شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

خروشی دیگر


خروشی دیگر
نور چشمان پر اعتمادت را
به سیاهی هایش هدیه کردی
و ......
باورت را به دست های خالی اش!
موج در موج
دریایی از یقین خروشیدن گرفت.
اما، دریغ،
امیدت همچون خسی
بر روی آب روان شد و رفت!
زمان فراموش شد!
بر گلبرگ های تابوت "پدر"
شعر "مادر" را سرودی.
تابوتی از عشق
در اوج بی اعتمادی
زیر شانه های کودکان خیابانی تشییع شد!
دریادلان در چشم شب گم شدند.
گم شدند
تا در دل آسمان
از پس این همه ابر سیاه
اشک عشق شان را بر ما دریایی کنند
شاید که دگر بار خروشیدن بگیریم،
با موجی از حقیقت!

(تقدیم به جانباختگان قتل‌های زنجیره‌ ای)
ی. صفایی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید