پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بار دیگر غدیر ، بار دیگر علی (ع)


بار دیگر غدیر ، بار دیگر علی (ع)
هفت سال قبل، اوائل فوریه سال ۲۰۰۰ میلادی- بهمن ماه ۱۳۷۸- «ساموئل هانتینگتون» واضع تئوری «جنگ تمدن ها» که برای شرکت در یک همایش بین المللی به نیکوزیا دعوت شده بود، ضمن تشریح نظریه جنجالی خویش از انقلاب اسلامی ایران با عنوان «آغاز پروسه بازگشت تمدن اسلامی به هویت اولیه خود» یاد کرد و این بازگشت را که به گفته وی در مرزهای جغرافیایی ایران باقی نمانده است، نشانه ای از نزدیک بودن مراحل تعیین کننده جنگ تمدن ها دانست! هانتینگتون در پاسخ به این پرسش که چرا پیدایش انقلاب اسلامی در ایران را نشانه آغاز جنگ تمدن ها می داند و حال آن که تمدن اسلامی از قرن ها قبل وجود داشته است؟ گفت؛ اسلام پیش از انقلاب ۱۹۷۹ ایران، یک نسخه حکومتی نبود، بلکه دستورالعملی برای چگونگی رابطه فردی مسلمانان با خدا و عالم معنوی بود ولی انقلاب اسلامی بار دیگر آموزه های اسلام را به نسخه حکومتی تبدیل کرده است، نسخه ای که با لیبرال دموکراسی دنیای متمدن- بخوانید غارتگری و ستمگری نظام سلطه بین الملل- در تقابل است. هانتینگتون در توضیح بیشتر نظر خود به مقایسه رابطه آمریکا با ایران و یکی از کشورهای عربی بزرگ خاورمیانه اشاره کرده و می گوید در این کشور عربی ابتدایی ترین نشانه های دموکراسی نیز که مراجعه به آرای مردم است، وجود ندارد و به شیوه ای مرتجعانه اداره می شود اما، در همان حال، آمریکا نزدیکترین روابط دوستانه را با آن دارد و در مقابل، با جمهوری اسلامی ایران که دموکرات ترین کشور منطقه است و توزیع قدرت با رأی مردم و انتخابات صورت می پذیرد، خصمانه ترین رابطه را دارد. وی در بیان علت این برخورد دوگانه و متضاد آمریکا می گوید، هر دو کشور مسلمان نشین هستند و مردم آنها به آموزه های دینی عمل می کنند، اما اسلام در آن کشور عربی فقط به روابط فردی مردم و خدا محدود می شود و در حاکمیت جایی ندارد ولی اسلام در ایران بر کرسی حاکمیت نشسته و آموزه های دینی را به روابط کشور با کشور نیز کشانده است و به همین علت با لیبرال دموکراسی دنیای متمدن! در تضاد و تخاصم است.
گفتنی است که هانتینگتون در دکترین «جنگ تمدن ها»، جنگ نهایی را میان جهان اسلام و غرب به رهبری آمریکا پیش بینی کرده و از مرزهای دنیای اسلام و غرب با عنوان «مرزهای خونین»- BLOODY BORDERS- یاد می کند! برخلاف همتای دیگر خود، فوکویاما، صاحب تئوری «پایان تاریخ» که غلبه نهایی لیبرال دموکراسی آمریکا بر سایر نسخه های حکومتی دنیا- پایان تاریخ!- را از طریق جنگ سرد- بخوانید جنگ نرم- پیش بینی کرده بود.
فوکویاما نیز تأسف خود را پنهان نمی دارد که آغاز هزاره سوم میلادی، برخلاف پیش بینی او نه فقط آغاز غلبه کامل لیبرال دموکراسی آمریکا بر جهان نیست، بلکه دنیا شاهد حضور قطب قدرتمندی به نام اسلام است که با پرچمداری ایران اسلامی در میدان حضور دارد.
اشراف حجاز که با ظهور اسلام و گسترش آن، حاکمیت اشرافی خود را از دست داده و برخلاف میل باطنی خود تظاهر به اسلام کرده بودند، به رسوبی که از جاهلیت در ذهن خویش داشتند، پایان عمر رسول خدا (ص) را که فرزند پسر نداشت، آغاز فروپاشی اسلام و حکومت اسلامی رسول خدا (ص) می پنداشتند و بی صبرانه در انتظار آن روز بودند، مؤمنان پاکباخته نیز شاید بی دلشوره نبودند و هرچند خدای مهربان با نزول سوره «کوثر»، پیامبر اعظم (ص) را دلداری داده بود که انّ شانئک هوالابتر - دشمن تو بی عقبه است- ولی ذوق زدگی مشرکان و دلشوره مؤمنان کماکان باقی بود. تا آن روز که پیامبر (ص) در بازگشت از آخرین سفر حج، در کنار آن برکه- غدیرخم- ندا برداشت که عبورکرده ها بازگردند، رسیده ها درنگ کنند تا آنان که از پی روانند به برکه برسند و چون چنان شد که فرموده بود، فرمان خداوند تبارک و تعالی را ابلاغ کرد که علی علیه السلام را به جانشینی رسول خدا (ص) و امامت مسلمین معرفی کرده بود و بعد از ابلاغ فرمان خدای مهربان، جبرئیل امین (ع) آیت دیگری بر او خواند که «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم.... امروز کافران از دست اندازی به دین شما مأیوس شدند، دیگر از آنها بیمناک نباشید و از- نافرمانی- من بیم داشته باشید، امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. -سوره مبارکه مائده- آیه سوم ».
با این رخداد، دلشوره مؤمنان و امید مشرکان، هر دو پایان یافت. چرا که بعد از رسول خدا (ص) که امام مسلمین نیز بود، امامت باقی بود. همگان به وضوح یافته بودند که اسلام بدون امامت نه کامل است و نه تمام و نه مورد رضای خدا.
امام راحل ما (ره) می فرمودند «ولایتی که در حدیث غدیر آمده است به معنی حکومت است» و تاکید داشتند که «مسئله، مسئله حکومت است، مسئله، مسئله سیاست است، حکومت همان سیاست است، تمام معنای سیاست است، خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر (ص) به حضرت امیر (ع) واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا (ص) سیاست داشت».
اگر واقعه ای که آن روز در غدیرخم اتفاق افتاد، ضامن بقای اسلام باشد- که مفهوم دیگری برای آن قابل تصور نیست- انقلاب اسلامی را می توان و باید نسخه دیگری از «غدیر» دانست، عید امامت. چرا که، بعد از گذر هزار و چهارصد سال، بار دیگر غربت جهان اسلام- و نه فقط تشیع- غروب کرد و اسلام ناب محمدی(ص) از فضای ذهن ها و اوراق کتاب ها بیرون آمده و بر کرسی حاکمیت نشست. ماجرا از ایران شروع شد ولی مرزهای جغرافیایی مانع عبور آن نبود. برای جهان اسلام و دنیای محرومان نسیمی بود که وقتی به آنان می رسید، دل ها با ترنم آن می تپید و برای نظام سلطه بین الملل توفانی سهمگین بود، تجربه قرن های متمادی ملت های مسلمان را آبدیده کرده بود، دیگر ترفندهای تفرقه افکن دشمن سودی نداشت، شیعه و سنی به هم آمیخته و با دشمن مشترک خود درآویختند، ایران، لبنان، فلسطین، مصر، ترکیه، الجزایر، عراق و....
ساموئل هانتینگتون که زبان آمریکا و نظام سلطه بین الملل را به کام گرفته بود، راست می گفت که انقلاب اسلامی در ایران، آغاز پروسه بازگشت تمدن اسلامی به هویت اولیه خود است و به مصداق «بهتر آن باشد که سرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران» باید از او پذیرفت که «این بازگشت در مرزهای جغرافیایی ایران محدود نمی ماند» او واقعیت هایی را که به وضوح دیده و همگان نیز می بینند، بازگو می کند و امام راحل ما (ره) آنچه را دیگران در آینه هم به خوبی نمی بینند، در خشت خام- بخوانید با نگاه ملکوتی خویش- دیده و فرموده بود؛
«من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد» و تاکید می فرمود که «نه تنها از کعبه مسلمین که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ آمریکا و شوروی را به صدا درمی آوریم»...
استخوان های شوروی سابق با سر و صدا شکست و صدای مرگ آمریکا از ناقوس کلیساها برخاسته است. گوش کنید! می شنوید.
حسین شریعتمداری
منبع : روزنامه کیهان