پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


هدف پلی به سوی آینده بهتر


هدف پلی به سوی آینده بهتر
ابتدا بیائیم معنای لغوی هدف را مرور کنیم. در فرهنگ لغت مقابل کلمه هدف این طور آمده: «مجموعه ای از دانایی ها و توانایی هایی که آینده شخص را تضمین می کند.» هدف سوخت و انرژی است: چیزی است که جهت و مسیر ما را نشان می دهد. شما یک هواپیما را در نظر بگیرید که قبل از پرواز مسیر و جهت پرواز را به آن ندهند این هواپیما درست است انگیزه و انرژی دارد اما چون مسیر و جهت مشخصی ندارد پس از مدتی سرگردانی سقوط می کند. یا ماشینی را در نظر بگیرید که در آن بنزین یعنی سوخت و انرژی ندارد برای شما حتی ۱ سانت هم حرکت نخواهد کرد.
کسی که هدف ندارد دقیقا مثل ماشینی است که بنزین ندارد، یا رانندگی در جاده ای مه آلود که یا نمی تواند حرکت کند یا با حرکت به دره می افتد. هدف مثل سکان یک کشتی است، کشتی به این بزرگی درست است سوخت دارد; انرژی دارد و حرکت می تواند بکند ولی این سکان کشتی است که با چرخش خود مسیر و جهت کشتی را مشخص می کند و کشتی را به مقصد می رساند. تا چند ماه پیش قبل از اینکه من با خواندن یک کتاب و ملا قات با دوستانی که خود هدفمند بودند بسان مرده ای متحرک بودم فقط وفقط برای امروز زندگی می کردم; اصلا حتی فکری برای آینده ام نداشتم در واقع به تنها چیزی که فکر نکرده بودم هدف بود. در واقع نمی دانستم و نمی خواستم آنچه را که از زندگی می خواستم. آنچه را که می خواستم مشخص نبود. در واقع باری به هر جهت زندگی می کردم به قول یک دوست از هر طرف که باد می وزید من هم به همان طرف می رفتم. تا اینکه هدفمند شدم.
طبق آمار «دانشگاه ییل آمریکا» با توجه به تحقیقات به عمل آمده به این نتیجه رسیدند که تنها و تنها ۳درصد از مردم دنیا هدفمندند. ۱۰درصد از مردم چیزهایی در ذهنشان هست ولی باور ندارند. ۸۷ درصد بقیه اصلا هدفی ندارند حتی رویا و آرزویی ندارند و سختی هدفمند شدن وارد شدن به این ۳ درصد است.
● افراد ۲ دسته اند:
۱) افرادی که نمی دانند که چه می خواهند
۲) افرادی که می دانند چه می خواهند ولی کاری نمی کنند.
و این دسته دوم از همه بدترند.
آنچه که ما باید به عنوان هدف خود در زندگی در نظر بگیریم باید عاشق آن باشیم; هوس نباشد; چرا که اگر هوس باشد با اولین ناملا یمات زندگی آن را فراموش کرده و میدان را خالی می کنیم:
شخصی را در نظر بگیرید که در یک بیابان خشک و بی آب و علف گم شده و از فرط تشنگی حتی نای راه رفتن هم ندارد که ناگهان از دور برکه آبی را می بیند. شروع می کند به دویدن. دیگر هیچ چیز مانع حرکتش نمی شود. آنقدر می دود و می دود تا به آب (هدف) می رسد وقتی که سیراب شد و به خود آمد می بیند که دست ها و پاهایش خونین و زخمی است; خارهای بیابان پاهای او را مجروح کرده، در صورتی که او اصلا متوجه نشده چرا چون فقط و فقط به هدفش که آب بوده فکر می کرده، موانع و زخم خارها را متوجه نمی شده.
ما باید این گونه باشیم که سختی ها و مشکلا ت روزگار، حرف مردم، باعث نشود که میدان را خالی کنیم.
هدف آن چیزی است که فکر را مشغول کند که اگر به آن نرسیدی حتی فکرش هم شما را اذیت کند و شما را بسوزاند. هدف آن شخصی دارد که برای رسیدن به هدفش عطش دارد. مثل رودخانه ای هستند که شیب زیادی دارد و هیچ چیز حتی سنگ های بزرگ وسط رودخانه هم مانع حرکتشان نمی شود. باید آنقدر با اهدافمان درگیر شویم که حتی لحظه ای هم نتوانیم از آن جدا شویم.
ما از دوران بچگی رویاهایی داشتیم که دوست داشتیم وقتی بزرگ شدیم به آنها برسیم، اما به مرور زمان دچار روزمرگی شدیم حال چه از نظر فرهنگ و تربیت پدر و مادر و چه از نظر جامعه و نحوه فرهنگ سازی آن و مهمتر از همه واقعیات جامعه که هدف ما را تحت تاثیر و در محدوده واقعیات محاصره کرده و در نهایت پیروز شده اند به چه شکل:
مثلا من در بچگی آرزو داشتم که فلا ن ماشین را داشته باشم، می آیم به پدر یا مادر خود می گویم پدر، مادر من فلا ن ماشین را دوست دارم داشته باشم. پدر یا مادر من می دانید چه کار کرده اند یکی زده اند پشت سرم و گفتند: «بچه اول برو درست را بخوان ماشین داشتنت پیش کش. در واقع این دست را به سر من نزده اند و دستی زده اند تو سر هدفم.
فرض کنید بچه ای در دوران بچگی آرزوی یک خانه ۲۰۰۰ متری داشته باشد. شب با چنین آرزویی می خوابد فردا صبح که می رود مدرسه می بیند که بغل دستی اش کفش ندارد بپوشد، پیش خود فکر می کند «ببین من چه آرزویی دارم، بغل دستی ام نان ندارد بخورد آن وقت من به چه فکری ام.» بدین طریق دستی بر سر اهدافش کوبیده می شود، بزرگ می شود با چه سختی ها و مشکلا تی درس می خواند و با چه آرزوهایی دیپلم می گیرد و دوست دارد در بهترین رشته درس بخواند و به نسبت رشته مورد علاقه اش شغلی دست و پا کند اما امان از این سد کنکور که او را از آرزوهایش وا می دارد و دست دیگری بر سر هدفش می خورد. با چه زحمت هایی به دانشگاه راه می یابد اما بعد از گرفتن لیسانس ۲ سال می رود سربازی و از زندگی عقب می ماند.
بعد از این مدت او می ماند و یک مدرک که هیچ کاری برایش پیدا نمی شود; و دست های دیگری بر اهدافش ضربه می زند (مشکلا ت بعدی: ازدواج، بچه، مخارج زندگی و...) طوری می شود که همین بچه ای که در بچگی آرزوی یک خانه ۲۰۰۰ متری داشته در مرز ۴۰ سالگی به یک خانه ۵۰ متری استیجاری قانع می شود!!!
● چرا یک عده از اهدافشان می ترسند؟ چرا یک عده وارد این ۳ درصد نمی شوند؟
۱) بزرگترین دلیل ترس است: اگر من به هدفم نرسم چی؟ اگر با بیان اهدافم دیگران مرا مسخره کنند چی؟
اولین عامل موفقیت در رسیدن به هدف قطع ترس است.
۲)تصویرسازی: تصویرسازی هدف خیلی مهم است. در واقع با تصویرسازی هدف ملموس و قابل دسترس می شود. در ایران فرهنگ تصویرسازی در خانواده ها جا نیفتاده است. در خارج بالا خص اروپا: اگر بچه ای آرزویی بکند پدر و مادر او را مسخره نمی کنند. بلکه در تصویرسازی اهداف به او کمک می کنند فرض کنیم بچه ای می گوید من فلا ن ماشین آخرین سیستم را می خواهم پدر و مادر میآیند تمام اتاق خواب او را پر از پوسترهای ماشین مورد علا قه اش می کنند، بچه وقتی که می خوابد با نگاه کردن به این پوسترها می فهمد که هدفش آنچنان هم دور نیست; و می تواند در آینده ای نه چندان دور به آن برسد. یا بچه ای که آرزو دارد دکتر شود پدر و مادر وسایل و اسباب بازی های پزشکی را جلو او می گذارند و در واقع هدف را برای او ملموس می کنند.
۳) باور: نمی توانند تصور کنند که می توانند روزی به هدفشان برسند.
اما چیز دیگری که به ما در رسیدن به اهداف کمک می کند قضیه نوشتن اهداف و براساس آن برنامه ریزی و مدیریت زمان برای رسیدن به اهداف است که ما را در رسیدن به اهداف ۱۰۰ درصد کمک می کند به چه شکل اهداف خود را بنویسیم و چرا؟ چون در نوشتن قدرت خاصی وجود دارد خداوند هم در قرآن به قلم قسم می خورد چون در قلم و نوشتن معجزه خاصی وجود دارد که امروزه به اثبات رسیده، با نوشتن اهداف و نگاه کردن به آن انگیزه و انرژی می گیریم; قدرت تمرکز و برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف پیدا می کنیم از همه مهمتر تا زمانی که هدف فقط در ذهن باشد در حد یک آرزو و رویا باقی می ماند در صورتی که با نوشتن قابل لمس تر و در دسترس احساس می شود حال به چه شکل اهداف خود را بنویسیم.
اهداف خود را به ۲ دسته کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم می کنیم: «آنچه را که در همین چند ماه اخیر و یک سال دیگر می خواهم به دست آورم و آنچه را که برای آینده خود و بچه هایم می خواهم.»
اهدافی که می نویسیم ۵۰ درصد محتاطانه، ۵۰ درصد رویاپردازانه، حد وسط باشد نه زیاد رویاپردازانه که بعید باشد به آن برسم و نه زیاد محتاطانه که احتمال رسیدن به آن در امروز هم برایم امکان پذیر باشد.
بعد اهداف را Smart می کنیم خود کلمه Smart به معنای روشن و درخشان است.
● به چه شکل
s / Smart از Spisifick به معنی ویژه و مشخص می آید. اگر من ماشین می خواهم چه مدل ماشینی و با چه رنگ و مشخصاتی با این کار میزان تلا ش خود را برآورد می کنیم. مثلا اگر من ماکسیما بخواهم تا رنو بخواهم چقدر باید زحمت بکشم و تلا ش کنم.
M از Mijeradle میآید یعنی قابل اندازه گیری باشد آنچه را که من می خواهم بشود با مقیاس پولی آن را سنجید.
A از Availadle میآید یعنی قابل دسترس باشد مثلا من نمی توانم بگویم می خواهم رئیس جمهور ژاپن بشوم چون چنین چیزی نمی شود زیرا من باید ملیت و تبعیت ژاپنی داشته باشم.
R از Reiely یعنی واقعی میآید من نمی توانم بگویم دوست دارم آدم کوچولو باشم یا فرشته باشم.
t از Taimick میآید یعنی زمان آن مشخص باشد. هدف بدون زمان مثل کنکور بی زمان است. هر ساله در ۱۳ یا ۱۴ تیر کنکور برگزار می شود حال اگر بیایند و این زمان را بردارند و بگویند که هرکه هر زمان که دوست داشت بیاید کنکور بدهد درست است من هدفم دانشگاه است ولی با خود می گویم چیزی نیست امسال نشد سال دیگر شاید ۵ سال گذشت و من کنکور ندادم. اما اگر بدانم که ۱۳ تیر کنکور دارم منی که شاید تا فروردین بچه درس خوانی نبودم از فروردین شاید روزی ۱۲ ساعت درس بخوانم چون می دانم که ۱۳ تیر کنکور دارم و نباید زمان را از دست بدهم.
نویسنده : ناهید فاضل
منبع : روزنامه مردم سالاری