شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


دیالوگ گوهر گمشده


دیالوگ گوهر گمشده
اکنون دیگر سال‌ها از سینمای صامت گذشته است؛ سال‌هایی که در آن آنچه اهمیت داشت ناگزیر تصویر بود و خلاقیت بازیگر. اکنون دیگر تمامی بار دراماتیک یک فیلم روی دوش بازیگران نیست و این‌بار بین دیگر عوامل تقسیم‌شده است.
امروز دیگر اگر بخواهیم سکانسی به یادماندنی را در یک فیلم به یاد بیاوریم اول دیالوگش را در ذهن می‌آوریم چرا که در دوره انبوهی ستارگان و گونه‌گونی چهره‌ها و تکنیک‌ها آنچه هنوز بی‌همتاست یا می‌تواند بی‌همتا باشد فیلمنامه و شاه بیت آن دیالوگ‌نویسی خلاقانه است.
در عرصه سینما و تلویزیون ایران هرگاه حرف از دیالوگ به میان می‌آید بی‌درنگ نام علی حاتمی، مسعود کیمیایی و بهرام بیضایی می‌درخشد؛ نسلی از کارگردانان سینمای ایران که با پشتوانه قوی از ادبیات وارد عرصه سینما شدند و پیش از تصویر با جوهر کلام آشنا شدند؛ آنان که قدر جوهر کلام را می‌دانند این نکته را نیز دریافته بودند که دیالوگ به عنوان کلامی که از دهان بازیگر یا راوی بیرون می‌آید باید شناسنامه داشته باشد.
این شنـاسنامه مددرســان اثــر در شخصیت‌پردازی صحیح است و جدا از کارهای تاریخی که دیالوگ‌نویسی خاص خود را می‌طلبد کارهای حاضر نیز نیازمند دقت در انجام واژه‌ها و نظام روانشناختی در ارائه آن است و نکته حائز اهمیت این است که در عرصه دوبلاژ نیز مترجمان و دیالوگ‌نویسانی که برخوردی خلاقانه با متن داشته‌اند اثر را ماندگارتر کرده‌اند. به عنوان مثال هیچ‌کس نمی‌تواند نقش ترجمه مسعود فرزاد در فیلم هملت کوزینتسف که در ایران به نمایش درآمده است را نادیده بگیرد و از این دست آثار کم نیستند.
این روزها سریال اشک‌ها و لبخندها ساخته حسن فتحی روی آنتن است؛ سریالی با نگارش فیلمنامه توسط علیرضا کاظم‌پور و دیالوگ‌نویسی علیرضا نادری.
آن چیزی که در وهله اول در این سریال برجسته به نظر می‌رسد دیالوگ‌نویسی آن است که این سریال را کمی متفاوت‌تر از دیگر سریال‌ها می‌نمایاند. در واقع این سریال در راستای برخی دیگر از سریال‌های سیما در سال‌های اخیر قرار می‌گیرد که به اهمیت دیالوگ اشراف داشته و برای آن وقت گذاشته‌اند؛ سریال‌هایی مثل صاحبدلان لطیفی، زیر تیغ و شهریار ساخته کمال تبریزی و اولین شب آرامش احمد امینی که سعی آنها در ارائه فیلمنامه‌ای قوی و منسجم بود.
در این سریال شخصیت‌های اصلی از قشر لمپن هستند؛ قشری که فتحی پیش از این هم در شب دهم هم آنها را به عنوان نقش اصلی برگزیده بود. اما دیالوگ‌نویسی متفاوت در اشک‌ها و لبخندها اندکی تصنعی به نظر می‌رسد. فاصله زمانی داستان اشک‌ها و لبخندها از شب دهم، طنز بودن سریال اخیر و تغییر ماهیت لمپنیسم دوره پهلوی در دوره معاصر و تغییر برخی از فاکتورهای اصلی آن نظیر پوشش، گویش و محل‌های نشو و نمای این قشر باعث شده است که دیالوگ‌نویسی آن با سبک لمپنی و آهنگین تصنعی به نظر برسد که با توجه به کمدی بودن اثر برای مخاطب جذاب است. اما اگر با نگاهی عمیق به آن بنگریم ما را به یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های دیالوگ‌نویسی متفاوت در سینما و تلویزیون ایران رهنمون می‌شود.
سال‌ها قبل هنگامی که علی حاتمی فیلم می‌ساخت عده‌ای از منتقدین به او ایراد می‌گرفتند که چرا همه شخصیت‌ها، فاخر سخن می‌گویند که البته قصد ما واکاوی این بحث نیست.
اما باید این نکته را در نظر آورد که دیالوگ هرچه قدر هم که خلاقانه باشد باید در خدمت اهداف فیلمنامه و شخصیت‌پردازی قرار بگیرد. شخصیت‌هایی هستند در بعضی از آثار خوب که قاعدتا نباید گویشی چنان که در سریال داشتند را می‌داشتند.
به عنوان مثال در سریال صاحبدلان که محمدحسین لطیفی سعی کرده بود دیالوگ، مکمل شخصیت‌پردازی باشد یکی از شخصیت‌ها که قرار بود جوان امروزی و دلال مآب باشد چنان گل درشت لمپنی نسل سومی صحبت می‌کرد که از شخصیت‌پردازی آن تنها دیالوگ باقی مانده بود. درست بالعکس شخصیت اصلی، خلیل که دیالوگ در شخصیت وی نشسته بود در حقیقت باید عنوان کرد که دیالوگ‌نویسی فنی به شدت نیازمند وسواس است و دیالوگ‌نویس باید در هماهنگی کامل با ایده‌های کارگردان و فیلمنامه وی باشد. آثاری هستند که دیالوگ‌شان از دیگر فاکتورهای دراماتیک آن عقب‌تر است؛ گاه در سریال‌ها و مجموعه‌هایی دیالوگ‌ها آنقدر سردستی و سهل‌الوصولند که حتی در زندگی روزمره ما نیز کاربرد ندارند.
بسیاری از مردم در محاورات روزمره خود از دیالوگ‌های غنی‌تر و از دایره لغات وسیع‌تری استفاده می‌کنند، در این‌گونه سریال‌ها که در تلویزیون ما کم هم نیستند اکثر شخصیت‌ها دیالوگ‌ می‌گویند که اصطلاحا لال از دنیا نروند و فیلمنامه‌نویس هیچ اهمیتی برای سخن و معانی‌ای که در سریال ردوبدل می‌شود قائل نیست. طبیعتا چنین تولیداتی هرچه قدر هم روی دیگر عوامل تولید نظیر هنرپیشه‌ها سرمایه‌گذاری کنند در نهایت چیزی به جز کاری معمولی و گاه مبتذل و تکراری باقی نمی‌ماند.
اما در اینجا از منظر دیگر هم می‌توان به دیالوگ نگریست اگر ما تلویزیون را یکی از مهم‌ترین عوامل فرهنگ‌ساز در جامعه قلمداد کنیم که غیر از این هم نیست، این رسانه وظایف سنگینی برعهده دارد. برکسی پوشیده نیست که حیات و ممات یک زبان و یک گویش به غیر از تعداد گویندگان آن به دایره لغات مورد استفاده آن بستگی دار هرچه مردم یاد بگیرند که نیازهای روزمره خود را از لحاظ فرهنگی با زبان ساده‌تر و کم لغت‌تر از جامعه اخذ کنند به همان نسبت زبان مورد گویش ضعیف و ضعیف‌تر شده تا روزی که ناخودآگاه مرگ آن فرا رسد.
این معضل آن‌قدر جدی است که فرهنگستان‌های زبان‌هایی چون انگلیسی با آن حجم بالای گوینده لاجرم هر ساله لغات جدیدی را به صورت سیستماتیک‌ وارد فرهنگ‌های لغت می‌کنند و رسانه‌های جمعی نیز آن لغات جدید را هرچند بی‌معنی و خلق‌الساعه تکرار می‌کنند. به نظر می‌رسد امروزه صداوسیمای ما به خصوص در بخش سریال‌های نمایشی که پربیننده‌ترند باید این مهم را مدنظر داشته باشد.
افزایش دایره لغات و استفاده از انواع محاوره علاوه بر این که موجب ایجاد تفاوت و تنوع در شخصیت‌های دراماتیک می‌شود می‌تواند با ارائه و بازتولید لغات و اصطلاحات فراموش شده گامی در جهت قوام و پویایی زبان فارسی بردارد. برنامه‌های نمایشی آسانگیر و سهل‌الوصول در عرصه فیلمنامه جز پایین آوردن سلیقه بصری مخاطب، موجب محدود شدن دایره لغات بینندگانی می‌شود که گاه تلویزیون تنها مرجع فرهنگی آنان است.
هادی‌ معیری‌نژاد
منبع : روزنامه همشهری