سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


آلبرتو کوراسون


آلبرتو کوراسون
كشور اسپانیا هنرمندان بزرگی را در دل پرورانده است. هنرمندانی كه هر كدام منشا تاثیراتی در تاریخ هنر جهان بوده‌اند. این تاثیر در هنر قرن بیستم با حضور هنرمندان نظیر پیكاسو، میرو، تاپیه و ... غیر قابل انكار است. البرتو كوراسون هنرمندی است كه در دهه‌های اخیر به هنر اسپانیا رنگ و جلای دیگری بخشیده است. وی متولد ۱۹۴۶ مادرید می‌باشد.
آلبرتون كوراسون در طی سال‍های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۵ به مطالعه علوم اجتماعی و اقتصاد پرداخت. او ضمن كامل كردن مطالعات خود در دانشگاه، به فراگیری طراحی و نقاشی نیز پرداخت وسپس كار حرفه‌ای خود را به عنوان یك گرافیست آغاز نمود. او خیلی زود توانست جایگاه مناسبی در دنیای گرافیك فرهنگی و تجاری اسپانیا و همچنین جهان به‌دست آورد و جوایزی را در این زمینه در نیویورك ولندن به خود اختصاص دهد.
در اوایل دههٔ ۱۹۷۰، وی جزو اولین كسانی بود كه «هنر تجسمی» را در اسپانیا تبلیغ نمود. او در این زمینه نمایشگاه‎های متعددی را در ایتالیا و آلمان برگزار نموده است.
كوراسون در سال‎های۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰، تصمیم گرفت كه موقتاً كارهای خود را به نمایش نگذارد و دورهٔ طولانی از تامل و تفكر درونی برروی خلق مجسمه را سپری كند، تا این كه در سال ۱۹۹۱، بالاخره گلچینی از آثار خلاقه خود را ارائه كرد و طی دهه اخیر نیز همچنان مشغول خلق و نمایش آثار گرافیكی _ تجسمی است.
زمانی كه آلبرتو كوراسون, وارد حیطه فرهنگ شهری و صنعتی شد، خود را در مقام یك هنرمند منتقد اجتماعی كه با تكنیك‎های زیبایی شناختی به بیان مسائل اجتماعی ـ سیاسی و گاه اخلاقی می‎پردازد، مشاهده نمود.
وی در مقاله‌أی كه در سال ۱۹۹۷ چاپ شد با عنوان «نقشه, محدودیت سرزمین را تعیین نمی‎كند»، حس و اعتقاد خود را نسبت به كار هنری بیان ‎كرد. در این‌جا اشاره به برخی از این مقاله‌ها خالی از لطف نیست، او می‎نویسد: «پیوند دادن، چسباندن چیزهای مختلف به یكدیگر برای به‌وجود آوردن پدیده‎أی جدید، روندی معمول وقابل ملاحظه در كارهای مجسمه‎سازی من است. این پیوندها و تركیب سازی تنها مربوط به كار مكانیكی یا شیمیایی مربوط به فلزات، قالب سازی و تركیبات دیگر نیست, بلكه منظور ارجاع و اشاره به هستی وجودی و پیوند روح و جسم كار می‎باشد...
... منظور, روش تفكر و تجسم من وابسته از محیط پیرامون و مسایل اطراف است. برای كسی كه با این روش كار می‎كند، آزادی از قید و بند سبك، قوانین و مقرّرات و آزادی از مرزبندی‎های محو، از جمله مسائل مهم و حیاتی است. اهمیت این عناصر به اندازه ضرورت تمركز، آرام ولی مطمئنی كار كردن و ایجاد سكونی توام با انرژی، بكر است. در زمینه مجسمه‎سازی من به طور طبیعی به همه این فرصت‎ها دست پیدا می‎كنم. به عنوان یك مجسمه‌ساز، من یك استراتژیست و مرد عمل هستم. در انجام كار هنری هر گاه من وارد فضایی جدید می‎شوم كه برروی درب ورودی آن تمركز می‎كنم, بدون این‎كه به راه خروجی فكر كنم. هستی یك روند خلاق و قرار گرفتن در پروسه مداوم تصمیم‎گیری است، به بیان دیگر باید همواره بیدار بود. من می‎خواهم هر ذره و جزئیات از مجسمه‎هایم حقیقتی را فاش كنند.
در كار طراحی‎هایم نیز تقریباً به طور اتوماتیك عمل می‎كنم، سریع و دقیق؛ به نحوی كه هیچ جای تفكر و تصحیح سازی را باقی نمی‎گذارم. من طراحی و نقاشی را به خاطر هدف دیگری انجام نمی‎دهم, مثلاً طراحی برای مجسمه‎سازی معنایی ندارد بلكه طراحی من صرفاً به خاطر كشیدن خطوط انجام می‎گیرند.
برای آلبرتو كوراسون، طراحی در حالی‎كه در كنار كارهای دیگرش انجام می‎شود، هنری است كاملاً مستقل؛ هنری كه مكمل نقاشی و یا مجسمه‎سازی نیست. به اعتقاد او طراحی راهی برای اشاره مستقیم و بی‎واسطه به حقیقت است و به عبارتی طریقهٔ نشان دادن جذابیتی است كه اشیاء در خود به طور پنهان دارند. راهی است كه با استفاده از خطوط و سایه روشن‎ها، می‎توان اشیاء را فهمید. همچنان‎كه خود می‎گوید: «طراحی برای من فكر كردن گرافیكی است. كنار هم قرار دادن مراحل مختلف زندگی و زمان, با استفاده از رنگ و تركیب‎های تجزیه شده اجسام و قرار گرفتن آن‎ها در كنار یكدیگر.»
آلبرتو كوراسون در سال ۱۹۹۷، نقاشی طبیعت بی‎جان را نیز به كارهایش اضافه نمود و از آن زمان تا كنون نیز وی آثار متفاوتی به از نظر مفهوم و چه از نظر ظاهر خلق نموده است.
در عین حال, آزادی بیان و پل‎های میان نقاشی و مجسمه‎سازی، طراحی و نقاشی، هنر و طراحی، فكر و فعالیت هنری و حرفه‎ای از جمله موارد قابل مشاهده در خلاقیت‎های كوراسون است.
اكنون زمان مناسبی است تا به گذشته آلبرتو كوراسون كه دربر دارندهٔ ۳۰ سال كار هنری است, بپردازیم؛ (كه این دوره شامل زمان سكوت داوطلبانهٔ او نیز می‎شود). وقتی كه از گذشتهٔ هنری كوراسون صحبت می‎كنیم، منظور فعالیت حرفه‌أی او و یا كمك شایان توجه او به هنر تجسمی اسپانیا نیست، بلكه منظور ما كارهایی است كه او از اواخر دهه‌های گذشته انجام داده است، اقداماتی كه ما آن را خیلی ساده, هنر می‎نامیم. طی آن زمان كوراسون برروی مجسمه‎سازی، نقاشی و طراحی كار كرده است. با این حال پیشرفت او تا حدودی به عنوان «بازگشت» به ریشه‎های شخصی است. وقتی به كارهای او نگاه می‎كنیم، نوعی ارزش احساسی را كشف می‎كنیم كه بیانگر شوق خوشبختی اولین قدم‎ها است.
این روند یادگیری كه همواره با زحمت و سختی همراه است، نهایتاً ما را در اعماقی ژرف فرو می‎برد.
به رغم ظاهر فی‎البداهه كارهای آلبرتو كوراسون، طراحی‎ها و نقاشی‎های وی پر از پیچیدگی است. در این آثار تاریخ به نوعی توامان با گذشته و حال با هم آمیخته شده و جلوه‌ایی نقاشانه می‌یابد. تلاش برای دستیابی به طبیعت خام, قطعاً روندی پیچیده است, با این حال این مسئولیت بر عهدهٔ هنر می‎باشد، عرصه‎ای كه آلبرتو كوراسون در آن تمام تلاش خود را مصروف نموده است.
آلبرتو كوراسون هنرهای نقاشی، طراحی و مجسمه‎سازی را به گونه ذیل تعبیر می‎كند: سراب‎های پر سر و صدا. دریا؛ وقتی كه موج‎ها به عقب برمی‎گردند و در آن دورها به صخره‎ها برخورد می‎كنند، با این برخورد, صدای دشت گندم را نیز می‎توان شنید، هنگامی كه باد می‎وزد. راه‎آهن، اسب‎هایی كه یورتمه می‎روند، باران ماسه و ریگ‎های گرد.
نقاشی كردن و مجسمه‎سازی یك نوع برقراری ارتباط میان خودمان و محیط اطرافمان است. برای هر هنرمندی این نوع برقرار كردن ارتباط راه‎های متفاوتی دارد. بهتر و بدتر وجود ندارد، هر كدام از هنرمندان با روش و بینش خود, این ارتباط را برقرار می‎سازند. به همین دلیل است كه برخی از كارها مارا تكان می‎دهد و برخی دیگر هیچ احساسی را در ما ایجاد نمی‎سازد.
خطوط را در كنار یكدیگر می‎كشید، شیئ را قابل رویت می‎سازید، شیئ كه بسته به توان و دست شما دارد كه تا چه حد می‎توانید آن را به دیگران قرض دهید.منظور از توان, این حقیقت می‎باشد كه هنرمند تا چه اندازه می‌تواند میان آن‌چه كه می‎خواهد قابل رویت سازد و آن‌چه كه در نهایت به دست می‎آورد، رابطه برقرار سازد.
ما با كلمات و برخوردهای پیچیده‎ای مواجه هستیم، همه ما رویاهایی را می‎بینیم كه كم و بیش تصاویر مشابهی هستند, اما ارزشی كه به آن‎ها می‎دهیم با یكدیگر متفاوت است, من نقاشی می‎كشم و قبول دارم كه دست من معرف من است، من می‎نویسم و معتقدم كه كلمات جایگزین من هستند.
در نقاشی‎ها و مجسمه‎هایم، من در مورد مسئله‎ای صحبت می‎كنم، هر كدام داستانی دارند كه راه آن‎ها را روشن می‎سازد، همهٔ آن‎ها از درون من به بیرون می‎آیند. ولی طراحی كردن روندی مخالف دارد، من را به سمت درونم جلب می‎كند در واقع طراحی كردن طریقه‎ای توضیح دادن نوع رابطه است كه من با اطرافم برقرار می‎كنم.
نویسنده : آزیتا یزدان‌پناه
منبع : دوهفته‌نامه هنرهای تجسمی تندیس