جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تخمیر افکار


تخمیر افکار
رسانه ها همیشه کارکردهای مثبت و مفیدی از خود ارائه نمی دهند. گاهی هم این تکنولوژی ها، ابزاری می شوند برای فرافکنی در میان افکار عمومی جهانی. به این معنا که برخی از قدرت های سیاسی به مدد اعتبار و توانایی داشتن رسانه های نوین ارتباطی، اقدام به دستکاری اطلاعات کرده و سعی می کنند افکار عمومی دنیا را نسبت به مسئله ای خاص، همسو و متمایل با سیاست های تجاوزطلبانه خود سازند. به طوری که دارندگان رسانه های جمعی با نیات سلطه گرانه ممکن است در دو نوع جبهه جنگ، مخالفان خود را به تیغ سرکوبی و خدشه دار کردن شخصیت بین المللی سلاخی کنند. به مفهوم جنگ اشاره کردیم، ممکن است این سؤال پیش آید که «مگر برای اشغال سرزمینی توسط یک کشور قدرتمند و صاحب تکنولوژی های عظیم نظامی، دیگر چه نیازی به رسانه ها خواهد بود؟»
دقیقا نکته همین جاست. افکار عمومی دنیای عصر حاضر، دیگر اشغال نظامی بدون دلیل و توجیه را نمی پذیرد و کمتر کشوری می تواند بدون توجیه افکار عمومی جهانی، جنگی را علیه کشور دیگر آغاز کند، اما چرا؟
به گونه ای که رسانه ها ظاهر شدند، پدیده ای به نام افکار عمومی نیز پررنگ شده و در ردیف یکی از واقعیت های انکارناپذیر سازوکارهای دنیای کنونی مطرح گردیده اند. در دنیایی که تعامل با همدیگر، از اصول ماندگاری جوامع حاضر محسوب می شود، ساختن چهره ای مخدوش، اشغالگر، تجاوزگرانه و استعمارگونه از خود در اذهان افکار عمومی جهان قابل هضم نبوده و راه را برای توسعه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... می بندد. اینجاست که مفهوم «جنگ روانی» معنا پیدا می کند؛ استراتژی که مقاصد کاربران آن را به کمک رسانه های جمعی تحقق می بخشد.
اما جنگ روانی چیست؟ چگونه صورت می گیرد و اصلاً چه اهمیتی بر آن مترتب است؟ برای درک مفهوم جنگ روانی می توان به تعریف وزارت جنگ آمریکا اشاره کرد که در کتابی تحت عنوان «در صحنه نبرد» در سال ۱۹۵۵ آورده بود.
در این کتاب مفهوم جنگ روانی چنین تعریف شده: «جنگ روانی استفاده برنامه ریزی شده از تبلیغات و سایر اعمالی است که قبل از هر چیز با هدف تأثیر بر نظرات، احساس ها، موانع و رفتار جوامع دشمن، بی طرف یا دوست و به شیوه ای خاص دستیابی به اهداف ملی صورت می گیرد.» (۱)
اگرچه در این تعریف، مفهوم جنگ روانی در دایره ای وسیع مطرح شده است و اعتقادش بر این است که این استراتژی، تمام جوانب امر تأثیرگذاری بر رفتار توده ای از انسان ها را دربرمی گیرد، اما مقصود ما در این نوشتار آن جنبه از این استراتژی است که به قصد تخمیر افکار عمومی جوامع از سوی یک کشور به کار برده می شود. شگردهای نوین جنگ روانی تقریباً از جنگ جهانی دوم ظهور پیدا کرد، همان گونه که صلاح نصر در کتاب خود «جنگ روانی» می نویسد: «اهمیت جنگ روانی در آلمان هنگامی که آلمانی های شکست خورده در جنگ جهانی اول در پی آن برآمدند تا علل شکست خود را دریابند، افزایش یافت.»
کارشناسان آلمانی دریافتند که برتری دشمن بر آنها ناشی از استفاده از وسایل ارتباط جمعی و آنچه که غالباً به نام تبلیغات مشهور است، بوده است. همچنین آنها علت شکست خود را ناتوانی در استفاده از تمامی نیروها و سلاح های خود برای اعمال بیشترین تأثیر ممکن بر اراده دشمن می دانستند. ازدیاد تعداد روان شناسان متخصص در آلمان، ایالات متحده و کشورهای اروپا موجب گسترش استفاده از مفهوم جنگ روانی شد. «(۲)
در نیم قرن اخیر، جنگ های متعددی روی داده است که بانی اصلی آن هم آمریکا بوده است.
استراتژی جنگ روانی به عنوان یکی از ملزومات و پیش زمینه های جنگ های فیزیکی مطرح بوده تا جهت توجیه اشغالگری و تجاوز نظامی یا اجماع بین المللی افکار عمومی برای پیشبرد مقاصد خود مؤثر افتد.
در رابطه با جنگ های فیزیکی، از آنجا که لشکرکشی به یک کشور هزینه های سنگینی را برای اشغالگران دربرداشته و معمولاً با ریسک بالایی هم همراه بوده است، ضرورت استفاده از پیش زمینه های امتناع آمیز و تخدیرکننده فراهم سازی یک جنگ تمام عیار محسوس شده است. و این امر در حالی مطرح می شد که دست داشتن کشورها به سلاح های هسته ای امکان بروز جنگ را در میان افکار عمومی جهان خطرناک جلوه می داد.
از این جهت بوده که تفکر حمله نظامی، پیش از هر چیزی می بایست در اذهان عمومی افکار عمومی جهان قابلیت توجیه پیدا می کرد و از طرفی دیگر، مقاومت نیروی مقابل نیز می بایست شکسته می شد. به این ترتیب، جنگ روانی به یک تکنیک ضروری برای حملات نظامی مطرح شد.
صلاح نصر در این مورد می نویسد:«جنگ روانی که جدیدترین سلاح جنگی است علیه فکر، عقیده، شجاعت، اطمینان و میل به جنگیدن عمل می کند و جنگی دفاعی و هجومی به شمار می رود، چرا که در عین تقویت روحیه ملت و سربازان خودی، به شکستن روحیه دشمن می پردازد.
جنگ روانی قسمتی از جنگ همه جانبه است که پیش از شروع نبرد آغاز می شود و در حین آن و پس از آن ادامه می یابد، چرا که این نوع جنگ تابع قوانین و شیوه های جنگ عادی نیست و بر مبنای توصیفی که از صحنه نبرد یا سازماندهی عملیات جنگی ارائه می شود یا بر طبق انواع مختلف عناوین عملیات جنگی قابل تعریف نیست. »(۳) وی همچنین معتقد است:« غالباً پیروزی یا شکست در جنگ روانی، پس از گذشت ماه ها و شاید سال ها از اجرای آن معلوم می شود. در عین حال، پیروزی در این جنگ ممکن است قاطع باشد _ هر چند که ممکن است برآورد کمی آن دشوار به نظر آید- همانگونه که شکست در آن ممکن است شکستی کشنده- هر چند غیرملموس باشد، ولی امکان درک و آگاهی بر این امر وجود دارد.»(۴)
همان گونه که در تعریف ارائه شده از جنگ روانی آمد، علل اصلی جنگ روانی رسیدن به اهداف سیاسی است؛ اهدافی که کشور مزبور را بر آن می دارد تا از طریق رسانه های ارتباطی به القای خواسته ها و جریان های موردنظر بپردازد. بنابراین در استراتژی مذکور، رسانه های ارتباطی ابزاری تلقی می شوند در جهت پیشبرد سیاست های نظام حاکم بر کشور اعمال کننده.
به عنوان مثال، در جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) برای حمله نظامی آمریکا به عراق نیاز بود تا افکار عمومی بر این حمله مهر تأیید بزند و آمریکا بتواند بدون هیچ دغدغه ابراز مخالفت کشورهای دیگر، اهداف خود را دنبال کند و این چنین بود که یک پرستار کویتی آموزش دید تا در برابر دوربین های تلویزیون CNN _ که در آن زمان شبکه ای انحصاری بود- به گریه و زاری پرداخته و این حادثه خیالی را بر زبان آورد که سربازان عراقی کودکان داخل زایشگاه را بر زمین می کوبند. این امر، احساسات افکار عمومی جهانی را جریحه دار ساخت. بنابراین، بیش از پیش دلایلی قابل توجیه، اقناع کننده و متقن برای حمله به عراق فراهم شد، اما این دروغ بزرگ چندان دوام نیاورد و خود را عیان کرد. به طوری که«روز ۲۰ فوریه ۲۰۰۲ »روزنامه نیویورک تایمز پرده از روی یکی از عظیم ترین طرح های تحریف افکار تاریخ برداشت. پنتاگون که در تبعیت از اوامر رامسفلد و داگلاس فیث معاون وزیر دفاع به منظور احاطه بر«کارزار اطلاعاتی »به طور محرمانه نهاد مزبور را به نام دفتر استراتژیک (OIS) با هدف نشر اخبار بی اساس در خدمت منافع ایالات متحده ایجاد کرده و ریاست آن را به یک ژنرال نیروی هوایی سیمون وردن، سپرده بود. این دفتر مجاز بود تا رسماً به شیوه های تحریف افکار عمومی به ویژه در مورد رسانه های خارجی متوسل شود. نیویورک تایمز تصریح کرد OIS قراردادی بالغ بر ۱۰۰ هزار دلار در ماه با کابینه ارتباط جمعی، راندون گروپ منعقد ساخته بود.
این کابینه در سال ۱۹۹۰ به هنگام تدارک جنگ خلیج فارس نیز به همکاری دعوت شده بود و اعلامیه دروغ پرستار کویتی را که گویی شاهد حمله سربازان عراقی به زایشگاه«بیمارستان کویت »و «جدا کردن وحشیانه نوزادان زودرس از تخت و قتل بی رحمانه آنان با پرتابشان به روی زمین »بوده است، منتشر کرده بود، این شهادت تأثیر قاطعی در جلب آرای اعضای کنگره به نفع جنگ داشته است. (۵)
نکته دیگر در رابطه با همین جنگ، اینکه عملیات جنگ روانی به قدری متبحرانه صورت گرفت که موجب شد «حدود ۸۷ هزار نظامی عراقی خود را تسلیم کنند.» (۶)
همه این تأثیرات برگرفته از قدرت شگرف رسانه های جمعی است که قادرند اذهان مردم جهان را در مسیری خاص سازماندهی کنند. «برای مثال، نتایج بررسی های صورت گرفته در خلال جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) نشان می دهد رسانه های آمریکا در طول یک هفته، ۱۰۰ خبر درباره اعتراضات ضدجنگ و ۸۰۰ خبر در حمایت از جنگ پیرامون آرایش نظامی نیروهای عمل کننده پخش کرده اند.» (۷)
کمی که به تاریخ روزگار خود نزدیک تر می شویم، حمله آمریکا به افغانستان و عراق را به خاطر می آوریم.
قبل از حمله، رسانه های غرب، آتشبار خبری خود را بر سرتاسر جهان به کار انداختند. از دیدگاه این رسانه ها، تروریسم، جهان را هدف قرار داده و عوامل آن، سعی دارند به نابود کردن امنیت جهان بپردازند که نمونه هایی از آن، حمله به برج های دوقلوی سازمان تجارت جهانی آمریکاست. (هنوز مشخص نیست که تروریست های واقعی این حمله چه کسانی بوده اند) مردان سیاسی به تکاپو می افتند تا به بهره وری از رسانه های جمعی، صف آرایی های عظیمی از افکار عمومی جهان را علیه تروریسم! شکل دهند.
جنگ روانی علیه تروریسم شدت می گیرد بعد از بسترسازی های عمیق در تخمیر افکار عمومی، حمله های اشغالگرانه آغاز می شود. ابتدا، افغانستان سرزمین تروریسم اعلام می شود و افکار عمومی جهان به تدریج بر این امر صحه می گذارند که جای هیچ درنگی در حمله به سرزمین تروریسم نیست.
بعد از چند سال کشتار و تخریب، هنوز بن لادن و شبکه القاعده _ که ادعا می شود عوامل اصلی تروریسم هستند- در تیررس عملیات هوایی و زمینی ارتش آمریکا قرار نگرفته اند! سرزمین دیگر، کشور عراق است که سیاستمداران غرب وانمود کردند یکی از سرزمین های دارای پتانسیل خطرناک تروریسم است و در حال حاضر هم مجهز به سلاح های کشتار جمعی است. رسانه های غول پیکر براین سیاست خیمه می زنند تا افکار عمومی جهان را در این گیر و دار غرق سازند.از آن جایی که بازرسان سازمان ملل هیچ گونه مدرکی، دال بر تولید و یا مخفی کردن سلاح های کشتار جمعی در عراق به دست نیاوردند اما، پافشاری آمریکا بر تحقق یافتن سیاست های رمز آلود خود، امپریالیسم خبری را تا به باور رساندن دنیا به وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق هدایت کرد.
به تدریج افکار عمومی در میان سیلی از اخبار ناقص و غلط و اقناع آمیز، تسلیم شد و ناچار در برابر حمله گستاخانه به سرزمین مظلوم مهر سکوت بر لب زد.
نکته تعجب برانگیز در این جا، این است که برخی از کشورهای متمدن نیز در این حمله آمریکا را یاری کردند تا در عرصه سیاست جهانی، چیزی از دست ندهند.
وقتی که دیگر افکار عمومی جهانی خود را آماده حمله ای تجاوزکارانه نمود، هلِی کوپترهای آمریکایی برفراز آسمان عراق در تاکتیک های بسیار منسجم، اقدام به انتشار اطلاعیه هایی مبنی بر تثبیت صلح و دموکراسی، مقاومت نیروی نظامی و غیرنظامی عراق را نسبت به مقابله و دفاع کم رنگ ساختند. و این، یک جنگ روانی تمام عیار برای تخمیر توده ها بودکه بدون تردید، بدون وجود رسانه های جمعی این امر امکان پذیر نبود.
●قدرت رسانه ها
پیچیده شدن تکنولوژی های ارتباطی و قدرت گسترش پوشش دهی آنها بر سراسر جهانی روند تاثیرگذاری بر توده ها را افزایش داده است. رسانه های جمعی با قدرت اعجاب انگیز که دارند قادرند جوامع گوناگون و متفاوت از هم را در دوردست ترین نقاط دنیا در یک جریان فکری مشترکی رهنمون کنند و بدون این که ارتباط مستقیمی با پدیده ها و حادثه های اتفاق افتاده داشته باشند تحت تاثیر جریان اطلاعاتی منظم در مورد مسئله خاصی به اجماع فکری برسند. به گونه ای که آلوین تافلر، از منتقدان تکنولوژی های ارتباطی با پیش بینی آینده این وسایل معتقد است: «در بحران های سیاسی آینده در جهان، تاکتیک های اطلاعاتی حرف اول را خواهند زد. او معتقد است که محور مانورهای قدرت در آینده را همین تاکتیک های اطلاعاتی تشکیل خواهند داد و این تاکتیک ها چیزی نیست جز«قدرت دستکاری اطلاعات »که بخش عمده آن نیز حتی پیش از آنکه این اطلاعات به رسانه ها برسد، انجام خواهد شد.»(۸)
از آنجایی که امتناع و توجیه ملت هایی که حاکمان آن سیاست های گستاخانه ای در برابر جوامع دیگر دارند مهم تلقی می شود، ناچارند افکار عمومی خود را هماهنگ با سیاست های خود سازند. به طوری که رسانه ها نیز در پرورش افکار موازی با سیاست ها دست به کار می شوند.
پروفسور حمید مولانا، در مقاله ای با نام «جنگ روانی و فریبکاری رسانه ها» می نویسد: «مطالعه اخیر موسسه مربوط به «انصاف و درستکاری در اطلاع رسانی» در گزارش اخیر خود خاطرنشان می کند که ۷۶ درصد از مدعوین برنامه های گفت وگوی تلویزیونی و رادیویی آمریکا در ماه های مصادف با حمله نیروهای نظامی آمریکا به عراق از مقامات رسمی جنگ طلب آمریکا بوده اند و منابع و برنامه های مخالف یا ضدجنگ کمتر از یک درصد برنامه های رسانه ای الکترونیکی آمریکا را شامل می شده است.
نود درصد مردم آمریکا، غذای خبری و اطلاعاتی روزانه خود را از تلویزیون و رادیو دریافت می کنند. طبق مطالعات یک جامعه شناس آمریکایی به نام تادگیتنیز در ماه های پیش از آغاز حمله آمریکا به عراق مقالات مندرج در روزنامه واشنگتن نسبت به یکی از چند روزنامه با نفوذ آمریکا سه بر یک در پشتیبانی از جنگ بوده است.» (۹)
این امر، ما را به یاد سخن مارشال مک لوهان می اندازد که پیش بینی کرد «جنگ های آینده نه با سلاح های قراردادی در میدان های جنگ، بلکه با تصاویر نشان داده شده به وسیله رسانه های جمعی به وقوع خواهد پیوست. امروز«جنگ تصاویر»در اوج خود است و تصویرسازان به شدت مشغول بسته بندی و فروش همه چیز از صابون، اسباب بازی و غلات مخصوص صبحانه گرفته تا نامزدهای ریاست جمهوری، ملت ها، مذهب ها و عقاید هستند.» (۱۰)
واقعیت این است که، فهم و درک دنیای پیرامون، به دلیل گستردگی آن برای انسان ها بسیار مشکل است. آنچه در ساز و کارهای واقعی اتفاق می افتد با آنچه که در اذهان انسان ها شکل می گیرد تفاوتی دو چندان است.
رسانه ها، اگر چه آمده اند تا به اطلاع رسانی عینی گرانه از واقعیت ها و رخدادهای پیرامون بپردازند اما، به دلیل آنکه قدرت انعکاس مسائل را از سیاست های حاکمان خود می گیرند، بنابراین دور از انتظار نیز نخواهد بود که مطالب انعکاس یافته از رسانه ها، چارچوبی از سیاست های حاکمان باشد، حتی اگر سنخیت چندانی با واقعیت های پیرامون نداشته باشند.
زمانی که موضوع عراق با اشغال آن و تغییر رژیم از آب و تاب افتاد، ایران در جرگه پرونده سازی قرار گرفت. چند سال قبل بوش، رئیس جمهور آمریکا، ایران را، به عنوان یکی از محورهای شرارت تلقی کرد. آنها ادعا داشتند که ریشه تروریسم را باید در کشورهای اسلامی جستجو کرد.
از این رو، سومین کشور اسلامی بود که در مظان اتهامات آمریکا قرار گرفت. برای کشورهای غرب، فرصت بهتر از این نمی توانست باشد که انرژی صلح آمیز هسته ای ایران را نمودی از اقدامات بسترسازی کننده برای فعالیت های تروریستی در دنیا جا بیندازند. پس از آن که آمریکا از آزمایش چندین پرونده سازی علیه ایران مبنی بر اعمال تروریستی که پس از وقوع انفجارهای صورت گرفته در کشورهای مختلف علیه نیروهای آمریکایی و اسرائیلی انجام گرفت، سربلند بیرون نیامد، اتهام فعالیت های هسته ای نظامی را دستور کار خود قرار داد.
در حال حاضر ۵/۲ سال است که پرونده هسته ای ایران هنوز مفتوح است و هر روز وارد چالش های جدیدی می شود.به رغم آن که نظارت های مکرر سازمان های بین المللی، این اتهام را رد کرده است اما، آمریکا همچنان درصدد است تا ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای دست نیابد.
در برابر قدرت بی نظیر امپریالیسم رسانه ای که جنگ روانی بر پایه آن ظهور می یابد، عامل دیگر که در این ظهور موثر است، ضعف دیپلماسی کشور مغلوب است. به طوری که توانایی اثبات واقعیت ها را در مجامع بین المللی نداشته باشد و در نتیجه افکار عمومی جهانی زودتر از آنچه که قدرت دیپلماسی آشکار شود، شکل گرفته باشد.
از این بحث چند نتیجه گرفته می شود:
۱ _ امپریالیسم رسانه ای از قدرت اعجاب انگیزی در تخمیر توده ها و افکار عمومی برخوردار است؛ به طوری که قادر است اجماع بین المللی را به طور قاطعی علیه یک کشور تحریک کند حتی اگر عیناً خلاف واقعیت ها باشد.
۲ _ امروز تقویت و ایجاد رسانه های قوی چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی ضرورتی انکارناپذیر است.
۳ _ دیپلماسی قوی بین المللی برای کشور، از ضروریات حیات عصر امروز است.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
یوسف بهمن آبادی
منبع : روزنامه همشهری