جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تدریس و تحقیق در اقتصاد


تدریس و تحقیق در اقتصاد
● بازار کار:
دانشجویان و فارغ التحصیلان دوره تحصیلات تکمیلی در ایران عمدتا چندین گزینه برای انتخاب شغل پیش رو دارند. اول، اشتغال در دانشگاه ها و تدریس دروس مختلف اقتصاد. البته معمولا دانشجویان دوره دکتری بر حسب علاقه و همچنین گرایش خود به انتخاب برخی دورس و تدریس آنها می پردازند. اما اینجا دقیقا همان جایی است که مشکلات بر سرا راه این افراد ظاهر می شود. حقوق انحصاری تدریس در اغلب دانشکده های اقتصاد ایران برای برخی استادان بوجود آمده- البته این حقوق در برخی موارد هم ناشی از شهرت و آوزاه و حتی تسلط استادانی مانند سید حسین ذوالنور در دانشکده اقتصاد شیراز و دکتر مسعود درخشان در دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی است- کار را برای این قبیل از دانشجویانی که سعی در ورود به این مشاغل دارند دشوار ساخته است.
این دشواری و سختی تا حد زیادی به این امر بر می گردد که شغلی به نام دستیار استاد در دانشکده های اقتصاد ایران مرسوم و رایج نیست. یعنی دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و به خصوص دوره دکتری اغلب به دلایل مختلفی نمی توانند یا نمی خواهند که این دوره دستیاری همان استادان معروف را تجربه و سپری نمایند تا از این رهگذر اعتباری برای خود جور کنند.
البته این نکته لازم به ذکر است که در مواردی هم که استادان به دنبال یک دستیار خوب می باشند هیچگونه توان مالی برای جبران کارها و خدمات دانشجو در اختیار ندارند و لاجرم این گونه روابط به ندرت شکل می گیرد. اگر هم روزی یک استاد جوان بگوید که من دستیار فلان استاد بوده ام هیچکس در هیچ جایی برای او تره هم خورد نمی کند.
بنابراین آنها همواره با مشکلاتی در امر تدریس روبرو هستند و یا به کناره ها رانده می شوند یا دروسی را تدریس خواهند که چندان آنها را به سوی نوآوری پیش نخواهد برد. اما از سوی دیگر تدریس در دانشکده های دولتی اقتصاد که به آسانی میسور نیست و دانشگاه آزاد اسلامی هم حکایت خود را دارد. حال حتی اگر فرض کنیم که فرد به استخدام یکی از این دو دانشگاه دولتی یا آزاد هم اگر درآید هیچ انگیزه و اجباری برای تولید مقالات علمی معتبر ندارد که. باید دید دلیل این امر چیست؟
به یاد دارم که استاد عزیز و بزرگوار و دوست خوبم دکتر محمد مهدی بهکیش می گفت: "در دانشکده های اقتصاد، استاد اگر مقاله بنویسد یا ننویسد هیچ تغییری در وضعیت او حاصل نمی شود". یعنی او ناشی از اینکه در استخدام این سیستم آموزشی است و حقوق روشن و مشخصی می گیرد چرا باید سعی در تولید مقالات علمی داشته باشد. نبود رقابت و عدم لزوم تلاش برای بقا این وضعیت را تشدید می کند. برای نمونه اگر به مقالات منتشر شده در همان مجله تحقیقات اقتصادی دانشکده علامه طباطبایی نگاه کنید می بینید که بخش عمده ای از اعضای هیات علمی این دانشکده در طی چندین سال اخیر حتی یک مقاله نیز به چاپ نرسانده اند. در سایر موارد نیز اگر دقت شود بخش عمده مقالاتی که به چاپ رسیده صرفا حاصل پایان نامه یک دانشجوی دوره کارشناسی ارشد یا دوره دکتری یا یک تحقیق کلاسی است که نام استاد و دانشجو در کنار هم قرار گرفته است ( در مواردی نیز دانشجو بدون اطلاع استاد نام او را در مقاله ذکر می کند). حال که انگیزه ای برای تولید مقاله در مجلات داخلی نیست چرا باید چنین انگیزه ای برای تولید و انتشار مقاله در مجلات خارجی معتبر باشد که معمولا هم یک یا دوسال وقت می گیرند.
دومین شغل این است که این دانشجویان و فارغ التحصیلان دوره تحصیلات تکمیلی به مراکز تحقیقاتی بروند و آنجا مشغول به کار شوند. این مراکز تحقیقاتی هیچگاه از این افراد نمی خواهند و در نتیجه آنها نیز خود را ملزم به تولید و ارائه مقاله نمی دانند. بنابراین امر تولید مقاله و انتشار آن در ژورنالهای معتبر حتی ایرانی عمدتا از این رهگذر نیز صورت نمی گیرد.
عمده کارها و پروژه های تحقیقاتی این موسسات شامل مواردی از قبیل مطالعات نظری و همچنین برآورد یک مدل اقتصاد سنجی است که آنهم به دلیل عدم وجود داوری درست در اغلب موارد نتیجه مشخصی نخواهد داشت. اما به همین راحتی فرد می تواند هم منابع پولی بدست بیاورد و هم در رزومه خود به اجرای یک طرح تحقیقاتی اشاره کند. در ضمن لازم است به این نکته بسیار مهم نیز اشاره شود که در اغلب این طرح های تحقیقاتی دانشجویان دوره تحصیلات تکمیلی اقتصاد نفر اول قرار نیستند به اصطلاح معروف ساب کانترکتور می باشند.
سومین جایگاه اشتغال برای این گروه، مراکز دولتی و سیاستگذاری است. برای مثال سازمان مدیریت و برنامه ریزی سابق، بانک مرکزی و سایر وزارتخانه های و .... اغلب دانشجویان یا فارغ التحصیلان اقتصاد که سر از این قبیل سازمانهای سیاستگذار در می آورند را می توان در چند گروه دسته بندی کرد. ۱- آنهایی که در بخشهای اجرایی قرار می گیرند. لاجرم شاید هیچگاه به فکر تولید و انتشار مقاله که نباشند هیچ، بلکه حتی پس از یکی دو سال کلیه آموخته های دانشگاهی خود را نیز به دست فراموشی بسپارند. دسته دوم کسانی هستند که مانند بخش عمده ای از بچه های بانک مرکزی در بخش های مطالعاتی این سازمانها قرار می یگرند که آنها هم شاید در ابتدا انگیزه ای برای تولید و انتشار مقاله داشته باشند اما بعد از گذشت مدتی چند متوجه می شوند که این قبیل کارها نه تنها منافعی ندارد بلکه تنها سبب سرخوردگی و عقب ماندن از اطرافیان می شود.
برای مثال فردی که در این گونه مشاغل سالانه یک یا دو مقاله تولید و منتشر نماید هیچگونه حق الزحمه ای برای اینکار دریافت نمی کند و تغییری هم در شرایطش ایجاد نمی شود. حتی مسائل دیگری هم نیز در این حوزه وجود دارد: برای مثال اصلا تفاوتی در محیط های کاری ایران وجود ندارد که فرد از کدام دانشکده اقتصاد فارغ التحصیل شده، موضوع پایان نامه اش چه بوده، نمره پایان نامه اش چند بوده یا مواردی از این قبیل.
چهارمین شغل روزنامه نگاری اقتصادی است. تقریبا در میان اقتصاددانان ایرانی فردی را نمی بینیم که برای مثال همانند پل کروگمن به طور مرتب و پیوسته به روزنامه نگاری اقتصادی روی بیاورد و ارتقاء سطح دانش اقتصادی جامعه از این طریق را وظیفه خود بداند. در نتیجه از دل این محیط و فرهنگ آموزشی که دانشجوی دوره تحصیلات تکمیلی در آن رشد می کند روزنامه نگار اقتصادی کمتر بیرون می آید. حتی در مواردی هم دیده می شود که روزنامه نگاری اقتصادی را نکوهش می کنند. البته در پایان لازم است به این نکته نیز اشاره کنم که سایر مشاغل دیگر تقریبا هیچ انگیزه و دلیلی برای این قبیل تولیدات و انتشارات علمی ندارند.
● فرهنگ مقاله خوانی و مقاله نویسی:
در دوره تحصیلات تکمیلی اغلب دانشگاه های ایران به ندرت اتفاق می افتد که استادان اقدام به تدریس تعدادی مقاله در طول ترم تحصیلی نمایند. البته موارد استثنایی وجود دارد و اینجا صرفا از متوسط این جامعه اقتصادی صحبت می کنیم. تنها ممکن است استادان ترجمه یک مقاله را از دانشجو بخواهند. بنابراین این دانشجویان هرگز با مقالات معتبر آشنا نمی شوند و از آخرین شیوه های تدوین مقاله و حتی همینطور روشهای مورد استفاده در دانش خود بی خبرند. یکی از ادعاهایی که مطرح می شود این است که کلاس درس اقتصاد باید تکثرگرا باشد. اما در جایی که نه دانشجو توانی برای خواندن حداقل هفته ای دو یا سه مقاله پیشرفته را دارد ( از ضعف زبان گرفته تا ضعف در تخصص مقاله مورد نظر) و نه خود استادان چنین انرژی برای کلاس صرف می کنند دیگر نمی توان توقع داشت که مقاله خوانی و مقاله نویسی جا بیافتد. شخصا معتقدم دانشکده های اقتصاد ایران در نقطه تعادل پایداری قرار دارند که هیچ نیرویی توان آنکه این تعادل را بر هم زند ندارد. در این نقطه تعادل نه عرضه کنندگان مطالب اقتصادی انگیزه ای برای افزایش عرضه یا بهبود کیفیت کالای خود را دارند و نه تقاضاکنندگان متقاضی ارائه کالای بهتر هستند. حتی در مواردی که دانشجویان در ابتدای ترم خواهان حضور یک استاد مطرح در کلاس درس هستند می بینیم که در پایان ترم دیگر همه کلافه شده اند.
از سوی دیگر معمولا استادان به دانشجویان می گویند که فرد باید در پایان ترم مقاله ای تدوین نماید. اما استادان نه این مقاله را می خوانند، نه به بحث و جدل با دانشجو می پردازند، نه آن را برای بازبینی پس می فرستند، نه وقتی دارند تا در این مورد به دانشجو کمک کنند. خوب مشخص است که در نتیجه تمامی این اتفاقات دانشجو نه خواندن و نه نگارش مقاله را یاد نمی گیرد.
در مواردی بسیار استثنایی که من شخصا با یکی از آنها درگیر بودم و استاد مربوطه هم به شدت بر مقاله نویسی تاکید داشت، دانشجویان تحصیلات تکمیلی توان انجام این کار را نداشتند. دانشجویی که در فضایی تحصیل کرده که یاد گرفته همانند طوطی همه چیز را بشنود و تکرار کند، اصلا یارای تحمل روشهایی اینچنینی را ندارد. چه بسیارند دانشجویانی در این مقطع که حتی توان نوشتن یک چکیده درست و حسابی برای مقاله خود را ندارند. ضعف ادبیات، ضعف نگارش، ضعف در شیوه نوشتن منابع و مآخذ، بی توجهی به دروسی مانند روش تحقیق در دانشکده های اقتصاد و ... همگی دست به دست هم می دهند این طوطیان را پرورش می دهند.
اگر به پایان نامه های دانشجویی در مقطع تحصیلات تکمیلی نگاه کنید می بینیم که وجود غلطهای املایی در پایان نامه ها بیداد می کند. همین امر گویای نبود خوانش دقیق آن پایان نامه از طرف استاد راهنما و مشاور و داور است. چه بسیار جلسات دفاعی که استادان داور هیچ حرفی برای گفتن در مورد پایان نامه ندارند. استاد راهنما صرفا به دلیل وجود اعتبارش در جلسه حاضر می شود و مشاور اصلا وظیفه ای بر دوش خود احساس نخواهد کرد. شخصا نمی دانم وظیفه استاد راهنما در سایر کشورهای جهان چیست. اما آنچه که در ایران مرسوم است این است که استاد راهنما زمانیکه راهنمایی یک پایان نامه را بر عهده می گیرد گویی یک درس ۶ یا ۷ واحدی دارد و باید همانند آن درس برای این پایان نامه انرژی صرف کند و دانشجو را در رفع مسائل و مشکلات و هرچه بهتر کردن پایان نامه کمک کند. اما ای دریغ که حتی می بینیم استادان راهنما در جلسه دفع از پایان نامه نه تنها از دانشجو دفاع نمی کنند بلکه ایراداتی از او می گیرند که هیچ داوری هم اینکار را نمی کند.
گذشته از این دسترسی به مقالات هم یکی دیگر از دردهای دانشکده های اقتصاد ایران است. تا همین چند سال قبل تقریبا هیچ یک از دانشکده های اقتصاد ایران به هیچ یک از پایگاههای اطلاعاتی دسترسی نداشتند و بنابراین دانشجویان به مقالات پیشرفته و مجلات برتر دسترسی نداشتند. چه سفرها که از شیراز و سایر کلان شهر های کشور به تهران صورت می گرفت تا فلان مجله پیدا شود. البته الان شرایط کمی بهتر شده است اما باز هم دسترسی کامل میسر نیست.
نکته دیگر این است که برای مثال مقالات شماره ۲۰۰۸ مجله آمریکن اکونومیک ریویو یا اکونومتریکا با توجه به زمان ارسال مقاله و زمان انتشار آن تنها گویای دانش یک یا دو سال پیش هستند و بنابراین شاید دانشجویان و استادان باید به مقالات چاپ نشده رجوع کنند. در اینجا می بینیم که فضا و ساختار حاکم بر دانشکده های اقتصاد هم در فرهنگ مقاله نویسی و مقاله خوانی تاثیر گذار بوده و هستند و اثر منفی دارند.
● تفاوت در ترکیب دانشجویان
اگر چه تا سالهای ۱۳۸۰ تنوع دانشجویان وارد شده به دوره تحصیلات تکمیلی اقتصاد کم بود اما پس از سال ۱۳۸۱ و تاکنون این روند بهشدت تغییر کرده و حضور دانشجویان فیزیک، ریاضی و مهندسی در رشته اقتصاد بسیار هم زیاد شده است. اما حضور این دوستان نه تنها کمی به بهوبد وضعیت علم اقتصاد نکده بلکه موجب دلزدگی نیز شده است. معمولا دوستانی که از سایر رشته ها به رشته اقتصاد می آیند دارای یک احساس خود برتر بینی و خود بالاتر بینی هستند و به صرف داشتن ریاضیاتی کمی بهتر خود را متعلق به این فضا نمی دانند. عمدتا هم از روی علاقه به رشته اقتصاد نیامده اند بلکه بیشتر به دلیل راحتی قبول شدن برای خودشان یا رهگذری برای ورود به دانشکده های خارج از شکور به اقتصاد هجوم آورده اند. درست است که داشتن دانش ریاضی لازم است اما کافی نیست و این دوستان کمتر این مساله را می پذیرند.
● اما ریاضیات:
مساله ریاضیات در دانشکده های اقتصاد ایران تا حد زیادی با هم متفاوت است. در جایی مانند دانشکده اقتصاد شیراز، ریاضیات اهمیت فراوانی دارد و بچه های اقتصاد تمامی دروس ریاضی خود را در دانشکده ریاضیات و به همراه بچه های رشته مهندسی مکانیک، برق و ریاضیات محض می گذرانند. دروسی مانند اقتصاد ریاضی، برنامه ریزی خطی و ... از اهمین چشمگیری در این دانشکده برخورداند. اما دانشکده اقتصاد کرمان که تا همین یکی دوسال پیش حتی اقتصاد سنجی هم آنجا تدریس نمی شد.
اما علت توجه کمتر استادان اقتصاد ایران به ریاضیات نه ناشی از ضعف استادان است و نه ناشی از ضعف دانشجویان در یادگیریاست .
به استادان ایرانی که به خارج از کشور برای ادامه تحصیل رفته و بازگشته اند نگاه کنید. اغلب این دوستان در رشته های ریاضی یا اقتصاد سنجی مدرک گرفته اند. به دلیل اینکه برای مثال گرفته مدرک دکترای اقتصاد در روش شناسی اقتصاد نیازمند تسلط بیش از اندازه ای بر زبان انگلیسی است. اما یادیگری ریاضیات اینچنین لازمه ای ندارد. بارها از استادان برتر سنجی ایران شنیدم که برای یادیگری بخشهای ریاضی هیچگونه مشکلی نداشتند و بنابراین امروز نیز برای انتقال آن نباید مشکل چندانی داشته باشند. کسانی هم که امروز در خارج از کشور به تحصیل اقتصاد مشغولند در این این زمینه راحت تر هستند.
مشکل کم توجهی به ریاضیات در دوران تحصیلات تکمیلی از یک سو در این است که دروس ریاضیات در سر فصلهای تعیین شده برای دوره تحصلات تکمیلی جایگاه و اهمیت ویژه ای ندارند. در این زمینه بدون شک مقصر برنامه ریزان و تعیین کنندگان سر فصلهای دروس مربوطه هستند. از سوی دیگر دانشجویان و فارغ التحصیلان دوره تحصیلات تکمیلی می بینند که بدون تسلط بر ریاضیات هم می توان مدرک دکتری اقتصاد گرفت. حتی در مواردی مشاهده می شود که استادانی که مریدان زیادی هم دارند می گویند ما در امتحان دکتری فقط به سوالات مربوط به اقتصاد ایران جواب می دهیم نه خرد و کلان و سنجی. خوب وقتی این قبیل استادان در دانشگاه می مانند و هیچگونه مشکلی هم پیدا نمی کنند چرا بقیه این روش را در پیش نگیرند.
البته در این راستا می توان به موارد دیگری هم اشاره کرد: برای مثال برخی از استادان اقتصاد ایران که در شته اقتصاد سنجی مدرک دکتری گرفته اند الان سالهاست که دیگر سنجی تدریس نمی کنند و وقتی به سراغشان می روید می گویند ما دیگر این چیزها را فراموش کرده ایم.
● اقتصاد سنجی کابردی
نگاهی به تمامی مجلات اقتصادی ایران نشان می دهد که مقالات اقتصاد سنجی کاربردی جایگاه غالب را در میان مقالات منتشر شده در این مجلات دارند. شاید در ابتدا این فکر به ذهن برسد که پس حداقل از نظر اقتصاد سنجی ما همگام با دانشکده های اقتصاد معتبر جهانی به پیش می رویم. اما مساله اینجا است که اغلب، وقتی برای ساختن این الگوهای اقتصاد سنجی صرف نشده است. معمولا روال کار بر این است که نویسندگان مقالات ایرانی، مدلی را که بر ای مثال برای اقتصاد انگلستان، امریکا یا امریکای لاتین ساخته و برآورد شده، را اخذ کرده و داده های اقتصاد ایران را در آن می گذارند و مدل را برآورد می کنند. و کافی است که نتایج بر خلاف نتایج مقاله اصلی باشد.
سریعا همه تلاشهای ممکن صورت می گیرد تا نتیجه درست مشابه نسخه اصلی مقاله شود. از این رو می توان گفت که جزء مدلسازی اصلا در این فرایند وجود ندارد و هیچگونه تلاشی برای ساخت مدلی متناسب با شرایط اقتصاد ایران و سپس آزمون آن با داده های اقتصاد ایران انجام نمی شود. نکته دردآور هم این است که بررسی های اولیه حاکی از آن است که حداقل بیش از یک چهارم مقالات تالیف و منتشر شده با تکنینک های اقتصاد سنجی کاربردی در این مجلات به علت عدم دستیابی به نتایجی مشابه با اصل خود، دستکاری شده اند و به جواب رسیده اند. در این میان باید به نقش داوران مقاله مجلات نیز توجه کرد. تقریبا تا کنون هیچگاه هیچ داوری در ایران، داده های مورد استفاده در مقاله را برای آزمون مجد مدل توسط خود نخواسته است. البته یکی از دلایل این امر دستمزدهای بسیار پایین داوری مقالات در مقایسه با سایر مشاغلی است که داوران دارند.
در خصوص اقتصاد سنجی باید بگویم که یک بررسی که چهار سال قبل صورت گرفته و به مقایسه میان سرفصل دروس اقتصاد سنجی دوره های تحصیلات تکمیلی در ایران و چند دانشگاه معتبر خارجی پرداخته بود نشان می داد که شاید بتوان گفت که تنها نیمی از سرفصل های دانشکده های اقتصاد معتبر جهان در دروس سنجی ایرانی پوشش داده می شود. حال باید دید در نتیجه این امر که شما که تنها نیمی از سرفصل های معتبر را تشریح می کنید چگونه است که بیشترین انتشارات را در این حوزه دارید. شاید دستکاری داده ها تنها جواب قابل قبول باشد.
http://farhady.blogfa.com
محمد فرهاد