یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


معنا گرایی سطحی


معنا گرایی سطحی
تلویزیون در ماه رمضان امسال به طور كلی از سریال های طنز(كه پخش آنها در ماه رمضان سال های اخیر، معمول به نظر می رسید) خالی بود و جالب آنكه همان سریال زیرزمین كه برخی لحظاتش به طنز تنه می زد(آنهم با ویژگی های خاص بازی فتحعلی اویسی) در نظرخواهی ها از سایر مجموعه ها(حتی مجموعه هایی كه بنا به تعریف رایج، معناگرا و یا ماورایی قلمداد می شدند مثل آخرین گناه و صاحبدلان ) به لحاظ محبوبیت عمومی پیشی گرفت.
اما همه عدم موفقیت سریال های به اصطلاح معناگرای ذكر شده، به خاطر عدم طنز آمیز بودنشان نبود، چرا كه مجموعه های كمكم كن و او یك فرشته بود نیز از لحظات طنز و كمدی فارغ بودند، ولی به رغم این مسئله در نظرخواهی ها بر سریال های كمدی سال های گذشته فائق آمدند.
بدون تعارف باید گفت كه سریال های تلویزیونی امسال ماه مبارك رمضان آشكارا نسبت به سال های گذشته از سطح كیفی پایین تری برخوردار بودند. این موضوع چه از طریق آمارهای روابط عمومی خود سازمان صدا و سیما و چه به وسیله صحبت با مردم، به خوبی قابل دریافت بوده و هست. از همین رو سریال های فوق نتوانستند توقع تماشاگرانی كه در سال های قبل، مجموعه هایی همچون او یك فرشته بود ، كمكم كن ، متهم گریخت و خانه به دوش را به تماشا نشسته بودند، برآورده سازد.
اما چرا مجموعه هایی همچون آخرین گناه و یا صاحبدلان (علیرغم كارگردانی قوی و ساختار خوب تصویری و زحمات گروه تولید) آنچنان كه باید نتوانستند توجه مخاطبان همیشگی اینگونه سریال ها و فیلم ها را جلب نمایند؟ به نظر می آید علت اصلی به فیلمنامه و محتوای این آثار برمی گردد و آن پاسخ همیشگی كه آثاری می توانستند در زمره قویترین كارها باشند ولی از فیلمنامه خود لطمه دیدند. خصوصاً در مورد این دو سریال برخی منتقدان و كارشناسان دینی بر این باور هستند كه نگاه سطحی به مقولات مذهبی باعث اصلی این نقیصه گشته است. مثلاً اینكه چگونه یك چشم می تواند باعث تعمق بینش یك فرد عادی شود؟ مگر در نگاه دینی جز این است كه تنها این فضل و كرم الهی است كه بنا به مكاشفه و تذهیب تزكیه نفس انسان ها، آنها را شایستگی نگاه تیز و به قولی چشم برزخی اعطا می نماید؟ مگر نگاه لاجرم بایستی درون آن كره مادی چشم مستتر باشد كه با انتقالش، از این فرد به آن فرد انتقال یابد؟!(در فیلم استاكر ساخته آندری تاركوفسكی، اتاقی در منطقه ای ممنوعه وجود دارد كه معروف شده به اتاق آرزوها و هر كس كه بتواند به آن اتاق راه یابد، هر آرزویی بكند، برآورده می شود. در این بین، فیزیكدانی با تلاش و كوشش قصد منفجر كردن بمبی در آن اتاق را دارد تا نكند كه اتاق آرزوها به دست دیكتاتورها بیفتد! اما در نهایت معجزه نه در آن اتاق، بلكه در نگاه دخترك معلول استاكر می افتد.) برخلاف موضوع سریال آخرین گناه كه عدم شایستگی دكتر مودت برای دریافت چشم برزخی، فجایعی به بار می آورد كه حتی اعطاكننده آن چشم یعنی جناب استاد هم بدان ها رضایت ندارد. به نظر این همان بینش مادی گرایانه ای است كه تمامی فضیلت ها و رذیلت های روحی و معنوی آدم ها را درون همان چند صدگرم ماده خاكستری به نام مغز می داند. همان بینشی كه اساساً برای روح، هویت مستقلی قائل نبوده و همه مسائل روانی و روحی انسان ها را ناشی از ترشحات و فعل و انفعالات شیمیایی مغز می داند. اینجاست كه در دیدگاه معنوی، مقوله چشم دل به میان می آید و آن هم به قول شهید بهشتی نه این دلی كه در سمت چپ سینه من و شما قرار دارد!به جز این، تقلید بی پرده مجموعه آخرین گناه (تقریباً از نیمه هایش و با پیش آمد مسئله قتل ها و ورود كارآگاه به داستان) از فیلم هفت دیوید فینچر و مقوله هفت گناه دوزخ دانته كاملاً واضح به نظر می رسد، با این تفاوت كه برخلاف اكتیو بودن كارآگاه پلیس در آن فیلم برای كشف ارتباط كلماتی كه قاتل زنجیره ای پس از هر قتلی از خود به جا می گذارد(مثل نقاشی های جناب مودت)، آقای كارآگاه آخرین گناه كاملاً پاسیو عمل می كند و نه تنها از تماشاگر، بلكه از سایر كاراكترها هم بسیار عقب می نمایاند، یعنی وقتی كه حتی خانم اكرمی و آوا و آقای صدوق و ... دریافته اند كه دكتر مودت قاتل نیست، او هنوز مشغول فكر كردن است! و هنگامی كه اصل ماجرای برخوردها در حال وقوع است، وی تمام وقت در اتومبیلش در حال رفت و آمد است! فیلمنامه نویس مثل همان فیلم هفت ، قاتل را با كیفر ۵گناه گرفتار می كند تا ۲گناه بعدی در تقابل قهرمان داستان با قاتل رخ دهد اما متأسفانه این بخش تقلیدی نیز در آخرین گناه به انجام نمی رسد و با موعظه جناب صدوق و تهدیدهای از راه دور آقای كارآگاه، فیصله می یابد. ضمن اینكه آن تصویرهای چشم برزخی دكتر مودت هم آنقدر كاریكاتوری(در تبدیل به خرس و خوك كارتونی) و باری به هر جهت است(هر وقت فیلمساز یادش بیفتد ناگهان چشم برزخی هم آنچه نباید ببیند، می بیند!!)كه بعد از چند بار دیگر تماشاگر آن را چندان جدی نمی گیرد.
اما حكایت صاحبدلان از نوع دیگری است. مجموعه ای كه كارگردانی حساب شده ای دارد ولی فیلمنامه ای پر از ضعف و حفره های جدی، آن هم از فیلمنامه نویسی همچون علیرضا طالب زاده كه اثر مثال زدنی و محكمی مانند در پناه تو را در كارنامه اش دارد. به جز مقوله آداپته كردن سطحی قصص قرآنی با برخی داستان های از نوع برویم پیش قاضی كوروس بابایی و قصه های اشك برانگیز ر-اعتمادی كه خود جای نقد و بررسی كارشناسانه از سوی مفسرین قرآنی دارد. فقط این نكته را متذكر شوم كه اگرچه نسل ما به تبعیت از فرهیختگانی همچون امام خمینی(ره) و استاد مطهری و دكتر بهشتی و مرحوم شریعتی و خیلی از انقلابیون مسلمان تاریخ معاصر از سیدجمال الدین اسدآبادی گرفته تا سیدحسن مدرس و شیخ محمد خیابانی و نواب صفوی و... همواره خواستار در صحنه بودن قرآن بوده و هست و هنوز تفاسیر قرآن در صحنه مرحوم آیت الله طالقانی در گوشمان زنگ می زند و تمام مبارزات یكصد سال اخیر از همان خیزش سیدجمال تا انقلاب اسلامی و برپایی نظام جمهوری اسلامی و همه تبعات آن از دفاع مقدس تا دفاع از مظلومان عالم و تلاش برای برقراری عدالت و... همه و همه را بارقه هایی از همان به صحنه آوردن قرآن تلقی می كنیم و از این بابت نیت نویسنده این سریال كه تلاش داشته مفاهیم و قصص قرآنی را در زندگی روزمره تعبیر نماید، قابل تقدیر و ستایش می دانیم(شخصاً ایده ختم قرائت قرآن به وسیله عمل به آیات و رهنمودهایش كه از سوی نویسنده در این سریال آمده را تحسین می كنم)، اما ترجمان امروزی سفر معرفتی حضرت موسی(ع) همراه حضرت خضر با گز كردن شبانه پیرمردی عابد و جوانكی ناشناس كه شیشه ماشینی را می شكند و آدم مفلوكی را جلوی اتوبوس هل می دهد، اصلاً قابل هضم نیست. یا ماجرای حضرت یوسف و برادرانش چه دخلی دارد با قضیه نامعلوم و داستان الكن دینا خانم و عموی قالتاقش! و یا كتك خوردن رامین مردد و مذبذب توسط شاهین در واقع هالو، چه مدل تفسیر امروزی از قتل تاریخی و اسطوره ای هابیل به وسیله قابیل است؟! به این شكل است كه امر بر خود جناب حاج خلیل هم مشتبه شده و (نعوذبالله) خود را هر از گاهی به جای یكی از انبیاء الهی می گیرد، یك بار خود را در حد حضرت یونس می بیند كه با نفرین مردم، به دهان ماهی رفت و زمانی در اندازه حضرت یعقوب كه در انتظار یوسف خود چشمانش بی سو شد! منتها این جناب یعقوب امروزی از جنس دیگری است كه حتی از مفقود شدن یوسفش(یعنی دینا خانم) نه تنها چشمش كم سو نمی شود، بلكه گویا ككش هم نمی گزد و به جای حتی یك ابراز نگرانی خشك و خالی به دنبال انجام بقیه رسالت خود است!
از اینجاست كه ضعف فیلمنامه خود را می نمایاند. فیلمنامه ای كه تا صحنه مباهله حاج خلیل و برادرش جلیل، با كمترین گاف پیش آمده، ناگهان پس از آن، گام به گام و قدم به قدم از نفس می افتد. از همان جا كه حاج خلیل با خفت و خواری و لگد شاهین بیرون رانده می شود، ولی فردایش گویی هیچ اتفاقی نیفتاده، شاهد خوش و بش این دو با یكدیگر هستیم! تا اینكه خلیل مدام وعده عذاب الهی می دهد، ولی گویا خود هم به آن باور ندارد!(این چه عذابی است كه در روی زمین فقط قرار است دامن خانواده جلیل، آن هم نه خود افراد را، بلكه گریبان خانه شان را بگیرد؟! چرا خلیل مدام تأكید می كند كه از آن خانه بیرون بروید؟ مگر عذاب مختص خانه است؟) او از یك سو، افراد خانواده جلیل را از عذاب می ترساند، از سوی دیگر گاهی آن را به زن و پسرش نیز وعده می دهد. از یك طرف خانواده جلیل را به خانه اش دعوت می كند تا عذاب بر سرشان فرود نیاید و از طرف دیگر، با چوب، در و دیوار خانه اش را بست می زند تا نكند در اثر عذاب فرو بریزد! و بعد قایقی می سازد و روی حوض قرار می دهد... و تماشاگر باید تفسیر همه این كارها را از زبان محمود بشنود كه با گزافه گویی و هزارخروار كلمات بی ربط و لغو آن را تفسیر می كند.
دیالوگ های پرطمطراق و پر از كنایه و مثل و متل كه از زبان اغلب كاراكترها هم خارج می شود، قوزبالاقوز دیگر این سریال است. شنیدم یكی از سازندگان مجموعه سختی این دیالوگ ها را نشانه عمیق بودن آنها دانسته و اینكه برخی افراد مسن و خانم های خانه دار آن را درك نكرده و دوباره به تماشای هر قسمت نشسته اند -تا معنی حرف های پیچیده صحاف و بازاری و تاجر و بقال و راننده و رهگذر و پلیس و باغبان و وكیل و... را بفهمند- را از محسنات اثر قلمداد كرده بود! آیا واقعاً یك سریال تلویزیونی از نوع ملودرام اجتماعی تناسبی با اینگونه دیالوگ های پرطمطراق دارد؟ به راستی چند درصد مخاطبان این سریال توانستند معانی آن مثل های پی در پی و مسلسل وار اولین مكالمه بهادری را با حاج خلیل دریابند؟ حقیقتاً این سریال كه در پربیننده ترین ساعات تلویزیون پخش می شد برای چه قشر جامعه و چه گروه سنی ساخته شده بود؟
صحبت درباره محتوای سریال صاحبدلان بسیار است كه فرصت و مجال بیشتری می طلبد و كارشناسانی كه با ادله محكمتر آن را بررسی كنند. فقط همین بس كه كاش فیلمسازانی كه قصد ساخت فیلم براساس مضامین دینی و مذهبی دارند، گوشه چشمی هم به برخی فیلم های خارجی در این باب می انداختند كه آنها با چه ظرافتی سوژه های مورد نظرشان را به تصویر كشیده و به خورد ما می دهند و حتی از مفاهیم مذهبی ما الهام می گیرند، ولی ما كه منابع اصلی این مضامین و مفاهیم را در اختیار داریم و از كودكی با آنها مأنوس بوده ایم، چقدر نسبت به قالب ارائه آنها وسواس به خرج می دهیم. غافل از آنكه همان قرآن، كلام خدا، با چه فصاحت و بلاغت و ظرافتی و چه قصه ها و داستان ها و مثال های جذاب و تأثیرگذاری، مفاهیم الهی و حقایق قدسی خود را بیان داشته است.
سعید مستغاثی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید