پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

راهبرد آمریکا بر علیه ایران


راهبرد آمریکا بر علیه ایران
بحث من اپوزیسیون و سیاست خارجی آمریکا است.از این جهت که در حوزه فعلی، تضادهای ایران و آمریکا در ابعاد کاملا متنوعی قرار دارد. بسیاری از تحلیلگران فکر می کنند که الگوی رفتاری آمریکا در برخورد با ایران صرفا یک بعدی است. آنها درگیر بحث های مربوط به پرونده هسته ای ایران هستند و چنین تحلیل می کنند که وقتی که یک پرونده و یک موضوع مورد بررسی قرار می گیرد، سایر موضوعات از اهمیت چندانی برخوردار نیست.
واقعیت این است که رفتار آمریکا در برخورد با کشورهای مختلف به ویژه کشورهایی که دارای نظام سیاسی رادیکال هستند، ‌مبتنی بر الگوی سه بعدی است. یعنی از یک سو تنظیم برنامه هایشان را در چارچوب «استراتژیک» انجام می دهند. از سوی دیگر رفتار و تحرک «دیپلماتیک» را بدون وقفه انجام داده و پیگیری می کنند و در سطح سوم نیز رفتار امنیتی آمریکا در ارتباط با «گروه های اجتماعی» مورد توجه قرار می گیرد.
●هدف آمریکا
در وضعیت موجود، «گروه های اجتماعی» کشورهای هدف؛ اهمیت بسیار اساسی برای ساختار سیاست خارجی آمریکا پیدا کرده اند. در دهه ۱۹۸۰ شولتز نظریه «جنگ کم شدت» را طراحی کرد. براساس تئوری «جنگ کم شدت» زمینه برای فعال سازی گروه های اپوزیسیون در کشورهایی مثل نیکارگوا، افغانستان و آنگولا فراهم شد.
اگر دوران های قبل از آن را هم مورد بررسی قرار دهیم، می بینیم همواره مجموعه هایی که متعلق به گروه های اپوزیسیون هستند؛ به عنوان یک هدف در سیاست خارجی آمریکا محسوب می شدند.
اگر خواسته باشیم در قرن ۱۹ سیاست خارجی آمریکا را مورد بررسی قرار دهیم، به این جمع بندی می رسیم که آزادسازی آمریکای لاتین و ایجاد حکومت های ملی در آمریکای لاتین و جدالی که آمریکایی ها با اسپانیا در آمریکای لاتین داشتند، عمدتا براساس فعال سازی گروه های اپوزیسیون در کشورهای مختلف انجام می شد. به همین دلیل بود که در ادبیات سیاسی به ویژه در ادبیات سیاسی سنتی، جایگاه آمریکا به عنوان کشور حامی اروپای انقلابی و اروپای آزادیخواه یا اروپای تغییر دهنده وضع موجود تلقی می شد.
در وضعیت فعلی الگوهای قبلی کاملا تکامل پیدا کرده اند. آمریکایی ها تجربه جدال با اتحاد شوروی را در دوران جنگ سرد دارا هستند.
در دوران جنگ سرد به موازات فعالیت هایی که منجر به موازنه استراتژیک بین آمریکا و اتحاد شوروی می شد،‌ یک نوع جدال نهفته ای وجود داشت که می بایست آن را «جنگ سرد فرهنگی» دانست.
در «جنگ سرد فرهنگی» تمامی امکانات و ابتکارات و قابلیت های ساختار سیاسی آمریکا در برخورد با بلوک رقیب، فعال شد.
طراحی رفتار استراتژیک به این صورت انجام می گیرد که حوزه های ضربه پذیر و آسیب پذیر نیروهای رقیب و کشورهای رقیب مورد بررسی قرار می گیرد. کشورهای بلوک شرق و همچنین اتحاد جماهیر شوروی، نسبت به چارچوب هایی که مبتنی بر قالب های دموکراسی، آزادی و همچنین فعالیت های سیاسی مشارکت جویانه بود، کاملا ضربه پذیر بود.
به همین دلیل بود که موج گسترده ای از مجموعه های روشنفکری و گروه های اجتماعی کشورهای اروپای شرقی در چارچوب جدال استراتژیک آمریکا و اتحاد شوروی، هدف واقع شده بودند.
در بسیاری از برنامه های مربوط به رادیوی آزاد اروپا بحث های تئوریکی در این مورد که چگونه می توان قابلیت های ایدئولوژیک یک نظام را به حداقل خودش رساند انجام می شد.
بنابراین به موازت «مقابله استراتژیک» و «موازنه استراتژیک»؛‌ «جنگ سرد فرهنگی» و «جنگ سرد ایدئولوژیک» به عنوان یک قالب اساسی در رفتار استراتژیک و امنیتی آمریکا محسوب می شود. این الگو در دوران پس از جنگ سرد تکامل پیدا کرد.
●استراتژی تکامل یافته آمریکا
رفتاری که آمریکا در برخورد با افغانستان و عراق داشت،‌ کاملا نشان می داد که سرویس های امنیتی، مجموعه های دانشگاهی، مجموعه های فرهنگی، ‌به همراه شکل بندی ها و ساختارهای دفاعی و دیپلماتیک آمریکا تماما درگیر موضوع کشورهای هدف هستند.
کشورهای هدف با این موضوع روبرو بودند که چگونه ساختار قدرت اروپا فرو می ریزد و چگونه زمینه برای حداقل سازی قابلیت های حکومت برای مقاومت در برابر آمریکا فراهم می شود. این را به یاد داشته باشیم که در اندیشه های استراتژیک، حتی اندیشه های استراتژیک سنتی، مهمترین موضوع این است که به جای درهم شکستن نیروهای نظامی دشمن، باید مقاومت کشور حریف درهم شکسته شود.
بنابراین آنچه که به عنوان «جنگ سرد فرهنگی» و آنچه که به عنوان «فعال سازی گروه های اپوزیسیون» در کشورهای هدف مورد توجه قرار می گیرد را باید به عنوان گامی در راستای «حداقل سازی مقاومت ساختاری» و همچنین «حداکثر سازی مشکلات حکومتی» در کشورهای هدف دانست.
●کار ویژه دیپلماسی عمومی
امروزه در وزارت امور خارجه آمریکا اداره کلی به عنوان «دیپلماسی عمومی» فعال شده است. «دیپلماسی عمومی» اصلی ترین وظیفه این بخش در دستگاه وزارت خارجه آمریکا، هدایت «گروه های اپوزیسیون» در کشورهای مختلف است. اگر مجموعه های وزارت امور خارجه در یک سطح؛ روابط را در حوزه «ملت – دولت» یا (Nation – State) انجام می دهند و روابط را در چارچوب تحرک دیپلماتیک با دیپلمات های کشور هدف و همچنین نهادهای بین المللی پیگیری می کند،‌ شکل دیگری از تعامل و رفتار در ساختار وزارت امور خارجه آمریکا وجود دارد که توسط اداره کل دیپلماسی عمومی پیگیری می شود.
استراتژی بخش دیپلماسی عمومی بر این باور استوار شده است که ارتباط ایالات متحده با حوزه های هدف نباید صرفا در چارچوب های دیپلماتیک و رسمی پیگیری شده و صرفا تأثیرگذاری در حوزه حکومتی مدنظر باشد بلکه تاثیرگذاری در حوزه حکومتی زمانی می تواند مطلوبیت لازم را داشته باشد که نیروهای اجتماعی نسبت به مشروعیت نظام سیاسی اعتماد خود را از دست داده باشد.
●رفتار استراتژیک آمریکا نسبت به ایران
در فضای فعلی، نگاه کلان و نگرش استراتژیک آمریکا در برخورد با ایران در چارچوب استراتژی دگرگونی است که ایران در حوزه «محور شرارت» قرار می گیرد. و در همین چارچوب «تغییر رژیم» است که الگوهای رفتاری آمریکا در سه حوزه «استراتژیک»، «دیپلماتیک» و حوزه دیپلماسی عمومی در برخورد با گروه های اپوزیسیون سازماندهی می شود.
اگر بودجه بندی آمریکا را مورد بررسی قرار بدهیم و هزینه های نهادهای مختلف دولت آمریکا را آنالیزم بکنیم،‌ می بینیم که علاوه بر CIA و شورای امنیت ملی آمریکا، در نهادی همانند وزارت خارجه ردیف های بودجه ۵۰ یا ۸۰ میلیون برای حوزه «دیپلماسی عمومی» وزارت امور خارجه اختصاص داده شده است. یعنی اینکه ردیف های کاملا مشخصی وجود دارد که بیانگر شکل بندی استراتژیک آمریکا محسوب می شود.
فضای استراتژیک در فضای فعلی اگر چه شاهد این هستیم که تحرک نظامی آمریکا در حوزه منطقه ای کاملا مشهود است، هواپیماهای B۱ آمریکا در پایگاه اینجرلیک ترکیه مستقر شده اند، اگر حوادث یکماه گذشته را مورد ملاحظه قرار بدهیم و سفرهای رایس و رامسفلد را به کشورهای خاورمیانه مورد بررسی قرار بدهیم؛ به این جمع بندی می رسیم که فضای منطقه؛ فضای مبتنی بر« بوی باروت» است.
اما به موازات « بوی باروتی» که در منطقه وجود دارد و نشانه های آن را باید در ارتباط با سفر رایس و رامسفلد به منطقه و همچنین آماده باش نیروهای نظامی ترکیه مورد توجه قرار بدهیم، می توانیم سفر علی اف به آمریکا و همچنین سفر امیر قطر به ایران را هم مورد بررسی قرار داده و در راستای نگرش استراتژیک آمریکا تلقی بکنیم.
نگرش استراتژیک آمریکا به این معنی است که اگر آنها خواسته باشند اقدام علیه ایران «اقدام نظامی» انجام بدهند؛ این اقدام از چه حوزه ها و پایگاه هایی و با چه شدتی انجام خواهد گرفت.
حوادث موجود نشان می دهد که آمریکا مساله straic را در ارتباط با ایران در دستور کار قرار داده است. یعنی تعرض در رفتار استراتژیک آمریکا در سال ۲۰۰۶ و در سال ۲۰۰۷ بسیار جدی است.
●فضای دیپلماسی
اما به موازات فضای استراتژیک؛ فضاهای دیگری هم وجود دارد، امروز فضای دیپلماسی عمدتا در پرونده هسته ای متمرکز است.
پرونده هسته ای ایران اصلی ترین حوزه آسیب پذیری ایران محسوب می شود. سمت و سوی پرونده هسته ای به گونه ای در حال پیش روی است و به گونه ای در سطح بین المللی در رابطه با موضوع فعالیت های تبلیغاتی انجام می گیرد که شرایط لازم را برای رفتار استراتژیک آمریکا فراهم می کند.
دیپلماسی آمریکا یک دیپلماسی مبتنی بر تحرک مرحله ای است. در گام اول؛ معاونین وزرای خارجه کشورهای ۱+۵ فعال شدند تا در رابطه با وضعیت ایران به جمع بندی مشترک برسند.
در گام دوم از دوشنبه گذشته شروع شده، مساله مربوط به وزرای خارجه کشورهای ۱+۵ است؛ مطمئنا در چنین شرایطی هدف اصلی آمریکا، دست یابی به اجماع است.
از درون قطعنامه پیشنهادی که آمریکایی ها به شورای امنیت ارائه کرده اند « بوی جنگ» می آید. بر اساس این قطعنامه پیشنهادی اگر ایران توصیه های اجرایی شورای امنیت را بر اساس فصل ۷ منشور سازمان ملل متحد مورد توجه قرار نداد، کشورهای عضو و شورای امنیت می توانند ایران را در جهت اجرایی سازی قطعنامه مورد هدف قرار دهند.
هر چند که به گونه های ادبیات دیپلماتیک تنظیم شده؛ اما فضا، کاملا فضای بحرانی است.
●فضای تهاجمی
در چنین شرایطی طبعا طرح موضوعاتی با عنوان خروج ایران از NPT کاملا درصدد تثبیت و حداکثر سازی فضای تهاجمی آمریکا علیه ایران است. NPT تنها نهادی محسوب می شود که ایران می تواند فعالیت های هسته ای خودش را معطوف به آن بکند. بر اساس قواعد NPT ایران هیچگونه تخلفی انجام نداده است. تخلفاتی که ایران در رابطه با آژانس بین المللی انرژی اتمی انجام داده و همچنین موارد دیگری که مطرح شده، هیچکدام بیانگر این نیست که ایران به خاطر آن تخطی های محدود؛ مورد مجازات قرار بگیرد.
●فضای اجتماعی ایران
اما سومین سطح؛ فضای اجتماعی ایران است. نگاهی که امروز موسسات استراتژیک و موسسات پژوهشی آمریکایی برای فعال سازی گروه های اپوزیسیون در ایران دارند؛ روی این موضوع متمرکز است که رفتار دیپلماتیک و عملیات استراتژیک آمریکا بدون فعال سازی« گروه های اجتماعی» در ایران هیچ گونه مطلوبیتی ندارد. بحث هایی که در آمریکا وجود دارد این است که ابتدا باید عراق امن بشود و بعد از آن آمریکایی ها در برخورد با ایران فعالیت های خودشان را انجام بدهند.
موسسه آمریکایی« اینترپرایز» و « مایکل تیک» که به عنوان محور اصلی این موسسه در فعال سازی گروه های اپوزیسیون در ایران و تهییج مقامات آمریکایی برای مقابله با ایران مطرح هستند، در مقاله ای با عنوان press faster روی این موضوع تاکید می کند که مقابله با ایران بر هر میزان که سریع تر انجام بشود، مطلوبیت امنیتی بیشتری برای آمریکایی ها خواهد داشت.
●زنگ خطر
به هر اندازه انسجام اجتماعی در داخل کشور کاهش پیدا کند، به هر اندازه که انسجام جامعه و دولت به حداقل برسد، به هر اندازه ساختار سیاسی در فضایی رفتار کند که الگوهای رفتاری اش با نگاه عمومی جامعه، به ویژه نخبگان و گروه های مرجع اجتماعی فاصله بیشتری داشته باشد؛ زمینه را برای سرعت یافتن عملیات نظامی آمریکا فراهم می کنیم.
به این ترتیب مساله جدال در حوزهsob-nation، فعال سازی« گروه های اجتماعی» تحریک « گروه های غیر سازمان یافته» به عنوان اصلی ترین نماد رفتاری آمریکا در دوران موجود و به ویژه در شرایطی محسوب می شود که آمریکایی ها گام اول رفتار استراتژیک را برداشته باشند.
دکتر ابراهیم متقی
*مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و یکی از متخصصین فعال در زمینه مسائل «استراتژیک» و «امور مربوط به آمریکا» است.
منبع : خبرگزاری آفتاب