یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مفهوم دعا


مفهوم دعا
“واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا ادعان فلستجیبوا لی وا لیؤا منوا بی لعلهم یرشدون” این آیه موضوع دعا را با خوش‌ترین بیان و لطیف‌ترین اسلوب و زیباترین وجهی بیان کرده است و نکات دقیق چندی در آن به کار رفته که اهمیت فوق‌العاده آن را می‌رساند:
۱) پایه سخن بر گویندگی ذات اقدس الهی به طور متکلم وحده گذاشته شده نه اینکه در کلام غایب یا نظیر این فرض می‌شود و این بر کمال عنایت به موضوع دلالت دارد.
۲) به جای اینکه مثلا گفته شود و اذ سالک الناس یعنی هرگاه مردم مرا از تو پرسند لفظ عبادی انتخاب شده یعنی هرگاه بندگانم مرا از تو جویا شوند و این بر غایب رافت و مزید عنایت دلالت دارد.
۳)اقتضای اولین کلام این بود که گفته شود اذا سالک عبادی عنی فانی قریب یعنی هرگاه بندگانم مرا از تو پرسند بگو که او نزدیک است ولی واسطه خوف شده و گفته شده “فانی قریب”.
۴) این جمله با آن تاکید شده است.
۵) موضوع قرب خط با وصف قریب بیان شده که دلالت بر دوام و ثبوت دارد نه با فعل.
۶) اجابت با صیغه مضارع اجیب ذکر شده که دلالت بر تجدد و استمرار نماید.
۷) اجابت دعا به جمله اذادعان قید شده یعنی در صورتی که مرا بخواند واین قید زاید به اصل مطلب نیست چون فرض کلام دعا کردن خداست و فایده چنین قیدی این است که اجابت به هیچ قید و شرطی مشروط نیست و بدون شرط دعای صاحب دعا به اجابت خواهد رسید. نظیر آیه “ادعونی استجب لکم”‌(مومن، ۶۰) که شرط استجابت را تنها دعا کردن قرار داده. هریک از این نکات به نوبه خود به شدت عنایت به امر دعا دلالت دارد و از خصوصیات آیه شریفه این است که با همه اختصارش هفت مرتبه ضمیر متکلم در آن تکرار شده و این تنها آیه‌ای است در قرآن کریم که این امتیاز را دارد، اینک به توضیح مفردات آیه می‌پردازیم.
▪ دعا و دعوت:
عبارت است از اینکه صاحب دعا نظر طرف را به خودش متوجه کند و سوال این است که بعد از متوجه کردن او فایده و بهره‌ای از او درخواست نماید. بنابراین سوال در حکم غرض و نتیجه دعاست و این معنی بر تمام موارد اطلاق سوال قابل انطباق است مانند سوال در مورد ندانستن و سوال به معنی مصاحبه و سوال به معنی تقاضای کمک و غیره و عبد چنان‌که سابقا گفتیم همان مملوک است ولی نه هر مملوکی بلکه مملوک با عقل و شعور انسان.
▪ مالکیت خدا:‌
ولی باید دانست که مالکیت خدای متعال با مالکیت دیگران فرق دارد. آن گونه فرقی که ادعا با واقع و حقیقت مجاز دارد زیرا خداوند متعال مالک همه چیز بندگان است و بر تمام شئون ایشان احاطه دارد و اصلا بندگان هیچ‌گونه استقلالی از خود ندارند نه در ذات و نه در توابع ذات از صفات و افعال و سایر جهاتی که منصوب به ایشان است مانند زن و فرزند و مال و جان وا مثال آن. پس هرچه دارند چه چیز بهایی را که حقیقتا دارا هستند مانند جان و بدن و گوش و چشم و کار و آثار و چه اموری را که با وضع و قرارداد اجتماعی مالک شده‌اند مانند زن و فرزند و مال و منال. همه اینها را به اذن خدا مالکند یعنی خداست که بین ایشان و دارایی‌هایشان این نسبت را برقرار کرده و اگر نمی‌خواست، نمی‌کرد.
مثلا اگر رابطه مالکیت را بین ایشان و خودشان قرار نداده بود اصلا نبودند و اوست که گوش و چشم‌ها و دلها برایشان قرار داده و او است که هر چیزی را آفریده و برای آن اندازه‌ای مقرر فرموده است و اوست که بین هر چیز با خودش و بین هر چیز با بستگان و نزدیکانش مانند زن و فرزند و دوست و مال و جاه و حقوقش حائل است و او به آفریدگانش از هرچه فرض می‌شود نزدیک‌تر است. پس قریب علی الاطلاق اوست. چنان‌که می‌فرماید: “ونحن اقرب الیه منکم و لاتبصرون” (واقعه، ۸۵.) نحن اقرب الیه من حبل الورید (ق، ۶۰)، و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه(انفال،۲۴) و منظور از قلب همان قوه مدرکه انسانی است و خلاصه همان ملک حقیقی خداست که او را به تمام معنی نسبت به بندگان نزدیک و از هر چیزی نزدیک‌تر است و مقتضای چنین ملکی که هرگونه تصرفی را بدون هیچ مانعی تجویز می‌کند این است که هردعایی را بنده بکند اجابت نماید و هر حاجتی را از او بخواهد برآورد زیرا ملک او عام است و تسلط و احاطه‌اش مقید به هیچ قید شرطی نیست برخلاف قول یهود که می‌گویند خدا همه چیز را آفرید و برای هر چیز سرنوشت معین و تغییرناپذیری قرارداد و بعد از آن زمام امر از دستش بیرون شد و دیگر تصرفی نمی‌تواند بکند پس نه نسخی است ونه بدایی و نه استجابت دعایی و برخلاف قول یک دسته از همین است که می‌گویند اعمال بندگان ارتباطی با خدا ندارد وایشان در کارهایشان کاملا استقلال دارند و اینان همان طایفه قوریه هستند که پیامبر اکرم(ص) در حدیثی که شیعه و سنی نقل کرده‌اند محبوس این امتشان نامیده است بلکه به طور مطلق ملک از آن خدای سبحان است و هیچ چیز چیزی را مالک نمی‌شود مگر اینکه خدا اذن بدهد و او را مالک آن گرداند سپس هر کاری را خدا خواست و بنده‌اش را مالک آن گردانید و اذن داد که واقع شود و واقع می‌شود و هرچه را نخواست وانسان را مالک آن نکرد واذن داد که واقع شود واقع نمی‌شود.
هرچند در راه آن از هیچ گونه کوشش و کاوش دریغ ندارد و “یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمیدفاطر، آیه ۱۵” و از این بیان روشن شد که آیه شریفه علاوه بر اینکه موضوع اجابت دعا را بیان کرده و به علل آن اشاره نموده است. مثلا علت نزدیکی خدا به ایشان این است که بندگان او هستند و همه چیزشان و قائم به اوست و چون به ایشان نزدیک است دعاهایشان را مستجاب می‌کند و چون اجابت را قید و شرطی نیست هر دعایی کنند آن را مستجاب خواهد کرد. تنها شرط اجابت این است که دعاکننده خدا را بخواند و این قید اگرچه زاید بر اصل مطلب نیست ولی دلالت دارد بر اینکه صاحب دعا باید حقیقتا بخواهد و البته از خدا بخواهد مثل اینکه گفته می‌شود.
سخن نصیحت گو را بپذیر در صورتی که تو را نصیحت کند یا به عالم احترام بگذار در صورتی که عالم باشد و منظور از این که شرط‌ها این است که حقیقت این امر در مطلب دخالت دارد و صرف اسم و ظاهر کفایت نمی‌کند. پس کسی که واقعا قصد نصیحت دارد باید حرفش را گوش کرد و عالمی را که واقعا عالم باشد و به علمش عمل کند باید احترام گذاشت. بنابراین منظور از جمله “اجیب دعوه الداع اذادعان” این است که دعا کننده حقیقتا در مقام دعا برآید و به حسب علم فطری و غریزی خودش خواستار شود و زبانش با دلش همراه و همگان باشد چه دعا و سوال حقیقی را دل می‌کند و زبان فطرت می‌گوید نه زبانی که هرطور آن را بچرخانی می‌چرخد خواه راست باشد خواه دروغ و خواه جدی باشد یا شوخی، حقیقت باشد یا مجاز و لذا خداوند متعال چیزی را که زبان در آن دخالت ندارد، سوال نامیده در آنجا که می‌فرماید:‌”وآقاکم من کل ماسألتموه و ان تعد وانعمه الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفور”‌(ابراهیم، ۳۶.) پس نعمت‌های بیرون از شماره خدا مورد سوال انسان‌هاست با اینکه با زبان فقر و استحقاق و زبان فطرت و وجودشان می‌باشد و نیز می‌فرماید: “یساله من فی السموات والارض کل یوم هو فی شان ” (الرحمن، ۲۹) ودلالت این آیه به مقصود روشن تر و آشکارتر است.
پس سوال حقیقی با زبان فطرت همیشه با اجابت قرین بوده و از آن تخطی و تخلف نمی‌کند و دعاهایی که به اجابت نمی‌رسد فاقد یکی از این دو امر است:
۱‌) خواست حقیقی در آنها نیست بلکه به واسطه روشن نبودن مطلب برای دعا کننده اشتباها امری را خواستار می‌شود و یا چیزی را می‌خواهد که اگر به حقیقت امر مطلع می‌شد نمی‌خواست. مثلا دعا کننده‌ای کسی را مریض پنداشته و شفای او را از خدا می‌خواهد در صورتی که عمرش تمام شده و شفای مرض در آنجا مورد ندارد بلکه باید زنده‌ کردن او را از خدا خواست و او چون از زنده شدن مرده بر واسطه دعا مایوس است، حقیقتا آن را خواستار نمی‌شود (و او چون از زنده شدن مرده به واسطه دعا مایوس است) و البته اگر کسی مانند پیامبران چنان امیدی را داشته باشد و دعا کند مستجاب خواهد شد
۲) یا اینکه سوال است ولی حقیقتا از خدا نیست مثل اینکه کسی حاجتی را از خدا بخواهد ولی دلش به اسباب عادی یا اموری وهمی که گمان دارد کفایت امرش را می‌کند بسته باشد. در این صورت خواستن برحسب حقیقت از خدا نیست زیرا خدایی که دعاها را مستجاب می‌کند کاری را با شرکت اسباب و اوهام انجام نمی‌دهد پس این دو دسته از دعا کنندگان گرچه با زبان دعا خالص می‌کنند ولی در دلشان چنین نیست. این خلاصه مطلبی است که از آیه استفاده می‌شود و به واسطه آن معنای آیاتی که دراین باب نازل شده نیز روشن می‌گردد. مثل آیه “قل مایعبؤبکم لولا‌ دعاکم فرقان”‌(فرقان ۲۷)، “قل ارایتم ان اتیکم عذاب الله بنته او اتتکم الساعه اخیرا... تدعون ان کنتم صادقین بل ایاه قدعون فیکشفوا ماندعون الیه النثاء وتسنون ماکنتم تشرکون” (انعام ۴۱) “بگو پروردگار مرا به شما اعتنایی نیست اگر دعایتان نباشد” و [بگو اگر رستاخیز در رسد جز خدا را می‌خوانید] “بگو اگر راستگو هستید، خبر بدهید که اگر عذاب خدا به سوی شما آید یا شما را رستاخیز رسد جز او را می‌خوانید نه بلکه او را می‌خوانید پس اگر بخواهد آنچه راکه برای آن می‌خوانیدش بر می‌دارد و آنچه را که شریک خدا قرار می‌دهید فراموش می‌کنید.
این آیه دلالت می‌کند بر اینکه انسان به حسب فطرت و به حکم غریزه‌اش که دست آفرینش در نهاد او به ودیعت گذاشته است و خدا را می‌خواند و رفع نیازهایش را از او می‌خواهد جز اینکه هنگام رفاهیت و آسایش دلش به اسباب و وسایل بستگی پیدا می‌کند و آنها را در رفع حوائجش شریک خود قرار می‌دهد و کم کم امر بر او مشتبه شد و چنین می‌پندارد که رفع نیازمندی‌هایش را از خدا نمی‌خواهد ولی هنگام سختی و بیچارگی که دستش از دامن اسباب و سایل و شریکانی که برای خدا قرارداده کوتاه می‌شود از خواب غفلت بیدار شده و متوجه می‌گردد که کسی جز خدا نیازها را مرتفع نمی‌سازد و خواسته‌ها را عملی نمی‌سازد، آنگاه هر سببی را فراموش کرده و به توحید فطری بر می‌گردد و با دل و جان متوجه پروردگار جهان می‌شود، خدا هم حاجت او را روا کرده و از سختی و گرفتاری می‌رهاند و نعمت آسایش و فراخ دستی را بر او روا کرده ولی این انسان فراموش کار باز خدا را از یاد برده و به همان حال جهل و شرک سابق بر می‌گردد.
یکی دیگر، این آیه است “وقال ربکم ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم واخرین”‌(مومن ۶۰) علاوه بر اینکه مردم را به دعا کردن دعوت می‌کند و به ایشان نوید اجابت می‌دهد دعا را عبادت شمرده و ترک کننده آن را به جهنم تهدید می‌نماید و چون مراد از عبارت در این آیه دعاست و برای ترک آن وعده عذاب داده شده و عذاب اختصاصی تبرک یک قسم از اقسام عبادت ندارد پس تمام اقسام عبادت به مقتضای این آیه دعاست و از اینجا معنای آیات دیگری که مربوط به موضوع دعاست نیز روشن می‌شود مانند: “فادعوالله مخلصین له الدین” (مومن ۱۴) “وادعوه خوفا و طمعا ان رحمه الله قریب من المحسنین” (اعراف ۵۶) “ویدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین”‌(انبیا ۹)، “ادعوا ربکم تضرعا و خفیفه انه لایجب المعتمدین(اعراف ۵۵)، “اذ نادی ربه نداء اخفیا و لکم اک بدعائکم یثیقا” (مریم ۴) و “یستجیب الذین امنوا و عملوالصالحات و یزدهم من فضله”‌(شوری، ۲۶) و امثال اینها.
از این آیات ارکان دعا و آداب کننده دعا استفاده می‌شود و عمده آنها اخلاص در دعاست یعنی دعاکننده دلش با زبانش موافق باشد و دل از هر سببی ببرد و تنها دل به خدا ببیند و لازمه آن بیم و امید و رغبت و ترس و دل نرمی واصرار و ذکر و کار نیک و ایمان و ادب حضور و امثال آن است که در روایات ذکر شده است.
فلستجیبوا لی و لیومنوا بی لعلهم یرشدون:‌این جمله متفرع بر مطلبی است که از لوازم جمله سابق است.
و آن اینکه چون خدا به بندگانش نزدیک است و چیزی بین او و دعایشان حائل نمی‌شود و هم به خودشان و هم به خواسته‌های‌شان عنایت دارد و ایشان را به سوی خود می‌خواند و به دعا کردن وا می‌دارد پس بندگان هم باید اینکه دعوت الهی را اجابت کرده و متوجه او شوند و به این صفات او ایمان آورده و یقین داشته باشند که به ایشان نزدیک است و دعاهایشان را به اجابت می‌رساند شاید در خواندن او رهبردار شوند.
سید علی ایمانی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید