پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آدم های گمشده


آدم های گمشده
• هواشناس
محصول: آمریكا و آلمان (۲۰۰۵)،كارگردان: گور وربینسكی،بازیگران اصلی: نیكولاس كیج، مایكل كین، هوپ دیویس و مایكل ریسپولی،مدت: ۱۰۱ دقیقه.
دیوید جیز:پس از تمام شور و غوغای «دزدهای دریایی كارائیب» و نور مثبت و امیدی كه از آن می بارید، لابد باید نوبت به «هواشناس» می رسید كه در نقطه مقابل آن قرار دارد و تیره و ناامیدانه و كم تحرك است و به عنوان كار بعدی و جدید گور وربینسكی متمركز بر زندگی یك مرد هواشناس در شبكه های تلویزیونی شیكاگو است. مردی كه دیوید اسپریتز نام دارد و از او افسردگی و ناراحتی ای می بارد كه امكان ندارد بتوانید آن را در هیچ یك از كاراكترهای فیلم «دزدهای دریایی كارائیب» بیابید.لابد می دانید كه اجرای برنامه های هواشناسی در شبكه های تلویزیونی هم از نقاط اوج كار این شبكه ها نیست. شاید در برخی فیلم های سینمایی قبلی مثل «نزدیك و شخصی» با بازی میشل فایفر و «مردن برای» با بازی نیكول كیدمن چنین پست و زمینه ساز مشاغل بهتر و ارتقای شغلی كاراكترها بوده باشد و آن را چنین جلوه گر ساخته باشد، اما باز هم قیاس مستقیم بین آدم های این فیلم ها سخت است. در «مردن برای»، كاراكتر كیدمن دارای نوعی عصبانیت در كارها و برخوردهای خود است اما عصبانیت بیشتر را در حركات كاراكتر دیوید اسپریتز در فیلم «هواشناس» بجویید. او دائماً در حال حركت و رفت و آمد است با این امید كه در پشت ورای زندگی كاری اش مفهومی را بجوید و به چیزی تكیه كند. شاید برخی از دیالوگ ها و بخش های مربوط به وی توام با شادی باشند، اما خود او آدم شادی نیست و در این نمی توان شكی را به دل راه داد.او به مناظر و قسمت های مختلف شهری كه باید هوای آن را گزارش كند، می نگرد و گاهی حس می كند كه ارتباط لازم را با آن ندارد. نگاهی به خانه مسكونی قبلی اش می اندازد و خشم او را می گیرد. حتی وقتی ریزش برف باعث ایجاد ترافیك می شود، این مرد احساس گناه می كند. او طبعاً از برخورد گاه بی رحمانه و منفی مردم با خود نیز راضی نیست. گاهی پیش می آید كه مردم چیزی را به سمت او پرت می كنند و وقتی لباس فرم می پوشد، به نظرش می آید كه مورد تمسخر قرار دارد.
او خبر بیماری كشنده پدرش را هم با تلخی هر چه بیشتر دریافت می دارد و وقتی به عیادت پدرش می رود، به او پای سیب تعارف می كنند و به نظر می رسد كه خود وی نیز زندگی ای «گیاهی» دارد.حتی وقتی كسی دیوید را به سادگی صدا می زند، عكس العمل های او طبیعی نیست و برداشت و طرز تلقی خود او این است كه فرقی با غذای فوری ندارد، زیرا مردم به هر دو متاع نیازی لحظه ای دارند و هیچ كس به طور درازمدت و عمیق به او نگاه نمی كند.پدر او كه قبلاً هم وصف اش رفت (با بازی مایكل كین) یك رمان نویس است كه سابقه فتح جایزه ادبی پولیتزر را هم دارد و مثل او جدی و سرسخت است. با این حال سیمای دیوید در قیاس با پدرش بیشتر رو به رنگ پریدگی دارد. او و همسرش نورین (با بازی هوپ دیویس) به زندگی در حاشیه و با آرامش راضی اند. پسر آنها مایك هم مشكلاتی در زمینه استفاده از قرص ها و داروهایش دارد و دخترشان وقتی به كلاس های هنری و ورزشی اش می رود، به جایی خیره می ماند و همكلاسی هایش سر به سر او می گذارند. اینجا هم دیوید موفق نیست زیرا وقتی می خواهد او را به مشغولیت های دیگری مثل ورزش تیراندازی جلب و جذب كند، نمی تواند و دخترش مثل یك آدم گمشده نشان می دهد.هرچه هست طبیعت شاد و جوشان «دزدهای دریایی كارائیب یك» و دو قسمت بعدی آن كه به زودی از راه می رسند، بیشتر با دید و روش های كاری وربینسكی همخوانی دارد. و او كه در «تله موش» (۱۹۹۷) هم یك غوغای شاد را به راه انداخته بود، به درد این تیرگی ها نمی خورد. شاید الكساندر پین بتواند در شاهكارهای اجتماعی خود به نام های «درباره اشمیت» و «سایدویز» با استادی از بحران های میانسالی سخن گوید و آدم ها را در این راه با خود همراه كند، اما وربینسكی نمی تواند. تداوم ها در فیلم او شاید حقیقتی باشد، اما وحشتناك است و همین مسئله برای فراری دادن بیننده ها كفایت می كند. درست مثل همان عناصری كه كاراكتر دیوید اسپریتز را از زندگی فراری داده است.
● خلاصه داستان
در آمریكا و در زمان حاضر به سر می بریم. دیوید اسپریتز مردی است كه هر روز در یك شبكه تلویزیونی در شیكاگو ظاهر می شود و به پیش بینی وضع هوا می پردازد، اما او با همسرش نورین متاركه كرده و پسرش مایك نیز از اعتیاد به آثار استفاده از داروها رنج می برد و دخترش هم دور از چشم او دائماً سیگار می كشد.رابرت پدر معروف دیوید هم كه دست در كار نویسندگی دارد، از زندگی شغلی وی راضی نیست.دیوید اغلب مورد تمسخر مردم قرار دارد و وقتی برای بررسی یك موقعیت شغلی جدید به نیویورك سفر می كند و پدرش نیز برای ادامه مداوای خود به آنجا می آید، مایك به اتهام خسارت وارد كردن به اتومبیل مشاور پزشكی و دكتر خود بازداشت می شود.در بازگشت به خانه، مشكلات دیوید همچنان ادامه می یابد و همسر جدا شده او تصمیم به ازدواج با مردی دیگر می گیرد.در همین حال رابرت می گوید كه بیماری اش چنان شدت گرفته است كه فقط چند هفته زنده خواهد ماند و به این خاطر خانواده او یك مراسم تجلیل برای وی برپا می دارند. با این حال وقتی قرار است دیوید در آنجا نطقی را ادا كند، برق خانه قطع می شود و برنامه او به هم می خورد.رابرت چند روز بعد چشم از جهان فرو می بندد و دیوید به سراغ پزشك پسرش می رود و از او رضایت لازم برای پایان دادن به اقدامات قضایی اش علیه پسر خود را می گیرد. دیوید اسپریتز سرانجام شغلی را كه در تلویزیون نیویورك می خواسته است، به دست می آورد و برای اقامت به آنجا می رود و حس می كند كه برخورد مردم با وی در آنجا دوستانه تر است و دیگر كسی او را مسخره نمی كند.
منبع : روزنامه شرق