پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دموکراسی و آزادی


دموکراسی و آزادی
● مقال نخست
سالیان مدیدی است که دو واژه دموکراسی و آزادی در معنای مشترکی به کار می روند. پس از پیدایش اندیشه مدرنیته و شکل گیری این تفکر در بعد سیاسی، رسیدن به آزادی (از هر نوعی) از طریق دموکراسی میسر شناخته شده است. در واقع فلاسفه علم سیاست در قرون گذشته چنین تبیین کرده اند که آزادی رهاوردی است که از طریق احترام به آزادی دیگران میسر است. و البته احترام به حقوق دیگران را قانون تضمین می کند. بی شک در اندیشه فلاسفه غرب که بنیان گذاران دموکراسی و جمهوری های مدرن بوده اند؛ آزادی مفهومی نزدیک به عدالت اجتماعی و برابری دارد و چون بالذاته انسان ها با هم برابرند پس آزادی آنها به محدوده یی خلاصه می شود که آزادی دیگران را تهدید نکند و چه ارزشمند تر از دموکراسی که قانون را پی بریزد، قانون را اعمال کند و بر اجرای قانون نظارت کند؛ و بدین ترتیب آزادی فردی را تضمین کند. این اندیشه در روندی چند صد ساله منجر به نزدیکی دو واژه دموکراسی و آزادی شده است. به نحوی که این واژگان گاه حتی به یک مفهوم به کار برده می شوند و یا تفکیک ناپذیر به نظر می رسند.
▪ ... و اما دموکراسی
دموکراسی ریشه در تفکر هلنی دارد و نمو خود را در یونان و سپس روم می آغازد. در واقع ریشه های دموکراسی را در آریستو کراسی باستانی یونانیان و رومیان می توان جست. اکثریت فکری - اکثریت زاییده آنهایی است که می توانند اندیشه خود را به اکثریت تسری دهند - یا همان نخبگان جامعه اراده خود را در این مجالس به جامعه تحمیل می کردند.
در یک جامعه دموکرات نیز اندیشه اکثریت به اقلیت اعمال می شود و این اکثریت نیز جز اکثریت فکری جامعه چیزی نیست. پس در واقع در بهترین شرایط به اقلیتی (نخبگان) عنوان اکثریت اطلاق شده است. اکثریت خاموش اند و نخبگان و گاه شبه نخبگان برای کلیت جامعه برنامه ریزی می کنند و تصمیم می گیرند.
هرچند هنوز در این شرایط باز هم در یک جامعه دموکرات یک اصل اساسی وجود دارد و آن تضمین آزادی فرد و برابری آحاد جامعه بدون در نظر گرفتن نژاد، قومیت، مذهب، جنس و “ در برابر قانون است اما می بینیم که چنین جامعه یی در چالشی دوگانه غرق است. از یک سو خواست اکثریت که باید تحقق یابد و از سوی دیگر کلمه یی که می توانیم آن را «آزادی» بخوانیم. یعنی بی حصری اختیارات فرد و عدم نیاز به جوابگویی در برابر جامعه یا نماینده آن که قانون باشد. این معادله دومجهولی در جامعه مدرن که بر اندیشه مدرنیستی فراز آمده راهی نمی جوید و مدرنیته نیز به همراه این معادلات اندک اندک به خوابی در گذشته بدل می شود.
در این مقال قصد نکرده ام که نحوه پیدایش این خواب که حاصل نو زایی عصر سنت بود را تا فراموشی اش در پی دو واژه آزادی و دموکراسی جست وجو کنم حتی سعی ندارم در آن جهان در حال گذار پسا مدرنیستی به مداقه آزادی بنشینم بلکه یک سره به سراغ آزادی در آن چه عصر برانگیختگی نیز نمی توان نامیدش (واژه عصر رسانای این مفهوم و به خصوص بی زمانی نهفته در برانگیختگی نیست اما در عین حال راه دیگری نیز نمی یابم) می رویم.
▪ ... و اما برانگیختگی
همه چیز از رستاخیزی نا محسوس آغاز شده است. رستاخیزی که نه ساختار ها و نه ابزار را نابود کرده؛ و نه انسان را به پیشگاه پروردگار فراخوانده است.
البته اگر به طنز بگوییم که سوژه یا هدف فراخوانده شده شاید زیاد هم به بی راهه نرفته باشیم. اما دیگر نه سوژه یی وجود دارد و نه هدفی. نه صفری موجود است نه یکی. چه نسیانی “ تا جایی که تاریخ به ما فرصت فکر کردن می دهد به غایت، نتیجه، سوژه، هدف و مقصد فکر کرده ایم اما انگار در این جهان فراخواننده هدف به یکباره غایب شده و درست در همین جاست که آزادی تحقق می یابد. آزادی پنداره دموکراسی بود، اما با غیاب هدف و سوژه در این عصر مبادلات و مواصلات به صرف بودن رسیده ایم. پیامی ارسال می شود، تغییر شکل می یابد، منتشر می شود و دوباره باز می گردد. آزادی دیگر - چون گذشته تاریخی ما - نه هدف است و نه در پندار سوژه. آزادی از غایت فرو افتاده و بدین ترتیب محقق شده است.
● مقال دوم
در مقال نخست دو واژه دموکراسی و آزادی را در ساحت اندیشه و از سویی در ساحت جامعه شناختی جست وجو کردیم و در نهایت در منظر بر انگیختگی به این نکته رسیدیم که آزادی زمانی محقق است که از غایت فرو افتاده باشد. اما در این مقال این واژگان را در بستر ادبیات مداقه خواهیم نشست.دموکراسی - هر چند خیلی زودتر و با جنبش رمانتیک ها در متن و گسترش صنعت چاپ در حوزه انتشار متن آغاز می شود - بیش از هر جای دیگر در ادبیات خواننده گرا بروز می کند.
بعد از آن که نویسندگان از روایت حادثه دست کشیدند و حادثه به عنوان عنصری در فضای متن مطرح شد که در کنش با خواننده به حصول معنا مبدل می شود ادبیات خواننده گرا و نظریات متکی بر خواننده گرایی شکل گرفت. ادبیات، روزگاری داعیه دار روایت آن حادثه یی بود که لاجرم رخ داده است و خواننده به عنوان ناظر صرف به آن نگاه می کند اما با گسترش دموکراسی و همین طور اومانیسم در جوامع انسانی نگاه نویسندگان نیز به خواننده تغییر کرد و او از ناظر به تحلیل گر متن تغییر جایگاه داد.
حادثه در این نوع متون در زبان رخ می داد و خواننده به کشف آن در لایه های زبانی متن دست می زد. پیدایش علم نشانه شناسی در کنار شکل گیری نظرات ساختار گرا به خواننده کمک کرد تا بتواند در فضایی دموکرات و مستقل از نویسنده به کشف و شهود معنا دست بزند. حضور مولف در متن به کم رنگی گرایید و خواننده در متنی که بازی نشانه ها بود امکان یافت اندیشه هایی را به فراخور حال در یابد. به همراه مفاهیمی چون بینا متنی و پلی فونیک تحقق دموکراسی متن ادبی به اوج خود رسید. حالا ادبیات به خواننده نظر داشت.
متن نوشته می شد تا او بازی نشانه ها را سامان دهد و از دل نشانه هایی که در زمینه روایت شکل گرفته اند آن چه خود می خواهد را بجوید. ساختار گرایی و هرمنوتیک روش شناسی کشف معنا بودند اما در نهایت به اندیشه امکان حضور همه تاویل ها ختم شدند. پس در واقع ادبیاتی که فرمالیسم و ساختار گرایی منشاء نظریه یی اش بود طرح دموکراسی تازه یی را می ریخت؛ دموکراسی در فضای متن، دموکراسی که نه صرفاً نویسنده که خواننده را هم مد نظر داشت و مهم تر از همه آن که از این مرز فرا تر می رفت و خود نشانه و معنا را نیز در بر می گرفت.
دقیقاً ما در همین نقطه قرار داریم. اوج هزاره دوم به این نکته شگفت انگیز دموکراسی ادبی ختم شده است. جایی که خواننده و نویسنده و متن، ساختارها و کهن الگوها را در هم شکسته و در فضای تازه یی در ارتباط قرار گرفته اند.
فضای تازه یی که اما هنوز آبشخور در آن انگاره سنتی تحقق معنا (هرچند متکثر) دارد و بر زبانی همچنان متکی است که پاسدار فسون گر اندیشه شبان (اشاره یی همزمان به مرد سیاسی و کتاب مقدس) است. اثر هنوز در چنین فضایی بدلی است از اصل(معنا)- اصلی که هر چند نه در پس متن مخفی شده است که در پس خواندن متن به وسیله خواننده ابداع می شود - اما همچنان متن و روایت آن به کلیتی می اندیشد که در نهایت به استعاره ختم می شود. متن در روند خوانده شدن به استعاره یی بدل می شود به مثابه سخن (به کتاب استعاره زنده اثر پل ریکور مراجعه کنید.) و براساس همین دو تعریف (زبان - استعاره) است که ادبیات تا ساحت آزادی و رهایش فاصله یی همچنان دراز در پیش دارد و بهترین عنوان وضعیت ادبی موجود را دموکراسی (دلایل آن را در مقال نخست بجویید) می توان نامید.
اما آن چه این متن در جست وجوی آن است و طبعاً در تشریح آن نا کام و مضطرب (آزادی در جهان هول انگیز ارتباطی رخ می دهد، جایی که ارتباط هیچ و همه چیز است و اضطراب نیز شاید جزء لاینفک این جهان باشد) می ماند. ادبیات فرا خواننده عصر برانگیختگی است. جایی که استعاره به فراموشی سپرده می شود. جایی که متن چه در موقعیت انسجام و چه در موقعیت پاشش اجزا ختم به صورتی از معنا یا تبدیل به استعاره یی نخواهد شد. معنا در لحظه رخ می دهد. یک لحظه پدید می آید و چون توهمی به فراموشی سپرده می شود. باز معنای دیگری پدید می آید و باز بخار می شود. پیدایش معنا در چنین وضعیتی خود به کالای ارتباطی بدل می شود و در سرگیجه ناشی از اتصالات گم می شود. بدین شکل همواره تحقق استعاره نیز با تاخیر مواجه خواهد شد“
سعید طباطبایی
منبع : روزنامه اعتماد