جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پراگمـاتـیسـم اخـلاقـی


پراگمـاتـیسـم اخـلاقـی
چندی پیش کتابی از جرج لکاف دیدم که در آن مطالعه یی درباره رویکرد لیبرال ها و محافظه کاران به اخلاق و سیاست انجام داده بود. این استاد دانشگاه ۶۷ ساله از ۱۹۷۲ در دانشگاه های کالیفرنیا و برکلی به تدریس زبان شناسی شناختی مشغول است. به جز پاره یی از پژوهش های او که پرسش از مسائل سنتی زبان شناسی را پی می گیرد، او بیشتر شهرت خود را از ایده اش درباره مرکزیت «استعاره» در اندیشه انسان، رفتار سیاسی و جامعه به دست آورده است. در سال های اخیر او کار خود را معطوف به قلمرو سیاست کرده است. کتابی که از آن یاد شد، در حقیقت نگاهی دارد به علل عدم تفاهم لیبرال ها و محافظه کاران در نوع فکر کردن به مسائل اخلاق. در این یادداشت کوتاه، ضمن اشاره به تقسیم بندی لکاف، استنباط خود دایر بر «پراگماتیسم اخلاقی به مثابه حد میانی رفتار سیاسی» را مطرح خواهم کرد.
جهان فکر سیاسی لیبرال ها و محافظه کاران- هر دو- در حالت غایی و بیش از هرچیز بر بنیان «اخلاق» استوار شده است. به دیگر سخن، باورهای هر دو جریان از آبشخورهایی مشترک برمی خیزد و اساس استعاره های اخلاقی آنها را شکل می دهد. از همین رو هریک از طرفین، اولویت هایی گونه گون به ابعاد مختلف اخلاق می دهند. به علاوه، با آنکه بنیاد اندیشه سیاسی در هر دو سو مبتنی بر استعاره «ملت، چونان خانواده» است، اما از آنجا که هریک از اینها طرفدار ساختار متفاوتی از خانواده مطلوب غ= ایده آلف هستند و هرکدام بر واقعیت ها و فاکت های مختلف اخلاقی تاکید می کنند، بنابراین فهم آنها هم از سیاست با یکدیگر تفاوت های ماهوی دارد.
لیبرالیسم و محافظه کاری هر دو جزء دسته بندی های محوری غ= رادیالف هستند؛ بدین معنی که هر دو، گونه گونی هایی در الگوی مرکزی دارند که با بیشترین تنوعات گونه شناختی بدل به لیبرالیسم و محافظه کاری ناب یا ایدئولوژیک می شوند و در امتداد گونه های بیشتر پراگماتیک قرار می گیرند. باید توجه داشت که در مواجهه با این مدل های مرکزی، بیشتر افراد نمی توانند به طور کامل خود را در قالب یک اردوگاه مشخص بگنجانند و صرفاً خود را در چارچوب یک الگو محدود کنند. برای آنها، آثار عملی است که معیار اندیشه و عمل قرار می گیرد.
لکاف استعاره های اندیشه سیاسی محافظه کار و لیبرال را در مورد اخلاق تفکیک می کند. این تقسیم بندی می تواند در نیل به یک تحلیل از آثار سیاسی مورد انتظار، راهگشا باشد. او می گوید اندیشه سیاسی محافظه کار مبتنی است بر مدل خانواده «پدر سختگیر». در واقع، این یک رویکرد اخلاقی مطلق انگار و به اصطلاح کالوینیستی از خانواده (و در حالت بسط یافته، سیاست) است که اساس نگرش آن به عبارتی سیاه و سپید است. در اینجا برخی استعاره های اخلاقی مدل پدر سختگیر را از قول لکاف نقل می کنم.
آنچه وی نخست بدان انگشت می گذارد، «اخلاق چونان توانایی» است؛ تصور کانونی پدر سختگیر از خودانضباطی که هم در خانواده و هم در گستره اخلاق به طور عام وجود دارد. دومین استعاره یی که به کار می برد، «اتوریته اخلاقی» است. اتوریته را مترادف با اقتدار و حجیت در نظر می گیریم. این مشخصه، مبتنی است بر اقتدار والدین و به همان صورت به اتوریته در اجتماع وسیع تر (شهر) بسط می یابد. سپس «نظم اخلاقی» است که گونه ها و شکل های «طبیعی» و بالطبع «مشروع» اتوریته را مشخص می سازد. چهارمین استعاره در پی نظم اخلاقی، «مرزها یا حدود و ثغور اخلاقی» هستند. اینها نیز مسیرها و راه های «درست» و «خطای» کنش اخلاقی را در بر می گیرند که با قدرت حاصل از اتوریته و توانایی، دست رد بر رفتار «انحرافی» می زنند. پنجمین استعاره، «ذات یا جوهر اخلاقی» است. این جوهر شرح می دهد که چه چیزی «کاراکتر» غ= شخصیتف را می سازد. دیگر، «تمامیت اخلاقی» است و بر اهمیت اخلاق اتحاد، پایداری غ= ثباتف و همگنی تاکید دارد و سعی در صورت بندی مفهومی آنها دارد. در مدل پدر سختگیر که استعاره یی است از رویکرد محافظه کار در سیاست، «خلوص اخلاقی» به عنوان مشخصه یی در ذیل مشخصه های یادشده قرار می گیرد و همانگونه که از عبارتش پیداست، گویی نشان می دهد چگونه امر غیراخلاقی را از امر اخلاقی تفکیک کنیم. «سلامت اخلاقی» نیز تاثیرات اخلاق را به صورتی که در این سیستم تعریف شد، ترسیم می کند. لکاف سپس از «فردٍبهر اخلاقی» یاد می کند که پیونددهنده خودانضباطی و خوداتکایی در این مدل خانواده است. سرانجام «اخلاق چونان پرورش» یا رافت را مطرح می کند که این مشخصه نیز گویی با رافت و مهر ورزی، اعضای خانواده را می پرورد تا در نهایت دیگران را به طور عام کمک کند. این رویکرد را در بنیادهای خیریه یی که محافظه کاران در کشورهای مختلف تاسیس می کنند نیز می توان مشاهده کرد.
اما در این سو، اندیشه سیاسی لیبرال بر خلاف نوع محافظه کار، مبتنی است بر یک مدل خانواده «والدین رئوف». این مدل بسیار انعطاف پذیر است و به جای دیدن زندگی در یک اسلوب «آری/ نه» و «سیاه/ سپید»، ناظر بر مرز ها و سایه های خاکستری است. موجز ترین و شاید شایسته ترین تعبیری که از این رویکرد می توانم ارائه دهم، «قاعده طلایی» ارسطویی است. از نظر لکاف، والدین رئوف به استعاره های اخلاقی دیگری توجه می کنند. در وهله نخست آنها اخلاق را «چونان پرورش» قلمداد می کنند، زیرا بر این باورند کودکانی که به قدر کافی و به شیوه یی مناسب تربیت و مراقبت شده اند، بعد از بزرگ شدن قادر به پرورش و مراقبت از دیگران در جامعه خواهند بود. در ضمن نوعی از «همدلی» در این رویکرد وجود دارد و همان ایده یی است که در پس قاعده طلایی نهفته است.
در ادامه دو استعاره یاد شده - یعنی «اخلاق چونان پرورش» و «اخلاق چونان همدلی»- فکر سیاسی لیبرال، اخلاق را «به مثابه خود پروری یا دوست داشتن خویش» در نظر می گیرد و بر این عقیده استوار است که برای بخشش به دیگران، نخست باید نیازهای خود را مرتفع کرد، همان گونه که از رگ خالی نمی توان خون داد. سال ها پیش مرد بزرگی در هند یادآوری کرد اگر می خواهی هند را از فقر برهانی، بکوش تا خود فقیر نباشی. اکنون طنین صدای گاندی در این استعاره اخلاقی در اندیشه سیاسی لیبرال خود را نشان می دهد. از اینکه بگذریم، «اخلاق چونان پرورش علایق و روابط اجتماعی» در نظر گرفته می شود که این نیز لازمه ضروری پرورش اجتماع بزرگ تر (شهر) است. استعاره سپسین، «اخلاق چونان خود گستری» است و شامل افزارهایی می شود که فرد را قادر می سازد به اصول یادشده اهتمام ورزد. اخلاق سیاسی لیبرال، یک سامان اخلاقی ضدزاهدانه و مخالف با ریاضت کشی است و بر قابلیت ها و ظرفیت های فرد برای همدلی بیشتر تاکید دارد. از این رو لکاف یکی دیگر از استعاره های اخلاقی فکر لیبرال را «اخلاق چونان شادی» می داند. عدالت در اندیشه سیاسی لیبرال- به ویژه با آرای جان راولز- به مثابه انصاف در نظر گرفته می شود. در اینجا نیز «اخلاق چونان توزیع منصفانه» مطرح می شود و شامل برابری در توزیع، برابری در فرصت، بازی با قواعد پذیرفته شده غ= رعایت قرارداد اجتماعیف و نهایتاً انصاف مبتنی بر حقوق است. «رشد اخلاقی» استعاره دیگری است که شامل نمو در مسیر پرورش اخلاقی است.
«توانایی اخلاقی» نیز از طریق اصول پرورش اخلاقی حاصل می شود و فرد را قادر می سازد با چهره شر و شرارت، چه به صورت درونی و چه به صورت بیرونی مواجه شود. توانایی اخلاقی استعاره دیگر فکر سیاسی لیبرال تلقی شده است. سپس «مکافات و جبران» به میان می آید. ضعفای قربانی، باید از طریق کیفر دهی به کسانی که به آنها آسیب رسانده اند، تحت حمایت قرار بگیرند. اشتباهات از نوع دیگر که ناظر به ایراد خسارت به مالکیت یا حریم خصوصی باشد، باید «جبران» شود. در این مفهوم، مکافات ناظر بر سزا دهی در سایه حقوق کیفری و جبران دایر بر جبران خسارت در حیطه مسوولیت مدنی است. به جز اینها که آمد، دو استعاره دیگر توسط لکاف نام برده شده که در لفظ شباهت به مدل محافظه کار دارد اما در معنا از آن متفاوت است. از این میان یکی همان «مرزها یا حدود و ثغور اخلاقی» است، که با تاکید بر صور گوناگون خطا غ= گناهف مشخصاً بر پرهیز و اجتناب از رفتارهایی تاکید دارد که مانع از پرورش و در نتیجه منجر به آسیب رساندن به دیگران می شود. دیگری نیز «اتوریته اخلاقی» است و در این معنا، حصول آن نه از طریق توانایی برای وضع و اعمال قواعد، که مبتنی بر حصول اعتماد به عنوان سرمایه اجتماعی است.
هرکدام از اینها به نحوی می تواند به استعاره «ملت چونان خانواده» ترجمه شود و در دیدگاه یک شخص در یک واریته پهناور و ویژه ملهم از رویکرد های سیاسی و اجتماعی نفوذ کند. آنچه مسلم است اینکه تنها دیدگاه های مطلق زیر چترهای «محافظه کار» یا «لیبرال» جمع می شوند.اخلاق مدرن، رویکرد های ذات انگار، متصلب و تعصب آمیز را نفی می کند، زیرا ناب گرایی چندان «مطمئن» نیست و از سوی دیگر، اخلاق سیاسی در حقیقت یک مکانیسم ایمنی بخش و تامینی در عرصه عمل سیاسی محسوب می شود و باید وسیله یی باشد برای قرنطینه کردن انواع شرارت های محتمل حاصل از کنش سیاسی. بنابراین آنچه به نظر من می رسد، پیش کشیدن یک نظریه بدیل در اخلاق سیاسی است. اگر سعادت و خیر ما در گرو ایستادن بر قاعده طلایی (اعتدال) باشد، نخواهیم توانست با معیارهای سود انگار و فایده گرا به اخلاق سیاسی فعلیت ببخشیم. پیشنهاد اولیه این تامل کوتاه، گذار از فایده گرایی به پراگماتیسم است. پراگماتیسم، نتیجه رعایت اصل تعادل ارسطو است. اما فایده گرایی رویکردی حداکثری و معطوف به سود بیشتر است. در فایده گرایی سود تبدیل به هدف می شود، اما در پراگماتیسم، صلاح هدف است. «صلاح» صورتی دیگر از صلح و خیر و سعادت است که همگی مفاهیم عمیق و بنیادین اخلاق به شمار می روند. پراگماتیسم اخلاقی می تواند پاشنه آشیل فایده گرایی غ=سود انگاریف اخلاقی را نیز تعمید دهد. اصالت نفع جای خود را به اصالت مصلحت می دهد. هرچند که در هر دو خیر همگانی به عنوان ایده مرکزی مطرح می شود، اما در فایده گرایی استحصال این خیر عمومی به مراتب دشوارتر از پراگماتیسم است.
زیرا پراگماتیسم گاه توجه به حوزه ها و کنش هایی دارد که هرچند ممکن است منتج به فایده به معنای یوتیلیتارین نشود، اما نهایتاً با مکانیسمی دیگر (رعایت مصلحت اجتماعی) خیر عمومی را تحقق می بخشد. بنابراین در اخلاق مدرن، پراگماتیسم مقام بالاتری از فایده گرایی را نصیب خویش می کند. از سوی دیگر، فایده گرایی می تواند ایدئولوژیک شود، اما ایدئولوژیک شدن پراگماتیسم در حقیقت، نقض غرض است. اگر ایدئولوژی را پافشاری بی قید و شرط بر یک رشته باورها، آرمان ها و اهداف بدانیم که در ذیل آن استفاده از هر وسیله و افزاری توجیه می شود، پراگماتیسم دقیقاً نقطه مقابل آن قرار می گیرد. زیرا اساساً پراگماتیسم برای زمانی است که یک تصمیم ایدئولوژیک به نفع مصلحت عموم، وتو می شود.شاید ویژگی پراگماتیسم این باشد که می تواند به مثابه حد میانی کنش/ رفتار سیاسی تلقی شود و از آنجا که اخلاق سیاسی در جست وجوی نقاط ثقل سیاست است، می توان از یک پراگماتیسم اخلاقی نام برد که تا حدود زیادی قادر به بر گشودن پارادوکس های اخلاق سیاسی است. معنا و حقیقت دو مولفه حیاتی برای پراگماتیسم به شمار می روند و این موجب می شود پراگماتیسم به کنشی غیر ابزاری تبدیل شود و از این حیث هرچه بیشتر خود را به پارادایم اخلاق نزدیک تر سازد.
سیاست با جهان تصمیمات سر و کار دارد. اخلاق سیاسی در پی ایجاد تصمیمات اصیل در جهانی مملو از نمایش غ= توهمف است. غایت تفکر در باب اخلاق سیاسی شاید این باشد که دو راهه هایی که در حالت مبنا، با سر سپردگی به کیش (doxa) حل می شود، در حالت بدیل به صورت فرا کیش (paradoxa) و نقیض نما دیده شود و بدون استفاده از افزار توجیه- که قادر است به سرعت هر مشکلی را حل کند- با رعایت خیر در جمیع جوانبش وضعیت پیش آمده را تحلیل کرده و مورد چاره اندیشی قرار دهد.
حسین فراستخواه
منبع : روزنامه اعتماد