پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

درس‌هایی از انتخابات امریکا


درس‌هایی از انتخابات امریکا
ملت امریكا درنتیجه پی‌گیری مسائل مربوط به كشورشان و تصمیم‌‌گیری نهایی پای صندوق‌های رأی بدون خشونت، حماسه آفریده‌اند. نتیجه‌ای كه از درون صندوق‌ها بیرون آمد چشمگیر و قابل تعمق بود و دست‌كم این‌كه تصادفی تلقی كردن آن با عقل جور در نمی‌آید و نمی‌توان آن را گل دقیقه ۹۰ به حساب آورد!
در این مقال و مجال كوتاه تلاش بر این است كه ابعادی از زمینه‌های تدریجی و هدف‌مند چرخش و جهش ملت امریكا در این انتخابات را، در شش محور جداگانه مورد بررسی و بازبینی قرار دهیم:
۱) احیای قانون‌اساسی
از آغاز ریاست‌جمهوری بوش تاكنون موارد آشكار زیادی از مواد قانون‌اساسی امریكا زیر پا گذاشته شده است. سخن از عدول مواد قانون‌اساسی‌ای است كه همیشه داعیه دفاع از حقوق‌بشر و آزادی را داشته و سعی كرده حداقل در ظاهر به آن وفادار بماند، اما حالا آشكارا نقض می‌شود. ال‌گور(۱) معاون دوران ریاست‌جمهوری كلینتون در سخنرانی‌ای به‌تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۰۶ به برخی از موارد زیر پا گذاشته‌شدن قانون اشاره می‌كند و برای "سیاست راست جلوه‌دادن دروغ‌ها" به‌منظور دستیابی به مقاصد، مثال‌های متعدد می‌آورد. ازجمله ماجرای ترور دكتر لوتركینگ، جنگ ویتنام و جنگ عراق و...
درباره دكتر لوتركینگ، اعتقاد دارد كه ترور وی یكی از موارد عدول از قانون‌اساسی و تلاش FBI برای كمونیست‌ جلوه‌دادن لوتركینگ بود كه درواقع چنین چیزی صحت نداشت. اما بنا به خواست و تلاش FBI یك دروغِ به ظاهر راست به همگان باورانده شد:
"بسیار ضروری است كه احترام به حاكمیت قانون بار دیگر احیا شود. بنابراین، بسیاری از ما در تالار قانون‌اساسی حضور یافته‌ایم تا زنگ خطر را به صدا در بیاوریم و از هموطنان خود بخواهیم تا با كنار گذاشتن اختلافات حزبی، در تقاضای دفاع از قانون‌اساسی و حفظ آن به ما بپیوندند. مناسب است كه چنین درخواستی را در روزی انجام دهیم كه ملت ما آن را برای گرامیداشت زندگی و میراث دكتر مارتین لوتركینگ اختصاص داده است، دكتر لوتركینگ، امریكا را به چالشی كشید تا بتواند به ارزش‌های كهن‌مان حیات جدیدی ببخشد. در این روز خاصی كه به مارتین لوتركینگ اختصاص دارد، بویژه مهم است به خاطر بیاوریم كه مكالمات وی در چند سال آخر زندگی‌اش به صورت غیرقانونی شنود می‌شد و او تنها یك نمونه از صدهاهزار نفر امریكایی بود كه در طول این دوره، ارتباطات خصوصی‌شان توسط دولت امریكا مورد تجاوز قرار می‌گرفت."(۲)
ال‌گور می‌گوید همین سیاست راست جلوه‌دادن دروغ‌ها درباره جنگ ویتنام، در جنگ عراق نیز به اشتباه تبدیل به بیانیه‌ای در لباس حقیقت شد كه اجتناب‌ از این اشتباهات می‌‌توانست وضعیت امریكای امروزی را بهتر كند:
"حاكمیت قانون با مطمئن كردن این‌كه تصمیمات از طریق فرایندهای حكومتی كه برای اصلاح سیاست‌ها طراحی شده‌اند مورد امتحان و مطالعه قرار می‌گیرند و بازنگری و بررسی می‌شوند، ما را قوی‌تر می‌سازد و آگاهی از این‌كه تصمیمات، مورد بررسی قرار خواهند گرفت از دادن وعده‌های فوق طاقت جلوگیری می‌كند و مانع از یكپارچه‌شدن قدرت می‌شود. تعهد به شفافیت، صداقت و پاسخگویی همچنین كمك می‌كند تا كشور ما از بسیاری از اشتبا‌هات جدی اجتناب كند. برای نمونه ما از اسناد محرمانه‌ای كه اخیراً غیرمحرمانه شده‌اند باخبر شدیم كه قطعنامه خلیج تونكین كه مجوز جنگ غم‌انگیز ویتنام را صادر كرد، درواقع بر اطلاعات غلط استوار بوده است. اكنون با گذشت ۳۸ سال باز هم شاهد هستیم كه تصمیم كنگره برای صدور مجوز جنگ عراق بر اطلاعات غلط استوار بود. اگر حقیقت را می‌دانستیم و از این دو اشتباه مهلك در تاریخ خود اجتناب می‌كردیم، اكنون امریكا وضعیت بسیار بهتری داشت. پیروی از حاكمیت قانون، ما را ایمن‌تر می‌سازد، نه آسیب‌پذیرتر."(۳)
یكی دیگر از موارد نقض قانون كه به اعتقاد ال‌گور لاقیدی آشكار به قانون‌اساسی است و اصولی را كه از زمان جورج واشینگتن رعایت شده است زیر پا می‌گذارد شكنجه زندانیان است:
"... رئیس‌جمهور ادعا می‌كند كه می‌تواند شهروندان امریكایی را برای مدت نامحدودی بدون در اختیار داشتن حكم دستگیری زندانی كند، بی‌آن‌كه به آنها متذكر شود كه اتهام‌شان چیست و یا زندانی‌شدن آنها را به اطلاع خانواده‌های‌شان برساند. در همین حال، شاخه اجرایی ادعا كرده است كه دارای یك اقتدار ناشناخته پیشین است كه به او اجازه می‌دهد با زندانیان تحت اختیار خودش بدرفتاری كند. این بدرفتاری به شیوه‌هایی صورت می‌گیرد كه آشكارا شكنجه به‌شمار می‌آید و از الگویی پیروی می‌كند كه اكنون در مراكز امریكایی واقع در چندین كشور سراسر جهان ثبت شده است. بنابر گزارش‌ها، بیش از ۱۰۰ نفر از این زندانیان، زیر شكنجه بازجویان قوه‌مجریه جان خود را از دست داده‌اند و تعداد بیشتری نیز شكنجه و تحقیر شده‌اند. در زندان بدنام ابوغریب، بازجویانی كه الگوی شكنجه را ثبت كرده‌اند، تخمین زده‌اند كه بیش از ۹۰درصد قربانیان از هر اتهامی مبرا بوده‌اند. این اعمال قدرت شرم‌آور، یك‌سری اصولی را كه ملت ما از زمان ژنرال جورج واشینگتن رعایت كرده است زیر پا می‌گذارد. جورج واشینگتن این اصول را برای اولین‌بار طی جنگ انقلابی ما صریحاً اعلام كرد و از آن زمان تاكنون تمام روسای جمهور آن را رعایت كرده‌اند. این‌گونه اعمال، نه‌تنها تخطی از قوانین منع شكنجه كشورمان است، بلكه تجاوز به قرارداد ژنو و عهدنامه‌های بین‌المللی علیه شكنجه نیز می‌باشد."(۴)
بنا به اعتقاد ال‌گور، رئیس‌جمهور با توجیه استفاده از اختیارات فرماندهی كل قوایش دارد شكنجه را قانونی جلوه می‌دهد، حتی چنی گفته است برای حفظ نیروها لازم است سر یكی را زیر آب بكنیم! همچنین بنا به گفته ال‌گور سوءاستفاده از اختیارات فرماندهی كل قوا توسط رئیس‌جمهوری در تاریخ حكومت‌های مختلف امریكا بی‌سابقه بوده است:
"آیا واقعاً این درست است كه مطابق قانون‌اساسی ما، هر رئیس‌جمهوری از چنین اختیاراتی برخوردار است؟ اگر جواب "آری" است، پس طبق نظریه‌ای كه این‌گونه اعمال با توسل به ‌آن صورت می‌گیرد، آیا هیچ كاری هست كه بتوان گفت انجام آن ممنوع است؟ اگر رئیس‌جمهور برای شنود، زندانی كردن شهروندان از سوی خود، آدم‌ربایی و شكنجه، دارای اختیار ذاتی است، پس او چه كارهایی را نمی‌تواند انجام دهد؟ رئیس دانشكده حقوق دانشگاه ییل، هارولد كه، بعد از تجزیه و تحلیل ادعاهای شاخه اجرایی درخصوص این قدرت‌های سابقاً نامأنوس چنین گفته است: "اگر رئیس‌جمهور قدرتی در حد قدرت یك فرمانده كل‌قوا برای ارتكاب شكنجه دارد، در این صورت او قدرت ارتكاب قتل‌عام، تجویز برده‌داری، ترویج تبعیض‌نژادی و تجویز اعدام بدون محاكمه را نیز خواهد داشت."(۵)
و نیز كسب درآمد نمایندگان مجلس سنا و مجلس نمایندگان مورد دیگری است كه ال‌گور به آن بی‌توجه نمانده است:
"... در مجلس نمایندگان، شمار افرادی كه هر دو سال یك‌بار با یك مبارزه انتخاباتیِ واقعاً رقابتی روبه‌رو هستند، نوعاً به كمتر از یك دوجین از میان ۴۳۵ نفر بالغ می‌شود. در این میان تعداد زیادی از نمایندگان كنونی به این باور رسیده‌اند كه كلید دسترسی مداوم به پول برای انتخابات مجدد این است كه در صف حمایت از كسانی بایستند كه پول لازم را در اختیارشان قرار می‌دهند و در مورد حزب اكثریت، كل این روند عمدتاً توسط رئیس‌جمهور حاكم و سازمان سیاسی او كنترل می‌شود... گذشته از این، شمار زیادی از اعضای مجلس نمایندگان و سنا در حال حاضر احساس می‌كنند كه ناگزیر باید بخش اعظم وقت خود را نه در بحث‌های متفكرانه درباره مسائل، بلكه در گردآوردن پول برای خرید ۳۰ ثانیه از آگهی‌های تلویزیونی صرف كنند."(۶)
ال‌گور اعتقاد دارد امریكای كنونی به‌طور كامل از قانون‌اساسی جدا شده است و در پاسخ "چه باید كرد؟"، شهروندان امریكایی را تلویحاً دعوت به یك قیام می‌كند و از آنها می‌خواهد به مسئولیت شهروند بودن، صداقت و شرافت‌شان وفادار بمانند، كه دیدیم حركت مشاركتی مردم و سرانجام حضورشان در پای صندوق‌های رأی به نوعی پاسخ در برابر این دعوت بود. البته این حركت، اتفاقی یك‌شبه نبود. به نظر من قیام بدون خشونت مردم، پشتوانه‌ای محكم داشت. اگر به سیر تفكر و تغییر جهت مردم توجه كنیم، انتشار بیش از یكصد هزار جلد كتاب با موضوعات مختلف در تیراژ بالا و یك‌میلیون مقاله بنیادین متنوع ـ بی‌سابقه در تاریخ نشر امریكا ـ همه در انتقاد از عملكرد نظام حاكم و متوجه عدول از قانون‌اساسی، مخالفت با اشغالگری، جنگ و شكنجه، همه نشانه‌های آغاز این حركت بود؛ همچنین اظهار اعتراض و انتقاد به "گزارش‌های دروغ" و "اطلاعات موازی." مردم همواره در جریان مسائل داخلی و سیاست خارجی كشورشان بودند، عملكرد مسئولان را بررسی می‌كردند كه بتوانند پای صندوق‌های رأی تصمیم قاطع خود را بگیرند. من اسم این قیام آرام را "پی‌گیری" و "جدیتِ" بدون خشونت می‌گذارم. به قول حنیف‌نژاد هر قیامی دو مولفه دارد: جدیت و پی‌گیری.۲) دموكراسی نمایندگی یا دموكراسی مشاركتی؟
در اینجا می‌خواهم به تفاوت "دموكراسی نمایندگی" و "دموكراسی مشاركتی" اشاره كنم. دموكراسی نمایندگی یعنی این‌كه مردم هر چند سال یك‌بار پای صندوق‌های رأی بیایند، رأی‌شان را داخل صندوق بیندازند و بعد با خیال راحت به خانه‌های‌شان بروند، با اعتماد كامل به مسئولان، مثل مسافر اتوبوسی كه به راننده اعتماد می‌كند و با خیال تخت می‌خوابد! اما دموكراسی مشاركتی با دموكراسی نمایندگی متفاوت است. در دموكراسی مشاركتی، افراد وقتی رأی می‌دهند همیشه مواظب و مراقب مسئولان و منتخبان خود هستند، كه اگر عدول كردند گوشزد كنند و یا حتی آنها را عزل كنند. در این نوع دموكراسی، مردم همواره نقد می‌كنند، با پی‌گیری و جدیت كار می‌كنند. عملكرد چهارساله مردم امریكا هم براساس دموكراسی مشاركتی است؛ پتانسیل آنها بیشتر از آن است كه به دموكرات رأی بدهند یا به جمهوری‌خواه؛ چرا كه دموكرات‌ها هم در ابتدا به جنگ و اشغال عراق رأی مثبت دادند و بعدها با آن مخالف شدند. این‌كه مردم در انتخابات اخیر به دموكرات‌ها رأی دادند برای این بود كه در مخالفت با جمهوری‌خواهان صاحب یك پیروزی ملموس، مقطعی و چشمگیری باشند. از زمانی‌كه مخالفت‌ها و انتقادها آغاز شد؛ شاهد تظاهرات علیه جنگ در شهرهای دانشگاهی بودیم، تظاهرات و درگیری‌هایی كه در اعتراض به كشتار مردم و كشته‌شدن امریكایی‌ها، مجروح‌شدن و تشییع جنازه‌ها بود. دیگر كسی داوطلبانه به سربازی نمی‌رفت تا جایی‌كه سربازی اجباری شد و تمامی این صحنه‌ها با حضور مردم همراه بود. به اعتقاد من الهام از نوع دموكراسی مشاركتی مردم امریكا می‌تواند درس مهمی برای ما باشد كه چند روز پیش از انتخابات فعال می‌شویم و انتظار داریم دموكراسی از صندوق‌های رای بیرون بیاید، این كار نیاز به مشاركت، كار پی‌گیر و پشتوانه‌ای دائمی دارد.
۳) نیروهای مذهبی، قانون‌اساسی جدید و امریكای جدید
برگردیم به گذشته، به انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۰۴؛ یك روز پس از انتخابات ریاست‌جمهوری نوامبر ۲۰۰۴ "توماس فریدمن" در سرمقاله‌ای باعنوان "دو ملت زیر سایه خدا"(۷) در نیویورك‌تایمز بدین‌ مضمون نوشت كه این انتخابات، حال و هوای دیگری داشت، مردم نیامدند تا فقط یك رئیس‌جمهور انتخاب كنند، بلكه آمدند "قانون‌اساسی جدید" و "امریكای جدید" را رقم بزنند، چرا كه ۷۵% مردم امریكا مذهبی‌اند و می‌خواهند رئیس‌جمهوری مذهبی داشته باشند، علاوه بر آن می‌خواهند رئیس‌جمهورشان از گزاره‌های مذهبی هم استفاده كند. "خیر و شر"، "حق و باطل"، "محور شرارت"، "هر كه با ما نیست بر ماست" اینها عباراتی است كه بوش به كرات از آنها استفاده كرد. این مردم می‌خواهند باوجود قانون‌اساسی، مسائل مذهبی را وارد حكومت و جامعه كنند:
"... طرفداران بوش به‌قدری با شدت و حدت به‌دنبال وضع قوانین درباره مسائل اجتماعی و گسترش دامنه مذهب هستند‌كه‌گویا درصدد بازنویسی قانون‌اساسی می‌باشند، نه انتخاب یك رئیس‌جمهور."(۸)
"توماس فریدمن" اظهار نگرانی خود را از نیروهای مذهبی‌ای كه تكیه‌گاه بوش قرار گرفته‌اند، این‌گونه بیان می‌كند كه این نیروها می‌خواهند جامعه ما را به سمت مبارزه با "علم"، "دموكراسی" و "وحدت" سوق دهند. وی برای رفع نگرانی از آینده امریكا و پاسخ به "چه باید كرد؟" پیشنهاد می‌كند شخصیت‌های دموكرات معتدل، باید حركت این مذهبی‌ها را به سمت "علم"، "دموكراسی" و "وحدت" سوق دهند وگرنه باید با قانون‌اساسی وداع كرد. وی راه چاره را در گفتمان درون‌دینی می‌بیند به‌طوری‌كه این مذهبی كه در جهت مخالفت با علم و دموكراسی و وحدت قرار گرفته است، به سمت موافق با آن سوق داده شود و دیدیم كه دموكرات‌ها به توصیه صاحبنظران ازجمله توماس فریدمن كه هماهنگ با بررسی‌های خودشان نیز بود، نیروهای معتدل خود را وارد صحنه انتخابات كردند كه همین امر می‌تواند از دلایل مهم پیروزی‌شان نیز باشد. درس مهم در اینجا، توجه به این نكته است كه در انتخابات اخیر حتی نیروهای مذهبی‌ای كه به بوش رأی داده بودند به او پشت كردند، چرا كه بدی رفتار، كردار و گفتار گروه بوش و یاران نئوكانش به حدی آشكار شد و موارد متعدد پیدا كرد كه این نیروهای مذهبی با انصاف و وجدانی كه هر انسانی دارد متوجه شدند از احساسات مذهبی‌شان سوءاستفاده شده است. به نظر من، شایسته است كه از این جمع‌بندی و درس مهم دیگر، جوامع نیز درس بگیرند.
۴) ناسیونالیسم امریكایی
مردم امریكا بسیار ناسیونالیست هستند، برای منافع ملی‌شان ارزش قائل‌اند. از ۳۰۰۰ موسسه تحقیقاتی در امریكا، ۹۰درصد روی منافع ملی كار می‌كنند، غرور ملی دارند، حتی زبان خارجی یاد نمی‌گیرند، مگر مأموران وزارت‌خارجه و سفارت‌ها كه یادگیری‌شان ضروری است. آنها منابع نفت، گاز، اورانیوم، معادن، كشاورزی، آفتاب، باران، برف و... دارند. بنابراین خود را بی‌نیاز و صاحب همه‌چیز می‌پندارند. همگان می‌دانیم كه یك ملت ناسیونالیست معمولاً از حاكمیت منتخب خود دفاع می‌كند، بویژه حاكمیتی كه در حال جنگ با دشمن است و درس مهم اینجا، همین نكته است كه این مردم ناسیونالیست علیه فرمانده كل قوا و حاكمیت در حال جنگ، بسیار پی‌گیرانه مبارزه كردند و درنهایت علیه او و جنگ رأی دادند و همان‌طور كه دیدیم، محبوبیت بوش از ۹۰درصد در آغاز جنگ درنهایت به ۲۷درصد رسید. من فكر می‌كنم باید روی این ویژگی‌های مردم امریكا مانور داد و از حركت عمیق و گسترده آنها درس‌هایی معنادار گرفت.
۵) معادله ترس
برمی‌گردیم به صحبت‌های ال‌گور، وی بدین‌مضمون می‌گوید چگونه می‌شود در نظام لیبرال دموكراسی همچون نظام‌های بسته، معادله ترس به‌گونه‌ای حاكم ‌شود كه نتایجی چون ترور لوتركینگ و جنگ ویتنام و جنگ عراق بدهد؟ معمولاً گفته می‌شود این نظام‌های توتالیتر و بسته هستند كه بر محور انضباط آهنین و ترس استوارند و برای ال‌گور جای سوال است كه چرا معادله ترس در یك نظام لیبرال دموكراسی حاكم شده و فاجعه‌آمیز می‌شود؟ به نظر می‌رسد وی تلویحاً با یك بن‌بست روبه‌رو می‌شود. به اعتقاد من، پاسخ آن "هستی‌محوری" و "معادباوری" است. اگر انسان‌ها به حقیقتی بینا و شنوا باور داشته باشند، بدون بیم و هراس از شخصیت‌های مافوق، در هر شرایطی حتی اگر خطر جانشان را نیز تهدید كرد، ملتی و دنیایی را به خطر نمی‌اندازند. وقتی چنین باوری نباشد كارمند FBI و CIA گزارش دو رو، مطابق میل مافوق می‌دهد تا از اخراج یا تغییر رتبه‌اش دوری كند:
"ترس، منطق و استدلال را كنار می‌زند. ترس باعث بسته‌شدن سیاست گفتمان و بازشدن درهای سیاست تخریب می‌شود..."(۹)
به هر حال ال‌گور، راه چاره را در قیام و حركت مردم می‌بیند. یك چنین شخصیت سیاسی‌ای كه زمانی معاون كلینتون و از نوجوانی همراه پدرش سال‌ها در كنگره حضور داشته و بسیار خوب به زیر و بم سیاست و حكومت امریكا آشناست درنهایت به قیام مردم روی می‌آورد. نه به سنا و مجلس نمایندگان اعتماد دارد و نه بهFBI و نه CIA! ال‌گور از مردم دعوت می‌كند كه به مسئولیت شهروندی‌شان عمل كرده و آن را احیا كنند و همان‌طور كه گفتم مردم با حركت خود، به نوعی به دعوت او پاسخ دادند و این درس مهمی است برای مردم كشورهای جهان سوم كه خواهان اجرای قانون‌اساسی هستند:
"ما به‌عنوان مردم امریكا وظیفه داریم كه نه‌تنها از حق زندگی شهروندان‌مان، بلكه همچنین از حق آزادی و حق كسب شادمانی آنها نیز دفاع كنیم. بنابراین در شرایط كنونی ما بسیار حیاتی است كه در جهت حفاظت قانون‌اساسی‌مان در برابر خطر كنونی، گام‌هایی فوری برداریم، خطری كه با زیاده‌طلبی متجاوزانه شاخه اجرایی و باور آشكار رئیس‌جمهور مبنی بر این‌كه او نیازی به زندگی تحت حاكمیت قانون را ندارد متوجه قانون‌اساسی ما شده است."(۱۰)
پی‌گیری مصرانه و حركت مردم امریكا، فشار زیادی به كنگره تحت سیطره جمهوری‌خواهان آورد تا آنجا كه گروه ده‌نفره‌ای مركب از پنج نماینده دموكرات و پنج نماینده جمهوری‌خواه به رهبری بیكر و هامیلتون انتخاب كرده تا از وضعیت عراق گزارش تهیه كند! گویا نظام امریكا با این كار می‌خواهد مسائل و نارضایتی‌های درون مردم را كه بسیار جدی است به راهكارهایی درون نظام، محدود می‌كند تا مردم دست از مخالفت خود بردارند. تغییر جایگاه رامسفلد با رابرت گیتس نیز نمونه‌ دیگری است از این ترفند دربرابر فعالیت، اصرار و مشاركت مردم امریكا!
۶) آغاز حركت نوین
ملت امریكا با مطالعه و تجزیه‌وتحلیل، پی به سیاست خارجی امریكا برده‌اند و حالا دیگر نمی‌خواهند سرنوشت كشورشان با سرنوشت اسراییل گره بخورد و این آغاز حركتی نوین است و فرصتی مناسب برای ما. شایسته است در راستای یك بازنگری، طراحان سیاست خارجی ما با این حركت جداخواهانه مردم امریكا با ویژگی‌ احیای قانون‌اساسی پیوند بیشتری بخورند.(۱۱)
لطف‌الله میثمی
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ چشم‌انداز ایران، شماره ۳۷، احیای حاكمیت قانون، ال‌گور، ص ۵.
۲ـ همان منبع
۳ـ همان، ص ۶
۴ـ همان، ص ۷.
۵ـ همان.
۶ـ همان، ص ۱۰.
۷ـ چشم‌انداز ایران، شماره ۲۹، دو ملت زیر سایه خدا، توماس فریدمن، لطف‌الله میثمی، ص۵.
۸ـ همان منبع
۹ـ چشم‌انداز ایران، شماره ۳۷، احیای حاكمیت قانون، ال‌گور، ص۱۲.
۱۰ـ همان منبع.
۱۱ـ رجوع شود به لابی اسراییل و سیاست خارجی ایالات‌متحده، جان.جی. میرشایمر و استیون. ام. والت، لطف‌الله میثمی، ۴ شهریور تا اول آذر ۱۳۸۵، روزنامه آفتاب یزد و همچنین سرمقاله چشم‌انداز ایران، شماره ۳۷، رویكردی جدید به قطب‌بندی جهان، لطف‌الله میثمی.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران