شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چرا جان مالکوویچ می‌خواست مرا بکشد؟


چرا جان مالکوویچ می‌خواست مرا بکشد؟
جریان تدریجی و مداومت‌ هات‌میل‌ها (Hot_mail) كه هر هفته می‌رسید، مرا به تهیه گزارشی از مرگ مردم بیگناه لبنان در جریان حملات هوایی اسرائیل و یا از تمایل عرب‌ها و اسرائیلی‌ها برای صلح در خاورمیانه ترغیب كرد. این امر، در اواخر دهه‌ ۹۰ تغییر كرد. این امر زمانی شروع شد كه من گزارش عینی خود را از كشتار ۱۰۸ پناهنده [فلسطینی] كه در شهرك قانا در لبنان پناه گرفته بودند، نوشتم. از آن زمان به بعد من نامه‌های متفاوتی دریافت كردم.
متن من با ذكر این نكته شروع شده بود كه من خواهان و یا ستایشگر هیچ‌گونه یهودستیزی‌ای نیستم و هیتلر كه در تاریخ معاصر یكی از مشهورترین یهودستیزان است، هنوز هم شایسته مقایسه با كوهی از شرارت است. آنچه ما روزنامه‌نگاران امروز با آن روبه‌رو هستیم و به نسبت ملایم‌تر است، نامه‌های تهدیدآمیز و دارای گزاره‌های خشم‌آلودند. گرایش اینترنت به سمت كسانی در جامعه "متنفرها و متعصب‌ها" است كه دوست ندارند حقیقت را درباره‌ خاورمیانه بشنوند از این رو، از همین طریق[اینترنت]، نامه‌های كینه‌توزانه‌ای نه تنها برای من، بلكه برای هر گزارشگر دیگری كه شهامت انتقاد از سیاست‌های اسرائیل و آمریكا را داشته باشد، نوشته می‌شوند. چنین تنفر و تعصبی در گذشته دارای محدوده‌ای خاص بود، اما امروزه این نامه‌ها از سوی نویسنده‌های آن امضا می‌شوند و در غیر این‌صورت، ضعیف و غیرقانونی تلقی می‌گردند.
در طول ۲۶ سال در خاورمیانه من هرگز چنین پیام‌های ترس‌آور و شرورانه‌ای دریافت نكرده و نخوانده‌ام، اما هم‌اكنون بسیاری خواهان مرگ من هستند و هفته گذشته جان مالكوویچ، بازیگر یهودی، در گفتگو با اتحادیه كمبریج اظهار داشت كه می‌خواهد مرا بكشد.
من از خودم پرسیدم كه چگونه به این نتیجه رسیده است. تنفر آهسته و مطمئن ما را تحریك می‌كند و تحریك به مرگ كسی، تهدید كنندهٔ دیوارهای ترقی و مشروعیت است كه به تدریج فرو می‌ریزند، گزارشگران مورد سو‌ءاستفاده قرار می‌گیرند، و به خانواده‌های آنها توهین می‌شود. در این صورت ضربان قلب گزارشگرها به دست جمعیت خشمگینی می‌افتد كه با خنده و توهین مندرج در صفحات روزنامه‌های آمریكایی موافقند، زندگی او تحقیر می‌شود و حتی از سوی بازیگر سینما ـ كه به چرایی تمایل به مرگ او اشاره‌ای نمی‌كند ـ مورد تعرض قرار می‌گیرد. بیشتر این تنفر و خصومت‌های بی‌معنی از سوی مردان و زنانی ایجاد می‌شود كه آنها را مدافعان اسرائیل می‌خوانند. در اینجا باید اعتراف كنم كه در زندگی‌ام هرگز از سوی خود اسرائیلی‌ها نامه‌های بی‌شرمانه یا ناشی از تنفر دریافت نكرده‌ام. اسرائیلی‌ها گاهی از گزارش‌های من انتقاد و گاهی آنها را تحسین می‌كنند، اما هرگز این شرارت و تنفری را كه من اكنون با آن روبه‌رو هستم، در آنها ندیدم. مادر تو، دختر اِچمان "Eichman" ، بود كه یك [یهودستیز] بود و مادر من ـ پگی ـ كه بعد از نبردی طولانی با پاركینسون سه سال قبل درگذشت، در اوج نبرد بریتانیا در سال ۱۹۴۰، تعمیركار اپراتوری فعال در رادیو RAF بود. حوادث ۱۱ سپتامبر جریان ایمیل‌ها را به اوج خود رساند. در آن روزهایی كه هواپیمای خط هوایی اتلانتیك به سوی شهرهای امریكا تغییر جهت دادند، مقاله‌ای برای ایندپندنت نوشته و در آن اظهار داشته بودم كه در این روزها، برای جلوگیری از طرح این پرسش كه چرا جنایت بر علیه انسانیت در واشنگتن و نیویورك رخ داده است، تلاش‌هایی صورت می‌گیرد. در گزارش دیگری كه از ماهواره ایركرافت پخش شد، درباره تاریخ تجاوز و كشتار در خاورمیانه، خشم فزاینده عرب‌ها از مرگ هزاران كودك عراقی در جریان حملات آمریكا و ادامه اشغال سرزمین فلسطینی‌ها در ساحل غربی و غزه از سوی متحدان اسرائیلی آمریكا، گفتم، اسرائیل مقصر نیست بلكه اسامه‌بن لادن مسئول است. در روزهای بعد دامنه تحریكات متعصبانه گسترش یافت. پروفسور جودی پرل از UCLA در نوشته‌ای حمله به آمریكا را معلول "نفرت از خود و دقیقاً نوعی انسان‌زادیی وسواسی دانسته بود كه فیسك و بن‌لادن در حال گسترش آن هستند. او ادعا كرد كه من سمی و فروشنده حرفه‌ای نفرت هستم." در نوشته دیگری كه به امضای اِلن پوپر رسیده بود، مرا همدست تروریست‌ معماری‌ها یعنی بن‌لادن خوانده بود. مارك گوئن به من برچسب "آدم كلاً خُل" زده بود و لیلی و باری ویس مرا "روان پریش" خواندند. براندن هیلر از سن دیه‌گو نیز مرا متهم به "حمایت از خود شیطان" كرده بود. وضع بدتر شد. در یك برنامه رادیویی ایرلندی، سوال من درباره انگیزه‌های حادثه ناخوشایند ۱۱ سپتامبر، پروفسور هاروارد را عصبانی كرد. او مرا دروغگو و انسانی خطرناك توصیف كرد و اعلام نمود كه ضدامریكاگرایی، مشابه و معادل یهودستیزی است. رد این اعتقاد كه هر كسی ممكن است دلایل خود را داشته باشد، نه‌تنها دردآور است، بلكه در آن نوعی تمایل به كشتار توده‌ای نهفته است و از این رقت‌انگیزتر توجه نكردن به چیستی این دلایل است. انتقاد كردن از ایالات متحده معادل نژادپرستی، یهودستیزی و نازی بودن تلقی می‌شود. در اوایل دسامبر، من تقریباً از سوی تعدادی از پناهندگان افغانی كه از مرگ خویشان خود در حملات هوایی B- ۵۲ آمریكا، خشمگین بودند، در معرض مرگ قرار گرفتم. من ضمن آنكه نمی‌توانستم حمله‌كنندگان را مقصر بدانم، در رابطه با دغدغه‌هایم نوشتم و اگرچه از سوگواریشان در عذاب بودم، نمی‌توانستم عمل مشابهی را انجام دهم؛ چرا كه هیچ پایانی بر سوءاستفاده‌هایی كه آغاز شده بود، وجود نداشت.
در نشریه وال‌استریت، مارك استین مقاله‌ای با عنوان، "یك چند فرهنگ‌گرا ـ روزش فرارسیده است" نوشت:
كارت‌های دریافتی، حاوی اسم‌هایی از لندن در "مؤسسه‌های شلاق‌زنی" بود. وب سایت ایندپندنت ایمیلی دریافت كرد كه مرا لواط‌كار می‌خواند و ضمیمه كارت‌های كریسمس كه شامل داستانی دوازده روزه از كریسمس بودند، خطاب به من گفته بودند كه "روبرت فیسك (تشویق‌كننده سگ‌ها به حمله) aka lord Haw Haw خاورمیانه و رهبر یهودستیزی و "مبلغ اسلام لواط‌كار فاشیست" است. مایه امیدواری سال ۲۰۰۲ است كه فیسك را در قعر دوزخ در كنار بن‌لادن و ملاعمر و اسماعیل زتین می‌یابد. از زمان هجوم آریل‌شارون به ساحل غربی كه با عملیات‌ انتحاری فلسطینیان قبل و بعد از آن همراه بود، مضمون جدیدی ظهور كرد. گزارشگرانی كه اسرائیل را نقد می‌كردند، به تحریك یهودستیزی و تحریك به سوزاندن كنیسه‌ها متهم شدند. اظهار شد كه این قساوت اسرائیلی‌ها نیست، بلكه اعمال آنها واكنشی به اعمال مردم بی‌رحم و مریضی است كه نهادها، كنیسه‌ها و مراسم یهودی‌ها را مورد حمله قرار می‌دهند. روزنامه‌نگاران مقصرند. تقریباً هر كسی كه از سیاست‌های امریكا و اسرائیل در خاورمیانه انتقاد می‌كند، در یك "منطقه جنگی" به‌سر می‌برد. همكاران من در جروسالم و فیل ریوز از این دسته‌اند. این امر شامل دو خبرنگار BBC در اسرائیل نیز می‌شود. سوزانا گولدنبرگ از گاردین و جنیفر لوینشتاین یك فعال حقوق بشر در غزه. لوینشتاین كه خود یهودی است، از آنهایی نوشت كه ادعا می‌كردند فلسطینی‌ها كودكانشان را قربانی می‌كنند. او به شیوه‌ای ناراحت‌كننده ایمیلی با این مضامین دریافت كرد: "حرامزاده" من می‌توانم از دور تو را حس كنم، تو حرامزاده‌ای و خون عرب‌ها در رگ‌های توست، عرب‌ها مادر تو را... دست كم به خاطر خدا، اسم لعنتی‌ات را تغییر بده. Ben Aviram این نوع تنفر چه تأثیری بر دیگران دارد؟ من از چنین تأثیری می‌ترسم. در همان روزهایی كه جان مالكوویچ آرزوی مرگ مرا كرده بود، یك وب سایت ادعا كرد كه جملات بازیگر تلاشی بی‌شرمانه برای ابراز نقدی غیراصولی بوده است. این سایت با نمایش كاریكاتوری از صورت من، خشمگینانه و با كشیدن مشت و شرحی بر آن نوشته بود: "من فهمیدم چرا فیسك اینقدر بی‌ارزش است."
نشانه‌های نفرت در سخنان بازیگر هالیوودی در اتحادیه كمبریج مرا به این نتیجه رساند كه دیگران حتی بیشتر از او خواهان مرگ من هستند. مالكوویچ از سوی پلیس مورد بازخواست قرار نگرفت. من گمان می‌كنم كه ویزای او در بریتانیا تا زمانی كه توضیح [قابل قبولی] ارائه نداده و یا معذرت خواهی نكرده است، باطل شود. اما در هر صورت به من آسیب وارد شده است. زندگی ما روزنامه‌نگاران برای متعصبان اینترنتی هم‌اكنون به گرو گذاشته شده است. اگر ما می‌خواهیم زندگی آرامی داشته باشیم، مجبوریم مرزهای خود را بشناسیم. یا ننویسیم و یا از آمریكا و اسرائیل انتقاد نكنیم.

*روبرت فیسك گزارشگر ایندپندنت لندن در خاورمیانه و نویسنده كتاب افسوس ملت: آدم‌ربایی لبنان می‌باشد.
منبع:Independent, May ۱۶, ۲۰۰۲

منبع:این مقاله توسط معاونت پژوهشی خبرگزاری فارس ترجمه شده است.
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید