جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

”درد“ و ”درمان“ فوتبال انگلیس


”درد“ و ”درمان“ فوتبال انگلیس
پس از هر بار شکست همه به دنبال آن هستند تا تمام مشکلاتی را که به باخت تیم منجر شده به گردن یک نفر انداخته و سایر مشکلات را به حاشیه برانند.
به دنبال کسب نتایج ضعیف و دور از انتظار تیم ملی فوتبال انگلستان در جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان، افراد کمی از سطح تیم فراتر رفته و به دنبال یافتن مشکلات اساسی و ریشه‌ای در فوتبال انگلیس می‌گشتند.
مطمئناً ”اسون گوران اریکسون“ سرمربی سوئدی تیم ملی فوتبال انگلستان نتوانست آن نتیجه دلخواهی را که می‌خواست چه از نظر تکنیکی و چه از نظر تاکتیکی کسب کند و البته تیمی غریب از هر جهت را راهی جام جهانی کرد. این نکته کاملاً آشکار بود که اریکسون نتوانست تیم را تهییج کند. این مهمترین فاکتوری بود که تیم انگلستان فاقد آن بود اما همه این مسائل بخش کوچکی از کوه مشکلات فرار روی انگلستان بود.
همه، انگلستان را یک کشور فوتبالدوست می‌دانند که در کوچکترین و دورافتاده‌ترین شهرها از باشگاه‌های فوتبال برخوردار است. ما حتی خود را با این حربه گول می‌زدیم و به خود می‌گفتیم که یکی از منظم‌ترین و بابرنامه‌ترین لیگ‌های اروپا و جهان را داریم، دارای بهترین بازیکنان هستیم که هر یک از جایگاه و ارزش بالائی برخوردار هستند و هفته به هفته بیش از پیش هماهنگ‌تر بازی می‌کنند.
”فرانک لمپارد“ و ”استیون جرارد“ هر ۲ بازیکنان خوبی هستند اما کلاس بازی آنها جهانی نیست. آنها بهترین بازیکنان در سطح باشگاه‌های خود محسوب می‌شوند. عمده‌ترین دلیل پیشرفت آنها و سایرین به حضور بازیکنان تکنیکی و طراز اول فوتبال جهان در باشگاه‌های آنها و باشگاه‌های رقیب برمی‌گردد که همگی آنها سطح بازی بالاتری نسبت به بازیکنان انگلستان دارند.
از دیگر سو بازیکن‌سازی ضعیفی را نیز در انگلستان شاهد هستیم. در ۲۰ سال گذشته تنها ۲ بازیکن از نظر تاکتیکی - تکنیکی و قابلیت‌های فردی قابل قیاس با بازیکنان خارجی بودند. ”پل گاسکویین“ و ”وین رونی“ ۲ بازیکنی بودند که متأسفانه هر دوی آنها پرخطا بودند. هر دوی آنها از نظر شخصیت و خلق و خو درست مشابه ”جورج بست“ بودند.
بازیکن‌سازی و پرورش استعدادهای بی‌دلیل و آینده‌دار که هر یک می‌توانند نقش تعیین‌کننده و کلیدی داشته باشند، در انگلستان جایگاهی ندارد. اتحادیه فوتبال انگلستان چند سال پیش آکادمی خود را افتتاح کرد اما این آکادمی تنها یک ویترین بی‌ارزش و بدون کاربرد برای فوتبال انگلستان است.
هر چند افتتاح و راه‌اندازی این آکادمی عملی پسندیده و شایسته تقدیر بود اما نتوانست به فوتبال انگلستان کمک شایانی کند؛ زیرا مربیان حاضر در لیگ برتر و سایر لیگ‌های انگلستان آنچنان ارزنده و طراز اول نیستند.
علوم ورزشی، روانی و زیرساخت‌های ورزشی در سراسر جهان تغییر و تحول داشته و رو به پیشرفت گام برداشته اما مربیگری در انگلستان تغییر چندان چشمگیری نداشته است. اکثر آکادمی‌ها عمده‌ترین مشکل را در جذب مربیان می‌دانند. به راستی اگر مربیان علم خود را به روز نکنند پس چگونه می‌خواهیم در مسابقات بین‌المللی حاضر شویم و از حیثیت فوتبال انگلستان دفاع کنیم و در حد و اندازه‌های یک مربی مطرح در جهان باشیم؟
بازیکنان نیز باید سرزنش شوند. بازی‌های بی‌انگیزه آنها در جام جهانی قابل قیاس با همتایانشان از سایر کشورها نبود! زیرا آنها با تغییر تاکتیک‌ها آشنا بودند. این آشنائی نسبی با تغییر تاکتیک‌ها به‌دلیل آن است که بازیکنان سایر کشورها تمرکز، مطالعه، آگاهی و ممارست بیشتری نسبت به بازیکنان انگلستان دارند.
بازیکنان انگلیسی با وجود آنکه از نشست‌های تاکتیکی و تجزیه و تحلیل مسابقات بهره می‌بردند اما همگی در زمین یک بعدی بودند و نتوانستند کاری از پیش ببرند. اگر به باشگاه‌ها و نقاط قوت آنها نظری کوتاه بیفکنیم. به روشی درمی‌یابیم که آن نقاط قوت یا به‌دلیل حضور بازیکن خارجی است و با یک مربی خارجی در آن دخالت دارد. این یک فاجعه برای انگلستان است که بازیکنان و مربیان خارجی نقطه‌ قوت و اتکاء فوتبال آن باشند. سطح مربیگری در این کشور با وجود برگزاری دوره‌های آموزشی مختلف برای مربیان زیر سطح استاندارد قرار دارد. به‌نظر اکثر مردم، این دوره‌ها نمی‌تواند تاکتیک تیمی را تقویت و بهبود بخشد. اینچنین دوره‌هائی تنها برای آن است که اتحادیه فوتبال انگلستان کاری انجام داده باشد ولی به واقع این چنین دوره‌ها به فوتبال انگلستان نه تنها کمکی نکرده؛ بلکه سطح آن را تنزل داده است. ”آرسن ونگر“ یک نمونه تمام عیار و مردی باهوش و باتجربه است که نتایج بسیار خوبی در طول دوران مربیگری خود در آرسنال به ثبت رسانده است.
”آرسن ونگر“ به‌خوبی دریافته است که برای حضور در جمع تیم‌های لیگ برتر و ازآن مهمتر در بین تیم‌های مطرح ارزیابی، باید از سطح بازیکنان انگلیسی فراتر رفته و به دنبال بازیکنی از سایر کشورهای اروپائی و یا حتی غیراروپائی باشد. ونگر می‌داند که پیشرفت‌های سایر بازیکنان در سایر کشورها خیلی بیشتر از پیشرفت‌های انگلیسی‌ها است.
اگر به بازی‌ها و تفسیرهای تلویزیون و رادیو گوش کنید، درمی‌یابید که حتی کارشناسان مطرح بریتانیا نیز از آنالیز بازی انگلستان ناتوان هستند. حتی رسانه‌ها در انگلستان نیز به مردم و به فوتبال جزیره خیانت کردند. مطبوعات که باید کارشان تحلیل و موشکافی بازی‌ها باشد، تنها نکات تکراری و صد باره را می‌گفتند و از بازیکنان چهره‌هائی ساختند که توانائی انجام هر کاری حتی خلق شگفتی را دارند. آنها حتی این‌کار را انجام نمی‌دادند و تنها به ذکر حواشی کم‌ارزش تیم می‌پرداختند؛ کاری که هر روز روزنامه‌هائی همچون ”سان“، با هر کس از نخست‌وزیر گرفته تا مردم عادی انجام می‌دهند. در کنفرانس‌های خبری پس از بازی از سرمربی هر سؤالی می‌شد غیر از سؤال پیرامون وضعیت تاکتیکی تیم.
شکست انگلستان مقابل پرتغال و حذف تیم از گردونه رقابت‌ها نه به خاطر داور، خطای رونی و کم‌تجربگی او و یا حرکات ”لوییز فیلیپه اسکولاری“ و ایجاد جنگ روانی و یا حتی ”کریستیانو رونالدو“ که خواستار واکنش داور نسبت به حرکت هم باشگاهی‌اش شد؛ بلکه شکست و خروج مفتضحانه انگلستان به‌دلیل ضعف مدیریتی و برنامه‌ریزی بود. و همچنین اینکه باشگاه‌ها بیش از آنکه به تیم ملی بهاء بدهند به رقابت‌های باشگاهی و کسب درآمد از طریق بازیکنان و به نفع منافع باشگاهی می‌اندیشیدند. تا زمانی که چنین رویه‌ای بر فوتبال انگلستان حاکم باشد، آکادمی اتحادیه فوتبال و هزار و یک دوره آموزشی نیز نمی‌تواند دردی از فوتبال انگلستان دوا کند.
منبع : روزنامه ابرار ورزشی