جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

رمضان و ادب و هنر


رمضان و ادب و هنر
مبارک باد آمد ماه روزه
رهت‏خوش باد، ای همراه روزه
شدم بر بام تا مه را ببینم
که بودم من به جان دلخواه روزه
نظر کردم کلاه از سر بیفتاد
سرم را مست کرد آن شاه روزه
مسلمانان، سرم مست است از آن روز
زهی اقبال و بخت و جاه روزه
به‌جز این ماه، ماهی هست پنهان
نهان چون ترک در خرگاه روزه
بدان مه ره برد آن کس که آید
درین مه خوش به خرمنگاه روزه
رخ چون اطلسش گر زرد گردد
بپوشد خلعت از دیبای روزه
دعاها اندرین مه مستجاب است
فلک‌ها را بدرد آه روزه
چو یوسف ملک مصر عشق گیرد
کسی کو صبر کرد در چاه روزه
سحوری کم زن ای نطق و خمش آن
ز روزه خود شوند آگاه روزه
(کلیات شمس، جزء پنجم، ص ۱۳۷)
رمضان، ماه روزه و ماه نهم از ماه‌های قمری بین شعبان و شوال است. رمضان در لغت ‏به معنای تابش گرما و شدت تابش خورشید است. بعضی گویند رمضان به معنی سنگ گرم است که از سنگ گرم، پای روندگان می‏سوزد و شاید مأخوذ از «رمض‏» باشد که به معنی سوختن است، چون ماه صیام گناهان را می‏سوزاند به این خاطر، بدین اسم موسوم شده است زیرا ماه رمضان موجب سوختگی و تکلیف نفس است. اما صوم و روزه که در این ماه تکلیف شرعی مسلمانان است عبارت است از احتراز از خوردن و آشامیدن و مفطرات دیگر از طلوع صبح تا غروب.
در قرآن مجید یک بار «رمضان‏» و چهارده بار صوم و صیام و صائمین و صائمات ... آمده است.
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن ... ماه رمضان است که در آن فرو فرستاده شد. دستور روزه در آیه ۱۷۹ سوره بقره طرح شده است: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون.
از همان آغاز که رودکی، پدر شعر فارسی، بلند بنای کاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صیام در آیینه شعر فارسی انعکاس یافتند. این انعکاس در تمامی انواع شعر مدحی، اخلاقی، تعلیمی، غنایی و رثا دیده می‏شود. در شعر شاعران دوره اول، کاربردها سطحی است و از اعلام ماه رمضان یا عید رمضان و مبارک باد گفتن آن فراتر نمی‏رود:
روزه به پایان رسید و آمد نو عید
هر روز بر آسمانت‏باد امروزا
(رودکی)
همان بر دل هر کسی بوده دوست
نماز شب و روزه آیین اوست
(فردوسی ۲۰۳/۳)
بر آمدن عید و برون رفتن روزه
ساقی بدهم باده بر باغ و به سبزه
(منوچهری به نقل از دهخدا)
عید قربان بر او مبارک باد
هم بر آنسان که بود عید صیام
(فرخی به نقل از دهخدا)
جاهش ز دهر چون مه عید از صف نجوم
ذاتش ز خلقت چون شب قدر از مه صیام
گر در مه صیام شود خوانده این مدیح
بر تو به خیر باد مدیح و مه صیام
(به نقل از دهخدا)
خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام
بر اولیاء و احبای شهریار نام
(نزاری به نقل از دهخدا)
نزد خداوند عرش بادا مقبول
طاعت‏خیر تو و صیام و قیامت
(مسعود سعد به نقل از دهخدا)
روزه دار و به دیگران بخوران
نه مخور روز و شب شکم بدران
(به نقل از دهخدا)
دیدگاه ناصر خسرو شاعر تعلیمی و دینی مذهبی اسماعیلیه از شاعران پیشین فراتر می‏رود. وی اگر چه پرسشی را که از مستنصر بالله درباره روزه و دیگر احکام شریعت می‏کند بی‏جواب می‏گذارد:
و آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مقرر؟ و ز روزه که فرمودش ماه نهم از سال و زحال زکات درم و زر مدور ...
(ناصر خسرو، ص ۵۱۲)
اما مخاطب خود را به تأمل درباره این حکم عبادی فرا خوانده می‏گوید:
چون روزه ندانی که چه چیزی است، چه سود است بیهوده همه روز تو را بودن ناهار؟
(ناصر خسرو، ص ۱۶۵)
همه پارسایی نه روزه است و زهد
نه اندر فزونی نماز و دعاست
(ناصر خسرو، به نقل از دهخدا)
از نماز و روزه تو هیچ نگشاید تو را
خواه کن خواهی مکن، من با تو گفتم راستی
(ناصر خسرو، به نقل از دهخدا)
تا نپذیرد ز توی زی خدای
نیست پذیرفته صلاه و صیام
(ناصر خسرو، به نقل از دهخدا)
سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم
یک پایه از صلات و دگر پایه از صیام
(ناصر خسرو، ص ۵۸)
خاقانی شاعر تعلیمی علاوه بر آن که در شعر خود از مفردات صوم و صیام سود جسته است و صیام را از بهترین سکنات نفس دانسته است:
از جسم بهترین حرکاتی صلاه دان
و ز نفس بهترین سکناتی صیام دان
(خاقانی)
به خاطر آشنایی با عقاید ترسایی و دین مسیحیت از «روزه مریم‏» «صوم العذرا» یاد می‏کند. روزه مریم یا صوم مریم که در آیه ۲۷ سوره مریم آمده است: «فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا: پس بگو به‌درستی که من نذر کردم برای خدای بخشنده روزه، پس سخن نمی‏کنم امروز آدمی را.
آن است که بعد از ولادت عیسی(ع) مریم نذر کرد که روزه بدارد و یک روز تمام با کسی سخن نگفت: چون قوم از وی سخن‌ها پرسیدن گرفتند فقط اشاره به کودک کرد که در گهواره بود و عیسی(ع) گفت: انی عبد الله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا: گفت: به درستی که منم بنده خدا، مرا کتاب داده و پیغمبر گردانیده است.
نسطوریه، روزه مریم را هنوز به نام صوم مارت مریم نگاه می‏دارند و آن در دوشنبه بعد از عید بسبار نسطوری آغاز می‏شود و در روز عید میلاد تمام می‏شود:
چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه
که مریم عور بود و روح تنها
چه بود آن نطق عیسی وقت میلاد
چه بود آن صوم مریم گاه اصغا
(خاقانی، ص ۲۷)
در توحید و معراج حضرت ختمی مرتبت گوید:
دل گرسنه در آمد بر خوان کائنات
چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
کو در سخن گشاده سر سفره سخا...
(خاقانی، ص ۵)
و در واقعه حبس و عزلت‏ خود گوید:
روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست
خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من
نیست ‏بر من روزه در بیماری دل زان مرا
روزه باطل می‏کند اشک دهن آلای من
اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک
جز که آب گرم چیزی نگذرد بر نای من
(خاقانی، صص ۳۱، ۳۲۲)
نظامی گنجوی نیز در مثنوی خسرو و شیرین در بیان مرگ مریم، روزه مریم را یاد می‏کند:
چون مریم، روزه مریم نگه داشت
دهان در بست از آن شکر که شه داشت
(خسرو و شیرین، ص ۲۸۸)
مولانا در کلیات شمس، روزه مریم را برای نفس شکمخوار توصیه می‏کند:
باز رهان خلق را از سر و از سر کشی
ای که درون دلی چند ز دل، درکشی...
نفس شکمخوار را روزه مریم دهی
تا سوی بهرام عشق مرکب لاغر کشی
(کلیات شمس، جزو ششم ص ۲۴۱)
و در موردی دیگر گوید:
روزه مریم مرا، خوان مسیحیت نوا
ترکنم از فرات تو، امشب خشک‌نانه را
(کلیات شمس، جزو پنجم ص ۲۲۲)
صوم العذارا نیز ترکیبی است که یک بار در دیوان خاقانی دیده می‏شود، بنا به ترجمه و شرح مینورسکی در قصیده مسیحیت، صوم العذارا را شروع آن روز دوشنبه بعد از عید تجلی است و سه روز طول می‏کشد و عبادیان و مسیحیان عرب آن را به یاد دوشیزگان نصاری می‏گیرند که روزه، آنها را از اسارت پادشاه حیره‌المنذر رهایی بخشید. منذر از امسا چهارصد دختر برد و به عنوان قربانی به عزه از اصنام جاهلی تقدیم کرد. در شرح شیخ آذری صوم العذارا به معنی روزه دختران بکر آمده که به متابعت مریم در هیکل نشینند تا روز وفات.
به خمسین و به دنح و لیله الفظر
به عید الهیکل و صوم العذارا
(خاقانی، ص ۲۸)
خاقانی از مضمون روزه گرفت و افطار کردن، در شعر غنایی، مدحی و رثایی نیز سود جسته است، در شعر غنایی می‏گوید:
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه‏دار و تو در دوزخ هوا
(خاقانی، ص ۲۰۵)
و در شعر مدحی می‏گوید:
تا به رویش گرفته‏ام روزه
جز به یادش نکرده‏ام افطار
(خاقانی، ص ۲۰۵)
و در شعر رثایی، روزه گرفتن را به معنی ترک و قطع علاقه به کار برده است. آنجا که از زبان امیر رشید الدین فرزند درگذشته‏اش می‏گوید:
من کنون روزه جاوید گرفتم ز جهان
گر شما در هوس عید بقایید همه
(خاقانی، ص ۴۰۹)
و باز در مرثیه او می‏گوید:
ز این دونان فلک از خوانچه دونان بینند
تا نبینم که دهان از پی خور بگشایید
از طرب روزه بگیرید و به خون ریز سرشک
نه به خوان ریزه این خوان چه زر بگشایید
(خاقانی، ص ۱۵۸)
در آثار سعدی شاعر معرفت و اخلاق نیز توجه به روزه و شرایط آن دیده می‏شود. در یک مورد شاعر، توجه کامل به خدا را مطرح کرده و روزه و عبادتی را که ریا و سمعه‏ای در آن طرح شود مطرود می‏داند:
شنیدم که نابالغی روزه داشت
به صد محنت آورد روزی به چاشت...
پدر دیده بوسید و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش
چو بر وی گذر کرد یک نیمه‌روز
فتاد اندر او ز آتش معده سوز
به دل گفت اگر لقمه چندی خورم
چه داند پدر غیب یا مادرم
چون روی پسر در پدرم بود و قوم
نهان خورد و پیدا به سر برد صوم
که داند چون در بند حق نیستی
اگر بی وضو در نماز ایستی؟
(بوستان، ص ۲۷۳)
و در موردی دیگر تهمت و غیبت را از مبطلات روزه دانسته، می‏گوید:
به طفلی درم رغبت روزه خاست
ندانستمی چپ کدام است و راست
یکی عابد از پارسایان کوی
همی شستن آموختم دست و روی
که بسم الله اول به سنت ‏بگوی
دوم نیت آور، سوم کف بشوی
پس آنگه دهن شوی و بینی سه بار
مناخر به انگشت کوچک بخار
به سبابه دندان پیشین بمال
که نهی است در روزه بعد از زوال
و زان پس سه مشت آب بر روی زن
ز رستنگه موی سر تا ذقن
در دست‌ها تا به مرفق بشوی
ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی
دگر مسح سر بعد از آن غسل پای
همین است و ختمش به نام خدای
کس از من نداند در این شیوه به
نبینی که فرتوت شد پیر ده
شنید این سخن دهخدای قدیم
بشورید و گفت ای خبیث رجیم
نه مسواک در روزه گفتی خطاست؟
بنی آدم مرده خوردن رواست؟!
(بوستان، ص ۲۹۲)
و در جای دیگر می‏گوید:
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن
که خیز ای مبارک در رزق زن
برو تا ز خوانت نصیبی دهند
که فرزندگانت نظر بر رهند
بگفتا بود مطبخ امروز سرد
که سلطان به شب نیت روزه کرد
زن از ناامیدی سرانداخت پیش
همی گفت‏با خود دل از فاقه ریش
که سلطان از این روزه گویی چه خواست
که افطار و عید طفلان ماست
خورنده که خیرش بر آید ز دست
به از صائم‌الدهر دنیا پرست
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمانده‏ای را دهد نان چاشت
و گرنه چه لازم که سعی‌ای بری
ز خود باز گیری و هم خود خوری
(بوستان، ص ۲۰۴)
و در قصیده‏ای از تودیع ماه رمضان، بار بر دل دارد و می‏گوید:
برگ تحویل می‏کند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سیر زود برفت
دیر ننشست نازنین مهمان
غادرالحب صحبه الاحباب
فارق الخل عشره الخلان
ماه فرخنده روی بر پیچید
و علیک السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مهر فرمان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان
تا دگر روز، با حبان آید
بس بگردد به گونه گونه جهان
بلبلی زار زار می‏نالید
بر فراق بهار وقت‏خزان
گفتم انده مبر که باز آید
روزه نو روز و لاله و ریحان
گفت ترسیم بقا وفا نکند
ور نه هر سال گل دهد بستان
روزه بسیار و عید خواهد بود
تیرماه و بهار و تابستان
تا که در منزل حیات بود
سال دیگر که در غریبستان...
(قصاید سعدی، ۷۲۲)
در شعر غنایی نیز سعدی از مضمون روزه و ماه نو بی بهره نبوده و هلال ابروی دوست را هلال عید خود یافته است:
هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‏کند
بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست
دیگران را عید اگر فرداست ما را ز این دهست
روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروی دوست
(غزلیات سعدی، ص ۳۸۸)
اما بهترین مضامین و عمیق‏ترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم می‏خورد.
شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنی دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمی، ماه پرورش عیسی روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمی‏آید:
ماه رمضان آمد ای یار قمرسیما
بر بند سر سفره بگشای ره بالا
ای یاوه هر جایی، وقتست که باز آیی
بنگر سوی حلوایی تا کی طلبی حلوا...
مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه
بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها
بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر
خوش با شکم خالی می‏نالد چون سرنا
خالی شو و خالی به لب بر لب نایی نه
چون نی زدمش پر شو و آنگاه شکر می‏خا...
گر توبه زیان کردی آخر چه زیان کردی
کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا
از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم
کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا
صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید
لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا
هر سال نه جوها را می‏پاک کند از گل
تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا
بر جوی کنان تو هم، ایثار کن این نان را
تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا...
بستیم در دوزخ یعنی طمع خوردن
بگشای در جنت‏یعنی که دل روشن
بس خدمت‏خر کردی بس کاه و جوش بردی
در خدمت عیسی هم باید مددی کردن
تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی
رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من
اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجاج
بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن
سیریم ازین خرمن، زین گندم و زین ارزن
بی سنبله و میزان، ای ماه تو کن خرمن ...
(کلیات شمس، جزء هفتم صص ۹۲، ۹۱)
در غزلی دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پرده‏های ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین می‏خواند:
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید
دست‏بدار از طعام مایده جان رسید
جان ز قطعیت‏برست، دست طبیعت ‏ببست
قلب ضلالت‏شکست لشکر ایمان رسید
لشکر «والعادیات‏»(۱) دست‏به یغما نهاد
ز آتش «و الموریات‏» (۲) نفس به افغان رسید
البقره راست‏ بود موسی عمران نمود
مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چونکه به مهمان رسید
صبر چو ابریست ‏خوش، حکمت ‏بارد از او
زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(۳)
نفس چون محتاج شد روح به معراج شد
چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید
چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دست‏بزن در رسن
بر سر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید
عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول
دست‏بشو کز فلک، مایده و خوان رسید
دست و دهان را بشو، نه بخور و نی بگو
آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
(کلیات شمس، جزو دوم ص ۱۹۸)
مولانا روزه را مادری می‏داند که کریمانه به سوی اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادری را آسان از دست فرو هشت:
سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه
مهل ای طفل به سستی طرف چادر روزه
بنگر روی ظریفش بخور آن شیر لطیفش
به همان کوی وطن کن، بنشین بر در روزه
بنگر دست رضا را که بهاریست ‏خدا را
بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه
هله ‏ای غنچه نازان، چه ضعیفی و چه یازان
چون رسن‌باز بهاری بجه از خیبر روزه
تو گلا غرقه خونی ز چیی دلخوش و خندان
مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه
ز چیی عاشق نانی، بنگر تازه جهانی
بستان گندم جانی هله از بیدر روزه
(کلیات شمس، جزو پنجم)
در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهای دوزخ بسته و درهای بهشت‏به رویمان باز خواهد شد:
دلا در روزه مهمان خدایی
طعام آسمانی را سرایی
درین مه چون در دوزخ ببندی
هزاران در ز جنت ‏برگشایی... (۴)
(کلیات شمس، جزو ششم صص ۳۵ و ۳۶۱)
در غزلی شیوا با ردیف «صیام‏» به تاثیر روزه در دل و جان می‏پردازد که آن از زبان خود مولانا خوشتر است:
می‏بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام
گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام
گر تو را سودای معراجست ‏بر چرخ حیات
دانک اسب ‌تازی تو هست در میدانْ صیام
هیچ طاعت در حبان آن روشنی ندهد تو را
چونک بهر دیده دل کوری ابدان صیام
چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور
خاص شد بهر کمال معنی انسان صیام
چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود
پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام
چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر
بر دل و بر جان و جا خونخواره شیطان صیام
خدمت‏ خاص نهانی تیز نفع و زود سود
چیست پیش حضرت درگاه این سلطان صیام
ماهی بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد
آنچ کرد اندر دل و جانهای مشتاقان صیام
در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل
هست‏ بهتر از حیات صد هزاران جان صیام
گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن
لیک والله هست از آنها اعظم الارکان صیام
لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را
چون شب قدر مبارک هست‏ خود پنهان صیام
سنگ بی قیمت که صد خروار از او کس ننگرد
لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام
شیر چون باشی که تو از روبهی لرزان شوی
چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام
بس شکم خاری کند آنکو شکم خواری کند
نیست اندر طالع جمع شکم‌خواران صیام
خاتم ملک سلیمانست ‏یا تاجی که بخت
می‏نهد بر تارک سرمای مختاران صیام
خنده صایم به است از حال مفطر در سجود
زانک می‏بنشاندت بر خوان الرحمن صیام
در خورش آن بام تون، از توبه آلایش بود
همچو حمامت‏ بشوید از همه خذلان صیام
شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل
نور گرداند چو ماهت در همه کیهان صیام
هیچ حیوانی تو دیدی روشن و پر نور علم
تن چون حیوانست مگذار از پی حیوان صیام
شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن
تا درون جان ببینی شکر ارزان صیام
قطره تو، سوی بحری کی توانی آمدن؟
سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام
پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم
زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام
خویشتن را بر زمین زن در گه غوغای نفس
دست و پایی زن که بفروشم چنین ارزان صیام
گرچه نفست رستمی باشد مسلط بر دلت
لزر بر وی افکند چون بر گل لرزان صیام
ظلمتی کز اندرونش آب حیوان می‏جهد
هست آن ظلمت ‏به نزد عقل هشیاران صیام
گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویش
هست ‏سرِّ نور پاک جمله قرآن صیام
بر سر خوانهای روحانی که پاکان شسته‏اند
مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام
روزه چون روزت کند روشن‌دل و صافی‌روان
روز عید وصل شه را ساخته قربان صیام
در صیام ار پا نهی شادی‌کنان نه با گشاد
چون حرام است و نشاید پیش غناکان صیام
زود باشد کز گریبان بقا سر بر زند
هر که در سر افکند ماننده دامان صیام
(کلیات شمس، جزو سوم، صص ۲۹۱ تا ۲۹۳)
مولانا در رباعیات خود نیز به روزه و تاثیر آن توجه داشته است که در ذیل به چند نمونه آن اشاره می‏شود:
این روزه چو به ‏غربیل ببیزد
جان را پیدا آرد قراضه پنهان را
جامی که کند تیره مه تابان را
بی پرده شود نور دهد کیوان را
(کلیات شمس، جزو هشتم شماره ۲۹)
روز محک محتشم و دون آمد
زنهار مگو «چون‏» که ز هجوم آمد
روزیست که از ورای گردون آمد
زان روز بهی که روزن افزون آمد
(کلیات شمس جزو هشتم شماره ۶۳۳)
بیزارم از آن لعل که پیروزه بود
بیزارم از آن عشق که سه روزه بود
بیزارم از آن ملک که دریوزه بود
بیزارم از آن عید که در روزه بود
(کلیات شمس، جزو هشتم شماره ۷۷۹)
هین نوبت صبر آمد و ماه روزه
روزی دو مگو ز کاسه و از کوزه
بر خوان فلک گرد پی دریوزه
تا پنبه جان باز رهد از غوزه
(کلیات شمس، جزو هشتم شماره ۶۲۲)
عارف شیدا و عاشق گاهی از مضمون روزه در شعر تغزلی نیز بهره می‏جوید و این کاربرد هم در غزلیات و هم در رباعیات او دیده می‏شود:
مه روزه اندر آمد، ای بت ‏شکرلب
بنشین نظاره می‏کن، ز خورش ناره می‏کن
دو هزار خشک لب بین به کنار حوض کوثر
اگر آتش است روزه تو زلال بین نه کوزه
تری دماغت آرد چو شراب همچون آذر
چو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت‏خندان
دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر
رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر
منگر برون شیشه، بنگر درون ساغر
همه مست و خوش شکفته، رمضان ز یاد رفته
به وثاق ساقی خود بزدیم حلقه بر در
چون بدید مست ما را، بگزید دستها را
سر خود چنین چنین کرد و بتافت روزه معشر
ز میانه گفت مستی، خوش و شوخ و می پرستی
که: کسی بگوید اینک «شکند ز قند و شکر؟»
شکر از لبان عیسی که بود حیات موتی
که ز ذوق باز ماند دهن نکیر و منکر
تو اگر خراب و مستی به من آ که از من استی
و اگر خمار یاری سخنی شنو مخمر
چه خوشی! چه خوش سنادی! به کدام روز زادی؟
به کدام دست کردت قلم قضا مصور
تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت
شکران و ماه رویان همه همچو مه مطهر
هله، مطرب شکرلب، برسان صدا به کوکب
که ز صید باز آمد شه ما خوش و مظفر
ز تو هر صباح عیدی، ز تو هر شب است قدری
نه چو قدر عامیانه که شبی بود مقدر
تو بگو سخن که جانی، قصصات آسمانی
که کلام توست صافی و حدیث من مکدر
(کلیات شمس، جزو سوم ص ۲ و ۳)
و یا در یک رباعی گوید:
روی تو نماز آمد و چشمت روزه
وین هر دو کنند از لبت دریوزه
جرمی کردم مگر که من مست ‏بدم
آب تو بخوردم و شکستم کوزه
(کلیات شمس، جزو هشتم شماره ۱۶۲)
لطف سخن مولوی در آن است که در استفاده از مضامین شرعی و احکام عبادی حرمت آنها را داشته در کاربرد آنها چون بعضی از شاعران به ترک ادب شرعی کشیده نمی‏شود و علت آن است که معشوق مولوی، معشوق حقیقی و ازلی است در حالی که کاربرد احکام شرعی در خدمت عشق مجازی است که شاعر را به ترک تشرع می‏کشاند، در ذیل به یک نمونه از این موارد اشاره می‏شود:
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه خود را به گمانش که شب است.
(شاطر عباس صبوحی ص ۵۹)
دیوان شاعر رندمذهب ادب فارسی نیز از برکت ماه رمضان بی بهره نبوده است.
حافظ در دیوان خود ۵ بار واژه «روزه‏»، ۳ بار «رمضان‏» ،۲ بار «صیام‏» و یک بار «روزه‌دار» را به کار برده است. کاربرد این مضمون تقریبا در تمامی غزلها یکسان است و شاعر در بیشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چیدن جام می یا دیده شدن هلال عید و در دادن جام و قدح اشاره کرده است. یکی از معانی روزه که در رساله اصطلاحات فخرالدین ابراهیم عراقی نیز آمده است این است که روزه در اصطلاح، قطع التفات را گویند. انصاری گوید:
«روزه جوانمردان طریقت‏به زبان اهل معرفت ‏بشنو و ثمره سرانجام آن بدان. چنانکه تو تن را به روزه داری، و از طعام و شراب باز داری، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند. تو از بامداد تا شبانگاه روزه داری، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عید خواجه حافظ نیز جز از این مقوله نمی‏تواند باشد.»
در ذیل به شواهدی از دیوان حافظ اشاره می‏شود:
روزه یکسو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می زخمخانه به جوش آمد و می ‏باید خواست
توبه زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
(حافظ، ص ۱۶)
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد...
(حافظ، ص ۸۹)
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت ‏بیا تا قضا کنیم
عمری که بی‌حضور صراحی و جام رفت
در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می‏ده که عمر در سر سودای خام رفت
(حافظ، ص ۵۸)
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...
(حافظ، ص ۱۸۴)
حسن ختام مقاله‌مان را به قطعه‏ای از دیوان شهریار اختصاص می‏دهیم، با عنوان «هدیه روزه‌داران‏»:
حکمت روزه‌داشتن بگذار
باز هم گفته و شنیده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شیطان تو رمیده شود
هر که صبرش ستون ایمان بود
پشت‏ شیطان از او خمیده شود
عارفان سر کشیده گوش به زنگ
کز شب غره ماه دیده شود
آفتاب ریاضتی که از او
میوه معرفت رسیده شود
عطش روزه می بریم آرزو
کو به دندان جگر جویده شود
چه جلایی دهد به جوهر روح
کادمی صافی و چکیده شود
بذل افطار سفره عدلی است
که در آفاق گستریده شود
فقر بر چیده‏دار از خوانی
که به پای فقیر چیده شود
شب قدرش هزار ماه خداست
گوش کن نکته پروریده شود
از یکی میوه عمل که در او
کشته شد سی هزار چیده شود
گر تکانی خوری در آن یک شب
نخل عمر از گنه تکیده شود
چه گذاری به راه توبه کز او
پیچ و خمها میان بریده شود
مفت مفروش کز بهای شبی
عمرها بازپس‌خریده شود
روز مهلت گذشت و بر سر کوه
پرتوی مانده تا پریده شود
تا دمی مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خدا دمیده شود
در جهنم ندامتی است کز او
دست و لبها همه گزیده شود
مزه تشنگی و گرسنگی
گر به کام فرو چشیده شود
به خدا تا گرسنه‏یی نالید
تسمه از گرده‏ها کشیده شود
(دیوان شهریار، ج ۲ ص ۱۰۱۴)
پی‏نوشت‏ها:
۱- قرآن کریم ۱۰۰/۱ و ۲
۲- همان
۳- مستفاد است از مضمون آیه: شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن ۲/۱۸۵
منابع و مآخذ:
۱- قرآن کریم
۲- حافظ، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، کتابفروشی زوار
۳- خاقانی شروانی، افضل الدین، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادی، چاپ سوم، انتشارات زوار، ۱۳۶۸
۴- خاقانی، شرح قصیده ترسائیه، به قلم ولادیمیر مینورسکی، ترجمه و تعلیقات عبد الحسین زرین کوب، مؤسسه انتشارات سروش تبریز
۵- دهخدا، تالیف علی اکبر دهخدا، زیر نظر دکتر معین، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردین ۱۳۴۶
۶- سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، کتابخانه ظهوری، تهران، ۱۳۵۰
۷- سعدی، متن کامل دیوان، گلستان و بوستان، به کوشش دکتر مظاهر مصفا، نشر کانون معرفت
۸- شاطر عباس صبوحی، چهار دیوان، به کوشش تیمور گرگین
۹- شهریار، سید محمد حسین شهریار، دیوان، ج ۲، چاپ نهم، انتشارات زرین، نگاه، تهران
۱۰- فردوسی، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور
۱۱- مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران
۱۲- ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبی مینوی، مهدی محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران
۱۳- رمضان، تجلی معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه ۲۵۵
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی