شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


هرگز کسی ندیده ام...


هرگز کسی ندیده ام...
گاهی اوقات با این كه فرصت دقت كردن در محیط اطراف را نداری، ولی بعضی چیزها به گونه ای خاص توجهت را جلب می كند و با این كه عجله داری و باید زودتر به مقصد برسی، نمی توانی بی هیچ كنجكاوی از كنار آن بگذری. این بار می خواهم كمی جلوتر پیش روم تا پاسخ پاره ای از سوالات خود را بیابم.
آیا چشمانم درست دیده اند یا اشتباه كرده اند؟ مردی وسط بلوار به حالت نیم خیز نشسته و انگار كه خوابیده است. هر چند با عقل جور در نمی آید كه انسانی با این وضعیت خاص آن هم در چنین شرایطی با آن همه صدای رفت و آمد ماشین ها و مردم بتواند بی اعتنا به هیاهوی اطرافش این چنین در تنهایی خود فرو رود و هیچ چیز برایش اهمیت نداشته باشد، لابد دچار مساله و مشكلی است. دقیق تر می شوم و از میان گفته ها و شنیده های دیگر رهگذران و با توجه به شواهد و قرائن موجود متوجه می شوم كه او اسیر جادوی كاذب اعتیاد می باشد. جادویی كه او را از هر سو احاطه كرده است به طوری كه حصاری دور او تنیده است كه وی چیزی را متوجه نمی شود و بدین گونه در گرداب اعتیاد غوطه ور شده است.
انبوهی از چراها ذهنم را مشغول می كند. چرا و چگونه فردی می تواند تمام هویت، غرور اجتماعی و حس مسوولیت پذیری خود را زیر پا بگذارد؟ از همه بالاتر این كه انسان جانشین خداوند در روی زمین می باشد و مسوولیت و وظیفه ای بس عظیم بر دوش دارد و چطور می تواند همه آنها را به دست فراموشی بسپارد و به چیزی روی آورد كه به باور غلط خویش آرامش را در آن می جوید و سرانجام آرامشی كه نمی یابد هیچ، تازه با قربانی تمام داشته های خود به جایی می رسد كه خود را تنهاتر از همیشه می بیند.
چگونه فردی می تواند در حالی كه همنوعان او در امرار معاش و تامین آسایش خود و خانواده خویش تلاش می كنند، این چنین بی تفاوت باشد و از زیر بار مسوولیت به راحتی شانه خالی كند؟
چرا او راهی نادرست را انتخاب كرده است و بر ماندن خود در این راه اصرار می ورزد و تلاش نمی كند كه از نو آغاز كند؟
در واقع تا وقتی خود او نخواهد تلاش دیگران بی ثمر خواهد بود. و اراده و خواست او قدم نخست در بازگشت او به زندگی می باشد. با وجود مراكز ترك اعتیاد فكر نمی كنم بعد از این كه فرد معتاد تصمیم به ترك اعتیاد بگیرد، ترك نمودن آن كاری دشوار باشد. یكی از این مراكز در مجتمع امید سبز واقع در توانبخشی اداره بهزیستی می باشد كه روزانه پذیرای تعدادی از معتادین است و آماده یاری رسانیدن و آگاهی دادن به خرد معتاد و خانواده اوست تا بدین طریق شاید بتوان جلوی وقوع فاجعه را گرفت، فاجعه ای كه تبعات آن تمام جامعه را در برمی گیرد. وارد مجتمع امید سبز می شوم.
شاید این جملاتی كه بر روی تابلوی داخل سالن نقش بسته، تمام مسیری را كه قرار است این مبارزان با ظلمت و تاریكی بپیمایند ترسیم كرده است. «هرگز كسی را ندیده ام كه راه ما را با جدیت بپیماید و به مقصد نرسد»، «كسانی كه بهبودی نمی یابند آنهایی هستند كه: نمی خواهند یا نمی توانند با خود صادق باشند»، «بهبود یافتگان بهترین راهنما هستند و می توان به راحتی بارقه های امید سبز را در چهره تك تك مراجعین دید.»
آنها با داشتن نهال امیدی سبز در نهادشان قدم در این مجتمع گذاشته اند. با این كه گرفتار دام اعتیادند ولی بدین باورند كه می توانند چون دیگران زیست كنند و همین باور داشتن و یقین داشتن لازمه اش داشتن امید است كه آنها دارند یا لااقل با شركت در این كلاس ها آن امید را بازیافته اند و قدر آن را می دانند. امید سبز واقعا بازگرداندن معتاد به زندگی و از سر گرفتن زندگی است. در واقع با نهیب زدن به فرد معتاد و بیدار نمودن امیدی سبز در او می توان به بازگشت او به زندگی یقین داشت.
بدون امید زیست محال و غیرممكن می باشد و داشتن امید است كه منجر می شود فرد بتواند مصائب زندگی را تحمل كند و به جنگ با مشكلات برخیزد.
از دور پدری را می بینم كه كودكی خردسال را در آغوش دارد و با خانم جوانی صحبت می كند. جلوتر می روم و با او صحبت می كنم. او چنین می گوید: «دختر بیست ساله ای دارم كه با او و فرزندش به مجتمع امید سبز آمدیم. دخترم حدود سه سال پیش با پسری ازدواج كرد كه البته در مورد ازدواج دخترم خیلی شتابزده عمل كردیم و بدون تامل با ازدواج آنها موافقت كردیم. در حالی كه من و مادرش از سلامت همسر دخترمان اطمینان خاطر نداشتیم. غافل از این كه وی معتاد بود و طی سالیان كم كم دخترم را نیز معتاد ساخت و ما زمانی متوجه شدیم كه كار از كار گذشته بود و دخترم معتاد شده بود. ولی با این حال دست از تلاش بر نداشتیم و با دخترم صحبت كرده و از عواقب سوء اعتیاد او را آگاه ساختیم و او راضی شد اعتیاد را كنار بگذارد.
او را به مجتمع امید سبز آوردیم و الان حدود سه ماه است كه اعتیاد را ترك كرده است و در ضمن مراحل قانونی را طی می كنیم تا طلاق دخترمان را بگیریم چون دیگر به دامادمان اعتماد نداریم. به هر حال دخترمان سلامتش را بازیافته است و به زندگی قدم نهاده و از این بابت خوشحالیم.»از آنها دور می شوم و نگاه های پر از امید و نور پدر جلوی چشمانم است. او از این كه توانسته بود دختر خود را نجات دهد شاد بود و امیدی سبز در چشمان پدر سوسو می زد و به وضوح دیده می شد. ولی در چشمان دختر نوعی شیطنت را دیدم، انگار زیاد هم از اتفاقات افتاده راضی نبود. ولی امیدوارم من اشتباه كرده باشم و او نیز چون پدرش بیندیشد.
در واقع هر چه اطرافیان فرد معتاد برای ترك نمودن اعتیاد به فرد معتاد كمك كنند زمانی موثر خواهد بود كه خود او خواهان چنین امری باشد و اراده ای راسخ داشته باشد.
با یكی دیگر از مراجعه كنندگان صحبت می كنم. او مردی ۳۷ ساله است. او می گوید: «حضور خداوند در زندگی ام كمرنگ شده بود و هواهای نفسانی بر من غلبه كرده بودند و غرور و خودخواهی در من به حدی رسیده بود كه كسی را جز خودم نمی دیدم و خانواده ام را به فراموشی سپرده بودم و اگر حالم خوب نبود علت آن رااز چشم افراد خانواده ام می دیدم. ولی وقتی به خود آمدم دیدم كه تنها هستم و كسی در كنارم نیست. آنگاه بود كه تلنگری به خود زدم و به راه افتادم و به امید سبز آمدم. می خواستم كارها و رفتارهای گذشته ام را جبران كنم. آرامشی می خواستم، حال اعتیادم را ترك كرده ام و به زندگی برگشته ام. و ارتباطم را با خدا حفظ كردم و دیگر سعی می كنم زمام امورم را به دست هواهای نفسانی نسپارم.»
اكثر آنان كه جزو مراجعه كنندگان بودند علت اصلی اعتیاد را در خود می جستند و خود را مقصر اصلی می دانستند. می گفتند، خدا را فراموش كردن و تنها به خود اندیشیدن و غرور بیش از حد داشتن و دیگران را نادیده گرفتن و فراموش كردن وظیفه ای كه در قبال خود و خانواده دارند و شرایط محیط زندگی و معاشرت با افراد معتاد و همه و همه دلایل اصلی اعتیاد است.
می گفتند، هر گاه به جای خداپرستی، خود را بپرستی و تنها به امیال و خواسته های درونی پاسخ مثبت بدهی، آن وقت است كه مهار امور از دستت رها می شود و تنهای تنها می شوی. در واقع باید در این جا از خداوند خواست كه آرامشی عطا فرماید تا بپذیریم آنچه را نمی توانیم تغییر دهیم و شهامتی عطا فرماید كه تغییر دهیم آنچه را كه می توانیم و دانشی كه تفاوت آن دو را بدانیم. حال فرد معتاد با اراده راسخ خود و یاری و مساعدت خانواده اش اعتیاد را ترك گفته است. برخورد خانواده و جامعه باید چه طور باشد؟
اگر خانواده به او به مانند بیماری بنگرند كه بهبود یافته شرایط فرق می كند. چون در این صورت قبول كردن شرایط برایشان سهل تر می شود. در این صورت فرد معتاد با پشتگرمی و حمایت خانواده دوباره زندگی را از سر می گیرد. در مرحله بعدی اگر از نظر شغل و موقعیت اجتماعی شرایط مطلوب داشته باشد، آنگاه می تواند با فراغ بال به زندگی و مسیرش ادامه دهد. ولی اگر از نظر شغلی و از نظر پذیرش اجتماعی دچار تزلزل گردد، آن جاست كه بنیان و اساس خانواده اش نیز متزلزل می شود. چون از نظر اقتصادی و مسایل روحی تامین نمی شود و در این هنگام مشكلات شروع می شود. بنابراین ترك اعتیاد به منزله پایان راه نیست بلكه آغازی دیگر است كه مسیر عبور آن به مراتب سخت تر از گذشته است و تنها و با تلاش یك نفر این مسیر طی نمی شود بلكه همت و همكاری همگان را می طلبد.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید