پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


طنین‌، ‌آهنگی ‌است ‌‌که‌ شعر ‌من‌ در‌ ذهن‌ خواننده‌ می آغازد


طنین‌، ‌آهنگی ‌است ‌‌که‌ شعر ‌من‌ در‌ ذهن‌ خواننده‌ می آغازد
ظهور نیما در ادبیات‌ فارسی‌ درست‌ در زمانی‌ اتفاق‌ افتاد که‌ تمامی‌ شگردها و دستاویزهای‌ ممکن‌ برای‌ سر پا نگهداشتن‌ شعر معاصر، نخ‌نما شده‌ بود و شعر رو به‌ احتضار می‌رفت‌ تا در پی‌ یک‌ وقفه‌ و سکته‌ ناگزیر، به‌ گذشته‌ و زندگی‌ پر افتخار خود پایان‌ دهد.
اگرچه‌ در این‌ میان‌ نیما هم‌ نتوانست‌ تمام‌ فرضیه‌های‌ ذهنی‌ خود را عینیت‌ دهد و آنچه‌ بعدها در عرصه‌ شعر نو رخ‌ داد، دقیقاً همان‌ چیزی‌ نبود که‌ او در ذهن‌ داشت‌؛ با این‌ وجود اندیشه‌های‌ نیما فرصتی‌ را فراهم‌ آورد تا زوایای‌ تازه‌ای‌ از دریافت‌های‌ شعرا نمود یافته‌ و به‌ شعر در آیند.
اینک‌ با گذشت‌ بیش‌ از ۷۰ سال‌ از آن‌ روزگار، شاعران‌ زیادی‌ را می‌توان‌ به‌ شهادت‌ گرفت‌ که‌ در این‌ راه‌ گام‌ زده‌اند و خیال‌ بسته‌اند و هر یک‌ به‌ قدر وسع‌ و ظرفیت‌ خود از این‌ رودخانه‌ عظیم‌ جامی‌ و ظرفی‌ پر کرده‌اند.
در یک‌ نگاه‌ کلی،‌ شاید بتوان‌ تمامی‌این‌ شاعران‌ را در ۳ گروه‌ گنجاند:
نخست‌، شاعرانی‌ که‌ آثارشان‌ تنها به‌ دنبال‌ و در راستای‌ حرکت‌ شعری‌ دیگران‌ بوده‌است‌.
دوم، شاعرانی‌ که‌ بضاعت‌ و توانشان‌ تنها در حدتماشاگرانی‌ ساده‌ بوده‌ و آثارشان‌ حتی‌ در حد تقلید و تبعیت‌ از دیگران‌ هم‌ نیست‌.
و بالاخره‌ گروه‌ آخر، تعدادی‌ انگشت‌ شمار که‌ به‌ وضع‌ موجود راضی‌ نشدند و در صددِ ابداع‌ و کشف‌ گستره‌های‌ تازه‌تری‌ برآمدند،که‌ شعر سپید، آزاد و موج‌های‌ پیامد آن‌ نتیجه‌ جستجوهای‌ گروهِ اخیر است‌.
طاهره‌ صفارزاده‌ شاعر پرکاری‌ است‌ که‌ به‌ لحاظ‌ کارنامه‌ شعری‌اش‌ در همین‌ گروه‌ سوم‌ قرار می‌گیرد. او که‌ با قصد و نیتی‌ خاص‌ پا به‌ عرصه‌ شعر غیر کلاسیک‌ گذاشته‌، از اولین‌ کسانی‌ است‌ که‌ به‌ جای‌ وزن‌، قافیه و آهنگ‌ اصالت‌ موسیقایی‌ شعرش‌ را به‌ عنصر دیگری‌ به‌ نام‌ «طنین‌» می‌دهد و آن‌ را چنین‌ تعریف‌ می‌کند:
«طنین‌ آهنگی‌ است‌ که‌ شعر من‌ در ذهن‌ خواننده‌ می‌آغازد »
گرچه‌ در مجموعه‌های‌ نخستین‌ شاعر یعنی‌ «در رهگذر مهتاب» و «دفتر دوم» هنوز ردپایی‌ از «طنین‌» دیده ‌نمی‌شود؛ اما در مجموعه‌های‌ بعدی‌ اصرار او برای‌ اثبات‌ ضرورت‌ این‌ عنصر برای‌ تحول‌ در شعر بالا می‌گیرد تا آنجا که‌ در یکی‌ از شعرهای‌ خود بصراحت‌ می‌گوید:
« شعری‌ بخوان‌شارات‌
شعری‌ بی‌تشویش‌ استعاره‌
شعری‌ با روشنی‌ وزن‌
زمزمه‌ای‌ روشنفکرانه‌
گوش‌ها راهیان‌ آهنگند
طنین‌
آهنگی‌ است‌ که‌ شعر من‌
در ذهن‌ خواننده‌ می‌آغازد...»
شاعر در مصاحبه‌ای‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار بیش‌ از ۲۰ سال‌ پیش‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌است‌ درباره ‌وزن‌ می‌گوید:
«در یک‌ نگاه‌ کلی‌ پیروی‌ از وزن‌، از یک‌ سو احتمال‌ تأثیرپذیری‌ از شاعران‌ دیگر را تقویت‌ می‌کند و به‌ نوعی‌ اسباب‌ دست‌ و پاگیری‌ ذهن‌ است‌ و از سوی‌ دیگر امکان‌ ثبت‌ دقیق‌ لحظاتِ کشف‌ و شهود شاعر را کم‌ می‌کند.»
و بر مبنای‌ چنین‌ تحلیلی‌است‌ که‌ می‌کوشد در جریان‌ تکوین‌ شعرش‌ بقایای‌ حضور وزن‌ را در آثارخود کمرنگ‌ کند و مصرانه‌ در پی‌ دستیابی‌ به‌ گونه‌ای‌ از سرایش‌ است‌ که‌ در عین‌ رهایی‌ از قید وزن‌ و قافیه‌، از نثرزدگی‌ درامان‌ بماند و دقیقاً همین جاست‌ که‌ مقوله‌ «طنین» دوباره‌ مطرح‌ می‌شود.
در نگاه‌ صفارزاده‌، «وزن‌ دارای‌ ماهیتی‌ تخدیری‌ و یکنواخت‌ است‌» که‌ برای‌ گریز از آن‌ به‌ طنین ‌ که‌ در لغت‌ به‌ معنی‌ صدای‌ ناقوس‌ و استعاره‌ای‌ است‌ از بازتاب‌ گسترده‌ معانی‌ پناه‌ می‌برد.
در این‌ راستا اگر وزنی‌ هم‌ عارض‌ شود، در حوزه‌ تسلط‌ بر دریافت‌ها و مفاهیم‌ جای‌ دارد و نه‌ تنها هیچ‌ تحمیلی‌ بر ذهن‌ شاعر نخواهد بود، بلکه‌ در اثر یلگی‌ خاطر و خیال‌ اتفاق‌ خواهد افتاد:
«دیروز بر دوش‌ آدمی‌ ارابه‌ای‌ دیدم‌
بارش‌ مهاراجه‌ و بانو
گفتم‌: وحده‌ لااله‌ الا هو...»
حرکت‌ و انرژی‌ عامل‌ دیگری‌ است‌ که‌ صفارزاده‌ آن‌ را باعث‌ پویایی‌ شعر می‌داند و معتقد است‌ این‌ هر دو را طنین‌ تأمین‌ می‌کند تفکر یا به‌ تعبیر خود او زمزمه‌ روشنفکرانه‌ سومین‌ نیاز شعر موفق‌ است‌ که‌ با وجود این‌ عنصر، شعر، ضمن‌ برخورداری‌ از عناصر احساس‌، اندیشه و تخیل‌ دیگر نیازی‌ به‌ پیرایه‌های‌ متداول‌ زبانی که‌ باعث‌ پیچیدگی‌ و سردرگمی‌ می‌شوند، ندارد.
او معتقد است‌ بسیاری‌ از تفکرات‌ بکر و عالی‌ را می‌توان‌ حتی‌ در ترکیبات‌ و جملات‌ محاوره‌ای‌ گنجاند، بی‌آن‌که‌ خطر حشو و ابتذال‌ شعر را تهدید کند.
به‌ همین‌ لحاظ‌ در کتاب‌ «حرکت‌ و دیروز» شاعر از کلماتی‌ مثل قاطر، یورتمه‌، سپور، پسر و دختر بهره‌ می‌گیرد که‌ در نگاه‌ نخست‌، شاید چندان‌ وجه‌ شاعرانه‌ای‌ نداشته‌باشند؛ اما با اندکی‌ دقت‌ می‌توان‌ امکان‌ استفاده‌ درست‌ و کارآمد این‌ کلمات‌ را دریافت‌.
استعاره‌ چهارمین‌ عنصری‌ است‌ که‌ صفارزاده‌ می‌کوشد آن‌ را همان‌گونه‌ که‌ خود تعریف‌ می‌کند به‌کار گیرد. از دید او استعاره‌ تقیدات‌ و اشارات‌ گنگ‌ و مهجوری‌ نیست‌ که‌ مربوط‌ به‌ تجربیات‌ خصوصی‌ ذهن‌ گوینده‌ است ‌ و اغلب‌ نه‌ تنها منظور شاعر را بیان‌ نمی‌کند، بلکه‌ خود معمایی‌است‌ نیازمند به‌ تحلیل‌ بلکه‌ استعاره‌ در شعر عامل‌ پروازهای‌ ذهنی‌ و در عین‌ وابستگی‌ به‌ تصاویر قبل‌ و بعد، خود به‌ عنوان‌ یک‌ تصویر اصلی‌ ایفای‌ نقش‌ می‌کند.»
از شرایط‌ وجودی استعاره‌، صراحت‌، طبیعی‌ بودن‌، قابل‌ لمس‌ بودن‌ آن‌ است‌.
در شعر زیرسرهای‌ خواب‌رفته به‌ عنوانِ استعاره‌ای‌ از مرگ‌ خواب‌ ابدی‌ موجودات‌ همین‌ نقش‌ را دارد:
«روزی‌ براین‌ درخت‌
ریسمانی‌ می‌روید
با میوه‌هایی‌ سخت‌
بر روی‌ این‌ درخت‌
سرهای‌ خواب‌رفته‌
فانوس‌ می‌شوند.»
علاوه بر بی‌وزنی، تفکر یا همان زمزمه روشنفکر و استعاره و طنین که از آنها به عنوان عناصر مطلوب یک شعر خوب، از دیدگاه صفارزاده یاد کردیم، از جهت محتوایی نیز شعرهای او ویژگی‌هایی دارند که از جمله‌ آنها طنز است. این ویژگی او را در القای فضای متفاوتی که مد نظر دارد به مخاطبانش انتقال دهد، یاری می‌دهد. این طنز گاهی مستقیم و بی‌واسطه است و تنها با آوردن یک کلمه، مقصود حاصل می‌شود:
«اینان که پیشاپیش ما می‌روند
به دنبال زمزم هستند
من هم لیوان پلاستیکی‌ام را آماده کرده‌ام‌
شاید قسمتی داشته باشم»
لیوان پلاستیکی عبارتی است که تمام بار طنز را در شعری که خواندیم به دوش می کشد. اما گاهی این وظیفه به عهده‌ سلسله تصاویری است که به گونه‌ای پیوسته، زهرخندِ مورد نظر را به مخاطب می‌چشاند، چنان که در جایی می‌گوید:
«مادرِ تاجی، دندان مصنوعی‌اش را
در پاشویه خیس می‌کند
آن طرف‌تر دخترش آفتابه را در حوض فرو می‌برد
خمیر دندانِ «ام.پی.اف» مصرف کنیم!»
اینجا دندان مصنوعی، آفتابه و خمیردندان کلماتی هستند که خواننده این شعر را به لذت نگاه کردن به یک کاریکاتور بسیار ماهرانه و دیدنی دعوت می‌کنند و در آن می‌توان به خوبی ضرورت تک‌تک کلمات و حتی هجاها را دریافت.
نکته دیگری که در جریان بررسی محتوایی شعرهای صفارزاده گفتنی است، تأثیر تفکر دینی برآثار اوست. او سال‌ها پیش از انقلاب درست در شرایطی که بسیاری از جماعت شاعر سعی داشتند خود را از افکار و اعتقادات مذهبی آزاد و مبرا جلوه دهند، در پاسخ به این پرسش که در شعر سفرِ عاشقانه، گرایش شما به مذهب یعنی تشیع آشکارتر است، این تشدید گرایش از چه ناشی می‌شود، می‌گوید: ازخصلت ضد ظلم و ضد سازش و عدالتخواهِ خودم، از فلسفه‌ تشیع که مبنا و نیرومحرکه‌اش عدالتخواهی و ضدیت با سازش است. او این موضعگیری و اعلان نظر را در حالی مطرح کرد که از موقعیت اجتماعی و ادبی برجسته‌ای برخوردار بوده و در آن سوی مرزها هم بسیاری از شاعران و نویسندگان با آثارش آشنا و مأنوس بودند.
در مرور شعرهای صفارزاده، علاوه بر همه‌ اینها با چند اثر متفاوت مواجهیم که چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا با آنچه از او و دیگران خوانده‌ایم، تفاوت دارد.
نزدیک‌ترین هنرها به این آثار که شعر کانکریت نامیده می‌شوند، نقاشیخط است و شاعر در آن سعی می‌کند شعر را از یک مقوله‌ شنیداری مطلق به تلفیقی از شنیدن و دیدن نزدیک کند.
نمونه‌ای از این آثار را در برخی شعرهای اسماعیل شاهرودی نیز می‌توان یافت که در آنها طول و عرض حروف به قصد القای «بُعد» تغییر یافته‌اند.
شاید همه‌ این تلاش‌ها برای رعایت حداکثر ایجاز و بهره‌گیری از نهایت ظرفیت کلمات و مفاهیم است و به همین علت نیز معروف‌ترین شعر کانکریتِ فارسی که از همین شاعره‌ ارجمند است تنها از ۲ کلمه من که به شکل صلیب شکسته‌ در هم فرورفته‌اند و چند منِ دیگر که گرداگردِ این دو را گرفته‌اند، تشکیل شده است.
کانکریت اگرچه طرفداران سختکوشی مثل صفارزاده داشته است، اما هنوز نتوانسته درخششی درخور و توجیهی قانع‌کننده برای حضورش در عرصه‌ شعر فارسی داشته باشد.
و حرف آخر این که صفارزاده پس از انقلاب اسلامی حرکت شعری‌اش رو به فترت نهاد و نتوانست در این سال‌ها، انتظاری که از او می‌رفت در وسعت بخشیدن به تجربه‌های پیشین و دامن‌زدن به پویایی و بالندگی شعر امروز برآورده کند. این در حالی است که به شهادت همین نگاه گذرا نیز تجربه‌های پیشین او هنوز هم برای نسل جستجوگر شعر امروز درس‌ها و عبرت‌های فراوانی داشته، رهگشا و شایسته‌ تأمل است.
سیدضیاء‌الدین شفیعی‌
پی نوشت‌ها:
این مقاله با مرور مجموعه شعرهای زیر نگاشته شده است.‌ظ‌ دیدار در مهتابظ سد و بازوانظ طنین در دلتاظ چتر سرخظ سفر پنجمظ‌حرکت و دیروزظ‌بیعت با بیداریظ مردان منحنی.
منبع : روزنامه جام‌جم