پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
آیات قرآن و امی بودن پیامبر(ص)
كلمه امی به عنوان یكی از صفات پیامبر اكرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفی در معنای این كلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذكر گردیده است.
مفسران اسلامی كلمه«امی» را سه جور تفسیر كردهاند: ۱ - درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته.
اكثریت طرفدار این نظرندو یا لااقل این نظر را ترجیح میدهند.طرفداران این نظر گفتهانداین كلمه منسوب به «ام» است كه به معنی مادر است.امی یعنی كسی كه بهحالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشتهها و معلومات بشری باقی مانده است، و یا منسوب به «امت» است،یعنی كسی كه به عادت اكثریت مردم است، زیرا اكثریت توده، خط و نوشتن نمیدانستند و عده كمی میدانستند، همچنانكه «عامی» نیزیعنی كسی كه مانند عامه مردم است و جاهل است (۱) .بعضی گفتهاند یكی از معانی كلمه «امت» خلقت است و«امی» یعنی كسی كه بر خلقت و حالت اولیه كه بیسوادی است باقی است و به شعری از «اعشی» استناد شده است (۲) ، و بههر حال، چه مشتق از «ام» باشد و چه از «امت» ، و «امت» به هر معنی باشد، معنی این كلمه درس ناخوانده است.
● اهل ام القری.
طرفداران این نظر این كلمهرا منسوب به «ام القری» یعنی مكه دانستهاند.در سوره انعام آیه۹۲ از مكه به «ام القری» تعبیر شده است: و لتنذر ام القری و من حولها.
برای اینكه تو به مكه و آنان كه در اطرافمكه هستند اعلام خطر كنی.
این احتمال نیز از قدیم الایام در كتب تفسیر آمدهاست(۳) و در چندین حدیث از
۱.مفردات راغب، ذیل كلمه «ام» .و مجمع البیان، ذیل آیه ۷۸ بقره. ۲.مجمع البیان، ذیل آیه ۷۸ بقره. ۳.مجمع البیان، ذیل آیه ۷۵ آل عمرانو آیه ۱۵۶ اعراف، و تفسیر امام فخر رازی، ذیل آیه ۷۵ از سوره اعراف. صفحه : ۲۳۰
احادیثشیعه این احتمال تایید شده است هرچند خود این حدیثها معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه اسرائیلی دارد (۱) .
این احتمال بهادلهای رد شده است (۲) : یكی اینكه كلمه «ام القری» اسم خاص نیست وبر مكه به عنوان یك صفت عام نه یك اسم خاص اطلاق شده است.ام القری یعنی مركز قریهها.هر نقطهای كه مركز قریههاییباشد ام القری خوانده میشود.از آیه دیگر از قرآن كه در سوره قصص آیه ۵۹آمده است معلوم میشود كه این كلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی: و ما كان ربك مهلك القری حتی یبعث فی امها رسولا.
پروردگار تو چنیننیست كه مردم قریههایی را هلاك كند مگر آنكه قبلا پیامبری در مركزآن قریهها بفرستد و حجت را بر آنها تمام كند.
معلوممیشود در زبان قرآن هر نقطهای كه مركز یك منطقه باشد ام القرایآن منطقه است (۳) .
دیگر اینكهاین كلمه در قرآن به كسانی اطلاق شده است كه مكی نبودهاند.در سورهآل عمران آیه ۲۰ میفرماید: و قل للذین اوتوا الكتاب و الامیین ء اسلمتم.
بگو بهاهل كتاب و به امیین(اعراب غیر یهودی و نصرانی)آیا تسلیم خدا شدید؟ پس معلوم میشود در عرف آن روز و در زمان قرآن بههمه اعرابی كه پیرو یك كتاب آسمانی نبودند «امیین» گفته میشده است.
بالاتر اینكه این كلمه حتی به عوام یهود كه سواد ومعلوماتی نداشتند با اینكه
۱.مجله آستان قدس، شماره ۲. ۲.همان ماخذ. ۳.در یكی از روایاتی كه وارد شده كلمه «امی» منسوببه ام القری یعنی مكه است، تایید شده كه این كلمه وصف عام است نه اسم خاص، زیرا میگوید: «و انما سمی الامیلانه كان من اهل مكهٔ و مكهٔ من امهات القری» یعنی پیغمبر از آن جهت«امی» خوانده شده است كه از اهل مكه است و مكه یكی از ام القریهاست. صفحه : ۲۳۱
اهل كتاب شمرده میشدند نیز اطلاق شده است، چنانكه درسوره بقره آیه ۷۸ میفرماید: و منهم امیون لا یعلمون الكتاب الا امانی.
بعضی از فرزندان اسرائیل امی هستند، از كتاب خود اطلاعی ندارند مگریك سلسله خیالات و اوهام.
بدیهی استیهودیانی كه قرآن آنان را «امی» خواندهاست، اهل مكه نبودهاند، غالبا ساكن مدینه و اطراف مدینه بودهاند.
سوم اینكه اگر كلمهایمنسوب به ام القری باشد طبق قاعده ادبی باید به جای «امی» ، «قروی»گفته شود، زیرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضافالیه، خاصه آنجا كه مضاف، كلمه «اب» یا «ام» یا «ابن» یا «بنت» باشد به مضاف الیه نسبت داده میشود نه به مضاف، چنانكه درنسبت به ابوطالب، ابو حنیفه، بنی تمیم طالبی، حنفی، تمیمی گفته میشود.
- مشركین عربكه تابع كتاب آسمانی نبودند.
این نظریه نیز ازقدیم الایام میان مفسران وجود داشته است.در مجمع البیان ذیل آیه ۲۰سوره آل عمران كه «امیین» در مقابل «اهل كتاب» قرار گرفته است(و قل للذین اوتوالكتاب و الامیین)، این نظر را به صحابی و مفسر بزرگ عبد الله بن عباس نسبت میدهد و در ذیل آیه ۷۸ از سوره بقرهاز ابو عبیده نقل میكند، و از ذیل آیه ۷۵ آل عمران بر میآید كه خود طبرسی همین معنی را در مفهوم آن آیه انتخاب كرده است.
زمخشری دركشاف نیز این آیه و آیه ۷۵ آل عمران را همین طور تفسیر كرده است.
فخر رازی این احتمال را در ذیل آیه ۷۸ بقره وآیه ۲۰ آل عمران نقل میكند.
ولی حقیقت این است كهاین معنی، یك معنی جداگانه غیر از معنی اول نیست، یعنی چنیننیست كه هر مردمی كه پیرو یك كتاب آسمانی نباشند به آنها «امی» گفته شود هرچند آن مردم تحصیلكرده و باسواد باشند.این كلمه به مشركین عرب از آن جهت اطلاق شده است كه مردمی بیسواد بودهاند.آنچهمناط استعمال این كلمه درباره مشركین عرب است نا آشنایی آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پیروی نكردن صفحه : ۲۳۲
آنها از یكی از كتب آسمانی.لهذا آنجا كه این كلمهبه صورت جمع آمده و به مشركین عرب اطلاق شده است این احتمال ذكر شده، اما آنجا كه مفرد آمده است و بر رسولاكرم اطلاق شده است احدی از مفسران نگفته كه مقصود این است كه آن حضرت پیرو یكی از كتابهای آسمانی نبودهاست.در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است: یكی ناآشنا بودن آن حضرت با خط، دیگر اهل مكه بودن، و چون احتمالدوم به ادله قاطعی كه گفتیم مردود است، پس قطعا آن حضرت از آن جهت «امی» خوانده شده است كه درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است.
در اینجا احتمال چهارمی در مفهوم این كلمه داده میشودو آن این است كه این كلمه به معنی ناآشنایی با متون كتابهای مقدس باشد.این احتمال همان است كه آقای دكترسید عبد اللطیف از پیش خود اختراع كرده و احیانا آن را با معنی سومی كه ذكر كردیمو از مفسران قدیم نقل كردیم، خلط كرده است.مشار الیه میگوید: «كلمات «امی» و «امیون» در قرآن در چند جای مختلفبه كار رفته است، اما همیشه و همه جا فقط یك معنی از آن مستفاد میشود.كلمه «امی» در لغت اصلا به معنی كودكنوزادی است كه از بطن مادر متولد میشود و با اشاره به همین حالتحیات و زندگی است كه كلمه «امی» را با معنی ضمن آن به معنیكسی كه نمیتواند بخواند و بنویسد تعبیر كردهاند.كلمه «امی» همجنین به معنی كسی است كه در «ام القری» زندگیمیكرده است.ام القری یعنی مادر شهرها، شهر پایتخت و عمده، و این صفتی بود كه اعراب زمان پیغمبر برای شهر مكهقائل بودند.بنابراین كسی كه اهل مكه بود «امی» نیز نامیده میشد.
یك مورد استعمال دیگر كلمه «امی» برای كسی است كهبا متنهای قدیم سامی آشنایی نداشته است و از پیروان دیانتیهود یا دین مسیح كه در قرآن به عنوان «اهل الكتاب» نامیدهشدهاند، نبوده است.در قرآن كلمه «امیون» برای اعراب پیش از اسلام كه كتاب مقدسی نداشتهاند و پیرو تورات و انجیلهم نبودهاند، به كار رفته است و در مقابل كلمه «اهل الكتاب» قرار میگرفته است.
در حالی كه برای كلمه«امی» اینهمه معانی مختلف وجود دارد معلوم نیست چرا مفسرانو مترجمان قرآن، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، فقط معنی ابتدایی یعنی نوزاد چشمو گوش بسته را گرفتهاند و آن را به بیسواد و جاهل تعبیر كردهاند و در نتیجه اهل مكه پیشاز اسلام را نیز امیون یا گروهی بیسواد معرفی كردهاند؟!»(۱)
۱.نشریه كانون سردفتران،شماره آبان ماه ۱۳۴۴، نقل از نشریه آموزش و پرورش شماره شهریور ۱۳۴۴. صفحه : ۲۳۳
اولا، از قدیمترین ایام، مفسران اسلامی كلمه «امی»و «امیون» را سه جور تفسیر كردهاند و لا اقل احتمالات سه گانهای درباره آن ذكر كردهاند.مفسران اسلامی برخلاف ادعای آقای دكتر سید عبد الطیف فقط به یك معنی نچسبیدهاند.
ثانیا، هیچ كسنگفته است كه كلمه «امی» به معنی نوزاد چشم و گوش بسته است كهمعنی ضمنی آن كسی باشد كه نمیتواند بخواند و بنویسد.این كلمه اساسا در موردنوزاد به كار نمیرود، در مورد بزرگسالی به كار میرود كه از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتی است كه از مادر زاده شدهاست، به اصطلاح علمای منطق مفهوم «عدم و ملكه» دارد.منطقیین اسلامی همواره این كلمه را بهعنوان یكی از مثالهای عدم و ملكه در كتب منطق ذكر میكردهاند.
ثالثا، اینكه میگوید یكی از معانی این كلمه اینبوده كه با متنهای قدیم سامی آشنایی نداشته باشد، صحیح نیست.آنچه از اقوال قدمای مفسرین و اهل لغت استفاده میشوداین است كه این كلمه در حالت جمع(امیین)به مشركین عرب گفته میشده است در مقابل اهل كتاب، به این علت كهغالبا مشركین عرب بیسواد بودند، و ظاهرا این عنوان تحقیر آمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند.
ممكن نیست مردمی فقطبه خاطر اینكه با زبان و كتاب مخصوصی آشنایی ندارند ولی به زبانخودشان بخوانند و بنویسند به آنها «امیین» گفته شود، زیرا به هر حال ریشه این كلمهبنا بر این تفسیر نیز كلمه «ام» یا «امت» است و مفهوم باقی بودن به حالت اولی و مادرزادی را میرساند.و اما علت اینكه اینكلمه از ریشه ام القری شناخته نشده است با اینكه به صورت احتمالهمواره آن را ذكر میكردهاند، اشكالات فراوانی است كه در این معنی وجود داشته است و قبلا بیان شد.
پس تعجباین دانشمند هندی بیجاست.
مؤید این مدعا این است كه در برخی استعمالاتدیگر این كلمه كه در روایات یا تواریخ ضبط شده است مفهومی جز «درس ناخوانده» ندارد.در بحار الانوارجلد ۱۶ چاپ جدید صفحه ۱۱۹ مینویسد از خود پیغمبر اكرم روایتشده است: نحن امهٔ امیهٔ لا نقرء و لا نكتب.
ما قومی امی هستیم كه نهمیخوانیم و نه مینویسیم. صفحه : ۲۳۴
ابن خلكان در جلد ۴ تاریخ خود ذیل احوال محمد بنعبد الملك معروف به «ابن الزیات» وزیر معتصم و متوكل مینویسد: «وی قبلا جزء دبیران معتصم خلیفه عباسی بودو وزارت را احمد بن شاذی بصری به عهده داشت.روزی نامهای برای معتصم رسید و وزیر آن نامه را برای خلیفه قرائت كرد.در آن نامهكلمه «كلاء» آمده بود.معتصم كه از معلومات بهرهای نداشت از وزیر پرسید: كلاء چیست؟وزیر هم نمیدانست.معتصم گفت:«خلیفهٔ امی و وزیر عامی» یعنی خلیفهای درس ناخوانده و وزیری جاهل.آنگاه گفت بگویید یكی از دبیران بیاید.ابن الزیاتحاضر بود و آمد.این كلمه را با چند كلمه دیگر كه قریب المعنی بودند معنی كرد و تفاوت آنها را گفت.همین امرمقدمه وزارت ابن الزیات شد.» معتصم كه به لغت عامه سخن میگفته است، از كلمه «امی» درس ناخوانده قصد كرده است.نظامی میگوید: احمد مرسل كه خرد خاك اوست هر دو جهان بسته فتراك اوست امی گویا به زبان فصیح از الف آدم و میم مسیح همچو الف راست به عهد وفا اول و آخر شده بر انبیا آیا از قرآن استفاده میشود كه رسول اكرم میخوانده و مینوشته است؟ آقای دكتر سید عبد اللطیف مدعی است از بعضیاز آیات قرآن صراحتا میتوان فهمید كه آن حضرت، هم میخوانده و هم مینوشته است، از آن جمله آیه ۱۶۴ از سوره آل عمران است: لقدمن الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلواعلیهم ایاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمهٔ و ان كانوا من قبل لفی ضلال مبین. صفحه : ۲۳۵
خداوند بر مؤمنان منتنهاد آنگاه كه پیغمبری در میان آنها برانگیخت كه آیات خدا را بر آنهاتلاوت میكند و آنها را پاكیزه میگرداند و به آنهاكتاب و حكمت میآموزد، و همانا آنها پیش از آن در گمراهی آشكار بودند.
ایشان میگویند: «بنا بر تصریح قرآن، نخستین وظیفه پیغمبر آنبود كه قرآن را به پیروانش تعلیم دهد و مسلم است كه حداقل شایستگی برای كسی كه بخواهد كتاب یا محتویات كتاب ودانش یك كتاب را به دیگران تعلیم دهد، باز هم مطابق تصریح خود قرآن، آن است كه بتواند قلم رابه كار بندد یا دست كم آنچه را با قلم نوشته شده بخواند.» (۱) .
این استدلال، به نظر عجیب میآید: اولا، آنچه مورد اتفاق مسلمین است و مشار الیهمیخواهد خلاف آن را ثابت كند این است كه رسول اكرم قبل از رسالت نه میخوانده و نه مینوشته است.
حداكثر این استدلالاین است كه ایشان در دوره رسالت میخوانده و مینوشتهاند چنانكهعقیده سید مرتضی و شعبی و جماعتیدیگر بر این است.پس مدعای آقای دكتر سید عبد اللطیف اثبات نمیشود.
ثانیا، از نظر دوران رسالتنیز این استدلال ناتمام است.توضیح اینكه در برخی از تعلیمات مانندتعلیماتی كه به نوآموز میدهند كه خواندن و نوشتن به او بیاموزند، یا در تعلیمریاضیات و امثال آن، احتیاج به قلم و كاغذ و رسم و تخته سیاه و غیره هست و خود معلم باید عمل كند تا دانش آموزیا دانشجو یاد بگیرد، اما تعلیم حكمت و اخلاق و حلال و حرام كه كار پیغمبران است نیازی به قلم و كاغذ و رسم و تخته سیاه ندارد.
مشائین از حكما را از آن جهت «مشائین» گفتهاند كه معلمدر حالی كه راه میرفت و قدم میزد به دانشجویان تعلیم میكرد. البته برای شاگردان كه بخواهند ضبط كنند و فراموششاننشود لازم است بنویسند.لذا رسول خدا همواره توصیه میكرد كه سخنانشرا ضبط كنند و بنویسند.میفرمود: «قیدوا العلم» دانش را در بند
۱.نشریه كانون سردفتران، نقل از نشریه آموزش و پرورش.
صفحه : ۲۳۶
كنید.گفتند: چگونه در بند كنیم؟فرمود:بنویسید (۱) .
میفرمود: نضر اللهعبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم یسمعها (۲) .
خداوند خرم كند بندهای را كه سخن مرا بشنود و ضبط كند و به آنكه نشنیده است ابلاغ نماید.
در حدیث است كهرسول خدا سه نوبت پشتسر هم فرمود: خدایا!جانشینان مرا رحمت كن.گفتند:یا رسول الله جانشینان شما كیانند؟فرمود: كسانی كه بعد از من میآیند و گفتهمرا و سنت مرا میگیرند و به مردم دیگر تعلیم میكنند (۳) .
ایضا میفرمود: من حق الولد علی الوالدان یحسن اسمه و ان یعلمه الكتابهٔ و ان یزوجه اذا بلغ (۴) .
از حقوق فرزند برپدر این است كه نام نیك برایش انتخاب كند، نوشتن به او بیاموزاند، ووقتی كه بالغ شد همسر برایش انتخاب كند.
قرآن كریمدر كمال صراحت میفرماید: یا ایها الذین امنوا اذا تداینتم بدینالی اجل مسمی فاكتبوه و لیكتب بینكم كاتب بالعدل (۵) .
ای اهل ایمان!هنگامیكه نسبت به یكدیگر تعهداتی برای مدت معینی پیدا میكنید آن رابنویسید.باید نویسندهای به درستی و انصاف و عدالت آن را بنویسد.
لهذا به دستور خدا و پیامبرش لازم شد مسلمانانبه خاطر حفظ آثار دینیشان، و ۱.بحار(چاپ جدید)، ج ۲/ص ۱۵۱. ۲.كافی، ج ۱/ص ۴۰۳. ۳.بحار الانوار(چاپ جدید)، ج ۲/ص ۱۴۴. ۴.وسائل الشیعهٔ، ج ۳/ص ۱۳۴. ۵.بقره/۲۸۲. صفحه : ۲۳۷
هم برای ادای حقوقفرزندانشان، و هم برای انتظام دنیاشان به صنعتشریف نوشتنو خواندن همت بگمارند.همین هتسبب شد كه «نهضت قلم» به وجود آمد، آنچناننهضتی كه همان مردمی كه افراد باسوادشان انگشتشمار بودند، آنچنان رو به علم و دانش و خواندن و نوشتن آوردند كه گروهیاز آنها در مدینه چند زبان را آموختند و توانستند پیام اسلام را با زبانهای گوناگون به سراسر جهان ابلاغ نمایند.
در تواریخ میخوانیمكه اسرای بدر را پیغمبر با گرفتن فدیه آزاد كرد.برخی از آنها كه فقیربودند بدون فدیه آزاد شدند و برخی كه تعلیم خط میدانستند با آنها قرارداد كرد كه هركدامشان ده نفر از كودكان مدینه را خط نوشتن بیاموزانند و آنگاه آزاد شوند (۱) .
آری، پیغمبر تا اینحد اصرار داشت كه این صنعت رایجشود و مسلمانان به دانش و آموختن روآورند، ولی هیچیك از اینها ایجاب نمیكند كه شخص رسول اكرم نیازی داشتهباشد كه برای تعلیم و تبلیغ مردم از خواندن و نوشتن استفاده كند.
معظم له میگوید: «خداوند در اول سوره، از قلم و نوشتن یاد كرده.آیااین آیات صریح و روشن دلیل نیست كه پیغمبر اسلام خواندن و نوشتن میدانسته و با كتاب و قلم سر و كار داشته؟...چگونهممكن است پیغمبر اكرم مردم را به علم و سواد و نوشتن تشویق كند و خودش به خواندن و نوشتن اعتنایی نداشتهباشد، در صورتی كه همیشه در كارها پیشقدم بوده است» (۲) . این استدلال نیز عجیب است.
البته این آیات دلیل براین است كه خداوند كه این آیات را بر بندهای برای هدایت بندگانش نازلكرده و هم پیغمبر كه این آیات بر قلب مقدسش فرود آمده، ارزش خواندن ونوشتن را برای بشر میدانستهاند، اما این آیات نه دلیل بر این است كه خداوند با خواندن و نوشتن و قلم و كاغذ سر و كار دارد و نه پیغمبر.
میگوید: «پیغمبر اكرم در همه دستورها كه میدادهپیشقدم بوده، چگونه این ۱.تاریخ الخمیس دیار بكری، ج ۱/ص ۳۹۵ و السیرهٔ الحلبیهٔ، ج ۲/ص ۲۰۴. ۲.مجله روشنفكر. صفحه : ۲۳۸
دستور را داده و خود عمل نكرده است؟» .درستمثل این است كه بگوییم پزشك كه نسخهای به بیمار میدهد اول باید خودش آن نسخه را به كار بندد.بدیهی است اگر پزشكبیمار گردد و همان نیازی كه بیماران به دوا پیدا میكنند پیدا كند، خودش قبل از دیگراننسخه خود را به كار میبندد، اما اگر بیمار نشد و نیاز پیدا نكرد چطور؟ باید ببینیم پیغمبر اكرم همان نیازی كه دیگرانبه خواندن و نوشتن دارند - كه سبب میشود دارا بودن این صنعت برای آنها كمال، و فاقد بودن آن نقص باشد - داشت و دستورخویش را به كار نبست، و یا پیغمبر وضع خاصی دارد كه چنین نیازی ندارد.پیغمبر در عبادت، فداكاری، تقوا، راستی،درستی، حسن خلق، دموكراسی، تواضع و سایر اخلاق و آداب حسنه پیشقدم بود، زیرا همه آنها برای او كمال بود و نداشتنآنها نقص بود، اما موضوع به اصطلاح سواد داشتن از این قبیل نیست.
ارزش فوقالعاده سوادداشتن برای افراد بشر ازآن جهت است كه وسیله استفاده كردن افراد بشر از معلومات یكدیگر است. خطوط، علامات و رموزی است كه افراد بشر برای تفهیمافكار و مقاصد یكدیگر قرارداد كردهاند.آشنایی با خطوط، وسیلهای است برای انتقال معلومات از فردی به فرد دیگر و از قومیبه قوم دیگر و از نسلی به نسل دیگر.بشر به این وسیله معلومات خود را از فنا و نیستی و فراموشی حفظ میكند.سوادداشتناز این نظر نظیر زبان دانستن است.انسان به هر اندازه زبانهای بیشتریبداند وسیله بیشتری برای كسب معلومات بشرهای دیگر در اختیار دارد.
هیچیك از زبان دانستن و سواد داشتن، «علم» به معنیواقعی نیست، اما مفتاح و كلید علم هست.علم این است كه انسان به یك حقیقت و یك قانون كه در متن هستی واقعیتدارد آگاه گردد.علوم طبیعی، منطق، ریاضیات علم است، زیرا بشر در این علوم یك رابطه واقعی و تكوینی و علی و معلولی را میاناشیاء خارجی یا ذهنی كشف میكند، اما دانستن لغت، قواعد زبان و امثال اینها علم نیست، زیرا ما را به یك رابطه واقعی میاناشیاء آگاه نمیكند، بلكه بر یك سلسله امور قراردادی و اعتباری كه از حد فرض و قرارداد تجاوز نمیكندآگاه میسازد.دانستن این امور مفتاح و كلید علم است نه خود علم.
آری، در زمینه همینامور قراردادی یك جریانات واقعی پیش میآید از قبیل تطورات لغتهاو تركیبات كه نماینده تكامل افكار است و طبق یك قانون طبیعی صورت میگیرد،و البته اطلاع بر آن قوانین طبیعی جزء فلسفه و علم است، پس صفحه : ۲۳۹ارزش سواد داشتن، از نظر این است كه انسان كلیددانش دیگران را در دست میگیرد.
اكنون ببینیم آیا راه كسب دانش منحصر بهاین است كه انسان كلید دانش دیگران را در دست داشته باشد و از دانش آنها استفاده كند؟آیا پیغمبر باید از دانش افراد بشراستفاده كند؟اگر اینچنین است پس نبوغ و ابتكار كجا رفت؟اشراق و الهام كجا رفت؟دانش مستقیم از طبیعت كجا رفت؟ از قضا پستترین انواع دانش آموزی هماناست كه از نوشتهها و گفتههای دیگران به دست آید، چه، گذشته از آنكه خصیتخود دانش آموزدر آن دخالت ندارد، در نوشتههای بشری اوهام و حقایق به هم آمیخته است.
دكارت حكیم معروف فرانسوی پس از آنكهیك سلسله مقالات منتشر كرد، صیتشهرتش همه جا پیچید و سخنان تازهاش مورد تحسین و اعجاب همگان قرار گرفت.یكیاز كسانی كه مقالات وی را خوانده بود و بدانها اعجاب داشت و مانند دكتر سید عبد اللطیف فكر میكرد، خیال كرد كه دكارتبر گنجینهای از نسخهها و كتابها دستیافته و معلومات خویش را از آنجا به دست آورده است.به ملاقات وی رفت و از وی تقاضاكرد كتابخانهاش را به او ارائه دهد.دكارت او را به محوطهای كه در آنجا جسد گوسالهای را تشریح كرده بود راهنمایی كرد و آنگوساله را به او نشان داد و گفت این است كتابخانه من!من معلومات خود را از این كتابها به دست میآورم.
مرحوم سید جمالالدین اسد آبادی میگفته است: «عجب است كه بعضی افراد عمری را پای چراغ به خواندنكتابها و نوشتههای انسانهایی مانند خود صرف میكنند، اما یك شب خود همان چراغ را مطالعه نمیكنند.اگر یكشب كتاب را ببندند و چراغ را مطالعه كنند، معلومات بیشتر و وسیعتری پیدا میكنند» .
هیچ كس عالم به دنیا نمیآید.همه مردم اولجاهل و بعد كم و بیش عالم میگردند.و به تعبیر صحیحتر، هر كسی جز خدا در ذات خود جاهل است و به موجب نیروها وعلل و اسباب دیگری عالم میشود.پس هر كسی نیازمند به معلم، یعنی نیازمند یك قوه ونیرویی است كه الهام بخش او باشد.خداوند درباره رسول اكرم میفرماید: صفحه : ۲۴۰
الم یجدك یتیما فاوی و وجدك ضالا فهدی و وجدكعائلا فاغنی (۱) .
آیا تو یتیمی نبودی كه خدا به تو پناه داد؟گمراهو بیخبر نبودی كه خدا تو را راهنمایی كرد و با خبرت ساخت؟تهیدست نبودی كه خداوند تو را بینیاز ساخت؟ اما سخن در معلم است كه لزوما چی و كی بایدباشد؟آیا انسان حتما باید از بشر دیگر علم بیاموزد، پس حتما لازم است كلید دانش بشرهای دیگر را كه نامش «سواد داشتن»است در اختیار داشته باشد؟آیا انسان را آن پایه نیست كه مبتكر باشد؟آیا انسان نمیتواند بینیاز از انسانهای دیگر، كتاب طبیعتو خلقت را مطالعه كند؟آیا انسان را آن مقام و درجه نیست كه با غیب و ملكوت اتصال پیدا كند و خداوندمستقیما معلم و هادی او باشد؟قرآن كریم درباره پیغمبر میفرماید: و ما ینطقعن الهوی، ان هو الا وحی یوحی، علمه شدید القوی (۲) .
او از هوای نفس سخن نمیگوید،آنچه میگوید جز وحی كه به او میرسد نیست، آنكه دارای نیروهایزیادی است او را تعلیم داده است.
علی(علیه السلام)دربارهرسول اكرم میفرماید: و لقد قرن الله به منذ كان فطیما اعظم ملك منملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم (۳) .
از آن زمان كه كودك بود و تازه از شیر گرفته شدهبود، خداوند بزرگترین فرشته خویش را مامور و مراقب او قرار داده، آن فرشتهاو را در راههای مكرمت میبرد و به نیكوترین اخلاق جهان سوق میداد.
آن طرف كه عشق میافزود درد بو حنیفه و شافعی درسی نكرد عاشقان راشد مدرس حسن دوست دفتر و درس و سبقشان روی اوست خامشاند و نعره تكرارشان میرود تا عرش و تختیارشان ۱.ضحی/۶ - ۸. ۲.نجم/۳ - ۵. ۳.نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰. صفحه : ۲۴۱
درسشان آشوب و چرخ و لوله نی زیادات است و باب و سلسله(۱) سلسله این قوم جعد مشكبار مساله دور است اما دور یار هر كه در خلوت به بینش یافت راه او ز دانشها نجوید دستگاه(۲) عارف از پرتو می راز معانی دانست گوهر هر كس از این لعل توانی دانست شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس كه نه هر كو ورقی خواند معانی دانست ای كه از دفتر عقل آیت عشق آموزی ترسم این نكته به تحقیق نتانی دانست ابن خلدون در مقدمه معروف خویش فصل «فی ان الخطو الكتابهٔ من عداد الصنائع الانسانیهٔ» بحثی میكند در اطراف اینكه خط از آن نظر كمال است كه زندگی بشر اجتماعیاست و افراد به كسب معلومات یكدیگر نیازمندند.بعد سیر تكاملی خط را در تمدنها ذكرمیكند، آنگاه به پیدایش خط در محیط حجاز اشاره میكند و سپس میگوید: «در صدر اسلام، خط از جنبه فنی مراحل ابتداییرا طی میكرد و خطوط صحابه از لحاظ رسم الخط، خالی از نقص نبوده است، ولی بعدها تابعین و اخلاف آنها همان رسمالخط را به عنوان تیمن و تبرك در كتابت قرآن حفظ كردند و از آن تجاوز نكردند با اینكه بعضی از آن رسم الخطها خلاف قاعدهبود، لهذا بعضی كلمات قرآن با رسم الخط خاصی باقی ماند.» آنگاه میگوید: «كمالات فنی و عملی از قبیل رسم الخط را كهبستگی دارد به اسباب و وسائل زندگی و جنبه نسبی دارد، با كمالات مطلق كه فقدانآنها نقص در انسانیت انسان است و نقص واقعی است نباید اشتباه كرد.» ۱. «زیادات» و «باب» و «سلسله» نام سه كتاب معروف آن عصر است. ۲.مثنوی، دفتر سوم. صفحه : ۲۴۲
ابن خلدون آنگاه موضوع امی بودن رسول خدا را طرحمیكند و خلاصه سخنش این است: «پیغمبر امی بود.امی بودن برای او كمال بود، زیرا اوعلم خویش را از بالا فرا گرفته بود.اما امی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی است با جاهل بودن ما» (۱) .
آیه دیگری از طرف مشارالیه به آن استناد شده آیه ۲ و ۳ ازسوره «لم یكن» است.میگوید.
«بسیار شگفت انگیز است كهمترجمان و مفسران قرآن به این آیه كه توصیف حضرت محمد(ص)میباشدتوجه نكردهاند كه در آن گفته شده: «رسول من الله یتلوا صحفا مطهرهٔ»(۲) یعنی محمد پیغمبر خدا كه صحیفههای مقدس و مطهر را قرائت میكند.باید توجه كرد كه در این آیات گفته نشدهاست كه پیغمبر صحیفههای مقدس را از خاطر خود نقل میكند، بلكه تصریح شده است كه این صحیفهها را قرائت میكند و از رو میخواند» .
پاسخ این استدلال آنگاه روشن میشود كه مفهوم دو كلمه ازكلمات آیه فوق الذكر روشن شود: كلمه «صحیفه» و كلمه «یتلوا» .
«صحیفه» به معنی ورق(برگ)استو «صحف» جمع صحیفه است.معنی آیه با جمله بعد كه میفرماید:«فیها كتب قیمهٔ» این است: «پیغمبر برگهای پاك و منزهیرا كه در آنها نوشتههایی راست و پایدار هست برای مردم میخواند» .
مقصود از این برگها همانچیزها بوده كه آیات قرآن مجید را بر روی آنها مینوشتهاند.پس مقصوداین است كه پیغمبر قرآن را بر مردم میخواند.
كلمه «یتلوا» از مادهتلاوت است.به هیچ مدركی بر نخوردهایم كه تلاوت به معنی خواندن ازرو باشد.آنچه مجموعا از كلمات اهل لغت و از موارد استعمال كلمه «قرائت» وكلمه «تلاوت» فهمیده میشود این است كه هر سخن گفتن، قرائتیا تلاوت نیست.قرائت و تلاوت در موردی است كه سخنی كه خوانده میشود مربوط به مقدمه ابن خلدون(چاپ ابراهیم حلمی)، ص ۴۹۴ و ۴۹۵. ۲.بینهٔ/۲ و ۳. صفحه : ۲۴۳
یك متن باشد، خواه آنكه آن متن از رو خواندهشود یا از بر، مثلا خواندن قرآن، قرائت و تلاوت است، خواه از روی مصحف خوانده شود و یا از حفظ، با یك تفاوت میان خوداین دو كلمه: تلاوت اختصاص دارد به خواندن متنی كه مقدس باشد، ولی قرائت اعم است از قرائت آیات مقدس و چیزدیگر.مثلا صحیح است گفته شود «گلستان سعدی را قرائت كردم» ، اما صحیح نیست گفته شود «گلستان سعدی را تلاوت كردم» .
و در هر حال، اینكه آن متن ازبر خوانده شود یا از رو، نه در مفهوم قرائت دخالت دارد و نه در مفهومتلاوت.علیهذا آیه فوق الذكر جز این نمیگوید كه پیغمبرآیات قرآن را كه بر صفحاتی نوشته شده است برای مردم تلاوت میكند.
اساسا چه احتیاجی هست كه پیغمبر هنگامتلاوت آیات قرآن، از رو بخواند؟ قرآن را صدها نفر از مسلمانان حفظ بودند، آیاخود پیغمبر از حفظ نبود و نیازمند بود از رو بخواند؟خداوند حفظ او را خصوصا تضمین كرده بود(سنقرئك فلا تنسی) (۱) .
مجموعا معلوم شد كه از آیات قرآن به هیچ وجهاستفاده نمیشود كه رسول خدا میخوانده و یا مینوشته است، عكس آن استفاده میشود، و فرضا استفاده شود كهآن حضرت میخوانده و مینوشته است، تازه مربوط به دوره رسالت است و حال آنكه مدعایمشارالیه این است كه رسول خدا قبل از رسالت میخوانده و مینوشته است.
۱.اعلی/۶.
منبع : سایت حوزه
منبع : سایت حوزه
منبع : سایت پیامبر اعظم
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل دولت روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم خلیج فارس حجاب شهید مطهری
تهران سلامت شهرداری تهران هواشناسی سیل پلیس قوه قضاییه آموزش و پرورش بارش باران سازمان هواشناسی دستگیری وزارت بهداشت
بانک مرکزی خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو قیمت طلا دلار سایپا تورم کارگران حقوق بازنشستگان
فضای مجازی مسعود اسکویی تلویزیون رضا عطاران سریال سینمای ایران سینما دفاع مقدس فیلم تئاتر
دانشگاه علوم پزشکی مکزیک
غزه رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین آمریکا چین روسیه نوار غزه حماس ترکیه عربستان اوکراین
فوتبال استقلال سپاهان تراکتور باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ برتر فوتبال ایران
اینستاگرام همراه اول دبی اپل ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات گوگل پهپاد
کبد چرب کاهش وزن دیابت قهوه فشار خون داروخانه