چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


خانه‌های امن،کودکان سالم‌


خانه‌های امن،کودکان سالم‌
بهداشت روان در خانواده در مفهوم گسترده خود، کمک به همه افراد خانواده را هدف قرار می‌دهد تا هر چه بیشتر رشد و تکامل یابند، از تمامی استعدادها و قابلیت‌‌های خود در این راه بهره جویند و موفق‌تر و شاداب‌تر باشند و زندگی سازنده‌تر و معنی‌دارتری را به وجود آورند. کودک در خانواده رشد می‌کند و پایه‌‌های اصلی شخصیت و سلامت روان او در همین محیط خانواده پی‌ریزی می‌شود.
تاثیر خانواده بر خصوصیات شخصیتی و روانی کودک بسیار وسیع و پایدار است.
کودکان بسیاری از رفتارها، نگرش‌ها، اعتقادات و ارزش‌های خود را در خانواده و از پدر و مادر و خواهر و برادر و... می‌آموزند. این آموخته‌ها به طور مستقیم و غیرمستقیم بر سلامت و بهداشت روان آنان تاثیر دارد. آنان بسیاری از عادات زندگی خود را در خانواده فرا می‌گیرند. به همان اندازه که شیوه‌های غذا خوردن و نظافت کردن را فرا می‌گیرند، رفتار صحیح با دیگران،‌ احترام به بزرگ‌تر، کمک و همیاری و برنامه‌ریزی در زندگی را نیز یاد می‌گیرند. خانواده در تامین بهداشت روانی کودک اهمیت والایی دارد، زیرا جامعه سالم از خانواده سالم تشکیل یافته است و خانواده‌های سالم از افراد سالم.
کودکی را از تولد تا ۱۱ سالگی به حساب می‌آورند. این دوره سال‌‌های زیادی را در بر می‌گیرد و اهمیت بسیاری دارد می‌‌توان این دوره را به دوره نوزادی، کودکی اول و کودکی دوم تقسیم کرد و درباره اهمیت رویدادهایی که در هر یک از این مراحل پیش می‌آیند و بهداشت روانی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند. به بحث پرداخت.
در خصوص اهمیت دوره نوزادی بر بهداشت روانی می‌توان گفت: تازه تحقیقات درباره آن شروع شده است، زیرا مردم خیال می‌کردند نوزاد، غیر از خوردن، خوابیدن نفس کشیدن و گریه کردن چیز دیگری نمی‌داند. حتی مشاهده‌گر دقیقی چون ژان پیاژه، خیال می‌کرد اولین ماه‌‌های زندگی کودک خیلی اهمیت ندارد، زیرا تنها مقداری بازتاب در بر دارد.
اما تحقیقات تازه نشان داده است که همه اعضای حسی کودک، از همان لحظه تولد، حتی برخی از آنها از دوره جنینی کار می‌کند. نوزاد انسان، فعال و علاقه‌مند به محیط است. بنابراین، هر نوع سهل‌انگاری در تربیت او پیامدهای جبران‌ناپذیر خواهد داشت.
گریه‌های نوزاد، از نظر سازگاری، اهمیت زیادی دارد. به وسیله گریه‌ها، کودک ناراحتی خود را نشان می‌‌دهد و والدین دست به کار می‌شوند و مراقبت‌های لازم را به عمل می‌آورند. والدین معمولا معنای گریه‌ها را می‌فهمند و متناسب با آن عمل می‌کنند.
نوزادان برای نشان دادن گرسنگی، ناراحتی، خستگی و ناکامی، گریه‌های متفاوت دارند. در جوامع صنعتی امروزی ‌که اکثر والدین دو نفری کار می‌کنند و نوزادان خود را از همان ماه‌های سوم و چهارم به شیرخوارگاه یا مهد‌کودک‌ها می‌سپارند. توجه به گریه‌های کودکان و اخذ معانی آنها مسلما امکان‌پذیر نخواهد بود. پذیرش این مطلب بسیار دشوار است که در شیرخوارگاه‌ها و مهدکودک‌ها بتوانند به این نوع نیازها پاسخ دهند و این نوع دقت‌ها را به جای آورند. براساس یافته‌های جدید،‌ نوزادانی که خیلی زود به موسسات نگهداری کودکان سپرده می‌شوند از نظر مسائل عاطفی و رشد وابستگی‌‌ها آسیب می‌بینند.
● تعامل یا کنش متقابل بین کودک و والدین‌
عامل دیگری که می‌تواند بر رشد عاطفی کودک اثر عمیق داشته باشد،‌ تعامل یا کنش متقابل بین کودک و والدین است. همه تحقیقات بر این نکته تاکید دارند که والدین بر شخصیت کودک خود اثر می‌گذارند.
امروزه، نه‌تنها می‌پذیرند که اطرافیان بر کودک اثر دارند، بلکه این واقعیت را نیز می‌پذیرند که کودک همه کسانی را که با او در تماس هستند، تحت‌تاثیر قرار می‌‌دهد. کودکان بزهکار و ناسازگار دشوار،‌ کودکانی هستند که در کودکی با آنها بد رفتاری شده است. خشونت والدین، استرس و ناکامی به همراه می‌آورد و جو خانواده را ناپایدار می‌کند. بنابراین، کودکان انواع مختلف دارند که رفتارهای متفاوت نشان می‌دهند.
در این میان تنها کاری که می‌توان انجام داد این است که از والدین خواست تا رفتارهای خود را با کودکان تطبیق دهند. آنها باید نگرش مثبت داشته باشند و به اطلاعات روان‌شناختی خود بیفزایند. تحرک در ذات کودک است. بهانه گرفتن، گریه کردن، سر و صدا راه‌انداختن و بسیاری کارهای به ظاهر آزار‌ رسانی،‌ برای جلب توجه است.
● فضای خانوادگی‌
نزاع خانوادگی، سوءتفاهم مستمر میان اعضای خانواده و نبود صمیمیت و صداقت باعث ایجاد اثرات نامساعد بر افراد و بخصوص کودک می‌شود. چنین افرادی در برخورد با فشارهای روانی و مشکلات بعدی دچار اختلال روانی می‌شوند، زیرا در طول دوران زندگی گذشته مهارت‌‌های لازم برای تطابق و کنترل هیجانات خود پیدا نکرده‌اند.
● تجارب دوران کودکی
برای رشد سالم یک فرد، محبت و عشق متعادل، راهمایی مناسب، تشویق و نظم و انضباط از ضروریات دوران کودکی است اگر در دوران کودکی چنین عواملی نباشند یا کودک مکررا در معرض تجارب ناخوشایند قرار بگیرد، امکان این که در آینده دچار ناراحتی روانی شود، زیاد است.
● کودکان وابسته‌
وابسته نگه داشتن کودکان، نقش عمده‌ای در آسیب روانی کودکان دارد. بسیاری از والدین، فرزندانی را شایسته و رشد یافته تلقی می‌کنند که مطیع محض باشند و از کوچک‌ترین رای و فرمان آنان سرپیچی نکنند و کوچک‌ترین رای و نظری در امور مختلف نداشته باشند و فقط والدین برای آنها تعیین تکلیف کنند.
چنین والدین و کودکانی، از شخصیت سالم برخوردار نیستند؛ والدین در اطاعت محض طلبیدن و فرزندان در اطاعت محض کردن. کودکی که چنین بار می‌آید، در زندگی کاملا متکی و وابسته است و هیچ گونه اعتماد به نفس و اراده ندارد و حتی در بزرگسالی نیز در زندگی استقلال ندارد و همیشه منتظر رای و نظر دیگران خواهند بود. کودکانی که وابسته بار می‌آیند و آزادی را در زندگی تجربه نمی‌کنند و همواره اطاعت محض دارند، به رشد روحی و روانی نمی‌رسند و برای انجام کوچک‌ترین امری از والدین خود اجازه می‌گیرند. اگرچه والدین، خود ایشان را وابسته بار می‌آورند، ولی برداشت منفی از رشد روحی و روانی کودکانشان، موجب پیدایش توقعات و انتظاراتی در آنان است که چون معمولا برآورده نمی‌شود، روابط والدین و کودک تیره می‌شود.
متاسفانه برای بیشتر والدین بسیار سخت است که قبول کنند فرزندشان مانند خود آنها نیست، دنباله روی آنان نیست و شخص دیگری است؛ موجودی دارای احساس، فکر به روش مخصوص به خود یا نیازهای ویژه که با امیال و خواسته‌های بخصوص، هدف‌های خاصی را دنبال می‌کند. پذیرفتن و دوست داشتن چنین کودکی، برای بسیاری از پدر و مادرها خیلی سخت جلوه می‌نماید؛ ولی اگر ما بخواهیم کودکی با اعتماد به نفس قوی، دارای شخصیت پویا و مستقل تربیت کنیم، باید او را بدون قید و شرط و آن طوری که هست قبول نماییم، نه آن طور که باید باشد.
● نیاز به امنیت‌
برآورده شدن این نیاز در درجه اول به وجود امنیت در روابط مستحکم خانوادگی که در آن، نگرش‌ها و رفتارها، هم‌جهت و قابل اعتماد باشند و امنیت حاصل از محیطی صمیمی و آشنا و امنیت حاصل از وجود بی‌نظمی همواره و معین، بستگی دارد.
تمامی موارد فوق، باعث می‌شوند که دنیا در چشم کودک، محیطی برخوردار از پیوستگی و قابل پیش‌‌بینی به نظر رسد تا بتواند با جهانی سرشار از تغییرات و تجارب جدید روبه‌رو شود و با آنها کنار بیاید. کیفیت روابط خانوادگی، مهم‌ترین اصل برای تحول روانی کودکان محسوب می‌شود. این امر نه‌تنها روابط پدر و مادر با کودک، بلکه روابط بین خود والدین، همین طور روابط بین فرزندان خانواده با هم و با دیگر خویشاوندان نزدیک را شامل می‌شود.
همسو بودن انتظارات والدین با شیوه‌های تربیتی آنان چه سختگیر باشند چه آسان‌گیر، حس ایمنی کودک را افزایش می‌بخشد و چارچوبی قابل پیش‌بینی و مطمئن را در اختیار او قرار می‌دهد. تنها پدر و مادرند که می‌دانند چه آداب، اشیاء یا موقعیت‌هایی می‌تواند در کودک آنها ایمنی ایجاد کنند. آنها با دادن امکان ابراز وجود (در صورت لزوم، فرصت لازم)، نیاز او را به فردیت و تصمیم‌گیری به رسمیت می‌شناسند که این دو به پایه‌ریزی احساس ارزشمند بودن در او، کمک می‌کنند. نیاز به امنیت، با معیارهای رفتاری که پدر و مادر تعیین می‌کنند، ارتباط مستقیمی دارد. این که کودک بداند پدر و مادر چه انتظاراتی از او دارند و بعدها که بزرگ‌تر شد، علت آنها را نیز دریابد؛ باعث می‌شود بزرگ شدن را امر دشواری تلقی نکند. آخرین و شاید مهم‌ترین نکته، این است که زندگی خانوادگی مستحکم نیز احساس پیوستگی فردی کودک را تامین می‌کند و او را صاحب گذشته و نیز آینده‌ای خاص می‌کند. کودک، مرتبط دانستن آنچه در اوایل عمر او گذشته از طریق تماشای عکس‌ها و دیگر موارد و با داشتن تصوری از آینده احتمالی خود، به خودانگاره‌ای منسجم دست می‌یابد که برای بروز شخصیتی سازگار، ضروری است. کودکان از شنیدن داستان‌هایی درباره کارهای خود لذت می‌برند. این موارد، به همراه اظهارنظرهایی که گاه و بیگاه درباره دیگر اعضای خانواده انجام می‌گیرند، ذخیره خاطراتی را برای کودک فراهم می‌کنند که چشم‌اندازی طولانی‌مدت را برای او ایجاد می‌کند.
● ۵ قاعده کلی برای والدین:
صرف‌نظر از این که فرزند دختر باشد یا پسر، کوچک باشد یا بزرگ، لازم است ۵ قاعده بنیادی موثر برای تامین بهداشت روانی آنها عبارت است از:
۱) فرزند خود را دوست داشته باشید:
هیچ کس به اندازه کودک به عشق، محبت، نوازش و توجه نیاز ندارد. والدین می‌توانند هر روز عشق و توجه به کودکان را از نوزاد شیرخواره تا نوجوان ۱۸ ساله نشان دهند. والدین مهربان فرزندان مهربان تربیت می‌کنند.
۲) برای فرزند خود الگوی خوبی باشید:
الگو یا سرمشق شدن والدین، مهم‌ترین عامل تحکیم و تربیت و تضمین بهداشت روانی کودک است. یکی از عواملی که می‌تواند به اثربخشی تلاش‌های والدین برای تربیت آنان آسیب برساند، احساس مسوولیت نداشتن در مقابل فرزندان و صادق نبودن با آنهاست. کودکان معمولا از روی الگوبرداری یاد می‌گیرند نه از طریق شنیدن دستورات بزرگترها.
۳) فرزند خود را آموزش دهید:
نباید انکار کرد که تعدادی از والدین، بیشترین کاری که انجام می‌دهند این است که فرزند خود را تنبیه می‌کنند؛ زیرا تنبیه کردن کودکان، آسان‌تر از آموزش دادن یا تربیت کردن آنهاست. این نوع نگرش‌ها فرزندان را سرکش بار می‌آورد.
به یاد داشته باشید که کودکان از طریق ایجاد ارتباط و تداعی یاد می‌گیرند. مناسب‌ترین لحظه برای آموزش کودکان زمانی است که آنها سوال می‌کنند.
۴) فرزند خود را با انضباط بار بیاورید:
در اغلب موارد، علت ناتوانی والدین در مودب و منظم بار آوردن کودکان این است که تصور می‌کنند باید میان عشق به فرزند و انضباط یکی را انتخاب کنند. این باور به طور کلی غلط است. دیدگاه صحیح در مورد تربیت فرزندان این است که عشق به فرزند و انضباط آنها یکجا شامل می‌شود. یکی بدون دیگری سودی نخواهد داشت. در موقعیت‌های حساس و خطرناک که آنان حتما باید مطیع والدین باشند. در مواردی که کودکان به کارهای خطرناک دست می‌زنند، بدون اجازه دورتر از خانه می‌روند و کارهایی می‌کنند که والدین واقعا صلاح نمی‌دانند، می‌توان تنبیه‌های جزئی برای آنها در نظر گرفت.اما نباید فراموش کرد که تنبیه همیشه باید پس از توضیح علت آن به اجرا درآید.
۵) تنبیه کودکان می‌تواند به صورت‌های مختلف اعمال شود:
دریغ کردن محبت به مدت کوتاه، محروم کردن از تلویزیون به مدت چند روز، مانع شدن از بازی با دوستان، به تعویق انداختن دید و بازدیدهای خانوادگی و به تاخیر انداختن خرید لباس‌های تازه. البته نباید مدت این تنبیه‌ها از چند روز تا ۲ هفته بر حسب سن کودک بیشتر باشد. تنبیه‌های درازمدت، مخصوصا اگر کودکان خردسال باشند، هیچ اثری نخواهد داشت. اگر به کودک اجازه داده شود که رفتار خود را اصلاح کند و امتیازهای اولیه را دوباره به دست آورد، درس موثرتری به او داده خواهد شد.
● به مسوولیت‌های خود آگاه شوید
تعدادی از والدین خیال می‌کنند اگر غذا، پوشاک و مسکن فرزندان را فراهم آورند و آنها را به مدرسه بفرستند، به وظیفه خود عمل کرده‌اند. والدین زمانی به مسوولیت‌های خود آگاه می‌شوند که درباره تعلیم و تربیت کودکان اطلاعات کافی داشته باشند. آنها زمانی می‌توانند به وظایف خود عمل کنند که بدانند کودک چگونه به وجود می‌آید، در دوران پیش از تولد به چیزهایی نیاز دارد، مادر باردار چگونه باید زندگی متناسب با بارداری را فراهم آورد، نیازهای کودکان در سنین مختلف رشد کدام‌ است و چگونه باید آنها را شناخت و برطرف کرد. والدینی که می‌خواهند به وظایف خود عمل کنند و در این کار موفق شوند، قبلا باید با مطالعه کتاب‌های متعدد و روزنامه، مجله، کمک خواستن از افراد صلاحیت‌دار، اطلاعات خود را بالا ببرند و از مسوولیت‌های خود آگاه‌شوند.
● یادگیری‌
عامل دیگری که می‌توان گفت در بهداشت روانی کودک خیلی موثر است، یادگیری است. امروزه همه روان‌شناسان قبول دارند که کودک از لحظه تولد می‌تواند یاد بگیرد، مثلا یاد می‌گیرد چگونه گریه کند تا مادر به او شیر بدهد. برای یادگیری لازم است حواس کودک کامل باشند و به کار گرفته شوند. امروزه معلوم شده است بینایی کودک از لحظه تولد آماده به کار است، اما هنوز پختگی لازم را ندارد و باید تمرین داده شود. برای تضمین بهداشت روانی کودک، همه حواس باید به کار گرفته شود. هر نوع اختلال در یکی از آنها پیامدهای ناگواری خواهد داشت. مثلا مطالعات نشان می‌دهد نوزادانی که در اختیار پرورشگاه‌ها قرار می‌گیرند و از محرک‌های لازم به دور می‌مانند (کسی با آنها حرف نمی‌زند، دعوا نمی‌کند، محرک‌های بینایی، شنوایی، بویایی و لامسه فراهم نمی‌آورد). کمبودهای زیادی نشان می‌دهند، از جمله کمبود در ضریب هوشی. بنابراین،‌ این کودکان از نظر بهداشت روانی نیز آسیب می‌بینند.
صابر محمدی‌
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید