پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب اسلامی، تولید معنا و نفی مدرنیسم معرفتی


انقلاب اسلامی، تولید معنا و نفی مدرنیسم معرفتی
آنچه در این بحث به آن پرداخته می‌شود، شامل مهمترین ادعا و نظریه این سلسله مقالات است. و آن اینکه وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ در کشور ما، دو ویژگی منحصر به فرد داشته است. یکی قدرت تولید معنا و معناگرایی آن است که به واسطه احیای نگاه وحیانی و تجدید حیات دادن به اسلام و مذهب تشیع به عنوان مبنای خود صورت گرفته و دیگری نفی مدرنیسم معرفتی غرب که سبب خروج از حیطه تمدن غربی گشته و آرمان جدیدی را فراروی انسان اسیر در دنیای مدرن قرار داده است. در نتیجه با بیانات قبلی، مسلما این اسلام، تشیع و انقلاب اسلامی ایران است که خلا تولید معنا را پر خواهد کرد که حاصل آن نیز دادن‌نوید به تمدنی جدید و تاثیرگذاری و قدرت روزافزون خواهد بود که در نهایت به ایجاد و تقویت اعتماد به نفس ملی منجر می‌شود.
● ماهیت و مبانی انقلاب اسلامی
نخستین تعریف انتزاعی و کلی از واژه انقلاب متضمن نوعی دگرگونی است، روی برگرداندن از یک جهان به جهانی دیگر یا تغییر نظرگاه و وجه نظر کلی. با این تعریف انقلاب که “بالکل کل جدیدی می‌آید و حقیقت زندگی تاریخی یک قوم یا امت را تغییر می‌دهد،« انقلاب دینی نیز معنایی جز این ندارد که یک انقلاب فرهنگی عمیق و وسیع است و در قرآن از آن به زنده کردن- احیاء- تعبیر شده. همان طور که پیامبران مردم را احیاء می‌کنند. استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم” (عباس زارع، ۱۳۷۹، ص ۱۳۶.) نزدیک به سه دهه از وقوع حادثه‌ای بزرگ به نام انقلاب اسلامی در جهان گذشته است. در این ادوار صدها کتاب و هزاران مقاله درباره چرایی و چگونگی و ماهیت و هویت انقلاب نوشته شده است. از آنجا که در جهان کنونی بیشترین پژوهشها از سوی پژوهشگران غربی انجام می‌گیرد، پاسخ به چرایی و ماهیت انقلاب اسلامی نیز با رویکرد غربی به مفهوم و معنی انقلاب و یکسان سازیهای فرهنگی صورت گرفته است. یعنی دیدن جهان غیرغربی در حوزه اندیشه شرقی و غلبه مدرنیته در همه حوادث بزرگ.
“مشکل عام همه این نظریه‌ها، فقر اصطلاحات و فهم و درک ناقص انقلاب دینی و اسلامی است که به سخن میشل فوکو در مقام نخستین انقلاب پست مدرن بعد از رنسانس هرگز رخ نداده است و از این رو درک آن در قلمرو تئوریهای روشنفکری مدرن نمی‌گنجد” (محمد مددپور، ۱۳۸۰، ص ۸.) در واقع برای میشل فوکوتردیدی نیست که اندیشه مردم در صحنه، همان اسلام است که به آگاهی ملی حقیقی شکل داده و به یک منبع تحریک و تهییج و تغییر و دگرگونی مبدل شده است. اما مهمترین نکته آن است که تغییر بنیادی در تجارب ما رخ دهد تا انقلاب واقعی تحقق یابد و همین جاست که اسلام نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. این یکی از اسرار اسلام بود که برای مردم جذابیت داشت.
باید گفت: “ قبل از هر چیز مذهب در ارتباط با روش زندگی از نظر آنها، تضمین و حصول اطمینان از یافتن چیزی بود که می‌تواند ذهنیت آنها را تغییر دهد. شیعه دقیقا شکلی از اسلام است که با مضمون آموزشی و اسرارآمیز خود تفاوت بین آنچه که اطاعت محض است و آنچه که زندگی عمیق روحانی است نشان می‌دهد” (علی ذوعلم، ۱۳۷۷، ص ۹۰.) در فرایند انقلاب اسلامی گفتمانی هژمونیک شکل گرفت که با تمامی بداعتش ریشه در سنت دیرینه اسلام داشت. در واقع قرائت خاص امام خمینی از اسلام، چهرهای ایدئولوژیک بدان بخشیده بود. که تمام دقایق و عناصر آرمانی، انسانی و انقلابی را در خود داشت.
“انقلاب اسلامی از همه انقلابها جداست... تردیدی نیست که این تحفه الهی و غیبی بود از جانب خداوند منان...” (امام خمینی، وصیت نامه سیاسی- الهی.) در بستر و فرایند انقلاب، مذهب هم به مثابه فناوری تولید و اعمال قدرت و هم به عنوان راه و هدف جلوه‌گر شد. از همین روست که به راستی انقلاب ایران در سال ۵۷، انقلاب با تباری اسلامی نامیده می‌شود. “انقلاب اسلامی ایران تداوم و تعالی بخش مهمی از میراث اسلامی ایران است. آغاز این میراث زمان ورود اسلام به ایران و نقطه مناسب برای آغاز بررسی زمینه‌ها و ریشه‌های تاریخی انقلاب مقطع تاریخی تشکیل سلسله صفویه است” (محمد شجاعیان، ۱۳۸۲، ص ۱۸۷.) به تعبیری، انقلاب اسلامی خیزش بزرگ معرفتی و سیاسی اسلام و بویژه مکتب تشیع بود. از همین روست که منبع جهت ده و مبنای شکل گیری انقلاب را اسلام و معارف شیعی می‌دانیم.
“با توجه به اینکه در ایران، مذهب تشیع فرهنگی است که سابقه طولانی دارد، نفس آن یا دگرگونی درونی‌اش می‌تواند توضیح دهنده تحولات سیاسی- اجتماعی از جمله فرایند بسیج مردمی منجر به انقلاب ۱۳۵۷ باشد” (عباسعلی عمید زنجانی، ۱۳۶۶، ص ۲۷.) اسلام و بویژه تشیع، مبنای ایدئولوژیک انقلاب اسلامی است. “-۱ تشیع دکترین‌ها، نظریه‌ها و آموزه‌هایی داشته است که به ارائه قرائت‌های رادیکال از آنها با کنار گذاشتن محافظه‌کاری به گونه ای ایدئولوژیک شده است. -۲ از طرفی تشیع مکتبی است که هر دو عامل قابلیت حصول و در دسترس بودن و مقبول بودن که در هژمونیک شدن یک ایدئولوژی نقش تعیین کننده دارد، بهره‌مند بود. -۳ تشیع مکتبی که از هرویژگیهای آن در ایدئولوژی انقلابی امام خمینی تبلور یافت کارکردهای معمول یک ایدئولوژی در فرایند انقلاب را در انقلاب اسلامی به نحو مطلوب انجام داد” (محمد رضا اخوان منفرد، ۱۳۸۱، ص ۱۳۳.) بنابراین مکتب تشیع عامل و مبنای غیرقابل انکار انقلاب اسلامی است. “اسلام (شیعی) مناسبترین آرمان و بهترین پایگاه به نظر می‌رسید. پیامی که همه می‌شناختند و آن را مظهر شخصیت و هویت از دست رفته خویش می‌دیدند” (ناصر کاتوزیان، ۱۳۶۰، ص ۶.)
● انقلاب اسلامی و حیات طیبه
انقلاب اسلامی در جریان تولید و بازگرداندن دوباره معنویت و دین به عرصه زندگی و معادلات بشر با مبانی اسلام و شیعی خود نوید بخش آرمانی تازه و دوره‌ای جدید برای انسان است. “انقلاب اسلامی از نوع انقلابات تکاملی است که در پی وقوع آنها، افراد جامعه فرایند ویژهای را طی می‌کنند که از آن به عنالی تعبیر می‌شود. تعالی عبارت است از ارتقای حیات افراد به حیات طیبه” (محمد شجاعیان، ۱۳۸۲، ص ۵۷.) صاحبان حیات طیبه مردم مومن، خداپرست و پرهیزگار هستند و فرایند تقوی، ایمان، تسلیم و توکل در روح و درون آنها ایجاد شده است. ایدئولوژی انقلاب اسلامی در وحی ریشه دارد.
از آنجا که انقلاب اسلامی یک انقلاب مذهبی بود، دارای مبانی خاصی است. “اولین مبنای انقلاب، فطرت یا یک معرفت شهودی و وجودی و یا علم حضوری یا خلقت هدایت یافته بود... فطرت با زندگی رابطه مستقیم دارد و رمز و راز زندگی مردم است... انسان کامل (در نظریه تشیع و انقلاب اسلامی) از آن جهت کامل است که فطرت کامل دارد و... زندگی کامل... به همین دلیل حکومت او یک حکومت جباره نیست. بلکه دولت کریمه است... دولت کریمه در پی ایجاد حیات طیبه و زندگی پاک است. زندگی پاکی که مردمان به عنوان یک آرمان در زندگی روزمره خود دنبال آن باشند... همه اینها در قالب یک مبنای کلامی دیگر رخ می‌دهد و آن فلسفه تاریخ شیعه است.” (ابراهیم فیاض، نشریه پگاه حوزه، شماره ۱۲۱.) این فلسفه تاریخ با تجلی دو انسان کامل شروع شده و خاتمه می‌یابد. انسان کامل در عاشورا تا تجلی انسان کامل دیگر در آخر الزمان. حیات طیبه نیز در این فلسفه تاریخی معنا پیدا می‌کند. در این تقدیر از حیات طیبه در قالب جامعه ولایی که جامعه آرمانی شیعه است محقق میشود. بنیاد جامعه ولایی بر معنویت خواهد بود و تمامی ویژگیهای بعدی آن از این مشرب منشعب و سیراب می‌شود. این “جامعه ولایی بر جهانی معنایی به نام جهان وراء متکی است که این جهان نسبت به آن حیاتی ناقص دارد” (ابراهیم فیاض، پگاه حوزه، شماره ۱۲۱.) البته جهان به اصطلاح ورای ارتباط وجودی با این جهان دارد که از طریق انسان کامل صورت می‌گیرد. انسان کامل از آن جهان وراء معنی دریافت می‌کند، از این جهت جامعه ولایی هرگز بدون معنا نخواهد شد. البته این جامعه هم معنویت گرا و هم واقعیت گرا است. لذا معرفت شناسی آن جامع میان معرفت شناسی آفاقی و انفسی است (برای مطالعه بیشتر به سرمقاله‌های نشریه پگاه حوزه- ابراهیم فیاض مراجعه شود.) انقلاب اسلامی با این مبانی معرفتی که مختصرا ذکر شد، داعیه دار تولید معنای جدید و به صحنه آوردن اسلا‌م، معنویت و تشیع بوده و مسلما قدرت قرنهای بعد از آن، این حرکت است. درک همین ریشه‌های مهم انقلاب اسلامی از سوی دشمنان است که آنها را به ضدیت با اسلام و علی الخصوص تشیع کشانده است. “در این راه ضد حمله از دو جبهه آغاز کردند. که یکی تخریب انقلاب را از داخل نشانه می‌گرفت و دیگری بر تخریب چهره بیرونی آن همت گمارده بود. تحدید و توصیف انقلاب اسلامی به انقلاب شیعی و سپس تلاش در زشت جلوه دادن چهره تشیع” (سید حسین طباطبایی، ۱۳۸۶، ص ۷.)
● انقلاب اسلامی، احیای دین و تولید معنا
هرچند از اوایل قرن نوزدهم در دنیای غرب جریانهای بسیاری به انتقاد از غرب و تمدن مدرن حاکم پرداخته‌اند اما بیشتر دارای جنبه سلبی بوده و هیچگاه نتوانسته‌اند جریانی فراگیر و آرمانی حرکت‌زا ایجاد نموده و عاملی را به صحنه حیات بشر وارد سازند که به رفع مشکلات و پرکردن خلاهای روانی، معنایی، اخلاقی و... کمک کند. بلکه پیش زمینه‌هایی را فراهم آورده‌اند. می‌توان گفت این اتفاق تاحدی توسط انقلاب اسلامی که نماینده احیای‌دین اسلام، معنویت و تولید معنا در جهان معاصر است، افتاده است. هرچند باید گفت: مسئله انقلاب معنوی و جستجوی معنویت امری محلی نیست. در درون غرب، جریانهایی از پایان قرن نوزدهم و در سراسر قرن بیستم، از نیچه تا هایدگر، از جریانهای هرمنوتیکی تا پدیدار شناسی و اگزیستانس، به نحوی در جستجوی معنویت و حقیقت بوده‌اند. لذا طلب و جستجوی معنا در پس ویرانگری جهانی مدرنیته امری جهانی خواهد بود: “حال اگر چه نهضت بازگشت به خانه و یافتن الوهیت دیگر در غرب به صورت نهفته‌ای اقلیتی در جستجوی معنا و تفکر معنوی ظهور پیدا می‌کند، در شرق به صورت ستیز با قدرتهای بیگانه ستمگر و دولت‌های وابسته سیاسی از دوران ورود سطحی یا عمیق به عالم مدرنیته آغاز شده است” (محمد مددپور، ۱۳۸۰، ص ۲۰.) به هرحال نقش بی بدیل انقلاب اسلامی در تکمیل جریان احیای معنویت و تولید معنا و تاویل آرمانهای جدید از سابقه تاریخ بشر غیرقابل انکار و اساسی است.
“در گذشته سه تحول فکری جامعه شناسی، یعنی مارکس، دورکیم و ماکس وبر با کم و بیش اختلافی، فرایند عمومی جهانی را به سمت سکولاریزاسیون و به حاشیه رفتن دین می‌دیدند ولی از آغاز دهه هشتار و با انقلاب اسلامی ایران شاهد تحقق عکس این قضیه هستیم. یعنی فرایند عمومی جهان روند معکوس را آغاز کرده و به سمت دینی شدن پیش می‌رود” (آنتونی گیدنز، ۱۳۷۴، ص ۷۵.) این امر البته به واقعیت اسلام هم مربوط است. “معجزه اسلام علاوه بر احیای اندیشه، تفکر، ادیان، فلسفه و... احیای‌بشریت است. با اسلام، آدم از نو متولد می شود. آدمیت، معنویت و محبت دوباره طلوع می‌کند. پس انقلاب اسلامی با احیای تفکر دینی اسلام با قرائت به روز و کار آمد ناخودآگاه تمام ویژگی‌های اسلام را نمودار کرده و به عرصه آورده و نوید عالمی پرمعنا و جدید را می‌دهد “ (عباس زارع، ۱۳۷۹، ص ۱۳۸.) از همین روست که امام خمینی آن را “رفتن از ظلمات به سوی نور” تعبیر نموده یا مقام معظم رهبری در صحبتهایشان دائما تاکید می‌کنند که “ما در پی تمدن دیگری هستیم که منجر به حیات طیبه شود”. از عواملی که یک انقلاب دینی چون انقلاب اسلامی را موجب می‌شود، توجه به باطن معنوی انسان و حقیقت الهی جهان است که دو مولفه اساسی در فرایند معنابخشی به هستی می‌باشند. لذا باید گفت که “انقلاب در ابتدا یک تحول روحی است، سپس این تحول روحی عمومیت پیدا می‌کند و بر عوامل و عناصر دیگر تاثیر می‌گذارد” (عباس زارع، ۱۳۷۹، ص ۲۱۷.) معنا، اندیشه و هسته اولیه حرکت‌های عظیم همواره مربوط به لایه‌های باطنی و عمیق جوامع است. که با حرکتی مستمر و وجودی سیال مثلا در اوج تمدن مادی حاضر بوده و نقطه ظهورش انقلاباتی چون انقلاب اسلامی ایران است.
گویی جهان تشنه حرف نو بود. “در سالهای قبل از سال ۵۷ تمام نهضتهای دنیا کمونیستی است اما در سال ۵۷ و بعد از فتح لانه جاسوسی، حتی یک انقلاب غیرمذهبی در دنیا به وجود نیامده. همه انقلابها مذهبی بود” (دفتر فرهنگستان علوم اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۲۳.) آنچه اکنون به وضوح مشهود است، با استمرار انقلاب اسلامی و گسترش حیرت‌آور دایره نفوذ پیامهای آن، دنیای ما شاهد تحولات عظیمی گشته و “عصر توبه انسان در حیثیت کل وجود آغاز گشته و او می‌رود تا خود را بازیابد” (سید مرتضی آوینی، ۱۳۷۳، ص ۴۴.) در واقع موهبت آسمانی انقلاب عظیم اسلامی که در حقیقت سرآغاز عصر جدیدی در حیات بشری گردیده، مبدا زمانی تجدید هویت معنوی و دینی و اسلامی انسان معاصر محسوب می‌شود. “دین نقش اساسی و حیاتی در اجتماع دارد و انقلاب اسلامی این نور را به بشریت تاباند و روشنی بخشید... ما در عصر انقلاب اسلامی شاهد رجوع و تمسک مسلمین و غیرمسلمین به اصل دین شدیم” (دکتر سعید محمد الشهابی، سردبیر العالم( )میراحمد حاجتی، ۱۳۸۱، ص ۴۸.) به قول دکتر غیاث الدین صدیقی رئیس پارلمان مسلمانان انگلستان احیای اسلام در جریان انقلاب اسلامی باعث نگرانی غرب شده است. “غرب نگران این مسئله است که صف وسیع طالبین رسمیت دین در اروپا و آمریکا به تدریج به سرنگونی تمدن غربی بینجامد و بی‌تردید شخصیت امام خمینی در این ارتباط تاثیر عمیقی بر دنیای مدرن... داشته است (میر احمد حاجتی، ۱۳۸۱، ص ۳۴۱.) پس به حق گفته شده که “اسلام عرضه کننده اندیشه‌ای نو به بشریت در جهان امروز است (مقام معظم رهبری، ۱۳۷۷/۱۰/۲۱.)
پس انقلاب اسلامی با توضیحات پیش گفته از جمله نقش آن در احیای معنویت، معارف ادیان و بویژه احیای اسلام فرایند تولید معنا که خلا عصر حاضر است را آغاز نموده و با همین طریق از دایره سلطه مدرنیسم معرفتی خود را خارج نموده و می‌نماید. چون در واقع “بشر می‌داند که معنا و معنویت را نه از علم، نه از فلسفه و نه از هنر نمی‌تواند بگیرد، بلکه آن را باید از دین بگیرد (عماد افروغ، ۱۳۸۰، ص ۱۵۰.)
● انقلاب اسلامی و نفی مدرنیسم معرفتی (تمدن غرب)
به هر حال برای آنکه کسی بتواند به وضعیتی اعتراض کند یا نوید وضعی جدید را بدهد لا جرم باید به وضعیت موجود آگاه باشد. و لازمه این آگاهی هم آن است که بتواند خود را خارج از وضعیت مطرود تصور نماید و با تسلط بر آن هردو را همراه داشته باشد. که این از ویژگیهای مکاتب جامع‌نگر و کمال‌جوست. “ریشه هر انقلاب دو چیز است: یکی نارضایتی از وضع موجود و دیگر آرمان یک وضع مطلوب» (مرتضی مطهری، ۱۳۷۰، ص ۳۰.) بنابراین اوضاع جهان امروز را به درستی با عنوان دوران گذار یاد کرده‌اند. “جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصری دیگر قرار دارد و تا آن‌گاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید. این دوران با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است و به همین لحاظ دهه شصت را باید اولین دهه از این تجدید عهد محسوب داشت... چراکه بعد از چهار پنج قرن از رنسانس، انقلاب اسلامی ایران تنهاتحولی است که خارج از عهد فرهنگی رنسانس روی می‌دهد” (سید مرتضی آوینی، ۱۳۸۰، ص ۳۰.)
عصر و زمانه ما، زمانه‌ای است که شاید بتوان گفت در خود غرب نیز با ظهور پست مدرنیسم از اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ به نوعی مدرنیته به انکار خودش برمیخیزد. و ارزشها و مفروضات اساسی آن و باورهای مبنای آن مورد انکار و سوال قرار می‌گیرد. این انکار به این معناست که یک تمدنی که بر پایه مفروضات مدرن بنا شده است حالا به تمامیت و روزگار پایان خود رسیده و در حال نفی کردن خودش است. دورانی که برای کشوری چون ایران در قالب گذار از غربزدگی شبه مدرن به احیای تفکر دینی با رویکردی که می‌خواهد یک نوع تمدن دینی را بازسازی کند در قالب انقلاب اسلامی نمایان می‌شود. “از منظر فوکو انقلاب اسلامی نخستین انقلاب فرامدرن عصر حاضر و یا به تعبیر دیگر او «اولین شورش بزرگ علیه نظامهای زمینی» و مدرنترین شکل قیام است... امتناع کل یک فرهنگ و کل یک ملت از رفتن زیر بار یک جور نوسازی [مدرنیته] که در نفس خود کهنه گرایی است” (علی ذوعلم، ۱۳۷۷، ص ۸۹.) در واقع درونمایه و محتوای اسلامی انقلاب سال ۵۷ ایران چون مخزن سوخت حرکت عظیم معرفتی مردم شیعه ایران برای نفی قدرت حاکم و معنای مسلط و تمدن گسترده و ثابت مدرن است. “طبیعی است که چنین قومی با تفکر و اندیشه خود تسلیم جهان خودبنیاد و نیست‌انگار مدرنیته نشود. و آن اندیشه و تفکر عبارت است از حکمت وحیانی و معنوی اسلام...” (محمد مددپور، ۱۳۸۰، ص ۱۰.) انقلاب اسلامی ایران بر خلاف بسیاری انقلابهای هم عصر خود حتی در کشورهای اسلامی، تسلیم مدرنیته نشد، علی رغم سرسپردگی برخی تئوریسینهای غربزده، بلکه بالعکس “جریان انقلاب اسلامی در تعارض جدی با آموزه‌های فرهنگی نظام مادی و سلطه جوی جهان می‌باشد” (مقام معظم رهبری، ۷۸/۵/۲۵.) چراکه اعماق وجدان دینی طبقات اجتماعی تسلیم وضع موجود و دیکته شده قداست‌ستیز غربی نشده بود و اندیشه دینی دائما با نفوذ در ارکان تئوریهای مدرن غربگرا مانند جامعه مدنی و دموکراسی و امثال آن خود را بازتولید و بازسازی می‌کرد و روح دینی و سنتی را بر آنها ضمیمه می‌کند و حتی از این تئوریها اندیشه مدینه النبی و مردمسالاری دینی و... ظهور می‌کند. بنابراین با توجه به آرمانها و آرمانشهرهای بسیار متفاوتی که ترسیم می‌کنند و محتوا و مبنای متضاد طبیعی است که انقلاب اسلامی دارای جنبه نفی و سلب قوی نسبت به تمدن مدرن غربی باشد. منتهای حرکت تکاملی انسان و جهان و تاریخ در قرآن الله است... الی ربک المنتهی (نجم/ ۴۲) الی الله المصیر (آل عمران/ ۳۸...) اصل و ریشه این حرکت در جوهره و معنای عالم است که جریان دارد. “اوتوپیای افلاطونی غایت حاکمیت انسان بر کره زمین است، حال آنکه حکومت جهانی عدل برای مسلمانان، آرمانی است که در حاکمیت احکام خدا بر اجتماع بشری معنا پیدا می‌کند. همین دو آرمان یا ایده‌آل تاریخی است که یکی به تمدن غرب و سیطره شیطانی آن می‌انجامد و دیگری به انقلاب اسلامی و برپایی حکومت جهانی اسلام...” (سید مرتضی آوینی، ۱۳۸۱، ص ۱۹.) نتیجه این امر نیز امروزه کاملا در بسترهای عمیق معرفتی و فرهنگی جهان در حال نمایان شدن است.و« پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نخستین شکست غرب به دست اسلام و در دنیای معاصر است” (کلیم صدیقی، ۱۳۷۵، ص ۱۹۳.)
“این آخرین عصر جاهلیت بشر (عصر مدرنیته غربی) که با هبوط بشر از آسمان معنوی شروع شد بی‌تردید بازگشتی متعالی را منجر می‌شود. عصر توبه و بازگشت و نفی که با “پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که ام القرای معنوی سیاره زمین است این عصر آغاز شده و می‌رود تا همه زمین و همه بشریت را فراگیرد” (سید مرتضی آوینی، ۱۳۷۳، ص ۳۳.)
اسماعیل آجرلو
منبع : روزنامه رسالت