چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

سیاست های جهانی و تز پایان تاریخ


سیاست های جهانی و تز پایان تاریخ
مسأله پیروزی غرب و کاپیتالیسم پس از پایان جنگ سرد و شکست بلوک کمونیست از سوی اغلب اندیشمندان غربی مطرح شد. دراین بین آنها از جهانی شدن به عنوان اهرمی برای بیان حقانیت غرب در زمینه های دموکراسی باز در تجارت آزاد و سرمایه داری کاپیتالیسم، سکولاریزم، پلورالیسم و جهان شمولی آن استفاده شده است.[۱]
به طور کلی در غرب دو دیدگاه در مورد جهانی شدن وجود دارد. گروه اول که موافق جهانی شدن هستند و آن را یک نیوری بزرگ و مثبت که به لیبرالیسم اقتصادی، دموکراسی سیاسی و جهانشمولی فرهنگی، همکاری های فراملیتی اشاعه ابداعات تکنولوژیک و ظهور فرهنگ مصرف کمک می کند معرفی می کنند و برای معرفی آن به جهانیان با عناوین جذابی همچون: دهکده جهانی، همسایگی جهانی، جامعه جهانی، ارتباطات جهانی، بازار جهانی، شهروند جهانی، حاکمیت جهانی، فرهنگ جهانی و چندین عنوان ظاهر فریب دیگر استفاده می نمایند.[۲]
از رهبران مشهور و جدید این دیدگاه در سنت گلز و فرانسیس فوکویاما می باشند. ارنست گلز معتقد است جامعه دموکراسی لیبرالی غربی به عنوان بهترین الگوی سعادت و خوشبختی برای جوامع معرفی می شود.[۳]
فوکویاما نیز معتقد است لیبرالیسم غربی بر کمونیسم پیروز گشته و آن را به عنوان پایان تاریخ می پندارد. به اعتقاد وی آخرین راه حل معضل بی ثباتی عدم امنیت جوامع غیر غربی برای رسیدن به ترقی، پیشرفت و سعادت انسانی، برقراری دموکراسی، حقوق بشر و بازار آزاد رقابت اقتصادی است. این نظریه در غرب و شرق دنیا اخیراً مثل بمبی منفجر شده و همگان را به اندیشه وامی دارد که آیا واقعاً فوکویاما درست می گوید یا نه؟
غربیان با بیان این ایده ها و فرضیه ها ذهن اغلب دانشجویان را در مراکز آموزشی دنیا مشغول می دارند و باعث درجا زدن علمی اکثر کشورهای جهان سوم به وسیله این ایده های سطحی که بارها و بارها شاهد شکست این فرضیه ها در دنیا بوده ایم شده اند.
در ذیل به برخی از مهمترین سیاست های غرب در این مسیر خواهیم پرداخت.
۱) نظم نوین جهانی
پس از پیروزی آمریکا در جنگ خلیج فارس بوش پدر رئیس جمهور اسبق آمریکا در صدد برآمد تا برپایی نظام نوین جهانی را اعلام کند و با نشر ارزش های آمریکایی در سراسر دنیا هدف اصلی خویش را از آمریکایی نمودن جهان تحقق بخشد.[۴]
برای تحقق نظام نوین جهانی می بایست آمریکا صورت بندی های چندی را در دنیا به هم بزند.
بدین صورت که اولاً چیزی به نام سازمان ملل دیگر موضوعیتی نداشته باشد. لذا برای غیر موجه خواندن سازمان ملل و عدم کارآیی این نهاد بین المللی آمریکا در طی ۱۲ سال گذشته کوچکترین توجهی به آن نداشته است.[۵]
شاید به همین علت است که سیاست داخلی و خارجی (وزارت کشور و امور خارجه) اقتصاد داخلی و اقتصاد خارجی، فرهنگ داخلی و خارجی امروز مرزهایشان به تدریج در حال مخدوش شدن است.[۶] اگر مشکلی در اداره داخلی یکی از کشورهای در حال توسعه رخ دهد آمریکا به سرعت خودش دخیل در واقعه می کند.
امروز مفاهیمی همچون سیاست بدون مرز، فرهنگ بدون مرز، اقتصاد بدون مرز و امنیت بدون مرز موضوعیت پیدا می کند.[۷]
گزاره دوم نظم نوین جهانی، تغییر صورت بندی مرزهای ملی و حکومت اسلامی است.[۸] در همین راستا طرح هایی مثل نقشه جغرافیایی جدید برای خاورمیانه که صورت بندی این نقشه شامل این موارد است: ایران باید به ۷ کشور، عربستان به ۵ کشور، عراق به ۳ کشور، افغانستان به ۳ کشور و ترکیه به ۲ کشور باید تقسیم شوند نیز از برنامه های جدیدی ایالات متحده آمریکایی باشد. بنابراین اسرائیل در منطقه خاورمیانه نقش گالیور ششم خاورمیانه را بازی می کند، برطبق یکی از داستان های استراتژیکی در قرن ۱۹ یعنی داستان کالیور، لی لی پوت شهری است که مردمش کوتوله هستند و در کف دست گالیور جا می شوند. گالیور یکی انسان طبیعی است. یک جوان انگلیسی سفید پوست. در کنار وی کاپیتانی که کلاه نیروی دریایی بر سرش است که او هم یک انسان انگلیسی سفید پوست است. این نکته ظریف اشاره به این مسئله دارد که استعمار قدیم از طریق دریا بود. در طی این داستان شاهد دعوای میان گالیور و کاپیتان هستیم. نقشه گنج را نفت زیر پای مردم لی لی پوت فرض کرده اند. در حالی که مردم لی لی پوت نه کاری به گنج دارند و نه هیچ چیز دیگری برایشان مهم نیست. در یک مقایسه و تحلیل سیاسی خاورمیانه امروز لی لی پوت است. این منطقه شش گالیور دارد: عراق، سوریه، مصر، ترکیه، ایران و بالاخره اسرائیل. بنا به استراترژی آمریکایی ها اگر نمی شود اسرائیل را بزرگ کرد باید سایر کشورهای منطقه را کوچک کرد. تشابه دیگری میان این داستان با کشورهای خاورمیانه وجود دارد. یعنی کوتوله ای لی لی پوت را به کشورهای کوچک خاورمیانه تشبیه کرده اند. در اینجا هم دو گروه مجزا از کشورها داریم. گروه اول نگران ها، یعنی کشورهای قطر، بحرین، امارات، تونس و... و گروه دوم کشورهای آرزومند که شامل عربستان، یمن، لیبی و... می باشند.[۹]
این طرح فقط یک نمونه از چندین طرح آمریکا برای استقرار نظم نوین جهانی می باشد در واقع آمریکا در همین راستا و برای ایجاد یک نظام تک قطبی در دنیا طرح ها و برنامه های زیادی را توسط کارشناسان و نظریه پردازان خود طرح ریزی کرده است.
۲) تز پایان تاریخگروهی از متفکران غربی با تأکید بر وجود یک پا را دایم فرهنگی برای جهانی شدن بر این باورند که لیبرالیسم با پایان جنگ سرد به فرهنگ غالب جهانی مبدل شده است. تز معروف پایان تاریخ (The End Of History) فرانسیس فوکویاما مبین این مدعاست. در این دیدگاه جهانی شدن به معنای جهان شمولی الگوی جامعه لیبرال غربی است.[۱۰]
الف) پایان تاریخ یعنی چه؟

ایده پایان تاریخ در واقع همان عقیده ای است که آمریکایی ها پس از جنگ سرد و شکست جبهه کمونیست و مطرح کردن ایده لیبرال- دموکراسی آن را او نجات و سعادت بشری به دنیا معرفی کردند، می باشد. به عبارت دیگر پایان تاریخ، جنگ تمدن و الگوی مسیحی غرب با مابقی جهان است. غرب مسیحی نزد فوکویاما و ساموئل ها نتینگتون دیگر دانشمند آمریکایی تبار، آمریکا و اروپای غربی بود.[۱۱]
در همین خط برنارد لویس یکی از برجسته ترین کارشناسان امور اسلام و خاورمیانه که آشکارا دارای گرایش های صهیونیستی است و استاد علوم خاور دور دانشگاه پرستون آمریکا می باشد، راه پایه ریزی نظریه جنگ تمدنها و پایان تاریخ به تبع آن را ایدئولوژی غرب مسیحی می داند.[۱۲]
ایده فرجام تاریخ و ظهور مسیح جنگجو (یهودی) ایده جامع و کامل جناح راست سیاسی، محافظه کار و راست مسیحی (مسیحیت سیاسی و اصول گرا) است. این ایده که مورد تأیید صد در صد رایگان رئیس جمهور آمریکا بود باعث شد تا او آمادگی خویش را جهت روشن کردن آتش نبرد هسته ای آرمگرون در صورت حمله اعراب به کمک روسها به اسرائیل اعلام کند.
در پی آن با توجه به پیش زمینه ای که در گذشته سیاست های آمریکا ایجاد کرده بود فوکویاما پایان تاریخ را با پیروزی آمریکا و جبهه غرب بر شرق با شکست کمونیسم اعلام کرد.
ب) نقد پایان تاریخ فوکویاما
نظریه فوکویاما با توجه به چند مسئله نادرست می نماید.
ـ اولاً: امروز به عقیده بسیاری از دانشمندان غربی، اسلام طی دو دهه گذشته ضمن آن که رشد سریع و مؤثری داشته در معادلات منطقه ای و جهانی سهم و نقش قابل ملاحظه ای را به خود اختصاص داده است. هرچند که تاریخ کمونیست به پایان رسیده اما هنوز برگ برنده ای برای دموکراسی- لیبرال غرب نیست.[۱۳]
دموکراسی لیبرال غربی در اثر شکست کمونیسم الگویی برای جهانی شدن به ویژه برای ملل مسلمان نخواهد بود. زیرا اگر پیروزی غرب مستلزم فروپاشی کمونیسم بود نابودی کمونیسم در منطقه آغازینش در اثر استقامت و پایداری حرکت اسلامی در افغانستان بود. و همچنین اگر ایدئولوژی مارکسیست- لنینستی نابود شد [این به معنای نابودی کمونیسم] هیچ گونه ضمانتی برای برقراری صلح جهانی به همراه نداشته است.[۱۴]
ـ ثانیاً: امروز میان خود عناصر سازنده دموکراسی لیبرال غربی تنازع و برخورد وجود دارد. الگوهای جهانی شدن برخی حتی مورد قبول قدرت های اروپایی نیز نیست.[۱۵]
با توجه به این مسائل و هژمونی استیلا طلبی آمریکا و رژیم صهیونیستی در دنیا به نظر می رسد تلاش های اتحادیه اروپایی در چند ساله اخیر خصوصاً در مورد پرونده هسته ای ایران که قصد داشتند بر موازنه های بین المللی تأثیر بسزایی را ایفا نمایند، برای مقابله با سیاسیت های یک جانبه گرایانه آمریکا می باشد.
محقق: طاهره بوبکی
پی نوشتها:
۱- حسام الدین واعظ، نشریه مشکوه، شماره ۶۲ و ۶۵، ۱۳۷۸، ص ۸۳ .
۲- رک: همان، ص ۸۴.
۳- رک: همان، ص ۸۴.
۴- رک: رضا هلال، همان، ص ۳۱۱.
۵- رک: دکتر حسن رحیم پور ازغدی، ماهنامه نظار امین، شماره ۶، مرداد ۸۲، ص ۳۷.
۶- رک: همان .
۷- رک: همان .
۸- همان، ص ۳۸.
۹- رک: همان، ص ۳۹.
۱۰- حسام الدین واعظ، همان، ص ۸۵.
۱۱- رک: رضا هلال، ص ۳۱۱.
۱۲- ر.ک: همان، ص ۳۱۲
۱۳- حسام الدین واعظ، همان، ص ۸۶.
۱۴- ر.ک: همان، ص ۸۷.
۱۵- رک: همان، ص ۸۸ .
منبع : پایگاه اطلاع رسانی تبیان زنجان