پنجشنبه, ۱۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 6 June, 2024
مجله ویستا


پایان زندگی(۱)


خودكشی خاتمه دادن ارادی فرد به زندگی خود است. كلمه خودكشی (suicide) از دو ریشه لاتین مشتق شده است؛ (sui) به معنی خود و (caedere) به معنای كشتن.اشنایدمن استاد روانشناسی و مرگ شناسی دانشگاه كالیفرنیا و لوس آنجلس و بنیانگذار انجمن خودكشی شناسی بر خلاف نظر عوام كه خودكشی را عملی ناآگاهانه و بدون برنامه و هدف می دانند خودكشی را عمل آگاهانه نابودسازی به دست خود می داند كه در بهترین مفهوم آن را یك ناراحتی چند بعدی در انسان نیازمند می توان دانست كه برای مسأله تعیین شده او این عمل بهترین راه حل تصور می شود. برخلاف نظر اشنایدمن روانشناس دیگری خودكشی هایی را توضیح می دهد كه آگاهانه و مستقیم نیست . كارل منینگر از خودكشی مزمن سخن می گوید كه انگاره رفتار تخریبی است كه بعضی از افراد از خود بروز می دهند. این افراد به تدریج با رفتارهای حاكی از اعتیاد مانند پرخوری، الكلیسم و اعتیاد به مواد مخدر خود را نابود می كنند. تعداد افرادی كه دست به خودكشی مزمن می زنند بسیار بیشتر از تعداد افرادی است كه مستقیماً دست به این كار می زنند. اما در آمارهای رسمی و تحقیقات خودكشی هایی كه به دست خود انجام می شود مورد توجه و پژوهش قرار گرفته است. هرچند كه متخصصین تخمین زده اند آمار خودكشی ۱۰ برابر آن چیزی است كه منابع آماری گزارش كرده اند.اشنایدمن براساس تحقیقاتش اظهار می دارد كه خودكشی از دیدگاه آنان كه خودكشی می كنند خود ویرانگری بوالهوسانه و دور از درك نیست. بلكه اشخاصی كه تمایل به خودكشی دارند دارای منطق خاص خود هستند و در واقع از یك شیوه تفكر خاص پیروی می كنند كه تنها راه حل مسأله را در مرگ می بینند. همان طور كه اشنایدمن بیان می كند خودكشی عملی اتفاقی نیست برعكس راهی برای رهایی از یك مسأله یا بحران است كه بدون استثناء شدیداً شخص را رنج می دهد. خودكشی با نیازهای باطل یا برآورد نشده احساس یأس و درماندگی، تعارض های تردید آمیز بین زندگی و استرس غیرقابل تحمل، باریكتر شدن راه چاره از دیدگاه شخص و نیاز برای فرار رابطه دارد. همچنین پژوهش های انجام شده نشان می دهند كه غالباً دو عامل با افكار خودكشی ارتباط دارند.
۱) احساس فشار روانی زیاد. ۲) از دست دادن احساس كنترل.
شبه خودكشی: اقدام به خودكشی كه منجر به مرگ نمی شود. به نظر می رسد هدف شبه خود كشی ها تسلط پیدا كردن بر دیگران است افرادی كه شخصیت مرزی دارند اغلب این روش را به كار می برند. اعمال تخریبی مانند خودكشی كه توسط افراد شخصیت مرزی صورت می گیرد برای جلب توجه و ایجاد دردسر و در حالت خشم صورت می گیرد، شخصیت مرزی نوعی بی ثباتی در حوزه هایی از جمله خلق، روابط بین فردی و خود انگاره است با چهار ویژگی اختلال شخصیت فردی ۱) تكانشی بودن ۲) روابط شدید و بی ثبات ۳) خشم كنترل نشده شدید ۴) بی ثباتی عاطفی.مركز خودكشی شماره یك جهان پل «گلدن گیت» سانفرانسیسكو است كه تاكنون ۸۰۰ مورد خودكشی را از زمان افتتاحش در سال ۱۹۳۷ شاهد بوده است. پس از دیگر كشی و تصادفات، بین سنین ۱۵ تا ۲۴ سالگی خودكشی سومین علت شایع مرگ و میر است. تقریباً ۹۵ درصد كسانی كه اقدام به خودكشی می كنند نوعی بیماری روانی مشخص دارند. اختلال افسردگی ۸۰ درصد، اسكیزوفرنی ۱۰ درصد و دمانس ۵ درصد. میزان بالاتر خودكشی های موفق در مردها بستگی به روش های مورد استفاده آنها دارد. مردها با اسلحه گرم، حلق آویز كردن خود و پرش از بلندی خود را می كشند. زنها بیشتر با دارو و سموم خود را می كشند.میل كودكان و نوجوانان آشفته به تقلید از خودكشی های بسیار مشهور «سندروم ورتر» نامیده می شود كه نام خود را از داستان های «رنج های ورتر جوان» اثر یوهان ولفانگ نون گوته گرفته است كه بسیاری از كودكان و نوجوانان با خواندن این كتاب و به تقلید از قهرمان كتاب خود را می كشند كه بنا به همین علت چاپ و انتشار آن در كشورهای غربی ممنوع شده است.
نظریات روانشناسان در باره خودكشی
نخستین بینش روانشناختی مهم در مورد خودكشی به وسیله فروید ارائه شد از این جهت دیدگاه روانپریشی منشاء نظریه های روانشناختی است. در نظریه روانپریشی خودكشی به عنوان یك مورد افراطی از تكانه های پرخاشگری یا خصومت كه به طرف خود برمی گردد؛ توصیف می شود. فروید نفرت از خویش را كه در افسردگی مشاهده می شود ناشی از خشم معطوف به یك شیء مورد علاقه توصیف نمود خشمی كه چنین افرادی آن را به سوی خود بازمی گردانند. فروید خودكشی را حد اعلای این پدیده دانسته و تردید داشته كه كسی بدون میل سركوب شده پیشین برای كشتن كسی خود را بكشد. منینگر براساس مفاهیم فروید در انسان علیه خود، خودكشی را قتل وارونه، دیگركشی معكوس ناشی از خشم شخص به فرد دیگری معرفی می كند كه یا متوجه درون می شود یا به عنوان بهانه ای برای مجازات مورد استفاده قرار می گیرد. او سه جزء احساس خصومت را در خودكشی شرح داده است: ۱) میل به كشتن ۲) میل به كشته شدن ۳) میل به مردن.
البته با تحقیقاتی كه در سالیان اخیر در مورد خودكشی انجام شده بیشتر نظریات روانپریشی در این مورد تأیید نشده ولی به عنوان اولین نظریات جامع در این مورد دارای اهمیت است.
نظریات یادگیری: بر اهمیت رفتار خودكشی در گنجینه رفتار شخصی تأكید می كنند بعضی از نظرات تقویت كننده از قبیل انتقال، پیوستن به همسر از دست رفته یا آسایش مطلق ممكن است وجود داشته باشد.نظریه پردازان شناختی پیشنهاد می كنند كه خودكشی یك نمونه از رفتار حل مسأله است كه یك سلسله از حوادث منفی فراسوی كنترل شخصی طی سال پیش از اقدام به خودكشی احتمال دارد رخ داده باشد این احتمال هست كه بعضی وقایع در كنار هم درست پیش از خودكشی یا شبه خودكشی رخ می دهند. حوادث خروجی یا حوادثی كه در آنها منبع قوی حمایت اجتماعی فرد حذف می شوند به نظر می رسد قبل از اقدام به خودكشی رخ دهد .چنین واقعه ای می تواند مرگ، طلاق یا از دست دادن همدم باشد بر طبق این دیدگاه از ارزیابی شناختی شخص از موقعیت به عنوان ناامیدی و از مرگ به عنوان راهی برای خلاص شدن از مشكلات منتج شود.اشنایدمن بنیانگذار انجمن خودكشی معتقد است خودكشی حاصل ذهنی محدود و از هم گسیخته است كه در دریایی از رنج های تحمل نشدنی و غیرقابل حل غوطه می خورد. این رنج ناشی از نیازهای روانی سركوب شده ای است كه شخص برآورده شدن آنها را برای بقای خود ضروری می داند. در این حالت شخص نابودی و گریز به دنیای بهتر یا دست شستن از زندگی را به زندگی شكنجه آمیزی كه هیچ یك از نیازهای او را بر نیاورده است ترجیح می دهد و معتقد است كه خودكشی راهی است كه مشكل را دور می زند، راهی است برای گریز از بحران.
منبع : روزنامه کیهان