دلیل است كه حضرت امیر(ع) كسی را برای تصدی امر ولایت مسلمین و زعامت امت اسلامی شایسته می داند كه آگاهترین مردم به احكام و حكم الهی بوده و از قویترین نورافكن در راهنوردی و رهبری برخوردار باشد: ((ان إحق الناس بهذا الامر إقواهم علیه و إعلمهم بإمر الله فیه))(۵)
معیار یك جامعه پیشرو و متمدن آن است كه در پیشاپیش خود از چنین پیشوایی برخوردار و در پس او از چنان پیروانی بهره مند باشد و ملاك یك جمعیت ایستا و جاهلی آن است كه در آن به جای آنكه عالم قدر بیند و در صدر نشیند, لگام بر دهان, شاهد اكرام جاهلان باشد; دانا به خاطر اظهار علم خویش مسبوب و مردم از نور علم او محجوب و نادان به جهل خویش محبوب گردد: ((عالمها ملجم و جاهلها مكرم))(۶)
حضرت علی(ع) مردم را سه گروه می داند. نخست: عالمان ربانی كه هم ارتباط آنها با رب العالمین قوی است و هم نسبت به تربیت دیگران اهتمام می ورزند یعنی نوری كه آنها را احاطه كرده و آنان در صحبت یا كسوت آن قرار دارند, هم راهنمای خود آنهاست و هم راهبر دیگران.
دوم: علم آموزانی كه می كوشند در سایه تحصیل نور علم, راه نجات را شناخته و بپیمایند.
سوم: پشه های سرگردان و درهم غلتان كه به پیروی هر بانگی و با وزش هر بادی به سمتی متمایل می گردند, كسانی كه از فروغ علم بی بهره اند و به پایگاه مستحكم و استواری پناه نیاورده اند:
((الناس ثلاثه: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع, إتباع كل ناعق, یمیلون مع كل ریح, لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی ركن وثیق))(۷)
پارسایان كه علم را به عنوان یك حقیقت نوری شناخته اند, از نشانه های آنان آزمندی در كسب نور و دانش است:
((فمن علامه إحدهم إنك تری له... حرصا فی علم))(۸)
و جان آنها چندان تشنه علم است كه هرگز از آن سیراب نخواهد شد:
((منهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا))(۹)
و توده های انسانی عموما و كارگزاران دستگاه حكومت علوی(ع) خصوصا, به امر آن حضرت, موظف به محاسبه, مذاكره و اكثار مدارسه با این گروه اند:
((جالس العلمإ تسعد))(۱۰)
((جالس العلمإ تزدد علما))(۱۱)
((ذاكر العالم))(۱۲)
((إكثر مدارسه العلمإ و مناقشه الحكمإ))(۱۳)
تا جامعه اسلامی به یك مدرسه بزرگ و دانشگاه عظیم مبدل و از این رهگذر سعادت همگان تضمین گردد و گوهر درخشنده دانش همواره روشنی بخش صحنه سیاست اسلامی باشد.
۲) دانش سودمند و زیانبار
در برخی از نیایشهای رسول اكرم(ص) و سخنان امیرالمومنین(ع) تعبیر علم نافع و علم غیر نافع به چشم می خورد; نظیر:
((إعوذ بك من علم لاینفع))(۱۴) پروردگارا از دانشی كه سودی ندارد به تو پناه می برم.
((لا خیر فی علم لاینفع))(۱۵) در علمی كه سودمند نباشد خیری نیست.
((وقفوا إسماعهم علی العلم النافع لهم))(۱۶) پارسایان گوش جان خود را به دانشی كه برایشان سودمند است سپرده اند.
((رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه))(۱۷) چه بسا عالمی كه كشته جهل خویش است و علمی كه با اوست برای وی سودمند نیست.
معیار تشخیص علم نافع از علم غیر نافع در كلمات نورانی حضرت علی(ع) چنین بیان شده است:
((العلم علمان: مطبوع و مسموع, و لاینفع المسموع اذا لم یكن المطبوع))(۱۸)
علم مطبوع همان علم فطری به فجور و تقوی است; علمی كه همزاد انسان است و آدمی با سرمایه این دانش به جهان قدم نهاده است و همسفر ابدی او خواهد بود لذا از آن به ((علم میزبان)) تعبیر می شود:
((و نفس و ما سویها فإلهمها فجورها و تقویها))(۱۹)
علم مسموع همان علم فكری است كه انسان در بدإ تولد فاقد آن است و سالیانی در حوزه یا دانشگاه از كتاب و كتیبه آن را كسب می كند:
((والله إخرجكم من بطون إمهاتكم لاتعلمون شیئا))(۲۰)
و در هنگام رحلت از دنیا یا پیش از آن, آموخته های اكتسابی خود را به دست نسیان می سپارد:
((ومنكم من یرد الی إرذل العمر لكیلا یعلم من بعد علم شیئا))(۲۱)
((ومنكم من یرد الی إرذل العمر لكیلا یعلم بعد علم شیئا))(۲۲)
لذا از آن به عنوان ((علم میهمان)) یاد می شود.
طبق بیان حضرت علی(ع) علم فطری, علم نافع است و نیز هر دانش كسبی كه به علم فطری بازگردد و با آن هماهنگ باشد و زمینه شكوفایی آن را فراهم كند علم نافع خواهد بود وگرنه سودی نخواهد داشت.
و چون علم فطری با عمل همراه بلكه عین عمل است, علم نافع دانشی خواهد بود كه عین عمل باشد یا دست كم به عمل بنشیند تا انسان در پرتو آن راه كمال را ببیند و با پیمودن آن به هدف نایل گردد.
و چون اثر علم آن است كه امام عمل باشد, و این اثر تنها بر علم نافع مترتب است, لذا علم غیرنافع ((جهل)) شمرده شده است, زیرا مهمترین ثمر علم را كه امامت عمل است فاقد می باشد:
((العلم مقرون بالعمل, فمن علم عمل, و العلم یهتف بالعمل, فان إجابه و الا ارتحل عنه))(۲۳) یعنی علم قرین عمل است, از این رو هر كس عالم باشد به علم خود عمل كند, و علم عمل را به دنبال خود فرا می خواند, اگر عمل بدان پاسخ مثبت داد و فراخوان علم را اجابت نمود, می ماند وگرنه از صحنه جان آدمی كوچ می كند.
و روشن است كه با رحلت علم از صحیفه نفس انسانی, جهل كه عدم ملكه علم است, دامنگیر آدمی خواهد بود.
در مقابل, آنكه به دانش خویش عمل كند, علم به آنچه تاكنون بدان جاهل بود نیز به او اعطا و همواره بر علوم وی افزوده خواهد شد:
((من عمل بما علم كفی علم ما لم یعلم))(۲۴)
((من عمل بما علم رزقه الله علم ما لم یعلم إو علمه الله))(۲۵)
((من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم))(۲۶)
اكنون معلوم می شود كه انسان چگونه می تواند بر دانش خویش بیافزاید یا خدای ناكرده علم خود را به جهل مبدل سازد:
((لاتجعلوا علمكم جهلا و یقینكم شكا, اذا علمتم فاعلموا و اذا تیقنتم فإقدموا))(۲۷) علم خود را به جهل و یقین خویش را به شك تبدیل نكنید, هنگامی كه عالم شدید, به علم خود عمل كنید و زمانی كه یقین برایتان حاصل شد, (براساس آن) اقدام كنید.
((رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه))(۲۸)
علم غیر نافع, علاوه بر آنكه برای شخص عالم, سودمند نیست, به حال دیگران نیز نفعی نداشته بلكه برای جاهلان زیانبار نیز هست زیرا سبب می شود آنها از تعلم امتناع ورزند:
((اذا ضیع العالم علمه استنكف الجاهل ان یتعلم))(۲۹)
((انما زهد الناس فی طلب العلم كثره ما یرون من قله من عمل بما علم))(۳۰) یعنی تنها چیزی كه مردم را نسبت به فراگیری علم بی رغبت كرده است, این است كه بسیار می بینند كه عالم عامل و كسی كه به آنچه می داند عمل نماید اندك است.
لذا حضرت امیر(ع) فرمود: در علم غیر نافع هیچ خیری نیست (نه برای خود عالم و نه برای دیگران):
((لا خیر فی علم لاینفع))(۳۱)
اصل كلی و ضابط عام در این زمینه را حضرت علی(ع) این گونه تبیین نموده اند:
((من نصب نفسه للناس اماما فلیبدإ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره, ولیكن تإدیبه بسیرته قبل تإدیبه بلسانه, و معلم نفسه و مودبها إحق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم))(۳۲) هر كه خود را در منصب پیشوایی مردم قرار داده است, پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خویش بپردازد...
و كسی كه به تعلیم و تإدیب خود اقدام می كند بیش از آن كه به تعلیم و تإدیب مردم می پردازد شایسته تجلیل و گرامیداشت است.چنین عالمی است كه سرپیچی از رهنمود او مایه حسرت خواهد بود:
((معصیه الناصح الشفیق العالم... تورث الحسره))(۳۳) و فقدان وی پایه خروج جامعه از زندگی شایسته انسانی به حیات نازل بهیمی خواهد شد:
((لولا العلمإ لسار الناس كالبهائم))(۳۴)
حضرت علی(ع) گاهی از علم نافع كه در اعضا و جوارح انسان ظهور می كند به عنوان عالی ترین و از علم غیر نافع كه جز در زبان, موطنی ندارد به عنوان نازلترین دانش یاد كرده اند:
((إوضع العلم ما وقف علی اللسان و إرفعه ما ظهر فی الجوارح و الاركان))(۳۵)
لذا آنكه از فراگیری علم سودمند تمرد كند از فرومایه ترین مردم روزگار است:
((اذا ارذل الله عبدا حظر علیه العلم))(۳۶)
و متإسفانه راویان علم كه از دانش سودمند بهره ای ندارند بسیار و راعیان دانش كه از علم نافع بهره مندند اندك اند:
((ان رواه العلم كثیر و رعاته قلیل))(۳۷)
زیرا روایت علم آسان و رعایت آن دشوار است.
غرض آنكه: علم مقدمه عمل است و عمل مقدم بر علم; زیرا غایت آن است, تقدم علم بر عمل, زمانی است یعنی انسان قبل از انجام هر كاری باید از آن آگاهی كامل داشته باشد. و تقدم عمل بر علم, رتبی ا ست یعنی آدمی پس از تحصیل هر علمی باید بدان عمل كند در غیر این صورت دانش او سودی نداشته بلكه ـ چنان كه گذشت ـ زیان بار نیز خواهد بود.
▪ سودمندترین دانش ها
چون علم نافع آن است كه فطری باشد یا با علم فطری هماهنگ بوده بدان باز گردد, نافع ترین علم همانا شناخت انسان از سرمایه های فطری خویش با هدف شكوفا ساختن آنهاست, و این همان است كه از آن به عنوان ((معرفت نفس)) تعبیر واز دستیابی بدان به بزرگترین سعادت یاد شده است:
((معرفه النفس إنفع المعارف))(۳۸)
((نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس))(۳۹)
ثمرات و بركات وافر این علم سبب شد كه امیرالمومنین(ع) دانش را بدان منحصر نماید(۴۰) و واجد آن را عالم و فاقد آن را جاهل شمارد هرچند از دیگر علوم بهره فراوان داشته باشد:
((العالم من عرف قدره و كفی بالمرء جهلا إن لایعرف قدره))(۴۱) دانشمند كسی است كه قدر خویش بشناسد و برای اثبات جهل شخص همین كافی است كه خود را نشناسد.
▪ ارزیابی علم با ثروت
بیان نورانی حضرت علی(ع) در مقایسه علم با ثروت بدین شرح است:
((العلم خیر من المال, العلم یحرسك و إنت تحرس المال, والمال تنقصه النفقه والعلم یزكو علی الانفاق و صنیع المال یزول بزواله, معرفه العلم دین یدان به, به یكسب الانسان الطاعه فی حیاته و جمیل الاحدوثه بعد وفاته والعلم حاكم والمال محكوم علیه, هلك خزان الاموال و هم إحیإ والعلمإ باقون ما بقی الدهر, إعیانهم مفقوده و إمثالهم فی القلوب موجوده))(۴۲)
از جملات فوق نكات زیر را می توان استفاده نمود:
الف ) علم نگاهبان انسان است و انسان پاسبان مال. دانش به انسان قدر و قیمت می بخشد و او را از وهن و هون حفظ می كند: ((قیمه كل امرء ما یعلم))(۴۳) در حالی كه انسان زراندوز و متكاثر همواره بین دو جدار در فشار است: یكی حفظ موجود ودیگری طلب مفقود.
ب ) مال با هزینه كردن كاهش می یابد و دانش با انفاق فزونی. ثروتمند به تكاثر مذموم مبتلاست و دانشمند از كوثر ممدوح برخوردار.
ج ) پرورده مال با زوال آن زائل و پرونده وی مختومه خواهد شد.
د ) دانش, دینی به عهده دانشمند است كه (با تعلیم جاهلان) باید ادا گردد.
هـ ) انسان دانشمند در سایه علم خود, پیروی مردم را در دوران زندگیش و نام و یاد نیك خویش را پس از مرگش تحصیل می كند.
و ) علم فرمانروای (عمل عالمان) است و مال فرمانبردار ثروتمندان.
ز ) زراندوزان پیش از مرگ مرده اند و علمآموزان پس از مرگ زنده اند; گرچه بدنهای آنان در میان مردم نیست لیكن كمالات آنها در قلوب همگان آشكار است.
در سخنان دیگر آن حضرت (ع) نیز علم به عنوان حیات ابدی و احیاگر ارواح و نفوس انسانی و جهل به عنوان مرگ دایم تلقی و تعریف شده است:
((العلم حیوه و الجهل موت))(۴۴)
((العلم محیی النفس))(۴۵)
براین اساس, عالم زنده ای در میان مردگان است و جاهل مرده ای در بین زندگان:
((العالم حی بین الموتی و الجاهل میت بین الاحیإ))(۴۶)
و كسی كه به نور علم و معرفت زنده نگردد, مرده است و پیش از آنكه به قبر داخل گردد, بدنش قبر جان مرده اوست:
و ان امرء لم یحیی بالعلم میت
و إبدانهم قبل القبور قبور(۴۷)
▪ چشمه علم
در خطب علوی (ع) قرآن كریم چشمه جوشان علم و عترت پاك نبوی(ص) معدن دانش شناسانده شد:
الف ) قرآن:
((فیه ینابیع العلم))(۴۸)
((جعله الله ریا لعطش العلمإ))(۴۹) خداوند قرآن را فرونشاننده عطش علمی دانشمندان قرار داده است.
((إلا ان فیه علم ما یإتی والحدیث عن الماضی))(۵۰)
آگاه باشید كه قرآن علم آینده و سخن گذشته را شامل است.
ب ) عترت:
((نحن معادن العلم))(۵۱)
((هم عیبه علمه))(۵۲) اهل بیت پیامبر(ص) مخزن علم الهی اند.
((فانهم عیش العلم و موت الجهل))(۵۳) عترت نبوی(ص) رمز حیات دانش و راز مرگ نادانی اند.
((بادروا العلم... عن مستثار العلم من عند إهله))(۵۴) ای بندگان خدا... به استخراج دانش از معدن علوم اهل بیت(ع) بپردازید.
▪ سوال و جواب و تعلیم و تعلم
سفارش حضرت علی(ع) به همگان آن است كه: اگر از آنها درباره چیزی كه نمی دانند سوال شد, در كمال شهامت به جهل خود اعتراف كنند و از گفتن ((نمی دانم)) خودداری نورزند(۵۵) و هنگامی كه چیزی را نمی دانند, از آموختن ابا نكنند:
((لایستحین إحد منكم اذا سئل عما لایعلم ان یقول لا إعلم, و لایستحین إحد اذا لم یعلم الشیء إن یتعلمه))(۵۶)
آن حضرت(ع) جاهلی را كه از آموختن استنكاف نمی ورزد, از اركان چهارگانه قوام دین و دنیا می دانند(۵۷) و متعلم علی سبیل نجات را در كنار عالم ربانی تجلیل می كنند.(۵۸)
سوال جاهلان از عالمان یكی از بهترین راههای رفع جهل است كه مورد تإكید قرآن كریم نیز می باشد:
((فاسإلوا إهل الذكر ان كنتم لاتعلمون))(۵۹)
لذا خداوند سبحان پیش از آنكه از جاهلان پیمان تعلم بگیرد, از اهل علم تعهد تعلیم اخذ كرده:
((ما إخذ الله علی إهل الجهل ان یتعلموا حتی إخذ علی إهل العلم ان یعلموا))(۶۰) و دانش آنها را دینی بر عهده آنان قرار داده است كه باید ادا گردد:
((معرفه العلم دین یدان به))(۶۱)
و بر همین مبنا, انبیإ(ع) را به عنوان آموزگاران جامعه بشری به سوی آنها ارسال نموده است: ((... یعلمهم الكتاب و الحكمه))(۶۲)
امیرالمومنین(ع) یكی از وظایف اصلی كارگزاران دستگاه حكومتی خویش را تعلیم جاهلان می داند:
((علم الجاهل))(۶۳)
زیرا سوال جاهل و تعلیم عالم به منزله مذكر و مونث اند كه از نكاح آن دو, ((علم)) متولد می شود البته به این شرط كه پرسش مسائل به خاطر فهم مطلب باشد (نه از روی بهانه جویی) كه در این صورت جاهل متعلم نظیر عالم خواهد بود:
((سل تفقها و لاتسإل تعنتا, فان الجاهل المتعلم شبیه بالعالم))(۶۴)
و چون ظرف دانش, جان مجرد انسانی است كه با افزایش مظروف, گنجایش آن افزوده می گردد:
((كل وعإ یضیق بما جعل فیه الا وعإ العلم فانه یتسع))(۶۵)
لذا طلب علم محدود به هیچ زمانی نخواهد بود:
((اطلبوا العلم من المهد الی اللحد))(۶۶)
چه این كه منحصر به هیچ زمینی نخواهد بود: ((اطلبوا العلم ولو بالصین))(۶۷) و عطش جوینده دانش هرگز فرونخواهد نشست:
((مفهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا))(۶۸)
و هیچ گاه یك انسان دانشمند مجاز نخواهد بود كه ادعا كند به غایت علم دست یافته است و چنانچه كسی چنین پندار باطلی را در سر بپروراند نهایت جهل خود را اظهار كرده است:
((من ادعی من العلم غایته فقد اظهر من جهله نهایته))(۶۹)
در این جا سخن را با مناجات عارفانه حكیم متإله حضرت آیت الله جوادی آملی كه به منزله نگین خاتم این مقالت است خاتمه می دهیم:
((پروردگارا ما را دانشی ده كه نور باشد نه نار, و علمی بخش كه از شرق قلب و عقل برآید, نه در مغرب غرور و غلول فرو نشیند, فهمی ده كه به مقدار میسور به اسمای حسنای تو باریابد نه زیر بار اوهام و خرافات ناتوان و خمیده گردد; فكری ده كه با درك صحیح ((هو الاول والاخر))(۷۰) آغاز و انجامی محمود و مسعود فراهم سازد, نه زیر او زار خود و دیگران رنجورانه زمینگیر شده و بین راه بماند كه: ((المنبت الذی لا سفرا قطع و لا ظهرا إبقی))(۷۱)
الها دانش حصولی ما را با شهود حضوری هماهنگ فرما... معارف آفاقی و انفسی ما را مرهون شهود حضوری خویش قرار ده تا ضمن آگاهی از احكام و حكم, دارای آنها گردیم و از این جانمایه بهره جوئیم, و به ظن افزونی از كلی سعی نكاهیم و از تو غیر تو را طلب نكنیم; در غیر این صورت, هو الاخر را هو الاوسط قرار داده ایم و خسران جبران ناپذیر را به جان خریده ایم.))(۷۲)
نویسنده:محمد امین شاهجویی

پی نوشت ها:
۱- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, خطبه ۱۵۴.
۲- همان.
۳- همان, خ۱۱۰.
۴- همان, نامه ۴۵.
۵- همان, خ۱۷۳.
۶- همان, خ۲.
۷- همان, كلمات قصار, شماره۱۴۷.
۸- همان, خ۱۹۳.
۹- همان, كلمات قصار, شماره ۴۵۷.
۱۰- حكمت الهی, محی الدین مهدی الهی قمشه ای, ج۲, ص۴۲۶.
۱۱- همان.
۱۲- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, نامه۶۷.
۱۳- همان, نامه ۵۳.
۱۴- تعقیب نماز ظهر.
۱۵- نهج البلاغه, نامه ۳۱.
۱۶- همان, خ۱۹۳.
۱۷- همان, كلمات قصار, شماره ۱۰۷.
۱۸- همان, شماره ۳۳۸.
۱۹- شمس / ۸ ـ ۷.
۲۰- نحل / ۷۸.
۲۱- حج / ۵.
۲۲- نحل / ۷۰.
۲۳- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, كلمات قصار, شماره۳۶۶.
۲۴- ثواب الاعمال, ص۱۳۴.
۲۵- المیزان, ج۷, چاپ بیروت, ص۳۵۰.
۲۶- بحار, ج۷۸, ص۱۸۹.
۲۷- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, كلمات قصار, شماره ۲۷۴.
۲۸- همان, شماره ۱۰۷.
۲۹- همان, شماره ۳۷۲.
۳۰- غرر الحكم و درر الكلم.
۳۱- همان, نامه ۳۱.
۳۲- همان, كلمات قصار, شماره۷۳.
۳۳- همان, خطبه۳۵.
۳۴- حكمت الهی, محی الدین مهدی الهی قمشه ای, ج۲, ۳۹۳.
۳۵- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, كلمات قصار, شماره ۹۲.
۳۶- همان, شماره ۲۸۸.
۳۷- همان, شماره ۹۸, و خ ۲۳۹.
۳۸- غرر الحكم, و درر الكلم.
۳۹- حكمت الهی, محی الدین مهدی الهی قمشه ای, ج۲, ص۴۲۴.
۴۰- به نحو حصر اضافی نه حصر حقیقی.
۴۱- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, خ۱۰۳.
۴۲- همان, كلمات قصار, شماره ۱۴۷.
۴۳- حكمت الهی (عام وخاص), محی الدین الهی قمشه ای, ج۲, ص۴۲۵.
۴۴- حكمت الهی, محی الدین مهدی الهی قمشه ای, ج۲, ص۴۲۶.
۴۵- همان, ص۳۹۳.
۴۶- همان.
۴۷- همان, ص۳۸۳.
۴۸- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, خ۱۷۶ و ۱۹۸.
۴۹- همان, خ۱۹۸.
۵۰- همان, خطبه۱۵۸.
۵۱- همان, خ۱۰۹.
۵۲- همان, خ۲.
۵۳- همان, خ۱۴۷ و ۲۳۹.
۵۴- همان, خ۱۰۵.
۵۵- زیرا گفتن ((نمی دانم)) نیمی از دانش است: ((قول لا اعلم نصف العلم)) (غرر الحكم و درر الكلم).
۵۶- همان, كلمات قصار, ش۸۲.
۵۷- همان, ش۳۷۲.
۵۸- همان, ش۱۴۷.
۵۹- نحل, ۴۳.
۶۰- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, كلمات قصار, ش۴۷۸.
۶۱- همان, ش۱۴۷.
۶۲- جمعه/ ۴ و آل عمران/ ۱۶۴.
۶۳- نهج البلاغه, ترجمه محمد دشتی, نامه ۶۷.
۶۴- همان, كلمات قصار, ش۳۲۰.
۶۵- همان, ش۲۰۵.
۶۶- نهج الفصاحه.
۶۷- همان.
۶۸- نهج البلاغه, ترجمه مرحوم محمد دشتی, كلمات قصار, ش۴۵۷.
۶۹- غرر الحكم و دررالكلم.
۷۰- حدید / ۳.
۷۱- اصول كافی, كتاب ایمان و كفر, باب اقتصاد در عبادت, ح۱.
۷۲- شریعت در آینه معرفت, ص۴۷.
منبع:سایت شارح
منبع : خبرگزاری فارس