پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


جلب نگاه خیره


جلب نگاه خیره
کتاب شیء غریبی است. مشتی کاغذ سفید چسبیده به هم با انبوهی از نقش و نگارهای مشکی و جلدی با کاغذی کلفت تر و طرحی بر آن، در مجموع شیئی می سازند که شباهتی غریب به موناد لایبنیتس دارد؛ جزیی کوچک و دربسته که کل جهان را در خود گنجانده است. این خصلت مونادگونه را جز تئاتر، باقی هنرها در خود دارند. اثر هنری همواره در قالب مونادی دربسته و متناهی به مخاطب عرضه می شود، چه تابلوی نقاشی، چه مجسمه، چه فیلم و چه کتاب، همگی کالایی هستند متناهی با مرز مشخص، اشیایی بی جان و بی روح که از این لحاظ تفاوت چندانی با سنگ و چوب و فلز ندارند و با این حال هر کدام جهانی منحصر به فرد را در خود گنجانده اند.
اما کتاب از میان این اشیای بی جان که مجموعه شان محصولات فرهنگی هر جامعه یی را می سازد شیئی ممتازتر و پیچیده تر است. کتاب نسبت به کالاهایی که وجودشان به واسطه های تکنولوژیک نیاز دارد کالایی بی واسطه با مخاطب خود است، به این معنا که مثل سی دی موسیقی و فیلم نیازی به ابزارهایی نظیر تلویزیون و ضبط صوت ندارد. از سوی دیگر اما به اندازه نقاشی و عکس هم بی واسطه نیست، به این معنا که هیچ کتابی در نگاه اول کلیتی در اختیار مخاطبش نمی گذارد، حال آنکه عکس و نقاشی در نگاه اول کلیت خود را ارائه می کنند. عکس و نقاشی و فیلم و مجسمه و تئاتر همه به نگاه خیره مخاطب وابسته اند، خلق می شوند تا نگاه مخاطب را ثابت روی خود نگه دارند، حال آنکه رسالت کتاب تمرکز زدایی از نگاه مخاطب و واداشتن چشم او به حرکت روی سطور است. سال ها خیره شدن به یک کتاب هیچ چیز به خواننده نمی دهد، اما دقایقی خیره شدن به پرده سینما و تابلوی نقاشی کافی است تا مخاطب اثر را به چنگ آورد. کتاب انواع و اقسام هاله ها را گرد خود دارد و به این مجموعه باید شأن نویسنده و مترجم نزد جماعت کتابخوان را نیز افزود. کسی که کتابی منتشر می کند، تا حد زیادی فارغ از محتوای کتاب، همواره موجودی احترام برانگیز و فرهیخته است.
همان اندک کسانی که با او سر و کار دارند بی آنکه بدانند محتویات کتاب هایش چیست، صرف توانایی اش در خلق این شیء غریب و حیرت انگیز به احترامش کلاه از سر برمی دارند و با دهان باز به بیاناتش گوش جان می سپارند. این مجموعه در کنار ده ها عامل دیگر موجب می شود عده بسیاری با سوادها و قریحه های گوناگون دست به خلق و تالیف کتاب بزنند و از خوان نعمتی که هرچند به لحاظ مالی بسیار فقیر و حقیر است، اما به لحاظ فرهنگی و جلب نگاه های «خیره» دیگران پربار و ارضاکننده است، بهره یی ببرند.
به این ترتیب است که پدیده «کتابساز» ظهور می کند. کتابساز کسی است که می خواهد به هر قیمت ممکن و در اسرع وقت، مزایا و محاسن و افتخارات این شیء غریب را از آن خود کند. باید مجدداً تاکید کرد به خصوص در ایران، در کتاب هیچ نوع مزیت مالی خاصی نهفته نیست و نویسنده و مترجم اگر وقتی را که پای کتاب خودش می گذارد صرف تایپ کردن کتاب دیگران کند، بدون شک درآمد بیشتری خواهد داشت. اما در کتاب انواع و اقسام مزایای معنوی و آسمانی نهفته است و همین عده یی کثیر را ترغیب می کند به فراهم آوردن کتابی برای بالا بردن شأن و مرتبه خود در جامعه.
اما این عده از مردمان عادی نیستند، اتفاقاً اکثر کتابسازان آن گروهی هستند که خود مترجمانی شناخته شده و صاحب کتب متعددند. برای ورود به این عرصه، علاوه بر مقداری رابطه و آشنایی دورادور و نزدیکانزدیک، به هر حال کیفیت کتاب های اول هم مهم است. این اما در اغلب اوقات فقط به آغاز کار مربوط می شود، با فروش یکی دو ترجمه از نویسنده و تثبیت جایگاه او به عنوان مترجم، باب کتابسازی گشوده می شود. تعداد ناشران ثبت شده در ایران گویا از تعداد ناشران در امریکا بیشتر است و این امر با توجه به تعداد مخاطب و تیراژ کتاب و توان بالقوه تولید کتاب خوب در مملکت مضحک به نظر می رسد. به هر حال این اتفاق افتاده است و ناشران به هر طریق ممکن باید سالی چند کتاب منتشر کنند تا از قافله عقب نمانند. همین است که به محض فروش یکی دو کتاب از آثار نویسنده و مترجم، زنگ موبایلش به صدا درمی آید و نشرهای کوچک و بزرگ از او دعوت به همکاری می کنند.
راه کسب شهرت و افتخار این گونه است که گشوده می شود. خیلی از این ناشران هرچه را که مترجم نام آشنا به دست شان برساند، به شرط عدم مغایرتش با معیارهای وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر می کنند و همین است که امروزه در کتابفروشی ها تعدادی حیرت انگیز از این دست کتاب های عجیب و غریب به چشم می خورد؛ کتاب هایی مثل داستان های ۱۰ تا ۲۰ کلمه یی، داستان های ۲۰ تا ۳۰ کلمه یی، داستان های از اینها کوتاه تر، داستان های از آن هم کوتاه تر، داستان های آنقدر کوتاه که انگار نیستند، داستان هایی که هنوز نوشته نشده اند، ۶۰ داستان از ۸۰ نویسنده چپ دست، ۴۰ داستان از ۳۰ هافبک چپ، داستان های آدم های بالای دو متر، داستان های زنان موبور کنیا، داستان های سرخپوستان کویت و انواع و اقسام این گونه کتاب ها شامل مقولات شگفت انگیز که امروزه در بازار به وفور یافت می شود. نمونه دوم مساله ترجمه مجدد کتابی است که ترجمه خوبی از آن در بازار موجود است.
عده کثیری از مترجمان نه مثلاً مثل مهدی سحابی صبر می کنند بیست سی سال از ترجمه کتابی بگذرد و زبان متحول شود و بعد اقدام به ترجمه کنند و نه به ترجمه خوبی که در بازار هست رضایت می دهند و می خواهند به هر قیمتی که شده ترجمه خودشان را هم به دست خواننده علاقه مند برسانند. از آنجا که طبق آخرین اخبار در غرب قحطی کتاب رخ داده و تعداد کتاب های خوب باقی مانده برای انتشار به زبان فارسی به طرز دردناکی کم شده است، شاید این مترجمان حق داشته باشند که این طور برای ترجمه کتابی خاص سر و دست بشکنند. ولی با نگاهی کارشناسانه تر و عمیق تر می توان به این رضایت خاطر دست یافت که کتاب برای ترجمه شدن به فارسی کم نیست و در نتیجه دلیل بروز این پدیده چیزی نمی تواند باشد جز همان میل مهار نشدنی به صاحب کتاب شدن، به انتشار کتاب به هر قیمت ممکن و برخورداری از محاسن این شیء غریب. این بود مطلب من درباره دو گروه کتابساز. انواع دیگری از کتابسازان هم وجود دارند که همکارانم در فرصت های آتی به آنان خواهند پرداخت.
امیر احمدی آریان
منبع : روزنامه اعتماد