چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
تاملی در مفهوم خیر اخلاقی
یکی از مباحث عمدهای که در بحث عدالت مطرح است آن است که کدام یک از حق و خیر را باید مقدم دانست. در این باره لیبرالها برآنند که حق بر خیر مقدم است، در حالی که نظریات سنتی مربوط به عدالت، خیر را مقدم میدانند. معنای این سخن آن است که در تقریر نظریه اسلام درباره عدالت، خیر مفهوما مقدم دانسته میشود، به گونهای که حقوق و وظایف مختلف بر حسب سهمی که در تحقق خیر دارند توجیه خواهند شد. تاکید بر تقدم خیر در نظریه اخلاقی بدان معناست که خیر هم در وحدت بخشیدن به مقولات اخلاقی و هم در توجیه آنها نقش دارد. زیرا کارکرد تمامی مؤلفههای مختلف اخلاقی آن است که وضع افراد، جوامع و جهان را بهبود بخشند. از این رو، اگر تقدم خیر بر حق را بپذیریم باید قدری درباره اصلاح و بهبودی که هدف اخلاق است، توضیح دهیم.
به عقیده ارسطو، معیار سنجش خوبی، خوشبختی و سعادت است. زیرا خوشبختی یگانه غایتی است که مطلوب بودن همه چیزهای دیگر از آن مایه میگیرد، ولی خود آن نه به سبب چیزی دیگر، بلکه فینفسه مطلوب است. مقصود از این خوشبختی آن چیزی نیست که لذتگرایان یا فردگرایان به دنبال آنند. ارسطو در توجیه این که خوشبختی غیر از لذت است، میگوید: زندگی مبتنی بر لذت صرف در مقایسه با زندگی عقلانی، دون پایه است. بدینسان، وقتی که ارسطو در تعریف خوشبختی سخن از شوق به میان میآورد و میگوید خوشبختی همان است که انسانها بدان شوق میورزند، مقصودش شوقی آرمانی است. بیگمان، چنین شوقی به میل و پسند افراد متکی نیست، بلکه مبتنی بر پسندهایی است که عقل عملی بر آنها مهر تایید میزند و آنها را با سرشت آدمی و کمال و شکوفایی آن سازگار میداند. این شکوفایی و بهرهگیری از عقل عملی تنها در عرصه جامعه، دولتشهر امکانپذیر است; زیرا بدون بافت اجتماعی، کسب فضیلت ممکن نیست. از این روست که شوقهای فردی و یا حتی پسندهای آرمانی اگر در بافت جامعه جای نگیرند خیر بدانها محدود نمیشود و از آنها فراتر میرود. درست همانگونه که با تکیه بر سرشت عقلانی انسان میتوان لذتگروی را طرد کرد، با بهرهجویی از طبع اجتماعی انسان میتوان فردگروی را مردود دانست. از دید افلاطون و ارسطو، خیر جامعه مکمل خیر افراد است.
دیدگاه ارسطو درباره خیر فرجامین، متضمن مطالبی است که با دیدگاههای دینی، بویژه یهودیت، مسیحیت و اسلام، انطباق دارد; گو آن که از دیدگاه ادیان، سعادت فرجامین نه در این نشئه، بلکه در حیات اخروی نهفته است. با این حال، رنوشتحیات اخروی انسان با طرز رفتار او در این جهان رقم میخورد. بر همین قیاس، ارسطو بر این باور بود که تا آن هنگام که زندگی فرد به پایان نرسیده است، براستی نمیتوان درباره خوشبختی او اظهارنظر کرد. زیرا داشتن زندگی سعادتمندانه به همه رویدادها و از جمله واپسین رویدادهای زندگی آدمی بسته است. نقطه افتراق میان دیدگاه ارسطو و دیدگاه ادیان این است که سعادت فرجامین در دید ادیان نوعی پاداش زندگی خوب به شمار میآید، در حالی که در اندیشه یونانیان به صراحت اسمی از این پاداش اخروی به میان نیامده است. عالمان الهیات و متخصصان ادبیات روم باستان در این باره که تا چه میزان میتوان این دیدگاهها را با هم آشتی داد، اختلاف نظر دارند. تفاوت دیگر تفکر ارسطو با ادیان، مساله شانس است. به نظر ارسطو، کسب فضایل شرط لازم نیل به خوشبختی است نه شرط کافی; زیرا کسی که در اوضاع اسفبار رنج میبرد هرچند از فضیلتبسیار بهرهمند باشد نمیتواند سعادتمند به شمار آید. در این باره، تفکر دینی با افلاطون و رواقیان، که میگویند سعادت فرجامین با زندگی یکسره فلاکتبار دنیوی سازوار است، بیشتر هماهنگ است.
اغلب اندیشههای معاصر درباره ماهیتخیر، هم با تفکر ارسطویی بیگانه است و هم با تفکر دینی. از دید سودگرایان، انسان اخلاقا ملزم استبه گونهای عمل کند که بیشترین خوشی را برای بیشترین افراد جامعه فراهم آورد، هرچند به قیمت از دست رفتن خوشی خود او تمام شود. وظیفهگرایان نیز بر آنند که مقتضیات اخلاقی ممکن استبا مقتضیات مصلحتاندیشی در تعارض باشد. ضرورت جمع میان این مقتضیات و رفع و رجوع کردن این تعارضات کانت را بر آن داشت تا برهان اخلاقی خود را برای اثبات وجود خدا پیریزی کند. اما براساس دیدگاههای دینی، و نیز دیدگاه ارسطو و افلاطون تعارضی در کار نیست تا اقدام به رفع و رجوع آن نمود; زیرا آن هنگام که ارزش واقعی زندگی فضیلتمدارانه را دریابیم آن را در راستای خیر و صلاح خویش به حساب میآوریم و از قوانین اخلاقی فرمان میبریم.
نظریات قراردادگرای معاصر، خیر آدمی را در تامین خواستهها، پسندها یا منافعی میدانند که دستخوش عوامل متعددی است. بعضی تنها خواستههای عقلانی یا پسندهای آگاهانه را میپذیرند و بعضی دیگر برای تشخیص خیر انسان مراتب مختلفی از خواستهها و منافع را ملحوظ میدارند. صرف نظر از نحوه انجام این کار، نتیجه آن است که این نیازها، خواستهها، منافع و علایق فرد است که خیر و صلاح اجتماعی و سیاسی را تعیین میکند. هر گونه تمهیدات سیاسی که منافع و علایق را به شکلی عادلانه یا سودمند برای همه فراهم سازند عادلانه تلقی میگردند. اما در نظر ارسطو موضوع برعکس است; بدینمعنا که فعالیتسیاسی نه تنها صرفا وسیلهای برای سعادت فردی است، بلکه از آنجا که انسان طبعا اجتماعی است، فضیلت او لزوما در بافت اجتماعی تحقق مییابد. در تفکر دینی نیز جامعه چیزی بیش از مجموعهای از تمهیدات مینماید که ارزش آنها از گرایششان به ترویجسعادت فردی نشات گیرد. آرمانهای جوامع دینی بر همسان بودن منافع فرد، جامعه و افراد آن تاکید مینهند.
نظریات جدید در عین حال که به فردگرایی تمایل بیشتری نشان میدهند تا به جمعگرایی، همچنین گرایش دارند که تفکر اخلاقی را از هویت اصلی آن یعنی عنصر انسانی تهی سازند. در تفکر اخلاقی سودگرایان، وظیفهگرایان و قراردادگرایان، جایی برای تامل در باب خیر فرجامین که هدف زندگی آدمی استباقی نمانده است. تامل در باره غایات جای خود را به ملاحظات پیشینی در باب مقتضیات خشک و بیروح وظیفه میدهد که انسان در آنها نقش ندارد. این گونه نظریات، کنش و رفتار آدمی را نه همچون عناصری به هم پیوسته در چارچوب تاریخ، بلکه همچون موضوعاتی از هم گسسته در داوری اخلاقی مینگرند. وقتی دستگاه نظریه اخلاقی در مقام تحلیل، تمام توجه خود را به جزئیات یک عمل معطوف کند، هماهنگی الگوی تعهدات و تصمیمات اخلاقی در هالهای از ابهام باقی میماند. در مقابل، تفکر دینی وظایف را چارچوبی میداند که برای به نمایش گذاردن زیباترین ویژگیهای اخلاقی ضرورت یافتهاند. ستایش از زندگانی اولیای الهی نه از آن روست که آنان طبق وظیفه زیستهاند، بلکه از آن روست که با همه دشواری و پیچیدگی شرایط تاریخی و انسانی همواره غایات دینی را پی جستهاند. ارزش دینی و اسوه بودن زندگانی پیامبران الهی را نمیتوان صرفا بر حسب مقتضیات خشک و بیروح قوانین اخلاقی تحلیل کرد; بلکه باید آن را با توجه به اهداف خاص آنان، الگوهای شکل گرفته از ایثارشان در قلمرو تاریخ و پیوندشان با خدا و خلق خدا ارزیابی کرد. مؤمنان با داشتن تفکر اخلاقی دینی سودای عدل و انصاف الهی را در سر میپرورانند، اما این بدان معنا نیست که اهداف فردی و حتی برداشتهای محدود از اهداف نهایی یک فرد، فاقد اهمیت اخلاقی است و یا آن که باید جای خود را به مقتضیات نظریه اخلاقی غیر شخصی بدهد. همچنین تفکر اخلاقی دینی ایجاب نمیکند که مقتضیات قانون اخلاقی فقط زمانی قابل پذیرش باشند که با دیگر اهداف دینی عامل اخلاقی در تضاد نباشند. قانون اخلاقی را میتوان چنان نگریست که صرفا چارچوبی را مشخص میسازد که تصمیمات مهم درباره بهترین گونه زیستن یا، به تعبیر دینی، بهترین راه فلاح و رستگاری در آن انجام میپذیرد. (۱) دیدگاههای راجع به زندگی خوب را میتوان به دو دیدگاه وحدتانگاری و کثرتانگاری تقسیم کرد. (۲) کثرتانگاران بر این عقیدهاند که اصولا خوبیهای تحققپذیر در زندگی واقعا متنوعاند و نمیتوان آنها را به یک نوع، همچون لذت فروکاست و ثانیا زندگیهای خوب، بسته به انواع خوبیهایی که با آنها درآمیخته است، دارای مراتب و انواع مختلف است. به سخن دیگر، هم اختلاف نوعی دارند و هم اختلاف به درجه. در مقابل، وحدت انگاران بر این باورند که یا خوبیها متنوع نیستند و بر این اساس اختلاف آنها فقط به درجه است و یا آن که هر چند خوبیها متنوعاند اما تنها یک دسته از خوبیهاست که میتواند زندگی خوب را فراهم سازد، و یا اگر این دو قول اخیر را نپذیریم باز میتوان گفت که خوبیهای مورد نیاز برای یک زندگی خوب از چنان غنا و نظم و نظامی برخوردارند که میتوانند این اطمینان را به ما بدهند که همه زندگیهای خوب شباهتی بسیار به یکدیگر دارند. با ملاحظه این اقوال، چنین مینماید که دیدگاههای دینی درباره زندگی خوب وحدتانگارانه است. چرا که کسب رضای خداوند تنها خوبیای است که مایه رستگاری است. انسان میتواند به مراتب مختلفی از این هدف نایل آید، اما جز این، خیر اصیلی وجود ندارد. با این حال، حتی اگر دیدگاه دینی را به این لحاظ، وحدتانگارانه بدانیم، باز در سطحی عمیقتر از پژوهش تمایز میان کثرتانگاری و وحدتانگاری رخ مینماید. زیرا میتوان این پرسش را پیش کشید که آیا برای سعادت، مرضاةالله و نجات و رستگاری، تنها یک گونه تبیین وجود دارد یا میتوان آن را به گونههای مختلفی تبیین کرد. آیا انواع مختلف تحویلناپذیری از زندگی خوب وجود دارد که در نزد خداوند از خوبی یکسانی برخوردارند؟ ملاحظات زیر متضمن پاسخی مثبت است.
فرض کنیم که منطقهای را جنگ، قحطی، بیماری و ظلم و بیداد فراگرفته است. در این حالت، افراد بسیاری شرایط مادی لازم برای ادامه حیات را نخواهند داشت تا در آن اهدافی تدوین و برنامههایی برای تحقق آنها ریخته شود; قطعنظر از این که آیا چنین اهداف و برنامههایی ماهیتا دینی باشند یا نباشند. با این همه، از دیدگاه دینی این گونه زندگیها میتوانند خوب قلمداد شوند و مردم حتی در چنین شرایطی میتوانند رضای خداوند را کسب کنند. حتی زندگی کوتاهی که کمترین میزان از توجه به خدا در آن مشاهده شود در آخرت بیپاداش نخواهد ماند. کودکی که در اثر بیماری رنج کشیده و فرصتبیشتر زیستن را از کف داده ممکن استبه لطف حق به بهشت راه یابد، اما هر چند خداوند بر درجه او بیفزاید، تفاوت این نوع زندگی در قیاس با زندگی آنان که فرصتهای بیشتری یافتهاند تفاوت به نوع است.
خوب بودن زندگی چنین کودکی صرفا به معنای بیگناه بودن اوست. از این گذشته انسانها طبعا ترجیح میدهند که زندگی سرشار از امکانات مادی، روحی و معرفتی داشته باشند. شرایط لازم برای زندگی متعارف همانهاست که در ادیان، نعمت تلقی شده و بر همین اساس از آنان که از آن بهرهمندند خواسته شده تا سپاسگزار حق باشند. این گونه نعمتها متنوعاند; بنابراین میتوان انواعی از خوبیها را از دیدگاه دینی تصویر نمود.
فضایل اکتسابی همچون تقوا، امانتداری، فروتنی، خویشتنداری و... از جمله اموری است که به زندگی خصلتخوبی میبخشد. ما بر فطرت توحید آفریده شدهایم و لطف حق از بدو تولد شامل حال ماست و نباید با عصیان و تقصیر خود را از آن محروم سازیم. خداوند با نعمتهای زیادی که به ما ارزانی داشته، مجال ظهور و پرورش انواعی از زندگی خوب را برای ما فراهم ساخته است. زندگی خوب میتواند متضمن انواع مختلفی از فضایل انسانی، هماهنگی درونی، فعالیت و آزادی معنادار، زیبایی، بهرهمندی انسانی و درستکاری باشد. همانطور که در بالا یادآور شدیم، این عناصر را میتوان با این ادعا متحد ساخت که آنچه در نهایت مایه خوب بودن زندگی است آن استبا خواستخدا هماهنگ باشد. اما باز جای طرح این سؤال هست که آیا هماهنگی با خواستخدا را میتوان به معیار دیگری تحویل برد یا خیر.
به عقیده افلاطون کلید سعادت فرد و جامعه، هماهنگی درونی است. اما مقصود وی از این هماهنگی آن است که عقل بتواند دیگر قوای انسانی را متوجه نیل به کمالات یا فضایل نماید. بنابراین از نظر افلاطون هماهنگی درونی ارزش ابزاری دارد و آنچه برای زندگی خوب ضرورت دارد همان فضیلت است.
انتقال از هماهنگی درونی به فضیلت در مکتب ارسطو انجام گرفت و به مساله وحدت فضایل انجامید. ارسطو بر این باور بود که فضایل به دلیل جاذبهای که برای طبیعت انسان و رشد و شکوفایی او دارند، وحدت مییابند. اما این مستلزم آن است که تبیین خاصی از طبیعت انسان و شکوفایی آن را بپذیریم. بعضی گفتهاند که انسان طبیعتا خودخواه است و در خودخواهی هیچگونه فضیلتی در کار نیست. برخی دیگر چنین استدلال کردهاند که راه شکوفا ساختن جامعه آن است که با بیرحمی تمام بر آن حکم رانده شود. اگر این سخن درستباشد معنایش آن است که بیرحمی خوب است، اما اگر تنها راه حفظ جامعه ظلم و بیعدالتی استبهتر آن است که جامعهای نباشد. این مناقشات بدان معنا نیست که تبیین ارسطو مردود است، بلکه صرفا گویای آن است که تحلیل خیر به رشد و شکوفایی انسانی و کمال طبیعتبشر به اتمام میرسد و دیگر، جا برای چیزی باقی نمیگذارد. همین طور قول به این که هماهنگی درونی دارای ارزش ابزاری استبدان معنا نیست که آن در تبیین خیر نقشی ندارد، بلکه حاکی از آن است که هماهنگی درونی کافی نیست و برای تکمیل نیازمند عناصر دیگری است تا معلوم شود که هماهنگی موجود یک هماهنگی الهی است.
اندیشمندان دینی، بویژه آنان که در سنتهای حقوقیای چون یهود و اسلام میاندیشند، گفتهاند که زندگی خوب را میتوان بر حسب انطباق داشتن آن با قانون [ شریعت] تعریف کرد و بدین ترتیب تبیین واحدی از زندگی خوب را ارائه کردهاند. دو اشکال عمده میتوان بر این نظر وارد ساخت: اول آن که گناهکاران حتی آنهایی که مرتکب گناه کبیره میشوند و به جای فضیلتبه کسب رذایل میپردازند ممکن استبا این همه در اثر توبه واقعی نجات یابند. در واقع، کسی که به رغم زندگی گناهآلود خویش توانسته قدرت ارادهاش را به کار بندد و دست از شرارتهای قبلی بشوید و مسیر زندگی خود را عوض کرده با فروتنی تمام به خدا روی آورد، از نوعی نجابت و شرافتبرخوردار است. در مورد چنین فردی میتوان گفت که در مجموع خوب زیسته است، هرچند در بخش معظم حیات خود در گناه به سر برده و موارد قانونشکنی او بیشتر بوده است.
دوم آن که کسانی که میخواهند خیر را صرفا بر پایه قانون تعریف کنند از درک تفاوت میان مراتب خوبی باز میمانند. همچون دو انسانی که به یک اندازه بر طبق قانون زیستهاند، اما یکی از آن دو از صداقت و فداکاری بیشتری برخوردار بوده و به همین جهت زندگی بهتری را سپری کرده است; هرچند این صداقت و فداکاری نمود عملی نیافته و به انجام فعالیتهای آشکاری که برحسب قانون قابل ارزیابی است نینجامیده است.
یکی از عناصری که در زندگی خوب دینی به چشم میخورد رسالتی است که فرد بر دوش میکشد تا نقش تعریفشدهای را که دارای ارزش اخلاقی استبه انجام برساند; نظیر رسالتی که بر دوش روحانیان و پزشکان است. کسی که چنین رسالتی را بر دوش میکشد و نقش خود را بخوبی ایفا میکند ممکن است ناگزیر باشد تا حدی از آزادی عمل خویش ستبشوید. از دیگر سوی اولیای خدا با این مشخصه باز شناخته میشوند که بیآن که حرفه خاص و تعریفشده اجتماعی داشته باشند توانایی آن را داشتهاند که عالیترین زندگی خوب را به نمایش گذارند. رسالت و آزادی عمل، هرچند عناصری ناساز دارند، هر یک میتوانند در زندگی خوب از جایگاه ویژهای برخوردار باشند.
شاید در واقع چنان باشد که دیدگاه دینی درباره خیر، مشتمل بر عوامل عدیدهای است که آنها را نمیتوان جز با ارجاع به لطف، متحد ساخت. چهبسا نتوان بر نوع خاصی از زندگی انگشت نهاد و آن را بهترین نوع زندگی یک مسلمان معرفی نمود; همچنین ممکن است نتوان تبیین واحدی از آنچه موجب کسب رضای الهی میشود ارائه دارد; اما این سخن بدان معنا نیست که هیچ تبیینی را نمیتوان عرضه کرد یا آن که تبیینهای فلسفی درباره خیر دینی را باید به کنار نهاد، بلکه مقصود آن است که عوامل تحویلناپذیری وجود دارد که باید تمامی آنها را ملحوظ داشت. اگر کسی درباره راه و رسمی که در زندگی باید در پیش گیرد بیندیشد، میتواند راههای ممکن را ارزیابی کند و ببیند که از میان آنها کدامیک میتواند توفیق بیشتری را برای داشتن زندگی خوب عاید او سازد. به نظر نمیآید که تنها یک گونه از زندگی دینی از همه اطمینانبخشتر باشد، بلکه بسته به شرایط خاص یک فرد ممکن است راههای متعددی موجود باشد که باید با توجه به جوانب امر، از میان آنها آن را که از همه محتملتر و اطمینانبخشتر استبرگزیند; نه از آن رو که عنصر واحدی وجود دارد که گونههای خاصی از زندگی را از بقیه ممتاز میسازد، بلکه از آن رو که با هولتبیشتری میتوان آن را ادامه داد.
انواع مختلف زندگی خوب مستلزم وجود انواعی از شرایط مختلف است; شرایطی چون کارآموزی تعلیم و تربیت، حمایتخانوادگی، استعدادهایی چون خلاقیت، بردباری، هوشمندی و جز اینها. آدمی میتواند از میان راههای موجود بهترین راه را که متناسب با شرایط خود اوستبرگزیند. پیداست که هیچ یک از این راهها برتری ذاتی بر بقیه ندارد، بلکه انتخاب راه همواره به اوضاع و احوال بستگی دارد. زندگی خوب دینی میتواند مشتمل بر آمیزهای از این عناصر باشد: عقلانیت در میدان عمل که اهداف دینی را در نظر داشته باشد، فضایل انسانی به شکل فضایل اخلاقی و بخصوص فضایل دینی، رفتار صحیح، خودجوشی، هماهنگی درونی، رشد و تکامل شخصی. این عناصر مجموعهای تحویلناپذیر از اهداف ارزشمند را تشکیل میدهد که در زندگی دینی باید دنبال شود. این مجموعه را میتوان با این استناد که جملگی با اراده خدا هماهنگاند متحد ساخت. اما به جز این، چنین مینماید که معیار نظری قابل قبولی وجود ندارد تا با ارجاع و تحویل، این عناصر را تحت نام واحدی گرد آورد و یا آنها را در مرتبه واحدی جای دهد.
لورنس سی. بکر استدلال کرده است که تبیینهای کثرتانگارانه از خیر،بر آن دسته از نظریاتی که خیر را بر حسب هماهنگی با یک نظام بیرونی نظیر اراده خدا یا قانون طبیعی تبیین میکنند ترجیح دارد. وی این گونه نظریات را همساز نامیده است. او ادعا میکند که بسیاری از خوانندگان معاصر تبیینهای همساز را آشکارا مردود میدانند و بر این باور نیستند که آموزشهای دینی برای کسب فضایلی نظیر فروتنی، رضا و تسلیم، فارغدلی و بیعلاقگی، میتواند به همه یا بیشتر اموری که در تبیین زندگی خوب مهمشان میدانیم بینجامد; اموری نظیر «درستکاری، خوشبختی فردی، فضیلت انسانی، هماهنگی درونی، آزادی و فعالیت معنادار و (گاه) زیبایی و/ یا موفقیتهای» بیرونی که در بالا بدان اشاره شد. ممکن است از چشم خوانندگان امروزی این موضوع روشن باشد، اما این دلیل نمیشود که ما هم دیدگاه آنان را بپذیریم. بسیاری از خوانندگان معاصر اعتقادی به دین و دیانت ندارند ولی این موجب نمیشود که ما هم به دین پشت پا بزنیم. بیتردید، برای دستیابی به خوبیهای فوق توسل به شیوههای غیر دینی، شانس بیشتری از پی جستن آنها در چارچوب تعالیم دینی به همراه ندارد. وانگهی گاه مشاهد میکنیم که متدینان همه یا بیشتر عناصر را که بکر بر آن انگشت گذارده است در جریان حیات دینی خویش دست مییابند و همچنان به نظریه همساز پایبند میمانند.
بکر برای رد دیدگاههای دینی دلیل دیگری نیز دارد:
ارتباط میان آموزههای همساز و القائاتی که موجب پیشداوری، تقویتبیعدالتی و تداوم ظلم میشود آشکار است. همچنین این خطر آشکار است که هماهنگی با نظام بیرونی، فضیلت انسانی را سرکوب میسازد. بر همین اساس، پذیرش هر گونه نظامی از الویتهای سازوار با تبیین وحدتانگارانه از زندگی خوب و مبتنی بر نظریات همساز بسیار نامعقول است. (۳)
در مقابل بکر باید بگوییم که ارتباط میان دیدگاههای همساز و پیشداوری، بیعدالتی و ظلم به هیچ وجه روشن نیست. به حق، میتوان ادعا کرد که دست کشیدن از دیدگاههای همساز در غرب به فروپاشی نهاد خانواده، توسل به خشونت در کوچه و خیابان، استفاده روزافزون از مواد مخدر و کوشش برای تسلط یافتن بر جهان برای یافتن انواعی از خوبیها انجامیده است. همچنین دلایل دیگری که بکر برای این ادعای خود میآورد که هماهنگی با نظام بیرونی ممکن است فضیلت انسانی را سرکوب کند، روشن نیست. اگر قلمرو بیرونی از ناحیه خدای مهربان و قادر مطلق وضع شود نباید چنین پیامدی را انتظار داشت. بیشتر فرهنگهای بشری در تاریخ جهان گونهای از دیدگاههای همساز را پذیرفتهاند. دیدگاههای دارما، تائو، یهودیت، مسیحیت و اسلام و نظریات مبتنی بر قانون طبیعی متضمن نوعی نظریه همساز است. برعکس آنچه بکر ادعا میکند، چنین مینماید که والاترین دستاوردهای فضیلت انسانی را کسانی به دست آوردهاند که به نوعی دیدگاه همساز، همچون هماهنگی با خواستخدا، معتقد بودهاند.
بکر در ادامه چنین میگوید:
اگر بخواهیم اشکالات روشن نظریه همساز را پاسخ گوییم باید معیار مستقلی برای درستکاری در اختیار داشته باشیم تا پیروی از نظام اجتماعی ناعادلانه را طرد کنیم و لازم است که از نوعی آزادی عمل برخوردار بمانیم. مثلا بر این نکته تاکید کنیم که هماهنگی با نظام بیرونی اختیاری است و هر زمان میتوان از آن روی گرداند، یا آن که بنابر فرض، این هماهنگی عقلانی است، و یا آن که هم اختیاری است و هم عقلانی. اما افزودن چنین قیودی به نظریه همساز به تصویری وحدتانگارانه نخواهد انجامید، بلکه تبیینی کثرتانگارانه به دستخواهد داد.
چنانکه پیش از این یادآور شدیم، اشکالات به اصطلاح آشکار بکر بر نظریه همساز، فوقالعاده بیپایه است، آنچه وی درباره طرد هماهنگی با نظام اجتماعی ناعادلانه گفته است، مشکل نظریات الحادی مبتنی بر قانون طبیعی را بیشتر عیان میسازد تا نظریات خداباورانه. زیرا این آموزه مشترک همه ادیان سنتی است که خدا همه نظامهای اجتماعی غیر عادلانه را طرد میکند. بنابراین وجود یک نظام اجتماعی ناعادلانه گواهی استبر آن که آن نظام خداپسندانه نیست. بکر در این باره پاسخ میدهد که ما جدا از هماهنگی با خواستخدا، باید مفهومی برای تعیین عدالت داشته باشیم; وگرنه مبنایی نخواهیم داشت تا به ناعادلانه بودن یک نظام اجتماعی حکم کنیم. اما خداباوری سنتی عدالت را صرفا برحسب هماهنگی با واستخدا تعریف نمیکند، بلکه برای تعیین خیر و شر، عدالت و بیعدالتی بر شهودهای مشترک اتکا میکند و آزادی عمل انسان را نیز محفوظ میدارد. بکر هماهنگی با نظام اجتماعی را اختیاری میداند، اما معلوم نیست که برای چه کسانی این اختیار وجود دارد. برای کسانی که در یک نظام اجتماعی لیبرال زندگی میکنند هماهنگی با آن نظام اختیاری نیست، بلکه باید بر آن گردن نهند. نظریه سنتی افلاطون جانبدار نظامی است که، بنابر فرض، عقلانی است; اما گمان نمیکنم که چنین نظامی کسی چون بکر را قانع سازد. زیرا معیارهای عقلانیتی که افلاطون بدان توسل میجوید با معیارهای رالز و دیگر نظریهپردازان لیبرال بسیار فاصله دارد. همین طور برای توجیه ولایت فقیه میتوان به معیار عقلانیت توسل جست; اما این گونه معیار غیر از آنهایی است که مورد قبول نظریهپردازان سیاسی مغربزمین است.
سرانجام، بکر ادعا میکند که پذیرش معیارهای آزادی عمل و عقلانیت، به دیدگاه کثرتانگاری درباره خیر میانجامد. اما به نظر ما تبیین خیر به یک معنا میتواند وحدتانگارانه باشد و به یک معنا کثرتانگارانه. در این مقاله نشان دادیم که دیدگاه دینی درباره خیر وحدتانگارانه است; به این معنا که میتوان خیر را با همه مسائلی که موجب خشنودی خداستیکسان انگاشت. اما برای تبیین این که چه اموری موجب خشنودی خداست، باید ملاحظات عدیده و تحویلناپذیری را در نظر آورد و به سخن دیگر، ما جانبدار نوعی پلورالیسم اخلاقی هستیم که از متن وحدتانگاری برمیجوشد و با آن سازگار است.
محمد لگنهاوزن
ترجمه سید محمود موسوی
ترجمه سید محمود موسوی
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
روز معلم ایران معلمان رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی مجلس بابک زنجانی حجاب شورای نگهبان شهید مطهری
تهران هواشناسی شهرداری تهران سیل پلیس علیرضا زاکانی آموزش و پرورش قوه قضاییه بارش باران سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو دلار ایران خودرو دولت قیمت طلا بانک مرکزی سایپا بازار خودرو کارگران تورم
فضای مجازی تلویزیون رادیو سریال سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم تئاتر موسیقی نون خ
دانش بنیان مکزیک
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین آمریکا غزه جنگ غزه نوار غزه روسیه چین حماس عربستان اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس تراکتور رئال مادرید بایرن مونیخ سپاهان لیگ قهرمانان اروپا باشگاه استقلال لیگ برتر بازی باشگاه پرسپولیس
همراه اول وزیر ارتباطات دبی پهپاد تبلیغات اپل ناسا نخبگان گوگل ماه
کبد چرب میوه دیابت کاهش وزن ویتامین بیماری قلبی مسمومیت خواب قهوه طول عمر