پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

امام بردباران


امام بردباران
نیمه ماه رمضان، جلوه‌گاه خورشید ولایت و توحید روی زمین است. روز هبوط نوری از انوار الهی که بر دل عاشقان و منتظران درخشید و شیفتگان و مشتاقان خویش را از نور جمالش مصفا کرد.
مولودی که خانه‌ای در مدینه در انتظار آمدنش لحظه شماری می‌کرد. مولودی که با آمدنش بهجت و سروری بی‌حد بر قلب پیامبر رحمت آورد و به خانة دخترش زهرا(س) آمد و فرمود:«ای اسماء فرزندم را بیاور! آن مولود را همچون گلی شکلفته در میان پارچه‌ای زرد رنگ نهاده و نزد پیامبر آورد. تا نگاه پیامبر بر آن طفل نورانی افتاد پارچة زرد رنگ را از دورش کنار زرد و پارچه‌ای سفید رنگ را به غنچة نوشکفته‌اش پیچید. سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه تلاوت کرد.»[۱]
این مولود مبارک به دستور پروردگار که به‌وسیلة جبرییل امین به اطلاع پیامبر اسلام(ص) رسید، حسن نامگذاری شد.[۲] نامی که از مردمان پنهان مانده بود و تا آن زمان هیچ کس بدین نام، خوانده نمی‌شد.[۳]
آغوش گرم و پرمهر پیامبر(ص) پناهگاهی گرم برای امام حسن(ع) بود تا در دامان پیامبر خدا پرورش یابد. در همین سال‌ها و باوجود سن و سال کم امام حسن(ع) وقایع مهمی اتفاق افتاد. نزول حدیث شریف کساء که خداوند وجود این پنج تن را با فخر و مباهات به ملائک آسمان‌ها و زمین کشانید، و بر آنها درود و سلام فرستاد. داستان مهم و تاریخی مباهله با نصاری نجران که به برکت همین پنج نور مقدس که امام حسن(ع) از شمار آنان بود، رویداد مهم دیگری از جملة آن وقایع مهم است.
هنگامی که سن مبارکش به هفت سال رسید، در مجلس جد بزرگوارش رسول مکرم اسلام(ص) حاضر می‌شد و در وقت نزول وحی بر پیامبر، با کمی سن، ندای روحانی و جانبخش وحی را با صفای دل می‌شنید و حفظ می‌‌کرد. زمانی که به خانه برمی‌گشت آن ندا را نزد مادر می‌خواند. امیر‌المؤمنین علی(ع) هنگام مراجعت به منزل می‌دید، همسرش نیز از آنچه از وحی بر پیامبر(ص) نازل شده، مطلع است.
روزی امام علی(ع) گوشه‌ای از منزل پنهان شد تا فرزند دلبندش از نزد پیامبر بازگردد؛ اما هنگامی او برگشت و خواست مادر را آنچه که بر جدّش از طریق وحی نازل شده بود، آگاه سازد حالش منقلب و مضطرب شد. مادر از حال دگرگونش پرسید و از کودکش شنید:«لا تَعْجَبِینَ یَا أُمَّاهْ فَإِنَّ کَبِیراً یَسْمَعُنِی فَاسْتِمَاعُهُ قَدْ أَوْقَفَنِی‏.» یعنی مادر! تعجب نکن که مولایی عظیم الشأن، کلامم را می‌شنود و سخنم را گوش می‌دهد و همین امر بیانم را قاصر و زبانم را از گفتن باز می‌دارد.
در این هنگام امام علی(ع) از محلی که پنهان شده بود، خارج شد و فرزند خویش را بوسید و مورد لطف خویش قرارداد.[۴]
امام مجتبی(ع) هفت سال از حضور نورانی جدّ بزرگوارش رسول خدا(‌ص) بهره جست. در آخرین فرصت‌های محبت‌آمیز میان ایشان و برادرش امام حسین(ع) با پیامبر و در لحظات وفات آن حضرت، این دو کودک گریه‌کنان خود را بر سینة آن حضرت انداختند. امام علی(ع) خواست آنها را از پیامبر جدا کند؛ ولی آن پیامبر رحمت فرمود:«دعهما یا علی یشمانی و أشمهما و یتزودا منی و أتزود منهما فسیلقیان من بعدی زلزالا و أمرا عضالا فلعن الله من یحیفهما.»[۵] یعنی ای علی! ایشان را رها کن تا هم من آنها را ببویم و هم آنها مرا ببویند. هم من از دیدار آنها بهره‌ جویم و هم آنها از دیدار من بهره گیرند؛ چون این دو پس از من، اضطراب و ستم بسیار می‌بینند و با امور پیچیده و مشکلی روبرو خواهند شد. خداوند لعنت کند آنانی را که به این دو فرزندم ستم کنند.
اوصاف باطنی و کمالات روحی و معنوی امامان و پیشوایان دینی ما وصف ناپذیر است و کلام و مقال نگنجد، ما فقط می‌توانیم به قطراتی از این دریای بیکران دست اکتفا کنیم، آن هم از زبان امامی دیگر.
آنجا که امام صادق(ع) به نقل جد بزرگوارش امام زین‌العابدین(ع) در توصیف امام حسن مجتبی(ع) فرموده است:«أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع کَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَی حَافِیاً وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ الْعَرْضَ‏ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یُغْشَی عَلَیْهِ مِنْهَا وَ کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ یَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ یَعُوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ کَانَ (ع) لَا یَقْرَأُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا قَالَ لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ وَ لَمْ یُرَ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِ إِلَّا ذَاکِراً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ وَ کَانَ أَصْدَقَ النَّاسِ لَهْجَةً وَ أَفْصَحَهُمْ مَنْطِقا...»[۶] یعنی همانا حسن‌بن علی‌بن ابی طالب(ع) اعبد، ازهد و افضل اهل زمانش بود و همیشه پیاده به حج می‌رفت و بسا با پاهای برهنه بود. همیشه چون یاد مرگ می‌کرد، می‌گریست و چون یاد قبر می‌کرد، می‌گریست و چون یاد قیامت و نشور می‌کرد، می‌گریست و چون یاد گذشت بر صراط می‌کرد می‌گریست. هنگامی که یاد ملاقات با خدا می‌کرد ناله‏ای می‌زد که از آن بیهوش می‌شد و چون به نماز می‌ایستاد، برابر خدا لرزه بر اندامش می‏افتاد و چون یاد بهشت و دوزخ می‏افتاد، چون مار گزیده پریشان می‌شد و از خدا بهشت می‌خواست و به او از دوزخ پناه می‌برد. آیه از قرآن که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا داشت را نمی‌خواند جز آن که می‌گفت: لبیک اللهم لبیک، و در هر حال که دیده می‌شد ذکر خدای سبحان می‌کرد. از همه مردم راست گفتارتر و شیواتر بود.
۱ـ بحار الانوار، ج ۴۳ ، ص ۲۴۰.
۲ـ همان.
۳ـ بحار الانوار، ج ۴۳ ، ص ۲۵۳.
۴ـ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۸.
۵ـ کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۱۰.
۶ـ امالی الصدوق، ص ۱۷۸ و ۱۷۹.
هادی الیاسی
منبع : خبرگزاری رسا