جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
احساس سرمای پاییز
الان که دارم این یادداشت را می نویسم چند شاخه گل رز، سفید و صورتی با آن عطر خوبشان روبه رویم هستند.همین چند روز که هوا چند درجه سرد شد و زمستان شال و کلاه و پالتو و بخاری ها را به ما یادآور شد کلی ترسیدیم و دلمان هوای روزهایی را کرد که هوا گرم تر بود.هوای سرد پاییز نوعی احساس تنهایی و افسردگی به آدم می دهد و شاید برای همین باشد که این قدر دوست داریم کنار بخاری بنشینیم و یا به شعله های آتش شومینه خیره شویم و یا مثل خیلی ها روی کاناپه روبه روی تلویزیون بنشینیم و یک پتو روی پاهامون بکشیم و تا ساعت های متمادی تلویزیون نگاه کنیم!اما احساس سرمای پاییزی نه با تماشای چند ساعته تلویزیون و نه با شعله های شومینه و نه هیچ چیز دیگری از بین نمی رود اما هر وقت به این روزهای سفید و صورتی نگاه می کنم می توانم قدری از این احساس خلاص شوم و برای چند لحظه به بهار فکر کنم.بهاری که از پشت پنجره بخار بسته آشپزخانه سرک می کشد و من اگر پنجره را باز کنم می آید و توی خانه و می نشیند روبه رویم روی سرم دست می کشد، برایم دست تکان می دهد و لبخند می زند و من از دیدنش و احساس خوبی که به من داده دلم باز می شود.
سرفه هایم و تب سی و چند درجه ام قطع می شود! خوشحال می شوم و می روم توی خیابان و به آسمان نگاه می کنم، آسمان به درخت ها نزدیک و درخت به من نزدیک است، ولی نمی دانم چرا من این قدر از خودم دورم!آسمان با برگ ها و شاخه های درخت بازی می کند، به گنجشک ها نگاه می کنم به آدم هایی که بی تفاوت از کنارشان عبور کرده ام، آدم ها به نظر مهربان تر شده اند و فکر می کنم چقدر دوستشان دارم، هر چه قدر هم از آن ها رنجیده باشم باز بد اخلاقی هایشان به نظرم کوچک می شود و به دلم نمی ماند! چه قدر دلم خالی است! چه قدر لبخند و مهربانی روی دستم مانده!
آن ها را چه کنم! با چه وسیله ای آن ها را بین آن هایی که دوستشان دارم تقسیم کنم!؟ هم چنان راه می روم و هم چنان هوای تازه بهاری با من است! حالا یک قاصدک دارد توی هوا می رقصد و به سمت من می آید، می گیرمش و مهربانی هایی را که توی دلم و روی دستم مانده بود را در گوشش می خوانم، و فوت می کنم و قاصدک به اوج آسمان می رود از میان شاخه های خشک و بی برگ درخت تنومند کنار جوی می گذرد و از فشردگی ابرهای پر باران عبور می کند و راهش را به سمتی که خورشید قرار گرفته پیدا می کند!هم چنان سرم به سمت آسمان است که بادی می وزد و قطره های درشت و سرد باران صورتم را به زمین بر می گرداند!زمین هم سرد و هم سخت است و هم غمگین!دوباره بر می گردم به خانه ای که گرم است، پنجره را می بندم پرده ها را می کشم و داروهایم را مثل زهر مار سر می کشم!من از گل های رز سفید و صورتی متشکرم و از قاصدکی که در این هوای سرد پاییزی پیغام رسان خوبی شد و از خورشید که هر چند ابرها با او خصومت دارند اما از همیشه گرم تر است و صمیمی و وفادار!
منبع : روزنامه خراسان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
آمریکا عراق جنگ حماس نیکا شاکرمی مجلس شورای اسلامی روز معلم دولت رهبر انقلاب معلمان مجلس بابک زنجانی
ایران هواشناسی بارش باران هلال احمر آتش سوزی قوه قضاییه تهران پلیس سیل معلم شهرداری تهران آموزش و پرورش
سهام عدالت قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار بازار خودرو حقوق بازنشستگان خودرو دلار سایپا بانک مرکزی ایران خودرو کارگران
سریال پایتخت مهران مدیری تلویزیون عفاف و حجاب تئاتر مسعود اسکویی سینمای ایران سینما
رژیم صهیونیستی اسرائیل جنگ غزه فلسطین روسیه ترکیه نوار غزه اوکراین چین انگلیس ایالات متحده آمریکا بنیامین نتانیاهو
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر گوگل اپل عیسی زارع پور تلفن همراه تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب دیابت کاهش وزن