یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شمس الشموس ، انیس النفوس،افتخار جامعه ایرانی


شمس الشموس ، انیس النفوس،افتخار جامعه ایرانی
۲۹ صفر یادآور شهادت غریبانه هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، افتخار جامعه ایرانی، ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام ،ضمن تسلیت این مصیبت مختصری از شرح حال و خصائل و فضایل آن بزرگوار را بازگو می کنیم.
اسم آن بزرگوار علی و کنیه او ابوالحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. در یازده ذی القعده سال ۱۴۸هجری به دنیا آمد و در سال ۲۰۳ هجری در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسی مسموم و شهید شد.
مدّت امامت آن بزرگوار بیست سال بود که تقریباً هفده سال آن را در مدینه، ملجأ عوام و منجی انام و معلّم علما و مروّج دین بود. سه سال آخر، او را از مدینه جبراً به طوس بردند و در طوس تا توانست از حریم دین حراست کرد تا سرانجام به دست مأمون شهید شد.
● مقام علمی حضرت رضا (ع)
از متون اسلامی می توان نتیجه گرفت که آن حضرت عالم بما سوی الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهی و خزینة علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (ع) با فرقه های مختلف در مجلس مأمون، مقام علمی آن حضرت را آشکار می کند چنانکه بارها مأمون می گفت: هیچ کس را در روی زمین داناتر از حضرت رضا نمی دانم.
● مقام عبودیّت حضرت رضا (ع)
در این باب از حضرت رضا (ع) مطلبی نقل است که مقام عبودیت آن بزرگوار را بر ما روشن می کند. آن حضرت به دعبل خزاعی شاعر معروف عبایی داد و فرمود: «قدر آن را بدان که در این عبا هزار شب و هر شبی هزار رکعت نماز خوانده شده است.»
آنان که حضرت رضا (ع) را از مدینه به طوس آوردند، همه از کثرت عبادت و تضرع و انابه و زاری و تهجّد و مواظبت کامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند.
● تواضع حضرت رضا (ع)
یاسر، خادم آن حضرت می گوید حضرت رضا همیشه با خدمه و کارگرهای خود غذا می خورد و دوست داشت که با آنها بنشیند و صحبت و درد دل کند. بعضی از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد می کردند و حضرت می فرمود: پروردگار، پدر، و مادر، یکی است و فضیلت فقط و فقط به کردار است.
● ادب و اخلاق حضرت رضا (ع)
ابراهیم بن عباس که در مسافرت از مدینه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است چنین می گوید: «ندیدم به احدی ظلم کند، هیچ وقت کلام کسی را قطع نمی کرد، هیچ حاجتی را رد نمی نمود، پای خود را مقابل احدی دراز نمی کرد و در مقابل احدی تکیه نمی داد، با هیچ کس سخن جسارت آمیز سخن نمی گفت.
● سخاوت حضرت رضا (ع)
قضیه‌ای را که کلینی رحمه الله در این باره نقل کرده است ذکر می کنیم. راوی می گوید: «با جمعی بسیار خدمت حضرت رضا بودیم که ابن سبیلی آمد و چنین گفت: یابن رسول الله، من دوست شما و پدران شما هستم، نفقة خود را در راه حج گم کرده ام، نفقه راه به من عنایت کنید، چون به خراسان رسیدم برای شما صدقه می دهم زیرا آنجا مکنت دارم. حضرت رضا (ع) داخل اتاق شد، پس از چندی از بالای در، دویست دینار به او داد و خواهش کرد برود و فرمود لازم نیست صدقه بدهی. چون حضرت آمد از ایشان پرسیدند: پول را از بالای در دادید و خواهش نمودید که برود تا او را نبینید فرمود: می خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبینم، آیا نشنیده اید که رسول اکرم فرموده است: صدقة پنهانی معادل هفتاد حج است، و گناه آشکار موجب خذلان، و گناه پنهانی را خداوند می آمرزد؟» آنچه نوشته شد نمونه ای از فضایل حضرت رضا (ع) بود. ذکر این گونه فضایل برای حضرت رضا (ع) مقام و شأنیتی نیست، بنابراین بهتر است که مقداری از وقایع مسافرت جبری آن بزرگوار از مدینه به طوس را ذکر کنیم.
ممالک اسلامی بعد از مرگ هارون الرشید در طغیان بودند و شورشهای فراوانی پدید آمد. هنگامی که مأمون برادرش را نابود کرد و توانست زمام امّت اسلامی را به دست بگیرد، صلاح را در آن دید که سران ممالک اسلامی را جمع کند تا بدینوسیله بتواند فتنه ها را خاموش نماید. پس، سی و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مرکز جمع نمود، و ولایتعهدی را بطور جبر و تهدید به حضرت رضا واگذار کرد. و بدین وسیله توانست به ممالک اسلامی آرامش بخشد.
هنگامی که شورش ها فرو خفت، افرادی که به عنوان مستشار خوانده شده بودند متفرق، و بسیاری از آنان مورد بیمهری و یا احیاناً زندان و تبعید قرار گرفتند و کشته شدند. از جمله آن افرادی که صلاح دانستند او را شهید کنند، حضرت رضا (ع) است.
▪ نکاتی که لازم به تذکر است:
۱) حضرت رضا (ع) در موارد متعددی ذکر کرده که سفرش به خراسان، قبول ولایتعهدی و ورود به دستگاه مأمون بر ایشان تحمیل شده بود. تشکیل مجلس عزا در مدینه موقع حرکت، گریه های آن بزرگوار در مکه و خدا حافظی با بیت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گریه های او کنار قبر جدّ بزرگوارش و خداحافظی با او بعد از آمدن آنان، قبول نکردن مکر ولایتعهدی تا آنکه تهدید می شود و سپس قبول کردن آن مشروط بر اینکه در امور مملکتی هیچ دخالتی نکند، همه مبین این مطلب است که این جریان جبراً به حضرت رضا (ع) تحمیل شده است.
۲) مأمون دستور داده بود که حضرت رضا را از راه فارس به مرو ببرند و سفر ایشان حتی الامکان در شب صورت گیرد. آیا این دستور، خود دلیل بر این نیست که محبّت اهل بیت در دلها جایی داشته و مأمون از اینکه حضرت رضا وارد شهرهای پرجمعیّت و شیعه نشین شود در هراس بوده است، و یا نمی خواسته که حضرت رضا (ع) در دلها جایی باز کند؟
ممانعت مأمون از برگزاری نماز عید فطر توسط حضرت، احتمال دوم را تأیید می کند.
۳) حضرت رضا از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانکه هر وقت که از نماز جمعه باز می گشت با حالت خستگی از خداوند متعال طلب مرگ می کرد.
آیا در خلوت حضرت رضا را زجر می دادند؟ آیا اعمال منافقانه روی آن بزرگوار اثر می گذارده است؟ آیا مطلب دیگی بوده؟ نمی دانیم، ولی ناراحتی فوق العادة حضرت رضا (ع) از مسافرت امری مسلم است.
۴) آمدن حضرت رضا علیه السلام به مرو برای اسلام بسیار مفید بود، زیرا طوس برای بیگانگان میدان علم بود و اگر حضرت رضا در طوس نبود کسی وجود نداشت که شبهات آنان را رفع کند. و اگر آن شبهات رفع نمی شد، برای عالم اسام خطرناک بود.
۵) حضرت رضا (ع) در بین راه به نیشابور رسیدند. نیشابور فوق العاده پرجمعیّت و شیعه نشین بوده است. همة مردم به استقبال حضرت رضا (ع) آمدند و می خواستند که آن بزرگوار خود را در میان مردم آشکار کند و برای آنان روایت بگوید. عقل و درایت حکم می کند که حجّت خداوند متعال در آن وضع حسّاس باید بهترین سوغات را به آنها عنایت کند.
حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهایت رسید، پس از آن سر از هودج بیرون آوردو چنین فرمود: پدرم و او از پدرش تا به رسول اکرم و او از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کرد که خداوند فرموده است: کلمه لا اله الا الله قلعة محکم من است و هر که در آن داخل شود از عذاب من در امان است.
سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمی رفتند. دوباره سر را از هودج بیرون آوردند و فرمودند: گفتن لا اله الا الله که موجب سعادت است شرایط اساسی دارد، و یکی از شرایط اساسی آن من هستم، یعنی اقرار به ولایت.
جا دارد که چند کلمه ای درباره این روایت شریف بحث شود.
کلمه لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. کلمه لا اله الا الله، در حقیقت همان قرآن است، همان کتابی است که مایه سعادت جامعه بشری است ولی از نظر قرآن، کلمه لا اله الا الله منهای ولایت، ناقص و بلکه هیچ است.
چیزی را که باید متوجه باشیم، معنی و حقیقت ولایت است. ولایت از نظر لغت معانی متعددی دارد و از جمله به معنی دوست هم آمده است. همه باید اهل بیت را دوست بدارند، و محبّت اهل بیت نعمت بزرگی است چنانچه بغض اهل بیت خذلان بزرگی است. سنّی و شیعه این روایت را از پیامبر گرامی نقل می کنند که فرمود: آگاه باشید کسی که با محبّت آل محمد بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد بمیرد آمرزیده است. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد بمیرد با توبه مرده است. آگاه باشید کسی که با محبّت آل محمد بمیرد مؤمن کامل مرده است. آگاه باشید کسی که با بغض آل محمد بمیرد کافر مرده است. آگاه باشید کسی که با بغض آل محمد بمیرد بوی بهشت به دماغ او نمی رسد.
و از جمله معانی ولایت، سرپرستی است. کسی که سرپرست دل او علی بن ابی طالب (ع) باشد ولایت دارد. کسی که از هوی، از شیطان درون و برون رها شده باشد ولایت دارد. کسی که از صفات رذیله مهذب شده باشد ولایت دارد. کسی که سرپرست دلش طاغوتهای برونی و درونی، شیطانهای درونی و برونی، هوی ها، هوسها، آمال و آرزوهای بیجا باشد؛ کسی که هوای او، عقیدة شخصی او، خواست او مقدم بر خواست اهل بیت باشد، بی ولایت بلکه بی محبّت به اهل بیت است. از این جهت است که امام سجاد (ع) می فرماید: ولایت و محبّت بدون متابعت معنایی ندارد، کسی که خداوند متعال را معصیت کند و با این وصف اظهار محبت خدا کند، اظهار او بیجا است و از عجایب روزگار است. از این جهت می توان گفت که معنای اول و دوم ولایت به یک معنی می رسد. ولایت اهل بیت ادامه ولایت خداوندمتعال است.
بنابراین باید گفت که حضرت رضا (ع) به یک جمله تمام ایمان، تمام سعادت، تمام قرآن وتمام سنّت راعرضه کرده است.
در این قسمت بخشی از قصیده دعبل را که در مرو برای حضرت (ع) خوانده است یادآور می شویم. قصیده بسیار مفصل است و صاحب کشف الغمه همه آن را ضبط نموده است چند بیتی از آن را اینجا می آوریم. دعبل خدمت حضرت رسید و اشعارش را خواند تا بدین جا رسید:
افاطم لوخلت الحسین مجدلا
وقدمات عطشانا بشط فرات
ای فاطمه کاش با حسینت در کربلا بودی، که در کنار نهر فرات تشنه جان داد.
تا اینکه رسید به قبر موسی بن جعفر در بغداد و چنین گفت:
وقبر ببغداد لنفس زکیة
تضمنها الرحمن فی الغرفات
ای فاطمه از قبر بیرون آی و گریه کن، برای قبری که در بغداد است. قبر نفس پاکی که انوار رحمانی آن را فرا گرفته است.
حضرت رضا فرمود: «دعبل منهم شعری می گویم، همین جا آن را درج کن.»
وقبر بطوس یا لها من مصیبة
الحت علی الاحشاء بالزفرات
الی الحشر حتی یبعث الله قائما
یفرج عنا الغم والکربات
فاطمه گریه کن، برای قبری که به طوس است دل او را غصّه ها پاره پاره کرده است. این غصّه ها ادامه دارد تا روز قیامت؛ نه بلکه، تا قیام آل محمد که همه غمها و غصّه های اهل بیت را می زداید. دعبل می گوید: یابن رسول الله ما در طوس از شما اهل بیت قبری سراغ نداریم.
حضرت فرمود: آن قبر من است، زمانی نخواهد گذشت که من در طوس مدفون می شوم. هر که مرا زیارت کند در بهشت با من است و از این جهان آمرزیده خواهد رفت. دعبل ادامه می دهد:
خروج امام لامحالة واقع
یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل حق وباطل
ویجزی علی النعماء والنقمات
قیام پیشوا ـ امام ـ قطعاً واقع می شود با نام خدا و با فیض و برکات خدا می آید. حق و باطل با وجود او در میان مردم ظاهر می شود و خوبان و بدان به جزای کردارشان خواهند رسید.
چون به اینجا رسید، حضرت رضا بلند شد و برای احترام دست روی سر نهاد و سر فرود آورد، گریه کرد و فرمود: دعبل این امام را می شناسی؟ دعبل گفت: می دانم که امامی از شما قیام می کند و به دست او پرچم اسلام روی زمین افراشته می شود و عدات اسلامی سرتاسر جهان را می گیرد. فرمود: دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعد از او پسرش علی است و بعد از او پسرش حسن است و بعد از حسن پسر او حجت، قائم آل محمدمنتظر مطاع است. منتظر است در غیبت، مطاع است وقت ظهور. او است که جهان را از عدات انباشته می کند پس از آنکه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دینار و یک لباس به دعبل عنایت کردند.
چون دعبل به قم آمد هر دیناری را از او صد دینار خریدند و هرچه کردند که لباس را به هزار دینار از اوبخرند نداد ولی چون از قم بیرون رفت بعضی از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند.
منبع : خبرگزاری ایسکا نیوز


همچنین مشاهده کنید