یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

افغانستان فرصت های از دست رفته


افغانستان فرصت های از دست رفته
افغانستان دوباره در كانون نگاه ها نشسته است. درجه وخامت اوضاع در این سرزمین، گرچه به اندازه عراق نیست اما ناامنی افغانستان همان آهنگ ناخوش جنگ در عراق را دارد. كابل هنوز امن است، اما خوف تكرار خشونت بغداد بر دلها سنگینی می كند. از همین روست كه جهان، وقایع جاری قندهار و پكتیا را از زاویه ای می نگرد كه حوادث الانبار و بغداد را. زیرا افغانستان و عراق، حیاتی مشترك آغاز كردند، آنها دوپاره از یك پازل استراتژی شدند كه نومحافظه كاران كاخ سفید برای خاورمیانه نوین طراحی كردند. پس طبیعی بود كه با شكست ارتش آمریكا در عراق ناقوس ناكامی در این سوی خاورمیانه یعنی افغانستان هم به صدا درآید. اگر پی آمد شكست در عراق تنها دامن آمریكا و انگلیس را گرفته، در صحنه افغانستان تمام جبهه غرب و سازمان ناتو زیر سؤال است. در چنین فضایی، جمعی از پژوهشگران وعلاقه مندان اوضاع افغانستان راهی همایشی می شوند كه بنا دارد، تصویری از روزگار پررنج افغان ها و چشم اندازهای سیاسی این سرزمین ارائه كند، همایشی كه ابتكار عمل آن را مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در دست دارد. حاصل بحث های این نشست پیش روی شما است:
● همسایگی پرتنش (اختلاف های حل نشدنی كابل - اسلام آباد)
فضای اجلاس تهران بشدت تحت تأثیر كشمكش جدید دولتمردان كابل و اسلام آباد بود. گویی خبرهای درگیری پردامنه دیپلمات های این دو كشور بر سر تحركات تازه طالبان به گوش همه میهمانان رسیده بود كه فصل داغی از مباحث اجلاس به تحلیل سیاست های ارتش و دولت پاكستان در بحران افغانستان اختصاص یافت. رفتار و سیاست نظامیان و سیاستمداران اسلام آباد در صحنه افغانستان دارای پیچیدگی ها و ظرایفی است كه در این اجلاس گوشه ای از آن را «محمدعلی بهمنی قاجار» محقق مدعو همایش بازگو كرد. «بهمنی قاجار» گفت: دو كشور افغانستان و پاكستان هر دو از وزن و تأثیر خود در صحنه مبادلات جهانی اطلاع دارند. او در توصیف رقابت توأم با چالش این دو همسایه گفت: آنها با وجود پیوندهای عمیق نژادی و فرهنگی همواره تاریخی پرتنش داشته اند كه علت عمده آن اختلاف های ارضی میان دو كشور و داعیه ارضی پاكستان نسبت به افغانستان است و نشانه پایدار این اختلاف خط دیورانه است، از طرفی این اختلاف ریشه ای در ماجرای قومیت دارد و نماد آن مسأله پشتونستان است كه موجب شده ازهمان ابتدا، افغانستان نسبت به سیاست های پاكستان نگرشی منفی پیدا كند. به این صورت روابط دو كشور تحت تأثیر دو عامل اختلاف های مرزی و ادعاهای قومی بمدت ۳۰ سال تیره بود. حتی یك بار سال ۱۳۳۴ موجب قطع روابط دو كشور شد كه با میانجیگری كشورهای همسایه و در رأس آنها ایران این روابط دیگر بار از سرگرفته شد اما پدیده صلح از روابط دو كشور گریزان بود . پس از چند سال همین روابط كجدار و مریز دوباره رو به وخامت گذاشت ودو كشور تا آستانه جنگ پیش رفتند كه این بار با مداخله آمریكا كه بیش از هر چیز در پی منافع خویش دراین میانجیگری بود، دیگر بار به صلح گرایید. اما همچنان موضوع ایجاد پشتونستان، چون استخوان لای زخم ماند موضوعی كه برپایه آن پشتون های پاكستان درصدد تحریك همكیش های خود در افغانستان بوده اند. هنوز نیز این آزردگی و كدورت تاریخی دو كشور نسبت به یكدیگر باقی است كه نمونه بارز آن در سخنان چندی پیش «كرزای» نمایان بود كه اظهار داشت: مشكل افغانستان، پاكستان است، نه طالبان.
پاكستانی ها در طول دهه ۷۰ نیز با حمایت از «گلبدین حكمتیار» و پس از آن «طالبان» اندیشه های قومی و آرزوهای تاریخی خود در صحنه افغانستان را پیش بردند كه در هر دو برهه بی ثباتی و ناامنی افغانستان را دو چندان كرد.
به اعتقاد این پژوهشگر، عملكرد پاكستانی ها در دوران پس ازخروج شوروی، اختلاف این دو همسایه را در چرخه ای برگشت ناپذیر از كشمكش قرار داد زیرا موجب شد دولت مجاهدین روز به روز ضعیف تر شده و به جای آن گروه طالبان كه از سوی برخی از اعراب به اتفاق پاكستان و آمریكا حمایت می شدند. رشد و گسترش بیشتری پیدا كنند.
● معمای ظهور طالبان
«مولوی سروری» عضو شورای علمای افغانستان از دیگر سخنرانان دعوت شده به همایش بود كه در راستای مباحث مربوط به نقش پاكستانی ها، موضوع ظهور طالبان را مورد بررسی قرار داد. او این پدیده را یكی از پیچیده ترین معماهای این كشور می داند و سروری، چگونگی گسترش طالبان و نفوذ آن در افغانستان را چنین شرح داد: «اوایل پائیز ۱۳۷۳ شهر مرزی «اسپین بلدك» در نوار مرزی قندهار و پاكستان در یك درگیری شدید به تصرف گروهی درآمد كه تعداد آنها از ۳۰۰ نفر كمتر بود. این گروه كه خود را محصلین و طلاب مدارس دینی معرفی می كردند اندك اندك به طالبان معروف شدند. آنها نخست مدعی بودند قصد دارند امنیت كشور را برای عبور كالاهای تجاری تأمین كنند، اما دیری نپایید كه نقشه های نظامی سیاسی شا ن را به اجرا گذاشتند. ابتدا كنترل قندهار را از دست مجاهدین خارج كردند و با تثبیت موقعیت خود در این مكان، در اندك زمانی كنترل ولایات جنوبی و بعد از آن حوزه جنوب غرب را در دست گرفتند و پس از تسخیر كابل، ولایات شرقی و به دنبال آن با تصرف مزار شریف و بامیان كنترل همه افغانستان را به دست گرفتند. به اعتقاد این محقق، نیروی طالبان در این مرحله، جهش خود را مدیون ۳ عامل؛ پول، سلاح و ایدئولوژی بودند، پس با كاهش یا توقف حمایت هر كدام از منابع مالی و لجستیكی عمر طالبان نیز باوجود ادعاهایی كه درباره سنخیت آنها با ساختار اجتماعی افغانستان مطرح می شد، دوام نیافت.
دكتر محمود جعفر جواد بحث خود را به سرنگونی طالبان و سلسله عوامل اجتماعی و سیاسی مؤثر در این قضیه اختصاص داد. او بیش از هر چیز در شكست و اضمحلال طالبان بر ناسازگاری آنها با محیط افغانستان تأكید ورزید: « اگر بخواهیم با نگاهی ساختار گرایانه به سرنگونی طالبان وعلل ناپایداری آنها توجه كنیم، به ۴ عامل بر می خوریم كه زمینه های آن را فراهم آوردند او این عوامل را در قالب ضعف های چندگانه طالبان چنین برشمرد: «ضعف جامعه پذیری سیاسی افغانستان، ضعف ساختار سازی برای افغانستان، ضعف گرد آوری منابع و ارتباطات سیاسی و ناتوانی در تدوین و كاربرد قانون.»
● ۱۱سپتامبر بهانه آمریكا برای ورود به منطقه
سرنگونی طالبان نخستین ره آورد ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱بود، اما طالبان با افول خود زمینه ساز ورود آمریكا به بهانه مبارزه با تروریسم به منطقه شد. دكتر نوذر شفیعی درباره این كه اساساً چرا طالبان در افغانستان قدرت گرفت و سپس آن را از دست داد و كدام جریان ها بر افغانستان حاكم هستند، گفت: «قدرت از عوامل مختلفی سرچشمه می گیرد و قومیت در این راستا عنصری كلیدی است. در افغانستان به جز قومیت، منابع دیگری نیز قدرت تولید می كند و آن مذهب است. و بالاخره از نقش عنصر سومی به نام «رجال پر نفوذ» كه گاهی فراتر از قومیت در افغانستان ایفای نقش می كنند نباید چشم پوشید. از زمره این افراد می توان به « كرزای» اشاره كرد كه فراتر از علائق قومی توانست افغان ها را گرد خود جمع كند. منشأ بعدی قدرت احزاب هستند كه پس از ۱۱ سپتامبر بر تعدادشان افزوده شد. او در عین حال یافته های خود در خصوص تركیب بندی قدرت در افغانستان را این گونه ارائه كرد: «به طور كل می توان سه جریان عمده قدرت را در افغانستان به عینه دید: جهادی ها، سكولارها و طالبان.
هنوز نیز این سه جریان در حال رقابت و منازعه بر سر قدرت هستند و به طور ذاتی با یكدیگر در تعارض سخت هستند. اما در بین این سه به نظر می رسد یكی از آنها خوش اقبال تر بوده و مردم اعتماد بیشتری به آنها داشته اند. این جریان طیف هایی از نیروهای جهادی است كه در سابقه آنها نمی توان نشانه هایی چون نقض حقوق بشر و جنگ سالاری را دید. آنها از آنجا كه نه تابع و تسلیم محض غربی ها هستند و نه از تعصب طالبان برخوردارند، عناصر معتدل به نظر می رسند و به همین روی شانس بیشتری برای دوام و بقا در عرصه معادلات سیاسی افغانستان داشته و دارند.»
با تأثیر همین عوامل طالبان كه جایگاه خود را در میان مردم از دست داده بودند با حمله نظامی آمریكا به افغانستان پراكنده شدند. آنها به كوه های جنوبی افغانستان و دره ها و ارتفاعات شمال پاكستان گریختند تا شاید بتوانند دیگربار تجدید قوا كنند. بر پایه این گزارش تحقیقی، نظم سیاسی افغانستان پس از سرنگونی دولت طالبان در افغانستان دست آورد یك اجتماع سیاسی است كه سازمان ملل متحد و هیأت هایی از بیش از ۶۰كشور جهان و سازمان های بین المللی در توافقنامه «بن» (۲۰۰۱ میلادی) آن را محقق ساختند توافقی كه محور آن بازسازی افغانستان، دایر كردن لویه جرگه، تدوین قانون اساسی و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی بود اما از دید پژوهشگر دیگر همایش این نظم و آرایش سیاسی نتیجه بخش نشر و توافق برآمده از نشست بن آن طور كه باید نتوانست در به سامان رساندن امور افغانستان مؤثر واقع شود. محمدرحیم افضلی از نیروهای جهادی افغانستان بحث خود را به دلایل موفق نبودن این توافق و حكمفرما نشدن صلح، به امنیت و سازندگی در افغانستان اختصاص داد. افضلی در پیدایش شرایط غیرقابل قبول افغانستان بیش از هر چیز عملكرد كابینه و سپس عملكرد آمریكا و كشورهای طرف اتحاد كابل را مقصر خواند. وی در تشریح نقش عامل نخست گفت: «رهبری و مدیریت در افغانستان همانند دیگر دولت های جهان پیش زمینه ها و بستر متناسب جامعه شناختی خاص خودش را می طلبد و به دلیل فقدان همین بسترها بود كه دولت كابل اندك اندك انسجام خود را در دست داد و تبدیل به كابینه ای شد كه در آن اعضا نه تنها همسویی ندارند كه مخالف سیاسی و اعتقادی یكدیگر هستند . مدعوین همایش در تحلیل شرایط تلخ و بغرنجی كه دیگر بار در افغانستان بروز كرده است مبحث بزرگی را به سیاست های آمریكا و متحدانش اختصاص دادند. دكتر سیف الله فضلی نژاد حاصل مطالعات خود درباره سیاست های آمریكا در افغانستان را در قالبی تاریخی ارائه كرد. او گفت: از گذشته های دور افغانستان برای سران واشنگتن یك نقطه استراتژیك محسوب می شد. زیرا آمریكایی ها بر آن بوده اند كه با سلطه بر آن می تواند مانع پیوستن كشورهای آسیای مركزی به چین و یا روسیه و تشكیل ابرقدرتی منطقه ای شوند. نكته دیگر آن است كه در طراحی هایی كه استراتژیست های آمریكا ارائه می كردند واشنگتن با تسلط بر این منطقه و نزدیكی به هندوستان، مانع شكل گیری ابرقدرتی بودایی- كنفوسیوسی مركب از چین، هند می شود. همچنان كه به این طریق آمریكایی ها امیدوارند مسیر عبور خط لوله نفت و گاز آسیای مركزی را از طریق افغانستان- پاكستان به دریای آزاد تحت كنترل درآورده و از این راه فشار اقتصادی- سیاسی مضاعفی بر روسیه و ایران وارد كنند. البته در كنار این منافع، آمریكایی ها به منابع انرژی و اورانیوم افغانستان نیز چشم طمع دوخته اند.از دید این محقق، افغانستان، برای آمریكایی ها یك شاهراه چندمنظوره برای رصد كردن حركت رقیبان منطقه ای و فرامنطقه ای اش بوده است. او گفت: آمریكایی ها با سیطره بر این منطقه مسلمان نشین می كوشند از شكل گیری و رشد حركت های اسلامی در منطقه جلوگیری كنند یا آن كه مانع نفوذ اروپا به عنوان ابرقدرت آینده در منطقه شوند.
مجموع این عوامل موجب می شود آمریكا به فكر تصرف افغانستان بیفتد تا در كنار چنین عواملی برج مراقبتی نیز در همسایگی ایران ایجاد كند و كشوری را كه به نوعی برای خود خطرناك می دانست از نزدیك زیرنظر بگیرد. با این اوصاف آمریكایی ها اكنون پس از گذشت ۵ سال از اشغال افغانستان شركای دیگری از خانواده ناتو را همراه دارند.
● چرا پای ناتو به افغانستان بازشد؟
عبدالحمید معصومی سخنرانی است كه به بحث درباره دلایل مؤثر حضور ناتو پرداخت: «هزاران سرباز آمریكایی با مقادیر انبوهی از مهمات وارد افغانستان شدند. به این امید كه در افغانستان هیچ فرد مسلحی غیر از نیروهای آمریكایی باقی نمانده اما تصور آمریكایی ها كاملاً اشتباه بود، زیرا با گذشت زمان به جای پیروزی و آرامش ، آتش ناآرامی شمال، شرق، جنوب، غرب و مركز افغانستان را فراگرفت. طوری كه حالا افغان ها اذعان می دارند كه اوضاع كنونی افغانستان بسیار وخیم تر از سال های دهه ۸۰ شده است. او خاطرنشان كرد: یكی از وعده های آمریكا درحمله به افغانستان بازسازی این كشور بود. اما خرابی های افغانستان كه درگیر دو دهه جنگ مداوم بود، آن قدر زیاد بود كه بازسازی سریع آن از توان آمریكایی هایی كه به واسطه جنگ عراق ضربه های مالی شدیدی خورده بودند، خارج بود. نكته دیگری كه آمریكا هرگز آن را پیش بینی نمی كرد، این بود كه افغان ها از عواملی كه آنها در رأس كار قرار می دهند، ناراضی باشند. آنان گمان می بردند مردم افغانستان بخاطر حمله آمریكا به طالبان به هرآنچه كه آنها بگویند تن می دهند. اما اوضاع به این منوال پیش نرفت و مردم افغانستان مراتب نارضایتی خود را از وخامت اوضاع به انحای مختلف بیان كردند كه این خود اتفاقی غیرقابل پیش بینی برای آمریكا بود. مجموع این عوامل موجب شد آمریكا ترجیح دهد، سكان هدایت اوضاع را به دست ناتو بسپارد و پروژه فرماندهی بر بحران افغانستان را بویژه در گرماگرم جنگ عراق نیمه كاره رهاكند.
بحث برسر چند و چون سیاست آمریكا مخاطبان زیادی در اجلاس پیداكرد. از نگاه برخی از مدعوین، حضور آمریكا در افغانستان درچارچوب اندیشه چیرگی بر خاورمیانه دنبال شد. آمریكا برای تسلط بر خاورمیانه گذر و مقدمه ای مناسب تر ازافغانستان نداشت.
«علی واحدی» عضو بنیاد كوثر با طرح این دیدگاه گفت: آمریكا كه قصد دست اندازی بر آسیا را داشت، جنگ ۳۵ روزه را علیه افغانستان به راه انداخت و دركنار ازبین بردن طالبان خسارت های مالی و معنوی بسیاری را برمردم این كشور تحمیل كرد.
او گفت: استراتژی آمریكا در ازبین بردن طالبان نكات مبهم و مشكوك دارد. زیرا طبق تحقیقات كارشناسان آمریكایی ها مستقیماً در ایجاد طالبان دخیل بوده اند. در هرحال حمله ناگهانی پس از ۱۱ سپتامبر به طالبان، علتی جز این نداشت كه تاریخ مصرف طالبان برای آمریكا تمام شده بود.
متحد بالقوه افغانستان
همایش تحولات افغانستان در كنار لیست بلند موضوع های غالباً شناخته شده اش دارای یك سوژه نسبتاً متفاوت یعنی تضاد و تعامل های این كشور با هندوستان نیز بود. براساس آنچه «اسماعیل شفیعی» به همایش عرضه كرد هند و افغانستان تا پیش از پدیدآمدن طالبان می توانستند متحدان بالقوه ای برای یكدیگر باشند زیرا هردو كشور در تضاد با پاكستان بودند، اما بعد: «با روی كار آمدن حكومت طالبان با حمایت آمریكا و پاكستان، روابط هندوستان و افغانستان رو به سردی گرایید و ارتباط سنتی دو كشور قطع شد تا حدی كه زمینه های ایجاد گروه های افراطی ضدهندی را در افغانستان فراهم آورد. البته به دنبال حمله آمریكا به افغانستان و روی كار آمدن دولت حامد كرزای این روابط دوباره از سر گرفته شد. اكنون مردان دهلی بسیار تمایل دارند دیگر بار با كابل متحد شده و پاكستان را از میدان رقابت به در كنند.
به گفته شفیعی از دیگر اهدافی كه هندوستان در رابطه با افغانستان دنبال می كند، دستیابی به بازار آسیای مركزی است كه افغانستان می تواند راه ترانزیت مهمی برای این مسأله باشد زیرا هندی ها از راه ترانزیت افغانستان وپاكستان است كه می توانند به بازارهای روسیه و ایران دست پیدا كنند و از آنجا كه پاكستان این امكان را برای هندوستان فراهم نمی كند افغانستان به عنوان تنها گزینه موجود برای هندوستان باقی می ماند.
همایش تحولات افغانستان بی بهره از مباحث تاریخی نماند به اقتضای خواست میزبان اجلاس كه مؤسسه ای تاریخی بود شماری از سخنرانان از منظری تاریخی سیر وقایع این سرزمین را مرور كردند .
● یك قرن مبارزه
دكتر «یوسف متولی» یكی از سخنرانان همایش ریشه های «تحولات امروز افغانستان» را به اواخر قرن ۱۷ برگرداند . او گفت : نخستین سیاست انگلیس برای رسیدن به این منظور تشكیل دولت حایلی بین خودشان و ایران بود كه به این منظور افغانستان می توانست این دولت حایل باشد و سیاست دوم آنها تشكیل دولتی حایل بین هندوستان و افغانستان بود كه در همین راستا از سیك ها حمایت كردند تا در كوتاه مدت دولت حایلی بین خودشان و افغانستان ایجادكنند. اما سیاست دیگری هم وجود داشت و آن تهاجم به افغانستان بود كه منجر به هجوم انگلیسی ها درچند نوبت به افغانستان شد و باعث گردید انگلیسی ها سال ها بر افغانستان حكومت كنند. پس از قدرت گرفتن روس ها نیز انگلیسی ها با آنان درگیر منازعه بر سر افغانستان شدند كه بازنده این منازعات مردم افغانستان بودند. این پژوهشگر وجه بارز سیاست های انگلستان در مورد افغانستان را كه هنوز بلای خانمانسوز این كشور است مرزكشی و تفرقه بین اقوام و مذاهب افغان همچون ایجاد جنگ های مذهبی بین شیعه و سنی و جنگ های قومی بین پشتونها و فارس ها و هزاره ها و... خواند.
«جمیله روح زنده» سخنران دیگر همایش پرده دیگری از میراث تلخ انلگیسی ها را بازگو می كند و آن ایجاد اختلاف بین افغانستان و ایران بر سر مسأله ای به نام «جابه جا شدن سفلای رود هیرمند» است تا جایی كه این سیاست ایجاد تنش میان ایران و افغانستان پس از جنگ جهانی دوم نیز ادامه می یابد.
حجت الاسلام سیدمحمد حسینی، عضو بنیاد كوثر نیز در تطیل تاریخ غمبار افغانستان نقش دو همسایه روس و پاكستان را تعیین كننده می خواند. روسیه دوران كمونیسم كه با ایجاد حزب و سازمان و ارسال سلاح در برهم ریختن اوضاع این كشور كوشید و پاكستانی ها كه به اعتقاد او در مناسبت خود با افغانستان چند استراتژی را از جمله ایجاد یك دولت ضعیف و هم سو در افغانستان، تبدیل افغانستان به بازار مصرف كالای پاكستانی، كمرنگ ساختن روابط سیاسی و اقتصادی افغانستان با هندوستان و ایران، تسلط بر راه های ارتباطی آسیای مركزی و هند برای تسخیر منابع نفت و گاز، خاتمه بخشیدن به غائله خط دیورند و مسأله پشتونستان دنبال كردند.
حجت الاسلام عالمی، رئیس كمیسیون قضایی افغانستان دیگر میهمان همایش در سخنان خود كوشید كه نگاه حاضران به تأثیرات عمیق اوضاع افغانستان به كشورهای منطقه را جلب كند.
او گفت: «افغانستان در منطقه ای قرار دارد كه موفقیت و شكست هایش در بسیاری امور جهانی اثرگذار است. این امر به علت موقعیت خاص جغرافیایی و سیاسی افغانستان است.
عالمی حتی اجماع جهانی در توافقنامه بن را كه بسیاری از كشورها برای كمك به افغانستان گام برداشتند، ناشی از این عامل خواند و از حضار و دوستداران افغانستان خواست، شرایط این كشور را دریابند، چرا كه هر گامی برای ثبات و آبادانی این سرزمین كمكی به صلح در منطقه و جهان است.
بنفشه غلامی