پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

غلبه بر هر روند خارجی


غلبه بر هر روند خارجی
تحولات سیاسی را می توان از دو منظر مطالعه کرد، منظر اول مطالعه آنها به صورت جدا جدا- و هرکدام به صورت یک پدیده مجزا- منظر دوم مطالعه آنها به صورت یک مجموعه و سپس استنتاج کلی از بررسی این پدیده ها. تردیدی نیست که هر کدام از این دو منظر در جای خود درست و لازم می باشد و البته درست تر آن است که پدیده ها را یک بار جدا جدا- به صورت میدانی- و یک بار دست جمعی- و با کنکاش روی موارد مشترک- مورد مطالعه قرار دهیم.
این قلم با مطالعه تحولات منطقه خاورمیانه به یک جمع بندی تحلیلی دست پیدا کرد که به نظر اساسی و کلیدی می باشد و می تواند راه را برای تحلیل همه پدیده های کنونی- و حتی آینده- خاورمیانه باز نماید. جمعبندی این است: «روندهای داخلی خاورمیانه بر روندهای خارجی آن غلبه می کنند».
▪ مطالعه موارد زیر این نظریه را تصدیق می کند:
۱) انقلاب اسلامی ایران قبل و بعد از پیروزی در کشاکش دو نیروی داخلی و خارجی بوده است. نیروی داخلی- رهبر، مردم و اسلام- درصدد پیروز و ماندگار کردن انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن بوده اند و نیروی خارجی- غرب، رژیم های لائیک منطقه و لائیک های داخلی- درصدد شکست انقلاب و از میان بردن آن بوده اند، در طول این ۲۸ سال همواره روند داخلی انقلاب بر روند خارجی غلبه داشته است.
۲) دولت سازی مردمی در عراق. عراق پس از صدام حسین همواره کشاکش نبرد میان نیروهای داخلی و خارجی بر سر هویت بخشی به «عراق آینده» بوده است. در این میان رهبران مذهبی، مردم و مبارزین درصدد استقرار یک حکومت مقتدر مردمی بوده اند و روندهای خارجی- شامل اقدامات آمریکا، دولت های عربی منطقه و وابستگان رژیم سابق- درصدد استقرار نوع دیگری از نظام پیشین- سکولار و وابسته- بودند. آنچه از نتیجه این معارضه برجای مانده است، استقرار دولت مردمی در عراق و اعتراف به شکست از سوی مخالفان آن می باشد.
۳) مقاومت لبنان. لبنان طی دهه های ۱۳۶۰، ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ شاهد منازعه میان روند داخلی و روند خارجی بوده است. از یک سو روند داخلی- مقاومت، مردم و سطحی از نخبگان- خواستار مقاومت در برابر اسرائیل بوده اند. از سوی دیگر روند خارجی- رژیم صهیونیستی، آمریکا، اروپا، رژیم های عربی منطقه و نیروهای داخلی وابسته به آنان- خواهان هضم لبنان در سیاست منطقه ای اسرائیل بوده اند. امروز شاهدیم که روند داخلی کاملا بر روند خارجی غلبه کرده است.
۴) مقاومت فلسطین. فلسطین از آغاز انتفاضه (۱۳۶۶ هـ.ش) تا امروز که دو دهه از آغاز انتفاضه می گذرد همواره در کشاکش دو نیروی داخلی و خارجی بوده است. در این میان روند داخلی فلسطین- شامل مردم، مقاومت و سطحی از نخبگان- از نقطه ضعیف شروع کرد در حالی که روند خارجی فلسطین- شامل سیاست های رژیم تل آویو، آمریکا، رژیم های عربی هم پیمان آمریکا و نیروهای داخلی وابسته به آنان- از همه نوع امکانات برخوردار بود. آنچه امروز شاهد آن هستیم غلبه روند داخلی بر روند خارجی است.
۵) اسلام گرایی ترکیه. ترکیه طی سه دهه گذشته- از آخرین کودتای نظامیان در سال ۱۳۶۱- همواره در کشاکش این دو روند بوده است. غرب، لائیک های داخلی و رژیم های لائیک اطراف ترکیه خواهان استمرار نظام لائیسم بوده اند. اما از آن طرف مردم و سطحی از نخبگان سیاسی و فرهنگی ترکیه خواهان تغییرات اساسی در ترکیه بوده اند. در این بین مخالفان اسلام گرایی از همه ظرفیت خود برای جلوگیری از تحول سود جسته اند ولی آنچه امروز شاهد آن هستیم شکست روند خارجی از روند داخلی ترکیه می باشد.
از موارد فوق و موارد دیگر- نظیر شکست ارتش شوروی از چریک های افغان- این نتیجه بدست می آید: «روندهای داخلی بر روندهای خارجی غلبه می کنند.» این سرنوشت همه رژیم ها و روندهای جهانی- بخصوص روندهای منطقه خاورمیانه- است. آنان که می گویند شکست آمریکا در خاورمیانه قطعی است حتما نیم نگاهی به تجربه سه دهه اخیر خاورمیانه دارند.
یکی- دو سال پیش وقتی آثار شکست آمریکا در عراق آشکار شد، آرام آرام این نظریه که «امکان پیروزی در خاورمیانه برای آمریکا متصور نیست» طرفدارانی پیدا کرد و حتی به درون کاخ سفید راه یافت. ریچارد هس رئیس سابق شورای روابط خارجی آمریکا یکی از نظریه پردازان راهبردی این کشور بود که طی مقاله ای نوشت: «کشمکش میان
نیروهای متضاد- چه داخلی و چه خارجی- را می توان در منطقه مشاهده کرد اما آنچه که هم اکنون تغییر کرده، تعادل میان این نیروهاست. دوره آینده خاورمیانه، دوره ای خواهد بود که در آن نفوذ نیروهای خارجی کاهش یافته و نیروهای داخلی قدرت خواهند گرفت».
هیس در ادامه مقاله خود نوشت اگرچه در دهه های آینده «شکل دادن به خاورمیانه جدید» اولویت برنامه های سیاست خارجی آمریکاست ولی «حقیقت این است که تاثیرگذاری بر این منطقه از سوی نیروهای خارجی بسیار مشکل خواهد بود».
▪ این موضوع پیامدهایی را به همراه خواهد داشت که- فقط- به بعضی از موارد آن اشاره می شود:
۱) این روند سبب شده است که ملت های خاورمیانه بر حس ناتوانی غلبه کنند و درصدد از میان برداشتن نظم قدیم- سکولاریسم، فقر و وابستگی- و استقرار نظام های نوین برآیند بنابراین می توان حدس زد که طی ده سال آینده چهره خاورمیانه دگرگونی های اساسی پیدا می کند.
۲) اعتماد به نفس از رژیم های همگرا با غرب گرفته می شود. چرا که وقتی آنان در ایران، عراق، لبنان، فلسطین، سوریه و... شاهد شکست برنامه های غرب باشند، دلیلی ندارد که این روند را در کشور خود قابل تکرار ندانند. این ماجرا سبب فاصله گرفتن آنان از غرب- و به ویژه آمریکا- می شود. هیس در این خصوص می نویسد: «دولت های خاورمیانه اگر هم بخواهند، دیگر به سختی می توانند با آمریکا همکاری کنند، چرا که دیگر تاثیر و نفوذ آمریکا در منطقه تحلیل رفته است».
۳) شکست در سیاست های منطقه ای غرب به رشد واگرایی غربی ها منجر می شود. آمریکایی ها به موازاتی که در مواجهه با محورهای اصلی خاورمیانه- که بوش آنها را محور شرارت نامیده است- دچار شکست می شوند، توانایی آنان برای متقاعد کردن کشورهای صنعتی به پیروی از واشنگتن دچار نقصان می شود. به عنوان نمونه وقتی آمریکایی ها از صدور پی درپی قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران به نتیجه ای که وعده داده بودند- کوتاه آمدن ایران- نرسیدند، همراهی آلمان، روسیه و چین را از دست دادند و فرانسه را نیز در پیروی از خود به تردید انداختند. از این رو پیش بینی می شود به مرور فاصله سیاست های اروپا از آمریکا زیاد شود.
۴) پیروزی روندهای داخلی بر روندهای خارجی به تحولات خاورمیانه شتاب فراوانی خواهد بخشید بر همین اساس می توان پیش بینی کرد که منطقه ما طی سال های آینده تحولات فراوانی را به چشم خواهد دید. به نظر می آید اصرار آمریکا و اسرائیل برای احیای روند سازش از این نگرانی نشأت گرفته است.
۵) رژیم صهیونیستی- که محصول همگرایی و حمایت روند خارجی است- دچار افت موقعیت (Position Drop) می شود تا جایی که جایگاه آن در نزد غربی ها و حتی آمریکایی ها از دست می رود بر همین اساس باید گفت حق با دکتر احمدی نژاد است که گفت: «در آینده نزدیک روی نقشه خاورمیانه واژه اسرائیل وجود ندارد». آمریکایی ها حتماً به زودی به این نتیجه می رسند که حمایت آنان از دولت تل آویو کمکی به حفظ آن نمی کند.
۶) در نتیجه غلبه روندهای داخلی خاورمیانه بر روندهای خارجی آن، ایران دارای موقعیت ممتازی خواهد شد چرا که تحولات خاورمیانه از نظر هویت به یک «نقطه عطف» تکیه دارند. این نقطه همان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است. در این میان اگرچه روندهای خاورمیانه هویتی دیگرگون از هم داشته و بعضاً به لحاظ خصلتی با انقلاب اسلامی ایران تفاوت هایی هم دارند ولی در نهایت این تفاوت ها حل و فصل می گردند. از این رو «هیس» در مقاله خود نوشته است: «ایران به یکی از دو قدرت بزرگ منطقه تبدیل خواهد شد. ایران کشور ثروتمندی است. صاحب نفوذترین کشور در عراق است و روی حماس و حزب الله نیز نفوذ چشمگیری دارد. ایران یک ابرقدرت سنتی است و پتانسیل این را دارد که اهداف خود را در منطقه عملی کند».
شاید با همین ارزیابی است که وقتی روسیه اتمی با تهدید امنیتی از سوی آمریکا مواجه می شود از حزب الله لبنان و حماس فلسطین دعوت می کند تا دفاتر خود را در مسکو افتتاح کنند. البته پرواضح است که میان ماهیت رژیم روسیه و هویت گروه های مبارز تضاد حل نشدنی وجود دارد ولی وقتی پوتین از این عبارات استفاده می کند از آن بوی اعتراف به توانایی برتر از بمب مبارزان اسلامی خاورمیانه به مشام می رسد.
سعدالله زارعی
منبع : روزنامه کیهان