جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جهانی شدن، خصوصی‏سازی و عدالت اقتصادی


جهانی شدن، خصوصی‏سازی و عدالت اقتصادی
بخش هم اندیشی به نقل از الف ، جوزف استیگلیتز، استاد دانشگاه استانفورد و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱ میلادی، یکی از پر سرو صدا ترین اقتصاددانان معاصر جهان محسوب می شود. شهرت استیگلیتز بیشتر به انتقادهای تند وی از توصیه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی (موسوم به سیاست های تعدیل اقتصادی یا اجماع واشنگتنی) برمی گردد. استیگلیتز در سال۱۹۹۷ به ریاست اقتصاددانان بانک جهانی برگزیده شد و اندکی بعد فهمید توصیه های یکسان این بانک به کشورهای جهان سوم بدون در نظر گرفتن اقتضائات ساختاری و نهادی این کشورها نه تنها آنها را به توسعه اقتصادی نرسانده بلکه مشکلات این کشورها را حادتر هم کرده است. انتقادهای استیگلیتز از عملکرد بانک جهانی به تدریج از سال ۱۹۹۸ شروع شد و چنان محکم و موثر بود که در سال ۲۰۰۰ میلادی منجر به عزل و اخراج وی از این نهاد مالی بین المللی شد. وی از سال ۲۰۰۰ به دانشگاه بازگشت و به تحقیق روی تخصص خود یعنی نقش اطلاعات در اقتصاد و نیز موضوعاتی که تازه به آنها علاقمند شده است (جهانی شدن و توسعه اقتصادی در جهان سوم) پرداخت.
کتابهای جهانی شدن و مسایل آن و پیشگامان توسعه؛ آینده در چشم انداز (به همراه جرالد می‏یر) از وی به زبان فارسی ترجمه شده و هم اکنون در بازار کتاب موجود است. پروفسور استیگلیتز روز شانزدهم دیماه به طور ویدئو کنفرانس برای حاضران در همایش جهانی شدن، خصوصی سازی و عدالت اقتصادی درتهران سخنرانی کرد. این همایش به همت دکتر محمد نهاوندیان (رئیس اتاق بازرگانی و رئیس- معزول- مرکز مطالعات جهانی شدن) از شانزدهم تا هجدهم دی ماه۸۶ در مرکز همایشهای صدا و سیما برگزار شد. متن کامل سخنرانی پرفسور جوزف استیگلیتز در این همایش به شرح زیر است:
● جوزف استیگلیتز:
از فرصتی که در اختیار من قرار دادید متشکرم. ایران رشد اقتصادی سریعی را خصوصاً در میان افراد جوان و میزان پس انداز بالایی را داشته است. علاوه بر این فاکتورها مهمترین مسئله افزایش بهای نفت بوده، و می توان گفت که نفت مهمترین بخش اقتصادی ایران است. همچنین میزان تولید ناخالص داخلی بیش از ۲۰% است. از سال ۲۰۰۳ بهای نفت از ۲۳ دلار در هر بشکه به ۱۰۰ دلار در هر بشکه رسیده است. با توجه به نسبت نفت و تولید ناخالص داخلی و میزان افزایش بهای نفت انتظار می رفت که میزان GDP یعنی تولید ناخالص داخلی رشد بیشتری را داشته باشد.علاوه بر این میزان افراد جوان کشور و نیروی کار چالش های زیادی را برای ایران جهت ایجاد مشاغل جدید ایجاد می کند ولی ایران آن مقدار که انتظار می رفته نتوانسته در این زمینه موفق باشد. سوال این است که ایران چه باید بکند تا بتواند عملکرد اقتصادی خود را ارتقاء و افزایش دهد و بتواند با توجه به افزایش قیمت نفت، نیروی کار جوان و میزان بالای پس انداز به آنچه که انتظار می رود دست یابد.
مشکلاتی که ایران با آن مواجه است مشابه بسیاری از کشورهای دیگر در اقصی نقاط جهان است. از کشورهایی که دارای ذخایر طبیعی غنی هستند، انتظار می رود که بتوانند خیلی سریع رشد کنند ولی در حقیقت نتوانسته اند به این رشد دست یابند. مشکل کشورهایی که دارای منابع طبیعی غنی می باشند این است نتوانسته اند به خوبی از چنین موارد و فرصتهایی استفاده نمایند و تقریباً می توان گفت کشورهای فقیری محسوب می شوند. در رابطه با برخی فاکتورهایی که منجر به ایجاد چنین مشکلاتی در دنیا می شوند می خواهم بر این موضوع تاکید کنم که روشی که ما برای اندازه گیری موفقیت به کار می بریم بسیار وسیع است که فایده چندانی هم ندارد چرا که آنچه ما اندازه گیری می کنیم در واقع چیزی است که انجام می دهیم. اگر به GDP نگاه کنیم و ببینیم که میزان آن خوب است فکر می کنیم که موفق هستیم و به دنبال اصلاح مشکلات نمی رویم ولی در واقع GDP روش درستی برای اندازه گیری میزان واقعی موفقیت نیست و این باعث عقب ماندن ما می شود . اگر چه ایران موفقیت های زیادی را از سال ۱۹۹۰ داشته به نظر می رسد که میزان GDP پایین مشکلاتی را ایجاد کرده است.
سوالی که در اینجا مطرح می شود مسئله تداوم پذیری است. GDP نشان نمی دهد که آیا رشدی که ایجاد شده تداوم پذیر است یا خیر. بیشتر دولت ها امروزه بر این عقیده هستند که برای اندازه گیری مناسب موفقیت نباید از GDP استفاده شود. بلکه باید در این زمینه به میزان منابع طبیعی و رتبه بندی محیط زیست توجه نمود. و بدین ترتیب مشخص می شود که ایران خیلی خوب عمل نکرده چرا که علیرغم فروش هر ساله نفت ثروت کمی در کشور ایجاد شده است.
به عبارت دیگر کشور ایران دارای منابع طبیعی زیادی در زیرزمین است. هدف مدیریت اقتصادی درست، نظارت بر این موارد و ویژگی هایی است تا بتوان آنها را از منابع زیرزمینی به روی زمین منتقل نمود. وقتی آنها از زیرزمین به روی زمین منتقل می شوند و وقتی سرمایه گذاری درست در این زمینه ایجاد می شود، باعث ثروتمند تر شدن و ایجاد درآمد بیشتری برای کشور می شود. مسئله دیگر این است که وقتی ویژگی های منابع زیر زمینی جهت استخراج مورد توجه قرار می گیرند و جهت مصرف خارج می شوند باعث افزایش درآمدزایی می شود و اگر به این ویژگی ها توجه نشود کشور فقیر خواهد ماند . البته این مشکل ایران نیست چرا که ایران توانسته این منابع زیرزمینی را استخراج کرده و بر روی آن سرمایه گذاری کرده است. مشکل ایران این است که وقتی منابع زیرزمینی را خارج می کند بر روی مواردی که قابلیت تولید بالا دارند سرمایه گذاری نمی کند تا بتواند درآمد خوبی را از این طریق کسب نماید. برای مثال نفتی که در زیرزمین بود، در همان حال افزایش ۴ برابری قیمت داشته و اگر بتوان آن را استخراج نمود می تواند باعث ایجاد درآمد بسیاری شود. بنابراین لازم است مدیریت صحیحی در رابطه با ثروت جامعه صورت گیرد.
در مورد اصول استاندارد مدیریت، ثروت، درآمد، بازدهی، سرمایه گذاری و ... موارد دیگری نیز وجود دارد که می خواهم نظرتان را به آن جلب کنم و آن مدیریت منابع طبیعی است اول این که بهای مربوط به منابع طبیعی ناپایدار است و کشورهای بسیاری مدیریت صحیح در این زمینه نداشته اند.
بنابراین کشورها باید مدیریت صحیح در رابطه با عدم پایداری بهای منابع طبیعی داشته باشند تا بتوانند آن را پایدارتر نمایند.
مشکل دوم که بسیاری از کشورها با آن مواجه هستند در مورد فروش نفت و سایر مواد معدنی است. متاسفانه نفت به عنوان یک منبع طبیعی نمی تواند باعث ایجاد شغل شود و بدین ترتیب رقابت در بازار صادرات و واردات برای کشور مشکل می شود. به این دلیل است که بسیاری از کشورها با داشتن منابع طبیعی غنی، کشورهای ثروتمند با مردم فقیر هستند. و برای مبارزه با این مسئله باید به میزان تبادلات توجه کرد و تبادلات خارجی در این رابطه بسیار موثر خواهد بود و البته باید اطمینان حاصل شود که این موارد باعث ایجاد شغل می شوند.
سئوال دیگر این است که در مورد موارد مربوط به استراتژی و در مواجه با شرایط خاص چه باید بکنیم؟
بهتر است که در رابطه با جهانی سازی که موضوع همایش شماست توضیحاتی دهم. اگر بخواهیم عدالت را در جهانی شدن ایجاد نماییم باید به آن نه تنها از بعد اثر بخشی بر اقتصاد و ثروت بنگریم بلکه باید بر اثر بخشی آن بر عدالت اجتماعی نیز توجه نماییم. جهانی سازی برای کشورهایی که طریقه مدیریت بر روند جهانی سازی را می دانند بسیار مفید خواهد بود و این مسئله درست است گرچه به نظر من برخی از قوانین جهانی سازی عادلانه نیستند و اگر عادلانه باشد جهانی سازی بسیار گسترده خواهد بود. کشورهای کمی با داشتن جمعیت زیاد در استفاده از جهانی سازی موفق شده اند و توانسته اند آن را تحت مدیریت خود درآورند. مثال این مسئله چین است
که با داشتن جمعیت بسیار زیاد توانستند از فواید جهانی شدن دانش ها، جهانی شدن بازارها، جهانی شدن تکنولوژی و ... بهره مند گردد و مدیریت جهانی سازی را به گونه ای انجام داده که توانسته بیش از ۳۰۰ میلیون نفر را از فقر نجات دهد و البته حتی این کشور نیز که توانسته مدیریت درستی بر روند جهانی سازی داشته باشد، باز هم با مشکلاتی در رابطه با فاصله طبقاتی بین افراد ثروتمند و فقیر مواجه است که البته دولت متوجه این مشکل شده و توجه به این مسئله را در دستور کار خود قرار داده است و سعی کرده سیاستهایی را جهت کاهش فاصله طبقاتی بین فقیر و غنی و مناطق شهری و روستایی و .... ایجاد نماید.
بنابراین گرچه از فواید جهانی سازی استفاده نموده، ولی ریسک و خطرهای موجود را نیز پذیرفته است. در رابطه با قوانین موجود در جهانی سازی که بسیاری از آنها عادلانه هم نیستند، برخی از موسسات بین المللی نتوانسته اند مدیریت صحیحی را در این زمینه ایجاد کنند و باعث عدالت اجتماعی شوند. مذاکرات بسیاری تاکنون در رابطه با عدالت جهانی انجام شده و نگرانی هایی در رابطه با عدم عدالت وجود دارد ولی آنچه مشخص است این است که کار خاصی در این زمینه صورت نگرفته است.
مسئله مهم در رابطه با جهانی سازی این است که باعث ارتباط بیشتر شده است و آنچه در یک قسمت جهان اتفاق می افتد بر تمام دنیا اثر خواهد داشت و هر چه ما مستقل تر شویم کمتر در ایجاد موسسات جهانی موفق خواهیم بود و نمی توانیم مدیریت درستی را بر اقتصاد جهانی داشته باشیم و هرچه بیشتر به یکدیگر متصل شویم نیاز به همکاری های بیشتری با یکدیگر خواهیم داشت و به جای سیستم های یک جانبه از سیستم های چند جانبه استفاده خواهیم کرد.
ولی متاسفانه عملکرد و اثر موسسات بین المللی کم تر شده و تحلیل یافته است و ما باید سعی کنیم این موسسات را تقویت کرده و آنها را دمکراتیک تر نماییم. برخی مشکلات در رابطه با سیستم اقتصادی جهانی وجود دارد که یکی از آنها تداوم مالی در اقتصاد جهانی است.
حتی مطالعات اقتصادی نشان می دهد که جهانی سازی بازار سرمایه باعث ثبات و تداوم نشده، همچنین باعث رشد اقتصادی بالاتر نیز نشده است. تحقیقی که در دانشگاه کلمبیا انجام داده ایم نشان می دهد که جهانی سازی بازار سرمایه لزوماً باعث ارتقاء رشد اقتصادی نشده است.
مثال دیگری که من در کتابم نیز به آن اشاره کردم این است که رژیم تجاری درست در کشورهای فقیر جهان باعث توسعه تجارت خواهد شد.
در رابطه با روند جهانی سازی سه موافقتنامه در دنیا ایجاد کرده ایم که در آن تعرفه ها، سوبسیدها و موانع غیر تعرفه ای حذف شده ولی در رابطه با عملکرد کشورها توضیح داده نشده است و آنچه می بینیم این است که مدت زمان بیشتری به کشورهای در حال توسعه داده شده و این توافقنامه ها در حدود صدها صفحه هستند که در واقع توافقنامه های تجاری مدیریت شده هستند نه توافقنامه های تجارت آزاد و این ها با توجه به علایق و سلیقه کشورهای صنعتی تنظیم شده اند. بنابراین رژیم تجاری نیاز به اصلاحاتی در زمینه های مختلف دارد.
در اکثر کشورهای جهان اختلاف طبقاتی بین فقیر و غنی در حال افزایش است. و در آمریکا نیز این مسئله در حال اتفاق است و این نیست که فقط تعداد افراد فقیر در حال افزایش است، بلکه افراد طبقه متوسط نیز در حال نزدیک شدن به فقر هستند. میزان درآمد میانگین در آمریکا ایجاد مشکل کرده و بیشتر افراد در آمریکا امروزه فقیرتر از ۷ سال گذشته شده اند. مسئله مورد توجه این است که میزان درآمد افراد در حال حاضر نسبت به درآمدشان در قبل کمتر شده است. تا زمانی که ما نتوانیم جهانی سازی را عادلانه کنیم و نتوانیم قوانینی را جهت کاهش اختلاف طبقاتی بین مردم به وجود آوریم، نمی توانیم به سمت جهانی سازی درست پیش برویم و به این علت است که مسئله عدالت اجتماعی برای شما مهم است و لازم به ذکر است که این مسئله برای تمام افرادی که می خواهند وارد جهانی سازی شوند بسیار مهم خواهد بود.
می خواهم در رابطه با ۲ ویژگی استراتژی جهت ارتقاء رشد اقتصادی در ایران صبحت کنم. اول اینکه باید به دنبال هماهنگ سازی در جهانی سازی باشیم. چین نشان داده که می تواند مدیریت صحیحی بر روند جهانی سازی داشته باشد به طریقی که باعث ارتقاء و رشد اقتصادی گردد البته چین تنها کشور نبوده و هند نیز توانسته رشد اقتصادی داشته نه بر اساس منابع طبیعی غنی بلکه با سود جستن از روند جهانی سازی توانسته این کار را بکند. البته هند به اندازه چین در کاهش فقر موفق نبوده است.
این مثال ها نشان می دهند که جهانی سازی می تواند به گونه ای که باعث ارتقاء و رشد اقتصادی گردد مدیریت شود و این مسئله نیازمند سیاستگذاری های درست از طرف دولت است. و بدین ترتیب یکی از ویژگی های رسیدن به موفقیت در جهان این مسئله می باشد یعنی ایجاد تعادل در روند جهانی سازی.
مسئله دوم ارتقاء و افزایش بهره وری در زمینه سرمایه گذاری در تحصیل، سرمایه گذاری در زیرساختارها و ... می باشد مشکل ایران در رابطه با میزان پس انداز است که به اندازه چین نیست. و این مسئله بر اساس ماهیت سیستم های کشور چین است. در چین میزان پس اندازها ۵۰% بوده است و این کار را با دانش از اینکه میزان GDP پایین تر از حد موجود محاسبه شده، انجام داده اند و با تغییر سیاست هایشان متوجه شده اند که ۲۰% از GDP را ذکر نکرده اند. و الآن در حال برنامه ریزی هایی هستند که بتوانند با افزایش میزان مصرف، وابستگی شان را به صادرات کم کنند و بیشتر وابسته به سرمایه گذاری های داخلی شوند. مشکل ایران در رابطه با سطح سرمایه گذاری نیست بلکه در رابطه با سرمایه گذاری در زمینه بهره وری است.
مسئله دیگر در مورد ایجاد تعادل بین بخش خصوصی و دولتی است. هر اقتصاد موفقی دارای تعادل بین بخش های دولتی و خصوصی است. که هر دو دارای نقش های کلیدی هستند و موفقیت در صورتی حاصل می شود که میزان درست حضور هر کدام را مشخص کنیم. نقش های بسیاری توسط دولت ایفا می شود و بنابراین دولت می تواند ناظم، تنظیم کننده و کارآفرین باشد در دهه گذشته از آمریکا جهت عدم نظارت بر بازارهای بین المللی انتقاداتی شد قبلاً می گفتند که آمریکا به عنوان یک الگو می باشد ولی امروزه کسی بر این باور نیست نه بر اساس شفاف سازی و نه بر اساس نظارت درست و ما خودمان در حال مواجه شدن با مسایل و مشکلات مالی هستیم.
در جلسات اقتصادی که اخیراً برگزار شد باید بگویم که اتفاق آراء بر این بود که آمریکا در حال ورود به رکود اقتصادی شدیدی خواهد بود. و مسئله این است که آمریکا به نسبت به ظرفیت و پتانسیل خود عملکرد پایینی داشته است. و این مسئله فقط به خاطر مشکلات سیستم های بانکی نیست بلکه مربوط به کل اقتصاد است. طراحی سیستم های نظارتی درست کار آسانی نیست. و ما باید به دنبال ایجاد و تداوم عدالت اجتماعی باشیم و بتوانیم فاصله طبقاتی را کم کنیم. همچنین باید بتوانیم قوانین و مقررات را دوباره طراحی و اصلاح کنیم و از فواید مثبت آن اطمینان حاصل نماییم. همچنین باید سیستم های اقتصادی مان را به گونه ای طراحی کنیم که بتوانیم از افراد خوب و حاذق در این زمینه استفاده کنیم.
مسئله دیگری که برای دولت مهم است ایجاد توسعه است. این مسئله برای کشورهای صنعتی مانند آمریکا اهمیت بسیاری دارد. مهمترین مسئله نوآوری و منبع مهمی که در سال های اخیر باعث رشد در آمریکا شده، اینترنت و تکنولوژی زیستی بوده که بر اساس حمایت دولت ایجاد شده و این مثالی از حضور بخش های دولتی است . در واقع تحقیق اصلی توسط دولت باید انجام شود ولی انجام آن باید توسط بخش خصوصی صورت گیرد. بنابراین بدون ایجاد زیرساختارهای اصلی و ارائه عقاید اصلی توسط دولت، بخش خصوصی به تنهایی قادر به انجام آن نخواهد بود البته این مسئله برای دولت نیز مشکل خواهد بود که بتواند این عقاید را وارد عرصه بازار کند.
مسئله مهم بعدی این است که بتوانیم برای بخش خصوصی فرصت هایی را ایجاد کنیم. بنابراین باید این فرصت ها ایجاد شود و از بخش خصوصی خواسته شود که به دنبال این فرصت ها بوده و استفاده لازم را از آنها کند چرا که با توجه به این مسئله می توان به یک اقتصاد موفق دست یافت و این مسئله فقط با حذف قوانین غیر ضروری امکان پذیر نیست بلکه باید بتوانیم ارتباط نزدیکی را با بخش خصوصی ایجاد کنیم. برای مثال باید بتوانیم مقاطع تحصیلی را با توجه به نیاز بخش های خصوصی هماهنگ کنیم . تفاوت بین چین و روسیه مربوط به ایجاد این تفاوت بوده است که در چین در اوایل روند خصوصی سازی شان به دنبال گسترش و ایجاد فرصتها بودند و آنچه مورد توجه شان بوده ایجاد فرصت بوده است نه تنها مسئله خصوصی سازی. ولی مشکل روسیه این بود که فقط به مسئله خصوصی سازی توجه کرد و فقط زیرساخت های موجود را مورد توجه قرار داد و همچنین به ایجاد چارچوب برای شرکت های جدید پرداخت در حالی که چین با ایجاد یک بخش خصوصی درست توانست تمامی این کارها به طور درست و هماهنگ انجام دهد.
مسئله نهایی در رابطه با بحث خصوصی سازی این است که به نقش بخش دولتی و خصوصی توجه نماییم. و باید بگویم که در واقع عمومیت و تعمیم برای مشخص نمودن دقیق نقش دولت و بخش خصوصی وجود ندارد و این مسئله بستگی به موقعیت های مختلفی دارد و نمی توان آن را یک مسئله ثابت و قابل تعمیم در نظر گرفت.
تاریخچه خصوصی سازی مسایل بسیاری را به ما می آموزد. خصوصی سازی های موفق بسیاری وجود دارند مثلاً خصوصی سازی که باعث افزایش بهره وری می شوند، خصوصی سازی که باعث دستیابی بیشتر به منابع الکتریسته، آب و ... می شوند. و البته لازم به ذکر است که مسئله خصوصی سازی در برخی موارد باعث ایجاد مشکل شده است. بنابراین تاریخچه آن نشان می دهد که گاهی باعث ایجاد توسعه، بهره وری و افزایش کارآیی شده و گاهی مشکلاتی را نیز ایجاد نموده است. و چنانچه به درستی انجام نشود مسئله توسعه را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
آنچه می خواهم تاکید کنم این است که ایجاد تعادل در رابطه با اقتصاد، در رابطه با جهانی سازی و همچنین در رابطه با بخش های خصوصی و دولتی چنانچه با مدیریت صحیح انجام شود، می تواند نقش مثبتی داشته باشد و چنانچه بدون مدیریت انجام شود اثرات منفی را به دنبال خواهد داشت. متشکرم.
منبع : دنیای ما