شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بهانه دینی امیر


بهانه دینی امیر
این‌که دو مقام عالی‌رتبه از دو کشور در حاشیه یکی از اجلاس‌های مجمع عمومی سازمان ملل در مهمانی شامی بر سر یک میز بنشینند، نمی‌تواند موضوع جنجال‌ برانگیز و آنچنانی برای مطبوعات و رسانه‌ها باشد، اما اگر یکی از آنها سمبل و پرچم عقاید مطلق دینی اسلامی و از آن مهمتر، رهبر با نفوذ اعراب یعنی امیر عبدلله، پادشاه عربستان باشد و دیگری شیمون پرز، رئیس جمهور رژیم صهیونیستی اسرائیل، موضوع به شکل خاصی قابل تأمل و بررسی است، چرا که در مرحله نخست، پیش از هر چیز در عرف دیپلماتیک هر رفتار نشانه و دال بر معنایی مشخص و معین است؛ مثل برافراشتن پرچم یک کشور هنگام استقبال از مقام رسمی یا بلند پایه کشور دیگر که به معنای ادای احترام وافر و ابراز علاقه‌مندی برای گسترش روابط و... است و یا هر حرکت کوچک و ظریف کم اهمیت همچون دیر حاضر شدن در یک جلسه گفت‌وگو و یا ترک کردن میز مذاکره و... در عرف دیپلماتیک معنای خاص و تعریف شده‌ای دارد؛ همان‌گونه که نشستن دو مقام رسمی و عالی‌رتبه بر سر یک میز هرگز بی معنا نمی‌تواند باشد.
این موضوع آشکارا بیانگر گردش و تحول قریب‌الوقوع روابط اعراب و اسرائیل خواهد بود، چرا که مقامات سعودی پیش از این، همواره هنگام سخنرانی هر یک از مسئولان اسرائیل، همایش‌های بین‌المللی را ترک می‌کردند اما این بار امیر عبدالله، امیر غیر منعطف عرب با کسی سر یک میز شام نشست که از سال ۱۹۴۸ یعنی از زمان تشکیل ر‍‍ژیم صهیونیستی دشمن اصلی و عامل مؤثری برای اتحاد اعراب به شمار می‌رود.
بحث مطلق‌گرایی دینی امیر عبدلله که زبانزد عام و خاص است، از این دید قابل توجه است که این ضیافت شام در خلال نشست اجلاس گفت‌وگوی ادیان برگزار شده و این اجلاس به نوبه خود، پاسخ به ابتکار شاه عربستان در زمینه تلاش برای پیشرفت گفت‌وگوی میان ادیان است.
قضیه چندان هم پیچیده نیست. در واقع، به یکباره نرم و منعطف و نسبی‌گرا شدن پادشاه عربستان و تلاش صادقانه‌اش برای پیشبرد گفت‌وگوی میان ادیان (!) تکه آخر پازلی است که با چسباندن آن به روندهای قبلی تصویر منحصر به فردی از واقعیت شکل می‌گیرد که می‌تواند راهنمای دیپلماسی منطقه‌ای ایران باشد.
یک روند واقعی مبنی بر مثلث اعراب، آمریکا و عراق، از زمان سفر خاورمیانه‌ای بوش و پس از آن، سفرهای منطقه‌ای نوری المالکی به کشورهای عربی آغاز شده که در راستای انزوای ایران است و کارگردان غیر حرفه‌ای این نظم نوین نیز کسی جز آمریکا نمی‌تواند باشد.
یکی از دلایل آشکار غیر حرفه‌ای بودن این کارگردان نیز تحت تأثیر تمام و کمال بودن دستیار ضعیف و تحت الحمایه خود اسرائیل است، زیرا این اولمرت بود که اذعان داشت برای دستیابی به صلح، راهی جز بازگشت به مرزهای سال ۱۹۶۷ وجود ندارد و از همین روی، بهتر است به جای تمرکز بر گفت‌وگو با فلسطینی‌ها، طرح صلح ملک عبدالله را با سران عرب به مذاکره گذاشت.
در واقع، بر پایه ابتکار او، در صورت بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از جنگ شش روزه در ژوئن سال ۱۹۶۷ و حل «عادلانه» مشکل آوارگان فلسطینی، همه کشورهای عرب روابط دیپلماتیک کامل با اسرائیل برقرار خواهند کرد و اکنون ابتکار پادشاه سعودی دو بار از سوی کشورهای عضو اتحادیه عرب به تصویب رسیده است و این‌گونه فاز بعدی پروژه آقای آمریکا و دستیارش اسرائیل به مرحله اجرا درمی‌آید؛ عادی‌سازی روابط اسرائیل با اعراب و در نتیجه انزوای بیشتر ایران و تضمین حضور آمریکا و همراهانش در گلوگاه انر‍ژی آینده جهان در نتیجه انزوای بیشتر ایران.
هنگامی که جورج بوش در سفر خاورمیانه‌ای ماه ژانویه ۲۰۰۸ خود در مرکز مطالعات استراتژیک ابوظبی سخنرانی می‌کرد و خواستار ایجاد ائتلافی علیه ایران در منطقه بود، داشت، نخستین گام‌ها را برای پی‌ریزی نظام نوین امنیتی منطقه برمی‌داشت.
وجود چنین دستور کاری و اعلام آن در خلیج فارس آن هم در نزدیکترین نقطه به سواحل ایران و در کشوری که بالاترین حجم تجارت را با ایران دارد، آشکارا تعریف کننده و شکل دهنده نقش جدید کشورهای خلیج فارس نسبت به حوزه خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا بود.
بوش هدف دوم خود در راستای سفر به خاورمیانه را فعال کردن مذاکرات موسوم به حل و فصل نهایی بین اسرائیل و فلسطین خواند که در آناپولیس بر آن توافق شده بود.
اما این هدف دوم، خود در راستای تحقق هدف اولی ماهیت و معنی می‌یابد. این‌که یک رئیس‌جمهور آمریکا، آن هم بوش آتش‌افروز و جنگ طلب، برای نخستین بار، از ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی یاد کند و همچنین موضوع آوارگان فلسطینی را با نام جبران خسارت آوارگان در دستور کار قرار بدهد، جز ادای دین به اعراب منطقه برای جلب رضایت آنان در ائتلاف علیه ایران چیز دیگری می‌تواند باشد؟
این در حالی است که بوش همواره مورد انتقاد اعراب بود که چرا وی بر خلاف پدرش و کلینتون، ابتکاری برای صلح خاورمیانه نداشته است؟!
همان‌گونه که مجری زیرک تلویزیون الجزیره در برنامه تحلیلی سفر بوش به خاورمیانه به آن اشاره کرد و این جریان را سناریویی مشابه سال ۱۹۹۱ خواند که جورج بوش پدر، پس از آن که از حمایت کشورهای عضو پیمان دمشق (شورای همکاری، مصر و سوریه) در جنگ دوم خلیج فارس برای آزادسازی کویت مطمئن شد، کنفرانس مادرید را به اعراب هدیه داد.
و خرید ۶۳ میلیارد دلار اسلحه از وزرای خارجه و دفاع آمریکا، هزینه‌ایی بود که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با طیب خاطر پرداختند تا آمریکا به حفظ امنیت رژیم‌های سنتی عربی متعهد باشد.
درگیری‌ها و تنش‌های بین ایران و اعضای شورای همکاری خلیج فارس در بیانیه‌ای که از سوی اجلاس سران این شورا صادر شد و نسبت به احتمال آلودگی آب‌های خلیج فارس از فعالیت آینده نیروگاه بوشهر ابراز نگرانی کردند، به خوبی نمایان است. و همچنین در تصمیمی که در اجلاس سال ۲۰۰۷ مبنی بر آغاز مطالعه برنامه هسته‌ای صلح آمیز خود گرفتند که پاسخی به برنامه هسته ای ایران باشد.
عربستان با حضور پررنگ و یکجانبه آمریکا و گشودن چتر امنیتی در منطقه موافقت کامل ندارد و از سویی، مخالف قدرتمند شدن و یکه‌تازی ایران در منطقه است، چرا که ایران تنها رقیب عربستان در فلسطین، عراق، لبنان خلیج فارس، افغانستان و همه جهان اسلام است؛ در همه جاهایی که عربستان نفوذ دارد و بازیگری می‌کند، ایران نیز ذی‌نفوذ و بازیگر است.
صرف نظر از تنش ایران با کشورهای عربی منطقه بر سر جزایر سه‌گانه، اعراب از شکل‌گیری هلال شیعی در منطقه نگرانند و آمریکا توانسته است با استناد بر احتمال قدرتمند شدن شیعیان و اکراد در عراق و قدرتمندی این دو کشور در کنار یکدیگر، کشورهای کوچک منطقه را از شکل‌گیری هلال شیعی و پیامدهای بعدی آن بترساند؛ بنابراین، این نکته که اعراب از ورود به همکاری‌های جدی با ایران ـ که باعث تثبیت و ارتقای جایگاه ایران می‌شود ـ خودداری می‌کنند، طبیعی و قابل پیش‌بینی است، اما افکار عمومی عرب که ائتلاف علیه کشور منطقه‌ای ایران را درست نمی‌داند و خود بدبینی دولتمردان نسبت به سیاست‌های آمریکا در منطقه و ترس از رویارویی نظامی آمریکا با ایران که یک فاجعه در منطقه می‌آفریند، موجب می‌شوند که بر سر یک سیستم امنیت جمعی در منطقه اجماع و توافق نظر نباشد.
در اجلاسی که ماه ژوئیه گذشته نیز بر محور گفت‌وگوی بین‌المللی بین ادیان در مادرید و به پیشنهاد پادشاه عربستان برگزار شد، از ضرورت تلاش مشترک ضد تروریسم، حجاب دختران در مدارس و بحث کاریکاتورهای پیامبر در روزنامه‌های کشورهای غربی بحث شد، اما در این اجلاس، این‌گونه به نظر می‌رسد که جهت‌گیری کلی و غایت مورد انتظار از برگزاری این نشست، رسیدن به یک تفاهم شکسته و بسته میان سران رژیم صهیونیستی و اعراب است؛ هرچند این اجلاس به دلایلی که گفته شد، خروجی روشنی نمی‌توانست داشته باشد، اما جسارت شکستن یک تابوی بزرگ و آن نشستن امیر عربستان و پرز بر سر یک میز را داشته و این، می‌تواند نقطه عطفی در تغییر و چرخش سیاست‌ها از سال ۱۹۴۸ تا کنون باشد.
بنابراین، آشکار است کنفرانسی که در آن اغلب سران کشورهای سکولار ـ که معتقد به جدایی دین از سیاست هستند ـ شرکت می‌کنند، نمی‌تواند ربط مستقیمی به دین و دغدغه تفاهم و گفت‌وگوی میان ادیان داشته باشد. همان‌گونه که در این کنفرانس، رؤسای‌جمهور و نخست وزیران حدود شصت کشور جهان از جمله پادشاه اسپانیا، رؤسای جمهور فیلیپین، پاکستان، لبنان، روسیه و جورج بوش حضور داشتند و هیچ‌کدام از این افراد نماینده و کارشناس یک جریان دینی نبودند و قریب به اتفاق آنان را افرادی تشکیل می‌دادند که مدتها برای منافع سیاسی به رایزنی پرداخته‌اند، اگر به راستی، دغدعه و هدف این کنفرانس، آشتی و صلح و تفاهم میان ادیان بود، باید از یهودیان ضد صهیونیستم که در آمریکا نیز حضور چشمگیری دارند و تعدادشان کم نیست، دعوت می‌شد تا به نمایندگی از دین یهود در آن شرکت کنند.
اظهارات دبیر کل سازمان ملل به عنوان یک نهاد مدافع حقوق ملت‌ها، مبنی بر تلاش برای «ارتقای تفاهم میان اعراب و اسرائیل»، آشکارا بیانگر موضع واقعی این قبیل نشست‌هاست و متأسفانه، بیهوده نیست که مدت‌هاست، ایده‌آل‌گرایان در ایده‌آل‌های خود، از یک سازمان بین‌المللی تجدید نظر کرده و دریافته‌‌اند، هر نهادی به منابع مالی نیاز دارد و بناچار از تأثیرپذیری و پیروی و اطاعت از تأمین‌کنندگان منابع مالی سازمان خود گریزی ندارد و این یک واقعیت است.
الهام حیدری
کارشناس ارشد دیپلماسی و سازمان‌های بین‌المللی


همچنین مشاهده کنید