چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

برای امیر که هزار شب نخوابید


برای امیر که هزار شب نخوابید
اولین ضربه ها كه به توپ می خورد چهره برنده تا حدودی نمایان خواهد شد. اگرچه این عبارت كلیشه ای «فوتبال غیرقابل پیش بینی است» به واقعیت شبیه تر می نماید.
این آقا پسر جاه طلب بالاخره بعد از مدت ها به حق خودش رسیده. جواد نكونام را می گویم. اوساسونا جای خوبی است. اگرچه جاه طلبی های ۶ طلایی هرگز سقفی نمی شناسد. تازگی ها مصاحبه كرده و گفته: «می خواهم در بهترین تیم های اسپانیا بازی كنم.» كمی بیشتر از اینها رشد كند حتی حضورش در رئال یا بارسلونا افسانه نیست.
او یك هافبك دفاعی استاندارد است. نبض تیم ملی كه بنا بر شخصیت ویژه اش طی تمام سال هایی كه در اوج آمادگی قرار داشته آنچنان كه باید مورد توجه رسانه ها قرار نگرفته. در اتاق كناری شاید مهدی مهدوی كیا است كه درست مثل یك حرفه ای خونسرد، استراحت می كند. هیچ دلیلی برای دلهره وجود ندارد. شاید از لحظه ای كه از وسط زمین در شهر داریان، چین را با آن شوت وحشتناكش زمین گیر كرد به این نتیجه رسید كه دلیلی برای بی قراری وجود ندارد، چه معلوم و روشن بود رشد این سرعتی كه بعدها در هامبورگ لقب «موشك» به خود گرفت. بازوبند شهریاری كه حالا مدتی است همگان در ستایش اراده او قلم می زنند و چیز می نویسند، بر بازوی او نشسته. به بازوبند نگاه می كند.
معصبانه هم نگاه می كند و احتمالاً زیر لب با خود عهدهایی نیز می بندد. دوست داشتنی ترین بازیكن تیم ملی حالا كاپیتان تیم ملی هم هست.و البته علی كریمی. اگرچه میانه خوشی با رسانه های داخلی ندارد و روزنامه های كشورمان را مدام به حاشیه سازی و دروغ متهم می كند اما حداقل به لحاظ فنی شدیداً مورد احترام است. اگرچه در جام جهانی برای تیم ملی ما بزرگی نكرد اما حضور در بایرن نكته ای ویژه از زندگی حرفه ای او به شمار می رود. حتی اگر در اكثر بازیها روی نیمكت نشسته باشد.
آقای آندو هم خیلی زود توانست رشد كند. حالا او در بولتون یك الماس تراشیده به حساب می آید. كعبی و تقریباً بقیه بازیكنان هم آرامش خاصی دارند.
قلعه نویی شاید به همه اینها فكر می كند. بیش از همه به خودش. لابی هتل پرنس شهر كولالامپور اما جای خوبی برای بی قراری نیست. چه دوستی می گفت: اگر بازی را شروع كردی، دیگر هرگز پشت سرت را نگاه نكن.» و بعد ادامه می داد: «سعی كن درست بازی كنی.»
حالا اوست كه در لابی هتل بیدار مانده، لم داده است روی مبل و خاطره ها را در ذهن مرور می كند. گاهی لبخند می زند و گاهی هم نه. به همه چیز فكر می كند و همه چیز بدون اینكه امیر اراده ای در مرورشان داشته باشد به ذهن او هجوم آورده اند. به سالی كه در فرودگاه اهواز تا لب مرگ رفت اما زنده ماند. باخت جام قهرمانی را و بعد شروع كرد به داد و فریاد زدن كه «این حق من نبود.» و بعد از دست های پشت پرده گفت و بعد …
لبخند آقای سرمربی برای پیش خدمتی كه خواب آلود از روبروی او عبور می كرد قابل تفسیر نبود. شاید با خود فكر كرد كه امیر به او لبخند می زند. سرش را به حالت احترام تكان داد و رفت. نمی دانست امیر در مرور خاطراتش به سال سوم رسیده و دارد به آزادی فكر می كند. آنجایی كه استقلال برق شیراز را مقابل چشمان منتظر بیش از ۱۰۰ هزار هوادار متعصب آبی پوش در هم شكست و جام قهرمانی لیگ پنجم را بالای سر برد. «چه روز خوبی بود. من توانستم استقلال را قهرمان كنم.» این عبارات یا شبیه این عبارات را زیر لب بر زبان آورد و ...
«خداحافظ جام جهانی و خداحافظ آقای برانكو ایوانكوویچ» جمله عجیب عادل بود كه در تاریخ اذهان مردم ما ثبت شد و شاید لحظه ای كه امیر با خود گفت: «ممكن است سراغ من بیایند.» به هرحال او مربی تیم قهرمان بود. این اتفاق رخ داد. رؤیای امیر رنگ واقعیت به خود گرفت. «دایی باید خداحافظی كند.» عجب. چقدر محكم. چقدر جاه طلب. همه چیز همان طوری پیش رفت كه امیر می خواست. اما نه. نه همه چیز. استقلال از حضور در لیگ قهرمانان آسیا حذف شد. قلعه نویی سهم بسزایی در این افتضاح داشت. شاید محبوبیتش از همان لحظه ای كه هواداران خبر قطعی حذف تیم شان از آسیا را می خواندند، نصف شد. شاید هم كمی بیشتر از نصف. همه چیز حالا روال دیگری به خود گرفته؛ «خلاف میل امیر».
چرا مرفاوی قهرمان نشد؟ این آقا صمد اگر می توانست ...
قبل از سفر به مالزی گفت: «دیگر در استقلال جایگاهی ندارم.» حرف های حجازی را خوانده بود؛ «این نیمكت كج را درست می كنم و ...»اما كسی باور نمی كند. باور نكردن جمله امیر منطقی تر می نماید اما خب اینجا مالزی است. جام ملت های آسیا.
جای خوبی برای فكر كردن به چیزی جز تیم ملی به نظر نمی رسد. حالا از روی مبل بلند شده و قدم می زند. دست هایش را به هم می فشارد.نقدها و تحلیل ها و گمانه هاست كه امانش را بریده. نمی داند به تمجید مفسر ورزشی تلویزیون مالزی دل خوش كند یا از خط و نشان های مجله ورزشی كیكر به دغدغه و نگرانی دچار شود.
۴۴ سال بیشتر سن ندارد اما مثل یك ۶۰ ساله برای بقا حرص می خورد. بی قرار است. باید هم باشد. بهترین تیم تاریخ فوتبال ایران در اختیار اوست. نكونام، كریمی، هاشمیان، آندو، مهدوی كیا و بقیه. همه در اوج آمادگی. همه راحت و خونسرد. اما امیر همچنان بی قرار است. دغدغه برای شروع. معنای اولیه ضربه ها را خوب می داند. ازبك ها را كه از پیش رو بردارد درست مثل همیشه می شود همان امیر خونسرد و این آرامش خیلی به درازا نمی كشد. «هزار شب است كه نخوابیده ام.» تیمش اگر به فینال برسد، داستان هزار و سی شب از زبان او شنیدنی است.
دوباره می نشیند. خیره می شود. معلوم نیست به كدام نقطه. نقطه اما استقلال نیست. حجازی آن نقطه راپر كرده با هزاران ادعا.راه برگشت وجود ندارد. اینجاكوالالامپوراست.سرانجام رؤیاهای امیركه یابه خوشبختی می رسدیا...
آیا امیر دوستی دارد كه به او بگوید: «سعی كن اشتباه نكنی» و بعد ادامه دهد: «پشت سرت را نگاه نكن.»
مهدی مهاجر
منبع : روزنامه ایران ورزشی


همچنین مشاهده کنید