یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


انتقال ایدئولوژی با قصه خوب


انتقال ایدئولوژی با قصه خوب
پس از سریال های پر مخاطبی چون شب دهم و پهلوانان نمی میرند اکنون چند ماه است که شاهد پخش سریال دیگری از حسن فتحی هستیم. اوائل پخش مدار صفر درجه انتقادهایی به گوش می رسید مبنی بر اینکه فتحی برعکس سریال های قبلی اش نتوانسته از گونه درام در جهت بیان مسائلی که می خواسته به درستی استفاده کند .
به زبان ساده تر طرح مسائل ایدئولوژیک در این مجموعه بر قصه گویی می چربد. اما با گذشت بیست و چندقسمت عکس این قضیه ثابت شده و اتفاقا به نظرم مدار صفردرجه نمونه بسیار خوبی است که چطور می توان با ابزاری مثل "قصه" به هدفی مثل " بیان ایده " رسید بی آن که تماشاگر از این ایده ها عذاب بکشد یا این که برچسب شعاری بودن به اثر سنجاق شود.
فتحی با استفاده درست از عناصر داستان توانسته آن چه را که از تاریخ و سیاست یک دوره خاص مد نظرش بوده به تماشاگر ارائه دهد. الگوهای داستانی که به ظاهر کهنه و تکراری به نظر می رسند ولی پرداخت درست آن‌ها اثر را از سقوط به ورطه ای به نام کلیشه نجات می دهد.
مثلا مثلث عشقی زینت-همایون پناه – فتاحی یا در سوی دیگر رابطه عشقی دو نفر با دو مذهب مختلف (حبیب و سارا) که هر کدام به تنهایی می‌تواند یک فیلم یا یک سریال را تا سطح درام های سخیف هندی یا بعضی از فیلم های امروز سینمای خودمان (که متاسفانه تعدادشان کم هم نیست) تنزل دهد. اما فتحی هوشمندانه و با استفاده از همین داستان های به ظاهر کهنه و تلفیق‌شان با مضامین سیاسی –تاریخی توانسته اثری پر محتوا ارائه دهد که با استقبال اقشار مختلف رو به رو شده است.
خود این نکته که افراد با سطوح مختلف سواد به تماشای سریالی با ارجاعات سیاسی و تاریخی می نشینند موید این نکته است که استفاده درست از الگوهای داستان می تواند بستر مناسبی برای بیان عقاید باشد.
مثلا در این که "جنگ بد است" کسی حرفی ندارد اما چگونگی بیان این مضمون است که معلوم می کند کی چند مرده حلاج است ! در مدار صفر درجه کمتر اشاره مستقیمی به منفور بودن جنگ می شود. آنچه که بیننده را از جنگ منزجر می سازد پیگیری همان داستان های به ظاهر ساده است. این که سرنوشت حبیب و سارا(زمانی که در پاریس هستند) به کجا ختم می شود زوج عاشقی که افریط جنگ بر رابطه لطیفشان سایه انداخته است. یا سر نوشت اشمیت آلمانی و نامزد فرانسوی اش که بالاخره به مرگ و نیستی می انجامد.
سلطه سیاست و بازی های پشت پرده سیاستمداران بر زندگی مردم عادی هم به همین شیوه بیان می شود. مثلا زینت که به خاطر منافع سیاسی پدرش به یک ازدواج اجباری تن می دهد وسرگرد فتاحی که به خاطر حفظ همین منافع زینت را از دست می دهد حال آن که خودش خبر ندارد و زینت که از یک سو رنج های این ازدواج را متحمل می شود متهم به خیانت به فتاحی هم هست.
حبیب که تمام گره های داستانی مربوط به او به گونه ای با سیاست سر وکار دارد. از ممنوعیتش برای خروج از کشور گرفته تا کمک به دوستش اشمیت و حتی عاشق شدنش .
این قضیه پنهان کردن ایده لابه لای روایت را که کنار بگذاریم می توانیم به شیوه روایت بپردازیم. این که این همه شخصیت و چند داستان که به موازات هم ادامه می یابند چطور انسجام یافته اند و چگونه است که چنین به دل می نشینند ؟
آن چه به نظم و یکپارچگی کل اثر می انجامد این است که داستان ها و آدم هایی که به موازات هم حرکت می کنند جایی به هم می رسند و روابطی حلقه وار و در هم تنیده شکل می گیرد. این امر علاوه بر این که یک جور کلیت به سریال میبخشد باعث ایجاد گره هایی می شود که رمز جذابیت مدار صفر درجه هستند.
در یک نگاه کلی اگر چه در قسمت های ابتدایی سکون و مباحث کلامی بیشتر به چشم می آمد اما به مرور که آدم های داستان خودشان را جا انداختند در گیری ها و کشمکش ها و روابط بر دیالوگ های فلسفی و ایدئولوژیکی غلبه کردند.
همین باعث شد این سریال با وجود بعضی ایرادها (مثلا ایراداتی که به دوبله و شیوه بیان دیالوگها گرفته می شود .) سیری صعودی را طی کند که امیدوارم تا قسمت پایانی ادامه داشته باشد و مدار صفر درجه بتواند در حافظه مان در کنار سریال هایی مثل کیف انگلیسی جا خوش کند.
سحر همایی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید