سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


معماری که با شیاطین کلاسیسیزم جنگید


معماری که با شیاطین کلاسیسیزم جنگید
اگر زمانه ما زمانه تکه‌سازیfragmentation در موسیقی، رمان و هنر است، نظریه‌پرداز این رهیافت در معماری برنو زویBruno Zevi ایتالیایی است؛ نظریه‌پرداز سوسیالیستی که بعدها مشی لیبرال پیشه کرد. او که تمامی آثارش عمق تاثیر تجربه‌هایش از دوره موسُلینی را باز می‌نمایانند، با اشاره به ساختمان‌های پرطمطراق مارچلو پیاسنتینی، در شمایل معمار رسمی آن دوره، بر این باور است که تمام ایده‌های منبعث از نظم، سامان و سادگی و محقق در
معماری، خسران‌هایی‌اند فرهنگی، مغایر با زیبایی شناسیِ به ذات ایده‌هایی همچون بی‌نظمی، آشوب و انفکاک.
زوی، برای تبیین چنین منظری، متاثر از منتقدین و تاریخ‌نگاران هنری هم‌عصرش؛ ربرتو لانژی [۱۸۹۰-۱۹۷۰]، کارلو لودویکو راهیانتی [۱۹۱۰-۱۹۸۷] و جولیانو برییانتی
[۱۹۱۸-۱۹۹۲]، گستره وسیعی از شاکله‌های یادگیری را با منش‌های هنری و تاریخی همبند نمود، او به معروف‌ترین متفکر ایتالیایی زبانی تبدیل شد که، شدیداً، از معماری به مثابه ابزار آشکارسازی آنچه خود او، [پنهان] انگاره‌های شیطانی کلاسیسیزم می‌داند، دفاع می‌کرد.
برنو زوی در سال ۱۹۴۰ به علت اعمال قوانین کاملا نژادی موسُلینی در ایتالیا مجبور به ترک کشور شد و در‌هاروارد به همراه والترگریپیوس به مطالعه و تحقیق در حوزه‌های موردعلاقه‌اش پرداخت. آنجا بود که با دیدن آثار فرانک لوید رایت علاقه‌اش نسبت به مفهوم معماریِ باز و دموکراتیک آشکار گردید، او در سال ۱۹۴۵ به ایتالیا بازگشت و کتاب «به سوی معماری ارگانیک» را به رشته تحریر درآورد و کرسی تاریخ دانشکده معماری دانشگاه وین را پذیرفت. در سال ۱۹۴۸ «چگونه شهر را بفهمیم» را نوشت، کتاب از رهگذر بررسی دخالت‌های معمار رنسانسی؛ بیاجیو رستی، بر شهر فرارا، به کنش میان معماری، بافت شهری، تاریخ، اقتصاد و سیاست می‌پردازد.
چاپ همین دو کتاب کافی بود تا زوی در زمره مهم‌ترین تاریخ‌نگاران و نظریه پردازان معماری [عصر خود] قرار گیرد. رهیافت‌های این دو کتاب با «چگونه به معماری بنگریم» که همچنان محبوب دانشجویان است و «تاریخ معماری مدرن» (۱۹۵۰)که حمله‌ای‌است بر تاریخ‌نگاری عقلانیت محور [معماری] ادامه یافت.
زوی در ۱۹۶۳ به دانشگاه رم رفت و در آنجا مکتبی از تاریخ‌نگاران تراز اول معماری بنا نهاد. در سال ۱۹۷۰ مجموعه آثار اریک مندلسن را چاپ کرد و در سال ۱۹۷۴ اثر گرانپایه دیگری تحت عنوان poetica dell Architettura neoplastica را به رشته تحریر درآورد، که شرحی است کامل بر تاریخ جنبش دِاستیل در دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰. زوی در ۱۹۷۹، زمانی که سایه
پست مدرنیسم بر آکادمی سنگینی می‌کرد، با انزجار از سمت استادی استعفا داد و دانشگاه را ترک کرد.
کاوش گذشته برای یافتن سرشتkind به ذات معماری فاشیستی، زوی را متقاعد کرد که ستون‌ها، ستونگان۳ colonnades و تقارن همه‌جا [عناصر، ابزارها و تکنیک‌های] زبان سرکوب و شقاوت بوده‌اند. او تاریخ معماری چه معماری روم باستان و چه معماری رنسانسی را روایت کشمکش بین سبک‌های سرکوبگر و ضد سبک‌های آزادی بخش anti-styles of libration می‌داند. او بدون آنکه هیچ‌گاه اعتبار پیشفرض‌های خویش را مورد مدافعه قرار دهد، خود را متقاعد ساخته بود که بر ریشه کن کردن نئوکلاسیسیزم، نظم و تقارن، هرجا که با آنها مواجه شود، همت گمارد.
شدتی که مختص کلام او در بیان منویاتش می‌باشد هر خواننده انگلیسی زبانی را متعجب می‌سازد، زمانی که ایگناتزیو گاردلا از دنیا رفت، زوی آن معمار بی‌نظیر و نجیب را تا مزارش با فغان از «قلع و قم وقیحانه» مستتر در پروژه‌های نئوکلاسیکی که گاردلا با الدو رسی نابغه‌ای که بر میز ترسیم تسلط کامل داشت و معماری‌اش مملو از ارجاعات نئوکلاسیک بود به انجام رسانده بود مشایعت کرد.
زوی به همه چیز حمله می‌کرد: معماری آمریکایی لویی کان از منظر او «ابهام ذائقه امپراتوری را به ذهن متبادر می‌سازد»، پانتئون؛ آن گنبد متقارن (و به همین سبب فاشیستی) صرفا به واسطه «تنگناترسی»‌ای که بر ذهن مخاطب اعمال می‌کند به حساب می‌آید، دخالت‌های‌هادریان۴ در رم، فقط در صورتی که به مثابه «گسست یا طغیانی در پیوستگی بافت شهری، تکه پاره کردن interrupting، محدود کردنmodifying و خارج کردن deviating بافت از جهتگیری ارگانیک‌اش» مورد مطالعه قرار گیرد مثمر ثمر خواهد بود.
در سال ۱۹۷۳، برنو زوی تلاش کرد با هدف تعریف مدرنیته به مثابه زبانی نامتقارن و ناسازگار، ایده‌هایش را در شمایل مجموعه‌ای از اصول تدوین نماید، محصول کتاب راهنمایی ضد کلاسیک است که در مجله‌اش L’architettura, cronache e storia به آن پر و بال داد. این نگاه هیجان برانگیز به معماری همچون وضعیتی حامل گسست و تکه‌شدگی او را در زمره تئوریسین‌های اصلی تمام جریان‌هایcurrents مدرنیسم منتسب به شمایل شکنیiconoclasm و دیکانستراکشن از معماری همچون الوار التو در دهه ۱۹۳۰ تا دانیل لیبسکیند در دهه ۱۹۹۰ قرار داد.
برنو زوی با هدف پر کردن شکاف میان دنیای بسته [و پرنخوت] معمار با خواننده، نگاه مجادله برانگیزش نسبت به بازخوانی رویدادهای معماری را در هفته‌نامه L’Espresso به چاپ می‌رساند. او در مورد هر چیزی قضاوت می‌کرد، این قضاوت‌ها، مثلا، زمانی که میدان سنت پیتر اثر برنینی را یک «آش شله قلمکار» مخوف نامید خنده‌دار می‌نمودند و بعضی وقت‌ها، مثلا، وقتی در سال ۱۹۷۳ جیمز استرلینگ را واجد «توانمندی‌ها و هوشی که، اگر خودش بخواهد، او را تبدیل به مهم‌ترین معمار اروپا می‌کند» دانست،
بی‌نهایت بجا بودند.
توماس مُیرهِد۱
ترجمه: آرش بصیرت ۲
توضیحات:
۱- معمار ساکن انگلستان
۲-کارشناس ارشد شهرسازی
۳-دنباله ای‌از ستون ها که با نظمی خاص از
یکدیگر فاصله گرفته‌اند و به پیشانی‌شان متصل‌اند، از بارزه‌های شاخص معماری کلاسیک.
۴-پابلیوس ائلیوس هادریانوس ـ ۷۴ تا ۱۳۸ ب م ـ امپراتور روم حدفاصل ۱۱۷ تا ۱۳۸ ب م ـ متن اشاره به طرح ویلاهای هادریان در تیوولی دارد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید