چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

رویکردی جدید به‌ عرفان در آغاز هزاره سوم


رویکردی جدید به‌ عرفان در آغاز هزاره سوم
قبل از اینکه رئوس مطالب مهمه عرفانی و صوفیه را ذکر نمایم! باید تاکید کرد که یکی از صفات مشترک ادیان، عرفان نظری و عرفان عملی است. جوهر و اسانس و اصل مشترک همه ادیان، عرفان نظری و عرفان عملی است که متاسفانه اینک در مسیر انحراف قرار گرفته است و هدف آن گم گردیده، به‌طوری که هدف را یکی شدن و اتحاد با ذات الهی» و «دست‌یابی به نیروهای مرموزغیبی» و «توانایی پیش‌گویی» و «انجام اعمال عجیب و غریب»، دانسته‌ اند، اما اگر اعتقاد به سیر تکاملی ادیان داشته‌ باشیم، با بررسی عرفان نوین حقیقی در آغاز هزاره سوم، متوجه می‌شویم که اصل عرفان، اینک، آشکارتر از گذشته، عنوان گردیده و راه هر نوع انحراف و معضلات همراه را، بسته کرده است، دین الهی، اساسش عرفانی است، هدف اساسی آن تکامل افراد و اجتماع، از طریق تحصیل قوی و کمالات معنوی است.
● تعریف عرفان و تصوف:
عرفان در لغت به معنی شناختن است، به معنی علم یعنی دانستن همهست، و گاهی هم لفظ «علم» اعلم از عرفان، ذکر می‌گردد. به این ترتیب، علم که شامل دانستن کل اشیاء اعم ازمادی و مجرد می‌گردد، در حیطه خود، «عرفان» را دارد که، عرفان «مختص» می‌شود یعنی مختص به شناختن مجردات (موجودات غیرمادی و قائم به ذات) می‌شود، )MYSTIC ISM OR GNOSTICISM( ولی این قاعده کلی نیست زیرا هر دو کلمه در بسیاری از موارد به معنای همدیگر استعمال گردیده ‌است (علم و عرفان.) در دایره المعارف مصاحب، عرفان را چنین تعریف می‌کند: «عرفان، در اصطلاح حکما و صوفیه، معرفت قلبی است که از طریق کشف و شهود نه بحث و استدلال، حاصل می‌شود و آن را، «علم وجدانی» هم می‌خوانند، دانشی را که مبنی بر عرفان است، معرفت می‌خوانند.» به طور دقیق، عرفان نظری در مقامات و مراتب معرفت حق، در معرفت مظاهر ظهور(پیامبران) و عرفان عملی، در سیر و سلوک از نفس فردی به حق و در شرایط و صفات سالک منظور می‌گردد.
عرفان در آیین مسیحی
مفاهیم عرفان نظری و عملی، همواره، همراه مسیحیت بوده که اوج آن در قرون اولیه مسیحیت، ملاحظه می شود، که این مفاهیم با مادی شدن کلیساها و قدرت یافتن اربابان کلیسا، به تدریج تاثیر و نفوذش کاهش یافت، در بررسی های انجام شده، عارفانی هم دیده شدند که به شکل زاهدانه در کوه ها به دنبال وحدت یافتن با خداوند بودند و یا در تجرد و انزوا، می‌ زیستند و هم عارفانی بودند که به فکر روحانی و معنوی کردن دیگران بودند یعنی مریدانی داشتند و هم اینها اکثرا بانیان فرقه‌های مختلف عرفانی و رهبانیت شدند و یا مسئولیت نظامات امور روحانی را به عهده داشتند مثل کشیش‌ها و پاپ‌ها. به طور کلی با مطالعه کتب عارفان مسیحی، این مطالب در عرفان نظری و عملی به عنوان برجسته ‌ترین مطالب به چشم می‌خورد
▪ وحدت با حق
▪ انزوا و زهد
▪ تمسک به دین و صومعه و خانقاه
▪ زجر جسمانی خود
▪ انحصار داشتن به گروهی خاص
▪ دست یافتن به کرامات و پر شدن از روح‌القدس
▪ وجود مرشد و مرید و یافتن مقامات روحانی بر حسب توانایی ‌ها.
● عرفان نظری و عملی در آیین محمدی
در کتاب قرآن به وضوح آیاتی را که حاکی از مضامین عرفان نظری و عملی است مشاهده می ‌نماییم. توصیف قرآن از خداوند شامل دو جنبه می ‌باشد، یکی خداوند منیع لایدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هواللطیف الخبیر (سوره انعام، ۱۰۳) و دیگر خدای خالق و در تماس دائمی با جهان؛ «بدیع ‌السموات و الارض انی یکون له ولد و لم تکن له صاحبه و خلق کل شیء و هو بکل شیء علیم. ذلکم الله ربکم، لا اله الا هو خالق کل شیء فاعبدوه و هو علی کل شیء وکیل.» (سوره انعام، ۱۰۱-۱۰۲) خدایی که به بندگانش نزدیک است، صدایشان را می ‌شنود و اجابت می ‌کند (بقره،۱۸۶) و یا در سوره فاطر (آیه ۱۰) اعمال و کلمات پاک و خالص به نزد او، صعود می‌ کند، که در واقع این خدای خالق، شبیه مشیت اولیه در عرفان حقیقی است یعنی واسطه ‌ای که انسان‌ها از طریق او، آفریده می‌شوند و حق را پرستش، می‌ کنند. آیه دیگر در قرآن که به مفهوم مشیت اولیه و ارتباط با خدا و مظاهر مقدسه (پیامبران) اشاره دارد، آیه نور است؛ «الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لاشرقیه ولا غربیه یکاد زیتها یضیء و لو تمسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شیء علیم (نور آیه ۳۵) هر چند در قرآن مستقیما کلمه «مشیت» استفاده نشده است ولی مترادفات آن در قرآن بسیار آمده و همچنین در احادیث اسلامی و تفسیر مفسرین، این کلمه وارد شده است فی‌المثل از جمله صفات منسوب به خداوند در قرآن «ذی ‌العرش» می‌باشد، در سوره تکویر آیه ۲۰ که از جمله تفسیری که از آن شده،‌ آن را به اراده و مشیت مربوط نموده است، در پرتوی از قرآن چنین آمده است«(در این احادیث آمده که) خداوند، مشیت را خود آفریده، آنگاه، چیزهای دیگر را به وسیله مشیت آفریده، «وعنوان «عرض» اشاره به این مقام است، از این جهت فرمان اراده ازلی و بروز علم و قدرت و فیض وجود در مرتبه آن، عرض مشیت، از مبدا صادر می ‌شود و دیگر انوار قاهره وجود در پیشگاه جلال آن که، مرتبه ‌ای است که از جلال الهی، خاضع‌ اند و از آن کسب علم و قدرت می‌نمایند.
در نهج‌البلاغه، آیات بسیار در مورد شناخت حق و پیامبر و اوصاف پروردگار، آمده است، بهترین نمونه معرف عرفان عملی در قرآن کتاب «اوصاف الاشراف» اثر خواجه نصیرالدین محمد طوسی است که حکیم و فیلسوف و متکلم قرن هفتم می‌باشد که درک عرفانی او کاملا متفاوت با سایر عرفا بوده است.
اصطلاح عارف برای اولین بار در ادبیات عرفانی «قرن سوم هجری» به میان آمد، طوری که بایزید بسطامی به جای صوفی، لفظ «عارف» را به کار برد، عارف، همیشه سعی دارد با کشف و شهود و اشراق به حقایق برسد و به علوم ظاهر و باطن دست یابد.
● تصوف چگونه آغاز گردید و سپس چگونه ادامه پیدا کرد؟
نام صوفی و جماعت صوفیه از قرن دوم هجری قمری، در کشورهای اسلامی پیدا شد و نخستین کسی که صوفی نامیده شد، ابوهاشم صوفی (متوفی ۱۵۰ هجری قمری) می‌ باشد. در تصوف قرن دوم، بسیار ساده بودن، بی‌ تکلف و زاهد وار بودن و تعینات خاصی نداشتن و دقیقا به روش و سنت رسول اکرم و صحابه، پیش رفتن، مهم ‌ترین خصوصیات و ویژگی‌های اهل تصوف قرن دوم بود. نکته جالب توجه در مورد این عرفا، آن است که بسیاری از آنها علاوه بر بی ‌اعتنا بودن به امور دنیوی، دارای مریدانی بوده و بعضی خود، موسس یک سلسله بودند مثل «معروفیه» که منسوب به معروف کوفی است، صوفیه قرن دوم، فوق‌العاده با ورع و تقوا بوده و سخت به امور دنیا، بی‌اعتنا بوده‌ اند.
▪ اما در قرن سوم:
در قرن سوم، تصوف، بسیار گسترش یافته و بلند آوازه شده بود و در حقیقت کم ‌کم از سادگی و زهد و بی‌اعتنایی صرف به دنیا بیرون آمد و بعضی‌ همانند جنید در تصوف، به اعتدال رسیدند. در قرن سوم بسیاری از صوفیه و عرفا، تصوف را به صورت علمی درآورده و تدریس می ‌کردند.
▪ در قرن چهارم:
توسعه تصوف روز افزون شد و شاعران به دنبال عارفان بیشتر به حقیقت و معرفت و عشق حقیقی روی آوردند.
▪ در قرن پنجم:
اشعار عرفانی آغاز شد و در دوره‌های بعد به کمال رسید و شاهکارهایی چون حدیقه‌ الحقیقه سنایی و قصاید و غزلیات عارفانه او و آثار گرانقدر عطار و بعدها اشعار سعدی و حافظ و مثنوی مولانا، به وجود آمد. در این قرون، کتب و رسالات عرفانی صوفیه، شهرت یافته و در دسترس همه افراد قرار گرفت و از آنها در مهد های علمی، نام برده شده است.
▪ از قرن پنجم به بعد:
اختلافات فرقه‌ های مختلف شدت یافت. صوفیه هم که دعوی آزاد اندیشی و بی ‌تعصبی افراطی داشتند، از این معارضه ‌ها دور نماندند و در فرقه خود، آرام آرام تعصب ورزیدند. از ویژگی‌ های دیگر تصوف و عرفان قرن پنجم و به بعد، توسعه و گسترش اولین خانقاه ‌ها و حصول نظم و ترتیب و ارشاد صوفیه، در آنها، بوده است.
▪ در قرن ششم:
از خصوصیات تصوف عرفانی قرن ۶، دور شدن از آزادی اندیشه و اظهار تعصب و رای و آزادی بیان است. همچنین دور شدن عرفای تصوفی از دین و اصول آن و ناروایی کردن ادبیات احکام دینی و عدم اجازه به ورود احکام و اصول دینی . اینجا در قرن ششم، اهل عرفان و صوفیه هستند که با استدلال و فسلفه و چون و چرای فلسفی، مخالفت شدید می ‌نمایند و بر اثر جدال‌ ها و مناظرات علمی و نزاع ‌های فرقه ‌ای اندک اندک، به فکر استدلالی کردن آراء و نظرات عرفانی تصوفی نشات می‌گیرد، تا اینکه این تغییر و تحول در قرن هفتم توسط ادبیات ابن عربی، کامل می‌شود. در همین قرن ۶ هجری قمری است که اختلافات بین فرقه‌ های مختلفه اوج می‌گیرد. اختلافات شیعه و اهل سنت به جدال کشیده می ‌شود و سرانجام آغاز رویه ‌نویسی کتابی و رساله ‌نویسی مجلسی به طور مشخص، پدید می ‌آید. در همین قرن ۶ هجری قمری است که پاره‌ای از فقهای کرامی و شیعه و دیگر متشرعان، به طور کلی عرفان صوفیه را انکار می ‌کنند و با تصوف شدیدا مخالف می‌ شوند. مخالفتی که از قرن پنجم آغاز شده بود، در قرن ۶ جدی ‌ترین مرحله در پروسه عرفان تصوفی نظری و عملی می ‌گردد.
▪ اما تحول قرن هفتم:
تحول ابن عربی (۶۳۸ هجری قمری) در عرفان و حکمت، آغاز گردید و او عرفان و فلسفه را با هم تلفیق کرد و به صورت علمی درآورد که عرفان و تصوف، جنبه کاملا استدلالی و علمی گردید. خانقاه ‌ها، هم در این قرن رونق و رواج بیشتری یافت. در دوره حمله مغول و صوفیگری و درویشی یعنی انزوا و انقطاع از دنیا در پروسه عرفان صوفیه، از همین دوره پیدا شد. سفرهای اهل عرفان و علم هم در این دوره به نقاط مختلف جهان اسلام، علم و عرفان را به نقاط دیگر، انتقال داد. حرکت مولوی از خوارزم به قونیه، حرکت سعدی به شام و حجاز، حرکت عراقی به هندوستان و روم و دمشق و بغداد و مصر، نمایان ‌گری خود را به رخ کشید.
▪ قرن هشتم:
اوج تصوف علمی را به صورت مجموعه ‌ای مدون و مرتب، در این قرن ملاحظه می‌ نماییم، و همین مجموعه، مورد آموزش قرار می ‌گیرد و در کتابی به نام «نفایس الفنون» اثر شمس‌الدین محمد بن محمود آملی،علم تصوف در ردیف سایر علوم، خود را نشان می‌دهد. همراهی این آموزش در قرن هشتم، تغییر مهم در تصوف را حادث می‌شود. تشیع و تصوف در کنار هم قرار می‌ گیرند. شیعه، زمام تعلیم و تربیت صوفی را در دست می‌ گیرد و رفتار و کردار و سخنان مولای متقیان، علی علیه ‌السلام و فرزندان او، مورد تاکید شدید واقع می‌شود. روی این اصل، صوفیان شیعی، در ‌آداب و رسوم با روش صوفیان اهل سنت، کاملا متفاوت می‌ شوند. همین‌جا، در قرن هشتم، عرفان ذوقی و شاعرانه عارف بزرگ، این غزل‌ سرای نامی ایران قد علم می ‌کند، و عرفان حافظ به اوج کمال می ‌رسد تا غزل ‌هایش نمودار عالی غزل عرفانی، و عشق و شور و مستی صوفی گردد، همراهی دل و جان عارف با وجد، ذوق و حال، امیران و وزیران و دربار را آماده ساختن مدارس عرفانی و خانقاه ‌ها می‌نماید. فزونی این ابنیه، آغاز می‌ گردد.
▪ قرن نهم:
تحول در این قرن از نگاه توجه‌ آمیز تیموریان به صوفیه بغداد، نشات می‌ گیرد و افزونی کمیت‌ های فرقه ‌ای در جهان عرفان و تصوف، کیفیت و عمق و حقیقت‌ جویی عرفان و تصوف را به زیر می‌ کشد. ‌این حرکت کاهش کیفی عرفان و تصوف، در حقیقت، به علت نزدیکی فوق‌ العاده علمای دین و متشرعان و فقها به صوفیه و عرفا و اعلام نظر موافق نسبت به آنها، پدیدار گردید. شریعت و طریقت، نزدیک و نزدیک ‌تر می ‌شوند و در هم‌ آمیخته می ‌گردند و مشایخ بزرگ صوفیه، متصدی امور شیعیان نیز می ‌گردند. تحولات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی یورش‌های مغولی و تیموری در عرصه ادبیات انسانی، مردم را در گریز از جهان واقعی و عینی بیرون قرار می‌دهد و همواری پناه به درون را هر چه بیشتر برای بخصوص عرفا و صوفیه، دامن می‌زند و کمیت‌ها و تعداد فرق عرفانی و صوفی فزونی می‌یابد و نهایتا اوج کاستی کیفی فرا می‌ رسد.
▪ قرن دهم:
تحول در این قرن، تحول قرن نهم را بدل به حرکتی جدید می ‌نماید. رفتار قزلباشان صوفی‌ نما و بی‌اعتنایی اهل عرفان و تصوف به احکام شرع، آغاز گرایش مردم از نظر انتخاب تمایلشان نسبت به عرصه احکام شرع و عرفان و تصوف، به سمت علمای دین می‌چرخد و اهل عرفان و صوفیه آرام آرام، اعتماد مردمی نسبت به خودشان را از دست می‌ دهند.
▪ قرون دوازدهم و سیزدهم:
مجددا تمامی تلاش ها در قرن‌‌ های دوازدهم و سیزدهم، در پدیده جذب مرید، و سود رسانی به سیستم حکومتی و کارهای دیوانی معطوف می ‌گردد، فسادها و نابکاری‌های حکومتی فراموش می‌گردد، و عرفان و تصوف از حقیقت اصلیه، دور و دورتر می‌شود. قرن دوازدهم، نهضت صدور و گردش‌ گری و صادرات عرفان و تصوف، پا می‌گیرد. تصوف ایرانی به خارج از ایران، قدم می‌گذارد. بر مثنوی مولوی، شروح و مطالب، پی ‌در پی نوشته می‌شود، رساله‌های متعدد با محتوای عرفانی و تصوفی در خارج از ایران شکل می‌گیرد.
▪ قرن یازدهم:
مخالفت علمای دین با اهل عرفان و صوفیه، به اوج می ‌رسد.
▪ قرن سیزدهم:
وجود دو فرقه مهم اهل عرفان و تصوف به نام فرقه نقش ‌بندیه و فرقه قادریه، ادبیات عرفانی و تصوفی جامعه عثمانی را به شدت دربر می‌ گیرد. فتوحات مکیه، متن عرفانی ابن عربی مورد توجه رهبر فرقه خالدیه یا نقش بندیه قرار می ‌گیرد و سبک صوفی معروف ابن فارض (ابن فرید) مهم ‌ترین سبک اهل عرفان می‌گردد.
عرفان حقیقی، آخرین تغییرات خود را به آغاز قرن ۱۴ انتقال می‌دهد
از جمله مباحثی که در طی قرن و اعصار، همواره زمینه اختلافات در مکتب عرفان و تصوف بوده، کیفیت ارتباط بین خالق و خلق است که مباحثی از قبیل وحدت وجود، اعیان ثابته، عقل اول، کیفیت ظهور تعینات و تکثرات و ماهیات در جهان را به همراه دارد. مشیت اولیه، مقام مظهر امر الهی (پیامبر) در ارتباط با ذکر ربوبیت و الوهیت، اوصاف و القاب حق، در حق مظهر ظهور (که صفات الهی به خاطر نسبت‌های تعزیزیه صفات شرفی به مظهر ظهور رجوع می‌گردد) از جمله مفاهیم نوین است که ادبیات جدیدی را در عرصه عرفان، مطرح می ‌نماید. خداوند در عرصه عرفان حقیقی، «مشیت» را بی‌ هیچ گونه اراده خارجی با علیت خود مشیت، از عدم آفرید و تمام موجودات دیگر را به سبب «مشیت» از طریق هفت مرحله ممکن آفرید ؛
۱) مشیت
۲) اراده
۳) قدر
۴) قضا
۵) اذن
۶) اجل
۷) کتاب.
نیروی فعالی که تمام مراحل خلقت را تاکید می‌کند، «کلام الهی» است. علاوه بر عرفان نظری، عرفان عملی یا سلوک نیز آداب جدیدی را در سنت عرفانی خود، همراه کرده است.
بحثی پیرامون ادبیات عرفان حقیقی الهی جهانی انسانی
چون مباحث عرفان نظری و عملی بسیار وسیع می‌باشد، در بررسی عرفان جهانی الهی انسانی در آغاز هزاره سوم، تنها نکات برجسته آن ذکر می ‌گردد؛
▪ پیامبران یا مظاهر مقدسه در عرفان و تصوف حقیقی، آینه ‌های الهی هستند که سر نخ، از ذات الهی دارند و این مظاهر الهی هستند که دیده می ‌شوند
▪ لقاء الله در شناسایی یا لقاء پیامبر یا مظهر دین معنای آغازین پیدا می ‌کند
▪ عرفان عملی یا سلوک، توجه به کتب و تعالیم دین که توسط پیامبر(مظهر دین) بیان گردیده، می ‌باشد که هدف و مقصد سلوک، عمل به این تعالیم است
▪ شرط نخستین سلوک (عرفان عملی) برای فرد، انقطاع است
▪ شرایط سلوک یا عرفان عملی، تنها و تنها در «تعامل با دیگران و در جامعه» می‌باشد و انزوا و دوری از دیگران، محلی از اعراب ندارد
▪ فرد، در ابتدا در قبال عرفان نظری و معرفت نفس خود مسئول است
▪ عارف حقیقی، در طی مراحل سلوک، محدودیت زمانی ندارد و بسته به نفوس مختلف فردی، می‌ تواند این مراحل را در آنی طی کند
▪ اولین مطلب در مراحل سلوک، در عرفان حقیقی، دارا شدن قلبی پاک از غبار علوم اکتسابی، و علاقه‌ های آبی و گلی که به ایجاد آثار حب و بغض افراطی در قلب منجر نشود
▪ علاوه بر بخشش به محرومان و اعانت به آنان در مراحل سلوک (عرفان عملی) یعنی علاوه بر توجه به هیاکل انسانی، به عناصر طبیعت حتی حیوانات هم باید ترحم کرد.
● یافته ‌ها
▪ هدف عرفان حقیقی الهی جهانی انسانی در آغاز هزاره سوم، شناسایی حقیقی پیامبر (مظهر دین) است نه ذات حق
▪ فرد در عرصه عرفان حقیقی الهی جهانی انسانی، باید خالص، پاک و متواضع باشد، و هر چه فرد خالص‌ تر و پاک ‌تر می‌شود باید متواضع ‌تر نیز گردد. دقیقا برعکس رتبه ‌هایی که اهل عرفان صوفی یا مسیحی و غیره به جهت ترقیات روحانی به خود منسوب می‌نمایند
▪ فرد در عرصه عرفان حقیقی الهی جهانی انسانی ، هرگز دعوت به انزوا نمی‌ شود بلکه مستقیما در تعامل با دیگران، رشد روحانی می‌یابد، دقیقا برعکس روش اهل عرفان صوفی و عرفای مسیحی و امثال اینها
▪ نیازی به علوم ظاهری خاص برای طی مراحل سلوک (عرفان عملی) نیست، منتها صفای قلب و انقطاع را به مدد می ‌طلبد
▪ مکان خاصی جهت سیر و سلوک در طول زندگی و در جایی خاص، نیازی نیست. در حقیقت سیر و سلوک در طول و عرض و عمق زندگی، هر کجا که هست می‌تواند مصداق داشته باشد و نیازی به دیر، خانقاه و صومعه نیست
▪ در ادبیات حقیقی عرفان الهی جهانی انسانی در هزاره سوم، هر فردی خود مستقیما مسئول عرفان و معرفت است که این موضوع نهایت اهمیت را داراست.
دکتر احسان‌الله محمدی، پزشک اعصاب و روان و پژوهشگر علوم دینی
منبع : روزنامه رسالت