شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آواره یمگانی


آواره یمگانی
سرگشته دلی دارم در وادی حیرانی
آشفته سری دارم ز آشوب پریشانی
طبعی است مشوش‌تر از باد خزان در من
وز باد گرو برده در بی‌سر و سامانی
از یاد زمان رفته آن قلعه متروکم
تن داده به تنهایی، خو کرده به ویرانی
کورم من و سوتم من، پرورده لوتم من
روح برهوتم من، عریان و بیابانی
تا خود نفسی دارم، با خود قفسی دارم
زندانی و زندانم، زندانم و زندانی
از وهم گرانبارم، چندانکه نمی‌یارم
تا تخته برون آرم، زین ورطه توفانی
فرق است میان من، وین زاهدک پر فن
پیشانی او بر سنگ، من سنگ به پیشانی
من باد بیابانم، خاشاک می‌افشانم
در دشت و نمی‌دانم، در باغ، گل افشانی
سرگشتگی‌ام چون دید، چون حوصله‌ام سنجید
میراث به من بخشید، آواره یمگانی

روانشاد حسین منزوی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید