پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آیا می توانم فریاد بزنم


آیا می توانم فریاد بزنم
● گفت وگو با «لاله اسكندری»
قصد داریم هرازگاهی با سینماگرانی گفت وگو كنیم كه لزوماً فیلمی در اكران ندارند و بنا به هر دلیلی اثری از آنها روی پرده سینماها یا كاغذ مطبوعات نمی بینیم. اتفاقی كه در مطبوعات به ندرت اتفاق می افتد و همواره با دیدن آنونس ها و پوستر فیلم ها یادمان می افتد كه این افراد وجود دارند و با انجام مصاحبه ای حس كنجكاوی مان را ارضا می كنیم. در مورد «لاله اسكندری» قضیه نوع دیگری است. بازیگر پركاری كه بنا به دلایل مختلف كمتر خبری از او در این سال ها منتشر می شد. مقایسه و اشتباه گرفتن او با خواهرش ستاره كه فعالیتش در تئاتر متمركز است موضوع دیگری است كه صحبت همزمان با آنها را به دلیل در سفر بودن خواهر به وقت دیگری موكول كرد.
● با اینكه در این سال ها در چند مجموعه و فیلم حضور داشتید اما كمتر خبری از شما بوده دلیل این بی خبری چه بوده؟
▪ شاید یك دلیلش این باشد كه در ۳ سال اخیر، كارهایی كه انجام دادم هیچ كدام اكران یا پخش نشدند. من ۲ مجموعه تلویزیونی و سه فیلم سینمایی كار كردم كه هیچ كدام به مرحله اكران و پخش نرسیدند. این طور می شود كه كمتر دیده می شوی. اگر فیلمی اكران باشد یا سریالی در آنتن داشته باشی معمولاً دوستان خبرنگار زیاد سراغ آدم را می گیرند ولی وقتی كه كار نمی كنی در حاشیه قرار می گیری از وقتی كه بازیگری را شروع كردم روزنامه ها و مجلات مختلف تماس می گرفتند و من هم همیشه سعی می كردم با روی باز آنها را بپذیرم. ولی متاسفانه در این چند سال اتفاقات ناخوشایندی افتاد و بعضی مطبوعات خبرهایی دلگیركننده چاپ كردند كه سئوال برانگیز بود. دیدم تنها راه مقابله با این موضوع این است كه كمتر صحبت كنم چون متاسفانه در كشوری زندگی می كنیم كه قانون شكایت و كپی رایت وجود ندارد. مثلاً عكس های ما هر جایی وجود دارد. بدون اینكه اجازه بگیرند روی سینی، بشقاب، گلدان، پفك و... چاپ می شود. مقابله با این موضوع كسی را می خواهد كه یك كفش آهنین بپوشد و این قضیه را سروسامان دهد. برای خودم كه این مشكلات پیش آمد به جایی نرسیدم و از خیر این موضوع می گذری كه در تماس باشی. اما در كل دوستان تا موقعی كه دیده می شوی از تو سراغ می گیرند.
● اگر موافقید برگردیم به سال های دور، اینكه اصلاً چطور با قضیه بازی و بازیگری برخورد كردید؟
▪ ۴ یا ۵ سالم بود كه برای عمویم چند فیلم كوتاه ۸ و ۱۶ میلی متری همراه با خواهرم ستاره كار كردم. عمویم جزء انجمن سینمای آزاد مشهد بود كه فیلم هایش جایزه هم گرفته بود. در دوران كودكی این فضا خیلی برایمان شیرین بود. آن فیلم ها موجود است. بیشتر آنها صامت بود. عمویم برای ما داستان را تعریف می كرد و ما اجرا می كردیم.
● علاقه بود یا چون در دسترس عمویتان بودید این اتفاق پیش آمد؟
▪ علاقه بود. من به مقوله تصویر از كودكی علاقه مند بودم و دوربین را دوست داشتم. فیلم ها را كه بعدها نگاه می كردم واكنش ها برایم جالب بود، اینكه در آن سن كم حواسم به دوربین بود. در خانواده ای بودم كه با این موضوع بیگانه نبود و با دوستانی كه در این زمینه كار می كردند بزرگ شدم. بعد از آن هم در تئاترهای مدرسه ادامه پیدا كرد. یادم هست كه هر سال برنامه اجرا می كردیم و ستاره خیلی فعال بود.
● این با هم بودن چقدر برایتان موثر بوده؟
▪ من و ستاره با هم یك سال و نیم اختلاف سنی داریم. معمولاً كسی كه بزرگتر است جلوتر می رود و شما بیشتر به او نگاه می كنید. ستاره برایم الگو بود. در خانواده افراد دیگری هم بودند. یادم هست كه تمام قصه ها و داستان های بچگی ما مثل داستان های والت دیزنی را تابستان ها در حیاط بزرگ خانه مادربزرگم تمرین می كردیم و بعد برای خانواده اجرا می كردیم مثل قصه خرگوش و لاك پشت. بعدها با خواهر و برادرهایم داستان های تن تن را بازی می كردیم. همیشه هم نقش های كوچك را چون از همه كوچكتر بودم به من می دادند (خنده). نقش «دوپونت» و «دوپونس» همیشه به من می رسید و نقش «تن تن» و «كاپیتان هادوك» مال خواهر بزرگترها بود. علاقه داشتیم و به صورت خانوادگی كار می كردیم. آنها را می دیدم و ادامه می دادم. اما از یك سنی از بازیگری دور شدم و بیشتر وارد حیطه تجسمی شدم. نقاشی را دوست داشتم و در این زمینه فعالیت كردم تا دوباره بازیگری را در سن بالاتری ادامه دادم.
● دلیل این دوری چه بود؟
▪ احساس كردم برای بازیگری یك شهامت و جسارتی می خواهد كه من از یك سنی آن را در خودم ندیدم. ناخودآگاه جذب نقاشی شدم كه جزء هنرهای فردی است. می خواستم در خلوت كار كنم. دیگر آن رویی كه بخواهم در جمع بازی كنم را نداشتم و روحیه ام تغییر كرده بود.
● آن فضای خانوادگی و كار كردن های خواهرتان كه همیشه كنارتان بوده؟
▪ بله. ستاره كار می كرد و تئاتر را جدی گرفته بود. ولی من از دبیرستان به بعد دیگر كار نكردم. از ۱۷ ، ۱۸ سالگی نقاشی را به طور جدی شروع كردم. در دانشگاه هم در همان رشته ادامه تحصیل دادم و گرافیك هم برایم جدی شده بود. اما همیشه سر تمرین بچه ها در تئاتر می رفتم. ستاره از سال ۷۲ كارش جدی شده بود و من در بسیاری از كارهای او به عنوان عكاس حضور داشتم. در زمان دانشجویی هم گرایشم بیشتر به سمت تئاتر و سینما بود.
● یعنی آن خصوصیات اخلاقی كه در مورد آن اشاره كردید باعث شد تا به سمت نقاشی بروید یا بهتر بگویم دوری كردن از یك فعالیت جمعی و روی آوردن به یك كار فردی.
▪ بله. آدم در سنین مختلف خواسته هایش تغییر می كند. كم كم در حین انجام این كارها پیشنهاد بازی برایم پیش می آمد.
● به بازیگری فكر می كردید؟ تصمیمی داشتید كه كم كم این كار را دوباره شروع كنید؟
▪ خیر، به بازیگری فكر نمی كردم. طراحی صحنه و گریم را به جهت نزدیكی ای كه با نقاشی داشت انجام می دادم. از این جهت علاقه مند بودم. با اینكه یك كار جمعی بود ولی باز هم استقلال خودت را داشتی. چهره پردازی را از زاویه ای كه به نقاشی نزدیك بود دوست داشتم. دو سالی را اینگونه تجربه كردم. پیشنهاد بازی هم داشتم تا اینكه اولین بار در یك فیلم كوتاه در مورد اولین هنرپیشه زن سینمای ایران (خانم روح انگیز سامی نژاد) حضور پیدا كردم.
● گویا این فیلم به سرانجام نرسید!
▪ در نیمه فیلم خانم سامی نژاد متاسفانه فوت كردند و فیلم به شكل دیگری پایان یافت و آن طور كه شنیدم فیلم در جشنواره هایی شركت كرد و موفق بود. این اولین تجربه من بود كه در سال ۷۶ صورت گرفت و من نقش جوانی های خانم سامی نژاد را بازی می كردم.
● چطور شرایط حضور در این كار برایتان فراهم شد؟
▪ قصه جذابی داشت و در آن هنگام خانم سامی نژاد زنده بودند. فیلمنامه را خواندم و جذب شدم. خاطرم هست كه آقای مخملباف برای فیلم «ناصرالدین شاه آكتور سینما» به دنبال این خانم گشتند ولی او را پیدا نكردند. سال ها بود كه كسی از ایشان خبر نداشت. كارگردان فیلم به دلیل اینكه خودشان كرمانی بودند توانستند از خانواده ایشان اطلاعات كسب كنند. این خانم قصه عجیب و غریبی داشت و به دلیل چند سال شهرت تمام زندگی اش نابود شده بود. بلاهایی بود كه سینما بر سرش آورده بود. یك زن ۸۵ ساله كه مدت ها خانه نشین شده بود. فیلم با شروع «سلام سینما» آغاز می شد و جوانانی كه به در باغ فردوس حمله می كردند و آنجا می رفت در خاطرات او...
● می خواهم تا از این موضوع نگذشتیم یك سئوالی بپرسم كه بیشتر حسی است. اینكه اولین نقش شما به عنوان یك بازیگر كه می خواهد یك مسیر تازه ای را با امید و شوق شروع كند نقطه بی پایان و سرگذشت زندگی اولین هنرپیشه زن سینمای ایران است. لمس كردن این تلخی باعث نشد كه به مسیری كه تازه می خواهید قدم بگذارید نوع دیگری فكر كنید؟
▪ نگاه خوبی است. این كار دید خوبی به من داد. برخلاف دوستانی كه می گویند عاشق بازیگری هستند و همه زندگی شان را پای سینما گذاشته اند. برای من كه بازیگری را شروع كردم، این طور نبود. بازیگری را عاشقانه شروع نكردم. می خواستم تجربه ای كه قبلاً داشتم را از زاویه ای دیگر نگاه كنم. در اطرافم كسانی را دیده بودم كه روزگار خوش را به سر كرده بودند و بیشتر ركود و بی خبری و سكوت داشتند مثل خانم سامی نژاد. نگاه اجتماع در آن زمان برایم جالب بود، اما این اتفاق در مورد فیلمی است كه در سال ۱۳۱۳ ساخته شده بود. فكر می كنم از هفتاد سال پیش شرایط اجتماعی ما خیلی تغییر كرده باشد و خانواده ها آن موضع گیری نسبت به سینما را برای دخترها ندارند. چیزی كه در آن زمان پدیده ای عجیب بود. اتفاقی كه برای خانم سامی نژاد افتاده بود و خانواده او را طرد كرده بود.
● در همین زمان هم حتی اگر از یك سوپراستار مدتی خبری نباشد خیلی زود دچار همان فراموشی می شود.
▪ به همین دلیل شاید تمام انرژی كه صرف یك راه می كنید معمولاً به سرانجام نمی رسد. چیزی كه در مورد بازیگران تئاتر دیدم. دوستانی كه سال ها آرزوی یك كار تصویر داشتند و هیچ وقت به آن نرسیدند. چون خیلی به آن فكر می كنند و برایشان مهم است. به همین دلیل شاید من دوشغله شدم. می دانستم اگر بخواهم خیلی به آن فكر كنم قطعاً به آن نخواهم رسید. آن تجربه هم بسیار برایم آموزنده بود. زنی كه در زمان خودش پیشرو بود و در نهایت آن سرانجام را داشت. بعد از آن در سینما اولین كار جدی ام «متولد ماه مهر» (درویش) بود.
● در اینجا بازیگری برایتان جدی شده بود؟
▪ پیوست صحبت هایی كه داشتیم بعضی ها می گویند بازیگر باید با شهامت و جسور باشد. اینها خیلی از من دور بود.
● پس می خواهید بگویید این طور نبوده كه ابتدا با یك اعتماد به نفس بازیگری را شروع كرده باشید. این بازیگری بوده كه به شما اعتماد به نفس داد.
▪ بازیگری به من كمك كرد بتوانم چیزهایی را در درونم بشناسم. در كنار دوستان و مشاهده این وقایع به آن رسیدم كه اگر بخواهم شرایط را تغییر دهم باید درونم را تغییر دهم. چشم اندازی برای مسیر خودم نمی دیدم. بازیگری یك شجاعت و جسارت به من داد و احساس می كردم كه یك اتفاق دیگری باید بیفتد. خاطرم هست كه برای اولین بار آقای درویش به من گفت اگر می خواهی خودت را محك بزنی برای اولین حركت هیچ وقت نقش یك بازی نكن یك نقش كوتاه بازی كن و ببین آیا به تصورت نزدیك است یا خیر. به هر حال باید وارد سینما می شدم و به دلیل شرایط حرفه ای آن هم خیلی جای آزمون و خطا نداشت و این پیشنهاد خوبی برایم بود. در همین زمان بود كه دیدم گرافیك آن چیزی نیست كه به دنبالش هستم. دوست داشتم وارد تجربه های جمعی شوم و فضای دیگری را تجربه كنم. شاید حس كنجكاوی بود.● جالب است كه در این فیلم نقش یك دختر پرجنب و جوش و پرانرژی را بازی كردید.
▪ بله، موقعیتی بود كه خیلی از خودم دور بود. آن محكی كه صحبتش شد در همین نكته بود. اینكه یك دختر ساكت با این نقش چه كند! نقش كوتاهی بود. اما برایم بسیار اهمیت داشت. بعد از آن در فاصله ۴ هفته در فیلم دیگری كه تولید همان دفتر بود به نام «شراره» (سیامك شایقی) كه یك كار پرشخصیت بود یكی از نقش های اصلی را بازی كردم. امروز كه نگاه می كنم خیلی ایراد در بازی خودم می بینم. به هر حال فكر می كنم باید در مجموعه هایی شركت می كردم كه یك قدم به جلو باشد.
● چه اقدامات فردی انجام دادید؟ مثلاً شروع به تمرینات مشخص بازیگری و تحلیل نقش ها؟
▪ آن زمان قرار بود كه از ایران بروم. طبعاً به كارها به عنوان خاطرات خوشی كه انگیزه ها و كنجكاوی های مرا برانگیخته بود نگاه می كردم. تقریباً به این موضوع فكر نكردم. ولی اولین بار كه در جشنواره فیلم ها را همزمان روی پرده دیدم عجیب بود و همه چیز به نظر بد می آمد. ولی دوستان و اطرافیان نظر بدی نداشتند و می گفتند اگر سعی كنی شاید چیزی از تو دربیاید (خنده) بعد از آن قضیه رفتنم منتفی شد. بازیگری هنوز برایم جدی نشده بود تا «خاك سرخ» كه به دنبال دو خواهر برای نقش لعیا و لیلا بودند. من و ستاره به آقای حاتمی كیا معرفی شدیم. برایم خیلی جالب بود كه قرار است با ستاره كار كنم. چیزی كه سال ها درباره آن حرف می زدیم. تا آخرین مرحله هم پیش رفتیم ولی بنا به دلایلی بازی ستاره منتفی شد.
● ناراحت نشد؟
▪ چرا ناراحت شد. به دلیل اینكه تا آخرین مراحل قرار بود كه بازی كند من هم خیلی ناراحت شدم و دوست داشتم او هم باشد در قصه دقیقاً همان اختلاف سنی را داشتیم كه بین ما هم بود. شباهت ما هم به قصه كمك می كرد.
● چرا هیچ وقت به سمت تئاتر نرفتید؟
▪ پیشنهاد كار تئاتر وقتی پیش می آمد كه به شرایط من نمی خورد گروه های تئاتری هم معمولاً با بچه های خودشان كار می كنند و كمتر با بازیگر دیگری كار می كنند. چند بار قرار بود با گروه هایی كه ستاره كار می كند فعالیت كنم كه با كارهای تصویری ام تداخل پیدا كرد و عملی نشد. بیشتر تجربه گرایی تئاتر برایم اهمیت دارد تا خودش. یعنی بازی تئاتر جزء سلیقه من نیست. كارهای رئال را بیشتر می پسندم.
● یعنی فعالیت های خواهرتان هیچ تاثیری بر شما نگذاشت؟
▪ ستاره از ابتدا تئاتر را دوست داشت و جدی دنبال كرد ولی من اینطور نبودم زمانی كه بازیگری را به طور جدی شروع كردم زمانی بود كه ستاره ازدواج كرد و از خانه ما رفت و طبعاً آن ارتباط تنگاتنگ همیشگی را نداشتیم. در عین حال نوع فعالیت مان هم طوری نبود كه خیلی به هم كمك كنیم. البته یك مقدار با هم اختلاف نظر داشتیم و ستاره تاكید داشت كه باید بیایی تئاتر كار كنی و... و من اعتقادی به آن نداشتم و یك مقدار سلیقه هایمان هم خوانی نداشت.
● وقتی شما شروع به بازیگری كردید خواهرتان یك بازیگر شناخته شده بود. این قضیه بیشتر به كمك تان آمد یا عامل بازدارنده ای برای شما به جهت مقایسه دیگران شد؟
▪ نه. فكر نمی كنم. كارهایی كه ستاره در زمینه تصویر انجام داده مانند فعالیت های تئاتری اش نیست. معتقدم آن جایگاهی كه باید را به دست نیاورد. نه اینكه خواهرم باشد و این را بگویم. ولی توانایی هایش بیشتر از این است. به نظرم در زمینه تصویر هنوز آن اتفاق خاص برای او نیفتاده و بیننده ها هم كمتر بازیگری را از تئاتر می شناسند. مثلاً پرمخاطب ترین فعالیت ستاره (دندان طلا) كه ده ماه از آن استقبال شد اصلاً با عدد و رقم مخاطب تصویر قابل مقایسه نیست. در تلویزیون با میلیون ها نفر در ارتباط هستی. تازه كشورهای اطراف هم از طریق ماهواره كارها را دنبال می كنند. یك اتفاقی را تعریف كنم. در خیابان آقایی كه یك كرد عراقی بود از من تشكر كرد. برایم عجیب بود كه چطور مرا می شناسد. گفت كه ما تمام كانال های ایران را می بینیم و «خاك سرخ» را هم دیده بود (با خنده) گفتم كه سریال در مورد شما بود و دشمن ما هم بودید، چطور خوشتان آمد!
● موفقیت «خاك سرخ» چه موقعیتی در ادامه برایتان پیش آورد؟
▪ بعد از «خاك سرخ» متن های مشابه بسیاری به من پیشنهاد شد ولی من فیلم «این زن حرف نمی زند» (احمد امینی) كه فضای متفاوتی داشت را قبول كردم. خوشحالم كه این تجربه را داشتم كه آن را خیلی دوست دارم. پیشنهادهای مشابه اتفاقی است كه در سینمای ما بسیار پیش می آید. همین داستان گم كردن مادر و فرزند در فضاهای مختلف شهری و روستایی و در دوره های مختلف به من پیشنهاد شد. تنها كاری كه كردم این بود كه از این جریان پرهیز كنم و «رقص پرواز» (احمد مرادپور) را بعد از چهار سال به دلیل متن خوبی كه داشت قبول كردم. دوستان هیچ وقت فكر نمی كنند كه تو می توانی كار اكشن یا طنز هم انجام دهی و كسی سراغ تو نمی آید. همه براساس یك الگو تصور می كنند. بعد از آن «شوریده» (محمدعلی سجادی) و «گرداب» (حسن هدایت) كه براساس یكی از داستان های صادق هدایت بود را بازی كردم كه متاسفانه این فیلم خیلی مهجور واقع شد و حتی خودم این فیلم را ندیدم و خبری از آن نیست.
● چه نقطه ایده آلی از بازیگری در ذهن دارید؟ آیا نقش های خاصی هست كه در ذهن تان همواره حسرت قرار گرفتن در آن را داشته باشید؟
▪ قرار گرفتن در موقعیت های خاص و ویژه كه در زندگی عادی ممكن نیست. اینكه بارها و در شكل ها و سنین مختلف زندگی كنی برایم بسیار جذاب است. الان نمی خواهم شبیه كسی شوم و هنوز تجربه نكردن برایم مهم است. نقش های فانتزی كه در آینده اتفاق می افتد برایم جالب است. به دلیل همان ناشناخته هایی كه گفتم دوست دارم نقش های پرجنب وجوش بازی كنم كارهایی كه كردم بیشتر ساكن بودند.
● آیا از مسیری كه تا به حال پیمودید راضی هستید؟ چه دستاوردی به لحاظ شخصی برایتان داشته؟
▪ خیلی به من كمك كرد. الان كه فكر می كنم شاید اگر نقاشی را ادامه می دادم به لحاظ روحی و روانی آن كمك را به من نمی كرد. با اینكه نقاشی را خیلی دوست دارم و برایم مقدس است. ولی خوشحالم كه بازیگری را شروع كردم و بسیار هم به من در شناخت خودم كمك كرد. مثلاً اینكه آیا می توانم فریاد بزنم! در فیلم «این زن حرف نمی زند» سكانسی بود كه باید فریاد می كشیدم گفتم نمی توانم، چون سال ها است كه فریاد نكشیدم. قرار شد تمرین كنم و با خودم گفتم این چه حرفی بود زدم! چرا نتوانم و بعد چنان فریادی زدم كه تمام خیابان آبان لرزید (خنده) همه تعجب كرده بودند. در كار آقای سجادی هم قرار بود در صحنه ای فریاد بكشم و این خاطره را تعریف كردم و گفتم بهتر است «بوم من» بیرون بایستد. باور نكردند. وقتی فریاد زدم بنده خدا یك متر از جا پرید (خنده). این اتفاقی است درونی. هیچ وقت فكر نمی كردم جلوی دوربین و آن همه آدم بتوانم گریه كنم. ولی این اتفاق افتاد. تجربه غریبی است. اینها برایم شیرین است، ولی دلم نمی خواهد تمام آرزوهایم در این كار خلاصه شود.
● و حرف آخر.
▪ هنوز در بازیگری ایده آل هایم را پیدا نكردم. هنوز كاری كه دوستش داشته باشم و تمام توانم را برایش گذاشته باشم، پیش نیامده است. احساس می كنم زمینه هایی در من وجود دارد كه هنوز فرصت ظهورش فراهم نشده و این چیزی است كه باید امكان ارائه اش وجود داشته باشد. نقش طوری باشد كه بتوانم چیزی به آن اضافه كنم. متن ها بسیار تخت و یك بعدی است، به خصوص در مورد زن ها و این باعث می شود كه با كارگردان بحث و جدل كنی تا تماشاگر بپذیرد. متاسفانه نمی دانم چرا تهیه كننده ها همه به سمت كارهای تجاری رفته اند. مثلاً همین كار آقای حسن هدایت كه از ادبیات خوب استفاده می كند این طور مهجور می ماند. از ما هم خرده گرفته می شود كه چرا نقش هایت تكراری است.
ولی هیچ كس نمی داند كه موقعیت مناسبی وجود ندارد. من به عنوان بازیگر باید حضور داشته باشم تا یادآوری كنم كه من هم هستم و به من هم فكر كنید. ولی وقتی كنار می روی و نیستی كسی نمی پرسد كجایی و چه می كنی. حالا من كارهای دیگری انجام می دهم اما بچه هایی هستند كه كار نمی كنند و افسردگی می گیرند و بعد از مدتی كاری قبول می كنند كه تمام آبرویشان به باد می رود. به امید اینكه شرایط مناسبی فراهم شود تا بتوانیم كارهای بهتری ارائه دهیم.
خسرو خسروپرویز
منبع : روزنامه شرق