جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


نرودا؛ همیشه آواز می خواند


نرودا؛ همیشه آواز می خواند
نرودا را نمی توان در یك روز و یك جا خلاصه كرد؛ بلكه می توان او را در همه جا و همه حال دید: «نرودا» را به راستی می توان یكی از «جهانی ترین شاعران همیشه» و حتی یكی از «گرامی ترین شاعران زمان» دانست.بیست وسوم سپتامبر(اول مهر) مصادف است با سالروز درگذشت این شاعر كه مطلب زیر به همین مناسبت تقدیم خوانندگان می شود.
بی اغراق می توان گفت كه ادبیات آمریكای لاتین در مدت كمتر از یك قرن چنان شتابی در جهان پیدا كرد كه ادبیات كشورهای مدعی را _ كه بعضا شاید بیش از سه هزار سال قدمت دارند- تحت تاثیر قرار داد و نگاه های اكثر آنها را به سمت و سوی خود معطوف داشته است، به گونه ای كه حتی بسیاری كم و بیش غبطه غنای آن را می خورند، ادبیاتی كه هر روز به سوی پویایی و بالندگی می رود و استیلای خود را بر ادبیات اروپا و حتی جهان تحمیل می كند.
اروپاییان كه بانیان جوایز متعدد ادبی اند، نمی توانند از ادبا و شعرای آمریكای لاتین چشم بپوشند و دسته های جوایز را به سوی آنان گسیل ندارند، در حالی كه بسیاری از اروپاییان حسرت جایزه نوبل را می خورند، این شعرا و نویسندگان قاره آمریكا هستند كه گاهی نوبل ادبی را درو می كنند و كماكان رقبای اروپایی را كنار می زنند.
كسانی چون آنخل آستوریاس، پابلو نرودا ، اوكتاویو پاز، گابریل گارسیا ماركز و... امروز نه تنها بر قله رفیع ادبیات قاره خود تكیه زده اند، بلكه قله های رفیع ادبیات جهان را نیز فتح كرده اند. در این میان شاعری چون «پابلو نرودا» از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است و آن نوخواهی و عملگرایی اوست كه موجب برتری و تمایز او با دیگران شده است. نرودا همزمان شاعر و سیاستمدار است. سیاست را در شعرش راه داده است و سالها به عنوان سیاستمداری شاعر زندگی كرد. اما واقعیت این است كه شعرش بر سر سیاست او سایه ای پرگستره نهاده بود و اگر نرودا شاعر نمی شد شاید هیچكس این سیاستمدار را هم نمی شناخت و شاید او مانند برخی از دوستان سیاسی خود امروز فراموش می شد. شعر او اسب تیزتك و رونده ای بود كه سوار نیك بخت و خوش اقبالی را در سراسر گیتی به گردش می برد. اما با این همه شاعر سیاسی، سعی كرد شعر و سیاست را به نوعی با هم پیوند بزند كه نماد و چهره نیكویی داشته باشند. چه بسیار شاعرانی كه وقتی سیاسی می شوند خمیره شعری و رسالت ادبی شان را فراموش می كنند و شعر را در خدمت سیاست می گذارند و نیز چه بسا سیاستمدارانی كه وقتی به شعر روی می آورند آن را برای ارضای سیاست خود به خدمت می گیرند، اما نرودا شعر را برای سیاست و سیاست را برای شعر و این هر دو را برای خدمت به مردم می خواست؛ این رمز موفقیت این شاعر سیاسی بود.
زندگی نرودا
پابلو نرودا در ۱۲جولای ۱۹۰۴ در پاررال شیلی به دنیا آمد. نام اصلی او «نفتالی ریكاردو ریس» بود كه بعدها به «پابلو نرودا» شهرت یافت؛ به گونه ای كه می گویند «نفتالی» مربوط به پاررال شیلی است ولی نرودا مربوط به همه جهان است.وی از اوان جوانی استعداد خارق العاده ای در سرایش شعر داشت و سال ۱۹۲۱ یكی از شعرهایش را در مجله ای چاپ كرد و دو سال بعد(۱۹۲۳) نخستین كتاب شعرش را به نام «شفق» منتشر كرد. دومین مجموعه شعرش را یك سال بعد با عنوان «بیست شعر عاشقانه و یك غمنامه» انتشار داد كه شهرت بسیاری برای او به بار آورد و تخیل پربار و خلاق او را آشكار ساخت. وی در دهه بیست در اوج ستایش و افتخار به عنوان كنسول شیلی به رانگون و بعد به كلمبو و جاوه اعزام شد. سالها وابسته سفارت شیلی در سنگاپور، بوئنس آیرس، بارسلونا، مادرید، پاریس، مكزیكو و... بود.
در سال ۱۹۳۳ به شیلی بازگشت و در انتخابات ۱۹۴۵ به نمایندگی مجلس سنا برگزیده شد. وی حتی نامزد ریاست جمهوری شد كه بعد به نفع دوست صمیمی اش سالوادور آلنده كناره گیری كرد و برای پیروزی آلنده به تبلیغات گسترده ای دست زد و یكی از مبلغان اصلی او بود. پس از به قدرت رسیدن آلنده وزیر علوم و آنگاه سفیر شیلی در پاریس شد. نرودا سال ۱۹۷۱ جایزه نوبل ادبیات را گرفت و پس از كودتای ضدمردمی دیكتاتور پینوشه و سرنگونی دولت آلنده(۱۹۷۳) چند روز بعد از كودتا، روز ۲۳ سپتامبر درگذشت.
شاعر مردم
نرودا شعرهایش را برای مردم می سرود و عاشقانه های او عاشقانه های مردم بود. ویژگی زندگی او موجب شد كه بتواند مردم را بهتر ببیند و برای آنها بهتر بسراید. هیچ عاملی نتوانست پیوند او با مردم شیلی را قطع كند و آن چیزی كه بیش از همه مورد توجه ملت شیلی بالاخص و مردم آمریكای لاتین به طور اعم بود، ارتباط صمیمانه شعرهای او با همه قشرها خصوصا قشرهای كم سواد بود.وی شاعر یك گروه و طبقه خاص نبود. خلاقیتش راه رسیدن به مردم را برایش هموار كرد. شاعر(نرودا) آن شعری را دوست دارد كه خطابش به خلق باشد. از دیدگاه او فقط نمی توان شعری سرود كه نگاه به «یك تن» دارد، چنین شعری شاید دارای قدرت ادبی و بلاغت خاصی باشد، اما قدرت ماندگاری و محبوبیت ندارد. شعر در عین حال كه از قوانین خود پیروی می كند و شاعر معمار به خوبی آن را می سازد، ولی باید مواد محبوبیت و عشق در آن از بار بیشتری برخوردار باشد تا به مانایی برسد. شاعر با شعرهایی كه برای توده مردم می سراید، در واقع بعد دیگری می یابد و آن بعد موجب می شود كه شاعر در میان مردم جاری شود و نرودا از این بعد و زاویه- بعد مردمی بودن- دفاع می كند و در انتقاد به «رابرت گریوز» كه گفته بود: «شاعر رو به خلق ندارد، بلكه رو به یك تن دارد.» می گوید: «اگر گریوز می دانست كه ما با اشعاری كه برای توده ها سروده شده چه واكنش هایی از مردم دیده ایم در می یافت كه شاعر می تواند بعد دیگری نیز داشته باشد و من از این بعد دفاع می كنم.» وی همچنانكه جانب نظر «گریوز» را در باب رو به فرد داشتن شعر می گیرد، ولی می گوید: «شعر باید اغلب رو به فرد داشته باشد، اما باید غالباً با مردم نیز گفت وگو كند.»برای نرودا مردم از همه مهمتر هستند و تنها ملت اوست كه بر او اثر می گذارد: «تنها مردم برای من مهم اند/ تنها ملتم بر من اثر می گذارد/مردم و ملت، انضباطم را تقریر می كنند.»
شاعر به غیر از مواهب طبیعی و واقعی و یا حتی فراواقع اگر نتواند از مردم كوچه و بازار اثر بگیرد؛ حرفش را برای چه كسی خواهد گفت؟ مگر نه آن است كه شاعر احساسات لطیف خود را با واقعیت های كوچه و بازار پیوند می زند و دنیای جدید و یا حسی جدید را می آفریند و این حس نو را با دیگران باید به تماشا بنشیند، اگر این احساسات خام، ناپخته، غیرمأنوس و ورای زندگی و اندیشه آدمی باشد مضاف بر آن در جان آدمی روان نشود، شاعر برای كه شعر می گوید؟ و برای چه كسی شاعر است؟ شاید هر كس برای خود شاعر باشد ولی نه برای همه، همه برای همه شاعر نیستند، بلكه چند نفر برای همه شاعرند و شاعر همه شدن یعنی برای همه شدن: «باید از شاعر بخواهیم كه جای خویش را در كوچه و بازار، در مبارزه و نیز در روشنایی و تاریكی نگه دارد.» وی همچنین می گوید: «دل مردمان بسیاری را از امید آكندن، حتی برای یك دقیقه، چیزی است كه شاعر هرگز فراموش نمی كند و اثری جاودانی بر او دارد.»«پابلو نرودا» اساسا شاعری شاد و با نشاط است؛ شعر برای او شادی را جریان می دهد، با شعر است كه در خود فرو می رود؛ مستحیل می شود؛ می جنگد و در این رهگذر به مناظره بین واقعیت و ذهنیت درونش پایان می بخشد.چیزی كه توانسته است نرودا را خشنود سازد این بود كه می گوید: «توانستم به نحوی لااقل در كشور خودم، مردم را بر آن دارم كه به كار شاعر، به پیشه شاعر، احترام بگذارند و آن را قدر بدانند.» بی تردید عشق نرودا به كارش-یعنی شعر- او را وامی داشت تا با عزمی راسخ تمامیت شعرش را حفظ كند، شعری كه از دید او «ندایی از درون» است. وی ندای درون خود را خوب می شنید، شاید تنها شاعر آمریكای لاتین یا خصوصا شیلی باشد كه با غرور و افتخار می گوید: «سنگ های شیلی صدای شعر مرا می شناسند.»شعر برای او سلاحی كارا و قابل اعتماد است. او با شعرش به جنگ دشمنان مردم شیلی ، به جنگ دشمنان ملت های تحت ستم، به جنگ با نیكسون، كارتل های سرمایه داری و شركت هایی كه مردم را فقط به چشم كالا می نگرند، می رود.نرودا شعرش را با درد، رنج و اندوه آواز داد، ولی ناگهان به سوی شادی آن را رهبری كرد. از دید او شاعر باید شاد باشد و شعر امیدوارانه بسراید، چه «شعر شورش است» و پراكنده در هوای جهان. «هوای جهان ذرات شعر را با خود می پراكند، ذراتی كه به سبكی گرده گیاهان یا به سختی سرب، و این بذرها در شیارها، در سر مردمان می نشیند، به همه چیز فضایی بهاری یا مبارزه می بخشد. گل و همچنین گلوله های آتشین تولید می كند.»
از دید نرودا شعر جریان آبی است كه اغلب مهارش از دست آفریننده اش به در می رود: «ماده خام آن شامل چیزهایی است كه وجود دارد و وجود ندارد. به كار بردن شعر برای سود اكثریت مردم برپایه نیرومندی، مهربانی، شادی و بر طبیعت راستین انسان بنا شده است. بی آن، شعر صدا بر می آورد ولی آواز نمی خواند، شعر همیشه آواز می خواند.»در شعر و نوشته های نرودا شادی موج می زند و كمتر خواننده ای است كه به دنیای تخیل نرودا وارد شود ولی مسرور برنگردد: «ما شاعران حق داریم كه شاد باشیم، به شرط اینكه نزدیك به مردم كشورمان و در هنگامه مبارزه شان در راه خوشبختی باقی بمانیم.» این میل به شادی و خوشبختی چنان است كه حتی «ایلیا ارنبورگ» نویسنده بزرگ روس می گوید: «پابلو یكی از مردمان شاد و نادری است كه من در زندگی شناخته ام.» حتی بعضی از منتقدان می گویند شادی وافر، شعر نرودا را تضعیف كرده است. ولی وی خود معتقد است كه: «من كارم را ادامه می دهم. دلم می خواهد تمام زمین را ببلعم. دلم می خواهد تمام دریا را بیاشامم.»نرودا می كوشد ثابت كند كه «شاعر می تواند در باره هر موضوعی، در باره هر آنچه جامعه در كلیت خود نیاز دارد بنویسد و بسراید.» و بدین صورت شاعر نباید خود را محدود كند. همه چیز می تواند دستمایه شعر باشد و نرودا با تبحر خاص، اردك، صدف، ماهی، سنگ و بلندی های ماچوپیچو، همه را در شعرش جریان می دهد و برای همه شعر می گوید و چون هنرمندی خلاق از چیزهایی شعر می سازد كه بسیاری آن را به باد انتقاد می گیرند: «شاعر در آفتاب انزوای خدایی خود می پزد و نیازی نیست با رشوه او را خاموش كرد یا زیر پا لگد مال نمود.»
آثار نرودا
بیشتر اشعار نرودا از نوعی جستجو و كاوش درونی حكایت دارد. در عین فهمایی برای عموم دارای طرحی نو و شیوه ای جدید است. وی در آثارش صناعت نویی را در شعر بنیان نهاد كه قبل از وی كمتر شاعر آمریكای لاتین دست به چنین تحولی زده بود. برخی از آثار نرودا عبارتند از:۱- «اقامت در زمین» كه در سه جلد منتشر شده است كه این مجموعه اشعار بیشتر از همه نشان دهنده جست وجوی شاعر است. ۲-شفق؛۳- بیست شعر عاشقانه و یك غمنامه؛ ۴ - مجموعه آثار كه بالغ بر ۱۸۰۰ صفحه است؛۵- «غزلهای ابتدایی» (سه جلد)

عادل جهان آرای
منبع : روزنامه همشهری