جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


زلزله و خنده و انفجار


زلزله و خنده و انفجار
واقعاً چرا هیچ دولتی تا به حال نگاهی جدی به مقوله «استانداردسازی نمایش» نداشته است و بخش خصوصی نیز چشم انداز مطمئنی برای ورود به این عرصه ندارد. اگر میزان نگرانی حاكمیت سینمای ایران در برابر اینكه چه جور فیلم هایی ساخته می شود، درباره نحوه دیده و شنیده شدن آنها نیز جاری بود، مجبور به تحمل چنین معضل مزمنی نبودیم. می توان خواهش كرد كه كمیته ای، ستادی، اداره ای، دفتری یا چیزی شبیه به اینها با عنوان و شرح وظیفه اصلی «استانداردسازی نمایش» در وزارتخانه متبوع تشكیل شود تا به صورتی متمركز و با اختیارات و بودجه كافی بدیهی ترین حق اولیه و مسلم مخاطب را سامان دهد. حتماً دوستان می دانند كه چه فواید مستقیم و غیرمستقیمی را می توان از این ساماندهی انتظار داشت.
چند ماه پس از نمایش هشت پای كلافه كننده داوودنژاد این روزها تازه ترین فیلمش به اندازه ای مفرح و خوش ساخت هست كه خاطره آثار اخیرش را كمرنگ كند.
«هوو» در حد و اندازه خودش فیلم قابل قبولی است كه ارزش تماشا دارد. خوب قصه می گوید، با بازی های متناسب و بعضاً دلچسب، ضرباهنگ و پخش درست اجزای قصه. یك فیلم تجاری موفق كه نه به خودش دروغ می گوید نه به تماشاگر. باور كنید این صفت «تجاری» نه ناسزا است، نه طعنه و نه تحقیر. «هوو» شبیه «نیاز» و «مصائب شیرین» نیست و قرار نبوده باشد و خوشبختانه شبیه «هشت پا» و «ملاقات با طوطی» و... نیست. هر فیلمی سقفی دارد و اگر بتواند در حد و اندازه خودش درست عمل كند فیلم موفقی است. موفقیت الزاماً حضور در لیست انتخاب های منتقدین نیست. البته حضور توامان فیلم ها در انتخاب های تماشاگران و منتقدان (مثال اخیرش من ترانه پانزده سال دارم) فرجام خجسته تری است. فرق زیادی میان «تجاری»سازی و «مبتذل» سازی است. مشكل عمده اینجا است كه خیلی از فیلم هایی كه به قصد پول سازی ساخته می شوند آثار مبتذلی هستند. این ابتذال هم در محتوا است و هم در اجرا. مناقشه بر سر وجه اندیشه ساز سینما هم بحث مفصلی است كه معمولاً به قانع سازی طرفین نمی انجامد و اصل دعوا بر سر تعریف «اندیشه»سازی است. پس فقط می توانم نظر خودم را بگویم كه فیلم هایی مثل هوو اندیشه ساز نیستند اما مبتذل هم نیستند. قصه ای به قصد سرگرمی می گویند كه البته خوب است و قصه گفتن خوب هم توان می خواهد. مشكلی كه آثار قبلی داوودنژاد را در چند سال اخیر رنج داده از همین منظر است كه خنده تماشاگر در هنگام هوو، مغتنم و ارزشمند است و نشانه ای از توان كارگردانی داوودنژاد. (و البته مصائب شیرین و خلع سلاح، نشانگان شایسته تری برای اثبات این توان بودند.) مصائب شیرین و هوو فرق های پرشماری دارند، اما هر دو در یك ویژگی ممتاز مشتركند؛ فیلمساز می دانسته كه قرار است چه بكند و چه می خواهد و به اهدافش رسیده است. چه كسی گفته كه لذت بردن صددقیقه ای از تماشای فیلمی بد است؟! سینما به همان اندازه كه به فیلم های فاخر سطح بالا نیاز دارد، به فیلم های متوسط خوب تماشاگرپسند هم محتاج است. هوو نحوه استفاده درست از محیط و شرایط است و فرصت طلبی الزاماً ویژگی بدی نیست. اگر بتوان از شرایط تازه استفاده بهینه را برد، هوشمندی و هماهنگی ویژه ای می طلبد. محض نمونه فیلمی كه جعفر پناهی در هنگام بازی ایران ساخت و كیانوش عیاری در میان آوارهای زلزله بم. شكار لحظه ها را نباید صرفاً در ساختار مستند جست وجو كرد و اگر فرصت طلب های خوبی باشیم، داستان هایی را هم می توان در میان لحظه های پیش آمده جست وجو كرد.
چندی پیش، رزمایش بزرگی را در پهنه خلیج فارس شاهد بودیم و البته مانورهای نظامی كوچك و بزرگ مشابهی در سال برگزار می شود، پر از سلاح و آدم و انفجار و ادوات نظامی و ترابری. با توجه به هزینه های كلانی كه فراهم سازی چنین امكاناتی می طلبد و خیلی از سینماگران را از ساخت فیلم های جنگی و سكانس های جنگی پشیمان می كند، می توان یك پیشنهاد فرصت طلبانه داد. هماهنگی و برنامه ریزی دقیق چنین رزمایش هایی امكان بهره مندی توامان- و البته محدود _ گروه های فیلمسازی را هم فراهم می كند. می گویند محدودیت، خلاقیت می آورد و چه بسا بتوان داستان های جنگی خوبی در این میان به تصویر كشید. درك حساسیت های نظامی و امنیتی موجود، منافات غیرممكن سازی برای اجرای چنین پیشنهادی ندارد. لزوم همكاری های فرابخشی و تشویق مراكز نظامی در مشاركت ساخت چنین فیلم هایی، نگاه مثبت تر و موثرتری به این مقوله ایجاد می كند. لااقل می توان به اجرای آن فكر كرد.
مصطفی جلالی فخر
منبع : روزنامه شرق